« موضوع جدید! »
_بچه ها امشب خیلی دامبلدور اخمو شده بود ها!
_آره ، راست می گه ... حتی جواب سلام منو هم نداد و رفت!
_یعنی چی شده؟ شما ها چیزی نمی دونید؟
_ساکت ، بخوابید!
و با صدای ریموس ، سارا ، سینیسترا و لیلی خاموش شدند و با افکار مختلف و اینکه چه اتفاقی در شرف وقوع ست به خواب رفتند!
صبح ساعت 5:30 ، پادگان ، خوابگاه سربازان!
_پاشیــــــــــــــــد! پاشیــــــــــــــــــــد! ساعت 6 همه در محوطه نظامی پادگان!
ملت خواب آلود :
_یعنی چه خبر شده؟
_ داره اینجا اتفاقاتی می افته!
صبح ساعت 6 ، محوطه نظامی و آموزشی پادگان
دامبلدور با یک لباس سرهنگی با کلی نشانه و مدال های ارتشی بروی سینه در مقابل صف بسته شده متشکل از نظامیان محفلی ایستاد!
ملت محفلی :
_این دیگه کیه؟
_این خوده دامبلدوره!
_نه باورم نمی شه!
کنار دست او ریموس و استرجس در سمت سرگرد با لباس های مشابه دامبلدور ایستاده بودند! دامبلدور چوب بلندی را که در دستش داشت به کف دست دیگرش می زد و با جدیت و خفنیت به سربازان نگاه می کرد!
_خبردار!
ملت محفلی :
_خیله خب ، فعلا چون چیزی نمی دونید ، آزاد باش!
ملت محفلی :
_خیله خب...اصلا بی خیال... شما از فردا تمرینات و تعلیمات مخصوصی خواهید دید تا از نظر بدنی نیز مقاوم شده و تمرکز حواس پیدا کنید . این چند وقته خیلی بهتون خوش گذشته... از فردا دیگه خوش گذرونی تمومه و اگه بخواد کسی از دستور سرپیچی کنه به مجازات سختی دچار خواهد شد! باقی مطالب را سرگرد لوپین به اطلاعاتون می رسونن! سرگرد ....
لوپین چند قدمی جلو آمد و شروع به صحبت کرد :
_شما از فردا به مدت 2 ماه به تعلیمات سخت خواهید پرداخت! هر کس در این مدت احساس ناتوانی کنه به سرعت از محفل اخراجه و پروندش زیر بغلش تو کوچه ست! بعد از اینکه این مدت تموم شد شما به دسته های مختلف تقسیم بندی می شید! اما برنامه روزانه : جناب سرگرد پادمور؟
استرجس اهمی کرد و جلو آمد :
_شما موظفید صبح ساعت 4:30 دقیقه از خواب بلند شده و 5 تمرینات را آغاز کنید! رأس ساعت 12 ناهار و سپس نیم ساعت استراحت و ساعت 1 دوباره تمرینات آغاز می شود . سعی کنید غذا کم بخورید تا بتوانید در آموزشات عصرانه موفق باشید! ساعت 7 شب نیز شام و سپس 9 شب نیز ساعت خاموشی ست! روشنه؟
ملت محفلی :
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خب من تصمیم گرفتم که مقداری به خود پادگان بپردازم! اتفاقاتی که در این جا در مدت این دوماهی که قراره طبق داستان تعلیم ببینیم به عهده خودتونه! سعی کنید از داستان و هم چنین از پادگان خارج نشید!
شاید هم نقشه ایی برای سر به نیست کردن دامبلدور ، ریموس و استرجس در داستان همراه با تعلیمات بد نباشه!
بهر حال پستی که اتفاق بی راهه کننده ایی رو اضافه کنه توسط ناظر عزیز این تاپیک پاک خواهد شد! حرفی از ولدمورت در داستان آورده نمی شود و دامبلدور را خشن توصیف کنید!
نفر بعدی باید نقشه کشیدن بچه ها رو قبل از رسیدن فردا شرح بده و اینکه این نقشه ها به جایی نمی رسن فعلا! پست ها باید کوتاه باشه وگرنه پاک خواهند شد! بعد از نقشه باید اولین روز آموزش رو توصیف کنید.
موفق باشید
خب سوژه بسیار نوینی برای این اپیک ارائه کردی.خیلی وقت بود که به اینگونه موضوعات پرداخته نشده بود.می توان از آن به بهترین نحو برای طنز استفاده کرد ، فقط وای به حال کسی که بخواد قصد کشتن من را داشته باشه ها !!! موفق باشی.اعضای عزیز منتظر پستهای سبزتان هستیم.
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۴ ۱۳:۵۳:۴۹