موضوع جديد!صبح يك روز دل انگيز!هيچكس تو خوابگاه نيست؛
لودو در حالي كه يه مگس كش گرفته دستش نشسته رو تختش وسط خوابگاه و داره دنبال مگسي چيزي ميگرده تا بزنه لهش كنه، كلي كيف كنه با خودش!
دنيس كه همينجوري الكي خيلي خوشحاله سر صبح به اين حالت:
وارد خوابگاه ميشه و ميره ميشينه كنار لودو.
دنيس: صبح بخير لودو...
لودو: ... (حتي به دنيس نگاه هم نميكنه!)
دنيس: لودو جان!...
لودو: ... (لودو داره با چش دنبال يه مگس كه رو هواست ميكنه و توجهي به دنيس نداره!)
دنيس: لودو با توام ها!
- شترق!!! (لودو با مگس كش ميكوبه تو صورت دنيس!
)
لودو: بلاخره كشتمش مگس
رو!
دنيس گريه كنان در حالي كه دو دستي صورتش رو گرفته از خوابگاه دوان دوان خارج ميشه!!!
---
ظهر همان روزلودو همچنان نشسته رو تختش و همچنان مگس كش تو دستشه...
اما وارد خوابگاه ميشه و ميره ميشينه كنار لودو رو تختش.
اما: لودو جون، چرا امروز از خوابگاه نيومدي بيرون؟! ملت دلشون پوسيد!
لودو:
اما: چرا حرف نميزني؟! يه چيزي بگو بابا دارم ميميرم از غصه!
لودو: ... (به نقطه اي نامعلوم بين انگشتانش خيره شده!)
اما: بابا لودو جون، عزيزم يه چيزي بگو... منو داري ديوونه ميكني! به من نگاه كن حداقل...
لودو در حالي كه بي هيچ حركتي به همون نقطه نامعلوم چشم دوخته با لحني سرد ميگه: حالت خوبه؟
اما يهو خيلي خوشحال ميشه و با ذوق ميگه: آره خوبم عزيزم... تو خوبي؟
لودو با همون لحن سرد ادامه ميده: چرا پاهات اونجوري شده؟
اما كه تعجب كرده، سعي داره خيلي با هيجان صحبت كنه ميگه: چجوريه مگه عزيزم؟!
لودو: چرا تكون نميخوري؟
اما دست و پاش رو مثل مونگول ها (
) تكون ميده و ميگه: من كه دارم تكون ميخورم عزيزم!
لودو كه همچان به همون نقطه خيره هست: چرا زنده نميشي؟
اما در حالتي كه ديگه واقعآ نميدونه به لودو چي بگه ميگه: من كه زنده ام...
لودو بدون توجه به صحبت اما ميگه: برو ديگه دوستت ندارم!
و مگسي كه در دستش بود رو پرت ميكنه به كنار تختش! (
)
اما اشكاش رو پاك ميكنه و خيلي آروم لودو رو يه ماچ ميكنه و بلند ميشه ميره بيرون از خوابگاه...
---
نيم ساعت بعد؛ تالار عمومي:ملت همه تو تالار جمعن و درك در حالي كه رو نرده ي پله هاي خوابگاه دراز كشيده(!) ميگه:
- بابا ملت اين طرف ديوونه شده؛ من ميگم ديگه به درد نظارت هم نميخوره... ديديد صورت دنيس بدبخت رو چيكار كرد؟
ملت همه برميگردن كه دنيس رو نيگا كنن ولي ميبينن كه دنيس تو يه عالم ديگس و در حالي كه صورتش متورم و سرخ شده، با يه دستش عكس اريكا رو گرفته جلوش و دست ديگش تا آرنج تو دماغشه!!!
در همين لحظه لودو در حالي كه سر و وضعش خيلي بهم ريختس و موهاش به هم لوليده در حالي كه داره با خودش ميخنده و قهقهه ميزنه وارد تالار ميشه...
-----------------------------------------------------------------------------
اول ببخشيد كه بد شد؛ نميدونم چرا مغرت جواب نداد بهتر بنويسم!!!
دوم فكر كنم قضيه رو گرفتيد! اگه نگرفتيد بريد بگيريد تا تموم نشده!!!
نه حالا جدي؛ قضيه اينه كه لودو دچار افسردگي شديد شده و با خودش حرف ميزنه و حركات و رفتارهاي نامعقولي از خودش نشون ميده و....
ببينم چيكار ميكنيد... بروليد! رو!