هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۱۱:۰۳ شنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۶
#62

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
دینگ دینگ دینگ !

ساعت 20:30 دقیقه ، اینجا هرجا است صدای شیوا بنده !

خلاصه ی اخبار
آلبوس دامبلدور دلیل شکست در نبرد اخیرش با مرگخوارن را ، بیدار و بلند شدن از تخت خواب از طرف چپ بدن میداند !

رئیس وزارت سحر و جادو اعلام کرد : از این پس دیگر پودر فلو سهمیه بندی خواهد شد !

کارمندان وزارت سحر و جادو در جواب زورگویی های وزیر و همچنین کم شدن حقوقشان اعتصاب کردند

زندانیان آزکابان از این پس لب به غذایشان نمیزنند . آنها میگویند خانم های دیوانه ساز برای پختن غدا بهداشت را رعایت نمیکنند و ممکن است به صد جور مرض بی درمان مبتلا شوند !

و آماندا لانگ باتم صاحب مغازه ی لباس های مشنگی در جواب این سوال که چرا جوراب ها با قیمت دو برابرعرضه میشود نالید : نمیدونم ! نمیدونم !

با سلام و صلوات بر مرلین و آل مرلین شما شنوندگان عزیز را به شنیدن ای بخش خبری دعوت میکنم .

________________________________________

آلبوس دامبلدور مدیر مدرسه ی علوم و فنون جادوگری صبح امروز در مصاحبه ای که با خبرنگار ما داستند دلیل شکست در نبردش با مرگخواران اسمشو نبر را بیدار شدن از دنده ی چپ میداند !
او میگوید :
هر انسانی هر وقت که اولین قدم روز را با پای چپ بردارد به سرنوشت شومی دجار خواهد شد .
این سرنوشت شوم برای ما شکست در نبرد را رقم زد .

رئیس وزارت سحر و جادوی دنیای جادوگری در پاسخ به مصرف بیش ار حد از پودر فلو آن را سهمیه بندی کرد . وی اظهار میکند که پودر فلو ماده ای ارزشمند است و به زودی در قرون آینده ذخیره مان تمام خواهد شد او ترتیبی داد که به هر خانواده در هر 6 ماه فقط یک مشت و نیم پودر برسد ! این درحالی است که خبرنگار بخش جاسوسی ما بعد از تحقیقات این حقیقت را که خود وزیر هر ماه دو مشت پودر از خزانه برمیدارد را فاش کرد .

کارمندان وزارت اعتصاب کردند . آن ها میگویند که وزیر از آن ها مثل یک ببخشید الاغ (!) کار میکشد ولی آخر ماه بیشتر از یک گالیون به آن ها حقوق نمیدهد . آن ها همچنین میگویند وزیر پارتی بازی میکند ! آن ها مدعی هستند که اقوام درجه ی اول ، دوم ، سوم و چهارم وزیر که کارمند وزارت هستند از شرایط بهتری بهره مند هستند . علاوه بر این وزیر حتی برای اقوام درجه ی دهم خود نیز ارزش قائل نیست !

زندانیان آزکابان دلیل اعتصاب غذاییشان را اقدامات غیر بهداشتی زنان دیمنتر میدانند . آن ها میگویند خانم های دیمنتر بعد از هر بوسه ای که با آدمی دارند بدون آن که دستانشان را بشورند غذا میپزند . همچنین آن ها چندین بار به چشم خود دیدند که دیوانه ساز ها به بینی خوددست میزنند ، تحقیقاتی را لای انگشتان پا به عمل می آورند و بعد انجام این امور مهم به قابلمه ی غذای زندانیان ناخنک میزنند . همچنین آنها هر دوسال یک بار ناخنشان را هم نمیگیرند !

آخرین خبر ما اینست : آماندا لانگ باتم دلیل گرانی چوراب زنانه را نمیدانند . او میگوید آنها را از یک مغازه ی مشنگی میخرد و بدون سود به جادوگران و ساحره ها میفروشد .
و ملت جادوگر بعد از شنیدن این خبر با چوب و چماغ به سمت مغازه ای که آماندا لانگ باتم آدرسش را داده است راه افتادند .

دوستان این بود این بخش خبری امیدواریم که مورد توجه شما عزیزان شنونده قرار گرفته باشد . عصر به خیر .

خبرات بد نبودن.
وقتی که می خوای پست بزنی، دور و برتو نگاه کن و از سوژه های زنده استفاده کن. از سوژه های تو سایت. از اتفاقات اطرافت توی سایت. تا مجبور نشی برای نوشتن یه پست به خودت فشار بیاری و سوژه هایی رو خلق کنی که شاید برا خواننده زیاد جذاب نباشن.
همیشه سوژه هایی که خواننده قبلا باهاشون برخورد داشته و دوست داره راجع به اونا یه چیزی بخونه، خیلی قشنگتر می شن.

رو خلاصه اخبارت کار کن تا جذابتر به نظر برسن. اینکه چه جوریشون کنی بستگی به خودت داره. به مغزت فشار بیار!

2.5 C


ویرایش شده توسط سیریوس بلک در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۴ ۱۵:۲۵:۳۴

تصویر کوچک شده


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۸۶
#61

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
اه، این اسم رمز لعنتی چیه پس! ... دامبلدور... آلبوس...‌ ققنوس... هری پاتر... محفل ِ ققنوس... به پاچه ی شلوار مرلین قسم اگه این باز اسم خودشو رمز رادیو کرده باشه یه بلایی سرش میارم که ...
ریموس ساکت می شه و بعد با آرامش چوبشو روی رادیو می زنه و می گه :
سیریوس.

ناگهان رادیو به کار میفته.
رگهای گردن ریموس برجسته می شن و داد می زنه:
-سیریووووووووووووووووووووووس!!!
تدی کوچولو از فریاد پدرش گریش می گیره و نیمفادورا با نگاهش غضب آلود از جلوی ریموس رد می شه و به سمت گهواره ی بچش می ره.

ریموس روی رادیو تمرکز می کنه...

- کینگزلی شکلبولت هستم. اینجا محفل ققنوسه. با رادیو محفل باز به خونه های شما سر زدیم. امشب می خوایم با یکی از دوستان ِکله شق وِ کم عقلم ـ البته اگه چیزی به اسم عقل داشته باشه! یه صحبتی داشته باشیم. مشتاقم که مهمان برناممون سیریوس بلک رو به شما معرفی کنم!
کینگزلی رادیو رو از خودش دور می کنه و آروم زمزمه می کنه :
- نوبت توئه سیریوس ... سیریوس؟ ... کوشی؟ ... عجباااااااا‌ !!! ... اکسیو سیریوس!
لحظه ای بعد سیریوس بلک با شونه ای در یک دست و سشواری در دست دیگش تو بغل کینگزلیه!
کینگزلی‌: کجا بودی؟ ... مگه نمی دونستی الان میریم رو آنتن؟
سیریوس دستاشو بالا می گیره :‌ جلو آینه مشغول بودم
کینگزلی چوبشو روی رادیو می زنه و به سیرویس می گه : شروع کن.

- سلام به همه ی شما شنونده ها. سیریوس بلک مثل همیشه سر حال و آماده در خدمت شماست! اسم رمز ِ رادیو اولین سورپرایزم برا شما بود! اگه تعجب کردید که چطوری صدای من رو می شنوید باید بگم که به حول قوه ی الهی و بعد از اون لطف یکی از نقاشان مطرح مصری قرن پنجم و اون پسرخونده ی کله زخمیم تونستم از اون طاق نمای کذایی بیام بیرون. به جون ِ خودم نباشه به جون ِ شما خیلی تاریک بود. یه سری حملات قزوینی اتک ِ‌ غافلگیرانه هم هر از گاهی آزارم می داد که خوشبختانه دیگه تموم شدن. حالا هم که اینجائم و می خوام به بقیه کمک کنم تا اسمشو نبر ِ‌ کچل و مرگخوارای از دماغ فیل افتادشون رو سرجاشون بنشونیم. بقیه ی برنامه رو به کینگزلی کچله! می سپرم. مرلین نگهدارتون!

سیریوس در عرض سه سوت دوباره پشت میز آرایش!!!‌ اتاقش مستقر می شه!

کینگیزلی : مجبورم برنامه ی امشب رو همین الان به پایان برسونم. رمز ِ‌فردا "سی بلک"ه! انتخاب ِ سیریوسه! تا فردا شب خدانگهدار.

کینگزلی چوب دستیشو به رادیو می زنه و چیزی زیر لب می گه و بلند می شه و با صورتی برافروخته به سمت اتاق سیریوس می ره...

===

ساعتی بعد تاریکی و سکوت ِ میدان ِ گریمالد رو طلسمهای رنگارنگی که از دور و اطراف سیریوس بلک ِ‌در حال فرار می گذرن و به زمین و دیوارها برخورد می کنن می شکنه!...

=======

نیمه هری پاتری نویسی، تحت تاثیر ِ‌طلسم ِ‌ایمپریوس ِ کوییرل، نتیجه ی خوبی می ده!


باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۹:۰۱ یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۶
#60

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
دیش،بوف،شترق!
_:اه بابا ویولت اون پروژکتور رو جمعش کن بوقیدی تو صحنه!
ریموس این رو گفت و ویولت داد زد:به من چه؟خب بیا اصلا خودت بگیرش.
ریموس به طور ناگهانی زیر پروژکتور له شد!
همین لحظه آلبوس که ریشش به طرز برازنده ای مرتب شده وارد میشه:خب بچه ها آماده این؟چرا نور صحنه اینقدر کمه؟باز هم برق رفته؟ریموس باز یادت رفت بری پول برق رو بدی؟
ریموس از زیر پروژکتور کلماتی مثل دانگ،سرقت و نبودن پول رو زمزمه کرد و از هوش رفت!ابر برای انجام یک کار خیر در طول عمرش رفت پروژکتور رو از روی ریموس برداشت و نورش رو تنظیم کرد:خب الان نور واسه چی میخواین؟رادیوس دیگه چه فرقی داره؟
آلبوس:داداش باید بتونیم این متن رو بخونیم یا نه؟اون یارو کوش؟مسئول رادیویی اینجا؟
همین لحظه شخصی به این شکل: جلو اومد و کلیه محفل رو از نور بی نیاز کرد:من اینجام.بریم؟
آلبوس:بریم.
دینگ،دینگ دینگ...(همون زنگ شروع اخبار دیگه!چی بودش؟!)
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شنوندگان عزیز اخبار صبحگاهی،با آخرین اخبار از جنگ کوتاه مدت محفلی ها و مرگخواران در دمت شما هستیم.همچنین مفتخر شدیم با آلبوس دامبلدور از سران محفل ملاقاتی داشته و سوالاتی رو که به برنامه ما ارسال کردین ازشون بپرسیم.سلام آقای دامبلدور.ببخشید در ابتدا شما نظرتون رو در مورد حمله غافلگیرانه مرگخوارا به سه نقطه بگید لطفا.
آلبوس:خب من هم سلام میکنم به همه شنوندگان شما.خب بله درسته که این حملات کمی غافلگیرانه بود ولی با هماهنگی و مساعدت بچه ها به سرعت همه از قضیه باخبر شدیم و به دفاع پرداختیم.البته بی انصافیه اگر بگیم این حمله های غافلگیر کنند تحسین برانگیز نبود،ولی شما هم نمیتونین سرعت عمل و مقاومت ناگهانی محفل رو زیر سوال ببرید.
مجری:خب بله اون هم جالب توجهه.سوالی که برای خیلی از طرفداران سفیدی پیش اومده اینه که چرا محفل حمله نمیکنه و فقط منتظر حمله میشینه و دفاع میکنه؟
آلبوس:سوال خوبیه.اینجا یک نکته ظریف وجود داره که کسی توجه نمیکنه.کار محفل شعله ور کردن آتش جنگ نیست.محفل میخواد آتیش رو خاموش کنه.به اعتقاد محفل«اینجا جهان آرام است»نه این که«آتش در برابر آتش باید»آتش در برابر آتش شعار مرگخواراس و ما هیچ عقیده ای به این موضوع نداریم.ما میخوایم جو رو آروم نگه داریم.این که همه چی رو آتیش بزنی و بری کار سختی نیست.هنر اینه که آتیش گرفته ها رو خاموش کنی.
مجری:بله سخنان روشنگری بود که جای فکر داره.مورد دیگه ای هم هست.فکر نمیکنید عملکرد ویولت بودلر در این مورد کمی بحث برانگیز بوده؟
آلبوس:در مورد اون باید بگم که هرکسی ممکنه اشتباه کنه و هیچکس بدون شک بی عیب و نقص نیست.خود اون هم چنین ادعایی نداره و ...
مجری:ولی بودلر در برابر انتقادات مرگخوارا موضع منفی گرفت.
آلبوس:بله بدون شک همینطوره.اگر شماهم بودین و یک دفعه ده نفر میریختن سرتون و ازتون هوارتا ایراد میگرفتن بدون این که توجهی به نقاط قوتت بکنن موضع میگرفتی.موضوع اینه که ما بر خلاف مرگخوارا اونقدر شحاعت داریم که به اشتباهاتمون اعتراف بکنیم.
از پشت صحنه ملت با سر و دست و پا رقص گردن و هرچی که میتونن علامت میدن که وقت تمومه.
مجری:بسیار خب.با تشکر از آلبوس عزیز.دوستان اشاره میکنن که وقت تمومه.با اجازه از حضورتون خداحافظی میکنیم.
پشت صحنه،آلبوس با پروژکتور معروف دنبال ملت محفلی کرده:چند بار بگم وقتی دارم روشنگری میکنم مزاحم نشین هان؟!


But Life has a happy end. :)


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۲۱:۳۵ شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۶
#59

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
همونطور که اطلاع دارید جنگ مرگخواران سه ساعت پیش آغاز شده است و خانه ریدل ، آزکابان ، کافه سه دسته جارو و شهربازی ویزاردلند در اختیار این گروه پر افتخار می باشد .

- بعد از ساعت ها تونستیم با ایگور کارکاروف ارتباط برقرار کنیم : سلام آقای کارکاروف ، اوضاع چطور هست ؟

- خخخششش ، ششششش ، پپپشششش ... س ل ... ا ..... م

- آقای کارکاروف الان من صداتون رو به طور واضح ندارم ، لطفا یک مقدار بلند تر صحبت کنید .

- باید بگم که ... بله جنگ آغاز شده و مرگخوار ها برای باری دیگر ، در پی اثبات برتری خود به سایرین بر آمده اند ... باید بگم که محفل از هر طرف ! تحت فشار مستقیم ! مرگخوار ها قرار گرفته ... کجا هستن اونایی که از برتری محفل به مرگخوارا حرف میزدن ؟

- میشه کمی واضح تر بگید ، متوجه نمیشم .

- سارا اوانز ، آلبوس دامبی ، سیریوس بلک ، آرتور ویزلی ، استرس پادمور ! و کلا اون بوقایی که معتقدن از مرگخوارا برترن کجا هستن ؟ فقط بلدن شعار بدن ؟


- ممنون از شما ، ازتون خداحافظی میکنم ... شنوندگان عزیز ، همکاران من از اتاق فرمان به من دست فرمان میدن که با یکی از اعضای مرگخواران که همواره تحت نفوذ طلسم نابخشودنی بی ناموسیوس کارس هستند ، ارتباط برقرار کردیم ... سلام آقای فلچر

- پییسسس ... جوووووون ... بهههههه ... س ... ل ... ا ... م

- من صدای شما رو واضح ندارم فلچر عزیز ، لطفا بلند تر صحبت کنید ... ببینم شما که صداتون واضح نیست ، پس چرا به جای این شششخخخ ، پخخخخخ و اینا چیزای بیناموسی شنیده میشه ؟

- سلام ... باب چرا الکی جو سازی میکنی ، من از کجا بدونم ... این صدا ها از تلفن شماست ... چرا الکی میخواید وجهه منو خراب کنید ... اصلا من مصاحبه نمیکنم ...

- ببخشید فلچر عزیز ... بله یحتمل مشکل از ما بوده ... میخواستم گزارشی از پیشرفت جنگ به شنوندگان ما ارائه بدید .

- بله باید بگم که در حال حاضر محفلی های حاضر توسط خبرگان ما تحت نفوذ طلسم های جریوس ماکزیمم و همینطور جریوس مینیمم قرار دارند ... البته ما از این طلسم برای ساحره های محفل بهره گرفتیم و برای جادوگران هم تا کنون از طلسم های شپلخیوس و جریوس فولیم ( فول ) و همینطور لولیم آفتابیوس مرلینیوس استفاده کردیم ... به امید ... شدن محفل !

- ممنون از اطلاعات بی پرده ! شما !


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۱۵:۲۱ جمعه ۹ شهریور ۱۳۸۶
#58

هوریس اسلاگهورنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۴ شنبه ۷ مهر ۱۳۸۶
از گاراژ اجاس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 130
آفلاین
صدای خاله سارا از رادیو های هزاران خانه در سرتاسر جهان جادوگری بیرون میاد و به گوش کوچولو موچولو های گوگولی و جیگلی که ج.ب را رد کرده و همینک در مرحله ی آخر یعنی "ل"(لالا) هستند؛میرسد.
-سلام عسلا...خِشگلا..جیگلا....مثواک زدید؟بابا و مامان رو بوس کردید؟
آفلین بچه های خوب.صدای یه کالتن بشنوید تا بلگلدیم(برگردیم) و قصه بگم بلاتون(براتون).

دیرین دیرین...دیرین دیرین دیرین دیرین..دیرین دیرین رین...(آهنگ پلنگ صورتی)

در یکی از همان هزار خانه
-نه مامانی.....پلنگ صولتی منو میخولهمن دوث ندالم پلنگ صولتی.

مامانی::mama: آخی.گریه نکن گلم....الان زنگ میزنم و دعواشون میکنم.

دینگ دینگ دینگ دینگ(صدای شماره گرفتن)
مادر:الو سلام.شماره ی روابط عمومی محفل رو میخوام.
-666 666 666 11
مادر:...از اولش میدونستم اینا رابطه ی پنهانی با شیطان دارند.

دینگ دینگ دینگ دینگ
-روابط عمومی محفل.بفرمایید
مادر:بوق.......بوق......شما خجالت نمیکشید که نصف شبی برای بچه ها کارتن های ترسناک پخش میکنید؟

-کدوم کارتن رو میفرمایید؟
مادر:پلنگ صولتی...ببخشید.صورتی
-
مادر:نخند خانوم.مگه باهات شوخی دارم.شما زیر نفوذ شیطانید.شما دارید نشر اکاذیب میکنید.شما با خانه ی ریدل رابطه دارید و قصدتون اینه که تفکرات دارک رو به ملت القا کنید.همه ی ما میدونیم که پلنگ حیوونه وحشی و درنده خویی هستش و شما سعی دارید با نشان دادن این کارتن،اون رو خوب نشون بدید.من پیش البوس از شما شکایت میکنم.منو وصل کنید به اتاق آلبوس...

-یک لحظه منتظر باشید....الو آقای دامبل! وقت دارید تا با یکی از شنوندگان حرف بزنید؟
آلبوس:نه.دارم پلنگ صورتی نگاه میکنم


ویرایش شده توسط هوریس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۹ ۱۵:۲۸:۱۷

[url=http://www.jadoogaran.org/modules/article/view.article.php/2115/c29]هری پاتر و شاهنامه(به دست آمده ا�


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۱۱:۵۳ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
#57

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
دینگ دینگ دانگ دونگ دیدینننننننننننننننگ ! ......( ادامه شامل صدا های ناهنجاری بود که د لیلش هم اینه : استدیو قدیمیه و همین طور دیجیتالش کجا بووووووود ؟!!! )

گوینده : سلام بینندگان ، شنوندگان ، خوانندگان و حضار محترم !
ساعت 5:35 دقیقه ی صبحه و ما درخدمت ...هااااووووم !
...شما عزیزان هستیم .
بله خوبان از اتاق فرمان اشاره میکنند که موزیک ملایمی آماده است که میتونید گوش بدبد :

موزیک : دیدی دیییییییییییییید ! دیدی دیییییییییییییییید ! دیدادییییگ دووووووووگ دگ دینگ دش دوش دنگ فنگ دیدیش داش !(سی ثانیه سکوت ) دیرررییییییم ! ...اگه یه وقت بغض میکنم ! دینگ دیدینگ ...گاهی تبسم میکنم ...

گوینده : دوستان باید ببخشید مثل اینکه مشکلی پیش اومده بود !
خب دوستان عزیز من موضوع برنامه رو خدمت شما عرض میکنم و شما هم باید شماره ی روابط عمومین رو بگیرید و درباره ی اون حرف بزنید . شماره رو هم که حتما همه تون حفظید ! پس لازم به ذکر نیست . موضوع اینه : دیشب باران بارید یا نبارید ؟ باریدن یا نباریدن مسئله اینست !

( موزیک بین کلام )

شنوندگان بینندگان خوانندگان و ... بخش اول برنامه ها آماده است ...یه گزارش ضبطیه . امیدوارم لذت ببرید ...

(آرم گزارش ) لا لا لا لا لااااااااااااااااااااااای !!!!!! گزااااااااااااااااارش !

صدای تو دماغیه خانمی شنیده میشه که میگه : آفتاب رو چقدر دوست دارید ؟! چکارتون نشون میده که دوستش دارید ؟! آفتاب رو بیشتر دوست دارید یا مهتاب رو ؟ چرا ؟!!!
سلام شنوندگان عزیز ! من هم اکنون در پارک جنگلی ای مستقر هستم . خانم خیلی خیلی با شخصیتی اینجا کنار من هستن که مایلن با من صحبتی داشته باشن ...ام ...سلام خانوم میشه خودتون رو معرفی کنید ؟
- : بله حتما . من آماندا لانگ باتمم و با خانواده به این پارک زیبا اومدیم تا تفریحی رو داشته باشیم . (یهو لحن آماندا به طور عجیبی به لحن خاله زنکای کوچه بازار تغییر پیدا میکنه و فریاد میزنه ):
اووووووووووووووووووووی ! نویل ! اون آشغالا رو ننداز تو سبد ! این همه جا ! بندازش بیرووون رو چمنا !
گزارشکر : نظر شما درباره ی پاکیزگی محیط زیست چیه ؟
آماندا : !!! ..اهم اهم یعنی اینکه کار خیلی خوبیه ! عالیه ! نظر های خوب خوب دارم براتون !!!
غیییییییییییییییژ وییییییژ !
سالی میری بی خبببببببببببر ...منو تنهااااااامیزاری ! ...

همان وقت در استدیو :

تهیه کننده که گویا همون ویولت بود با صدای گوشخراشی فریاد زد : کی بود این گزارش جفنگی رو ضبط کرد ؟
حضار داخل استدیو : :no:

یه دفعه در بی هوا باز شد و سارا اوانز در آستانه ی در حاضر شد .

ویولت : ببند اون درو !

سارا فوری داخل شد و در را بست سپس گفت : کسی منو صدا زد ؟
ویولت : تو بودی این گزارش رو ضبط کرده بودی ؟
سارا : آره ..قشنگه نه ؟!!!!!!
ویولت : رو چی ضبطیده بودی ؟
نمیدونم ! یه نوار از آرشیو صدا کش رفتم ! روش نوشته بود باکلام !

ویولت : توچی کار کردی ؟
سارا : همینی که الان گفتم ! حالا احتیاجی به پاداش نیست ها !

با این حرف آب جوش در سر ویولت غل قل کرد و پرید رو بیچاره !
سارا : اواا! نیازی نیست تشکر کنی جون خودت !!!

دستیار تهیه که دید موزیک تموم شده هیچ 10 دقیقه هم سکوت رفته اونم باز هیچ وقتی دید که گوینده خوابش برده مبهوت داشت نگاش میکرد . بعدش با ضربات متوالی ای که صدا بردار وارد میکرد بهش رو به خودش اومد و داخل شد ..با یه اردنگی گوینده رو از صندلی انداخت (!) خودش نشست جاش و شروع کرد به صحبت کردن : دوستان عزیز . برای ناگرا مشکلی پیش اومده بود گزارش رو نتونستید به طور کامل گوش بدید . من از شما معذرت میخوام .
واقعا ببخشید ! خب دیگه برنامه مون تموم شد .....به سلامت !

نقد شده در نقدستان محفل.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۶ ۱۳:۵۹:۵۷
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱ ۲۲:۵۳:۲۳

تصویر کوچک شده


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۵:۱۴ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
#56

کارادوک دیربورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۴:۴۰ سه شنبه ۲۴ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۰۹ سه شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۶
از جهنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 329
آفلاین
این پست شاید کمی متفاوت باشه، چون قسمتیش شامل پشت صحنه و دست اندرکاران رادیو میشه. امیدوارم پسند نمایید!
--------------------------------------------------
مکان: مقر اصلی محفل، بالاترین طبقه
زمان: 11:00 صبح

دیب دیب دیب...بووووووووووووووووق!

کارادوک درحالیکه دستانش گوشهایش گرفته بود فریاد زد: قعطش کن! قطعش کن!
ویولت با گیجی گفت: قعطش کنم یا قطعش کنم؟
- قلفش کن!

ویولت بعد از اینکه از شر صدای ناهنجار رادیو خلاص شد گفت: حالا چیکار کنیم؟ امروز برنامه ها دیر شروع شده.

کارادوک در حالیکه سرش را میخاراند گفت: یه آدیو سی دی بذار یه ساعت پخش شه بعدا یه فکری میکنم!

پس از پخش موسیقی راک و هوی متال صبحگاهی از رادیو محفل کارادوک گلویش را صاف کرد و پشت میکروفون رفت:

سلام عرض میکنم خدمت شما بینندگان و شنوندگان و تماشاچیان و دوستداران و عزیزان محفلی شاد و شاداب که ساعت 11 صبح از خواب بیدار شده اید و چشماتون پف کرده. در خدمت شما هستم با ررررررررررادیو محفل. بله دوستم اینجا گوشزد میکنه که ساعت 12ست. صبح شما بخیر!

چند دقیقه دیگه هم موزیک پخش میشه...

با سلامی دوباره خدمت بینندگان رادیو محفل. با اولین بخش یعنی اخبار رادیو همراه شما هستیم. امروز اخبار داغی رو برای شما داریم که طبق معمول تکراری نیستن!

دومین خبر بعد از چند روز افتتاح مجدد اینه که همکارانمون کاری کردن که ساعت در گوشه رادیوتون درج شده... اگر نمیتونید ساعت رو ببینید با ما تماس بگیرید تا یک نفر رو برای بررسی بفرستیم. (صدای عوض کردن ورق A4 میاد) چی؟ بله... اینجا خبرها رو جابجا نوشتن. اولین خبر اینه که بنده کارادوک دیربورنم و میدونم خیلی از شماها حدس زدید که باید گزارشگر رادیو باشم اگر حدستون درست بوده با ما تماس بگیرید تا به قید قرعه جوایزی رو خدمت شما تقدیم کنیم. بریم چند دقیقه موزیک گوش بدیم و برگردیم...

(پخش موزیک)

- با سلامی سه باره خدمت شما تماشاچیان گلم. همکارم به من لیستی رو داد که شامل جوایز شماییست که حدس زدید من همون گزارشگر رادیو هستم:

نفر اول: یک عدد مجسمه کوکی دامبلدور.
نفر دوم: یک عدد مجسمه کوکی دامبلدور سوار باک بیک.
نفر سوم: کلاه گیس دامبلدور شامل ریش ها.

منتظر تماستون هستم! حالا سومین خبر داغ رو براتون تلاوت میکنم: اهم...

کارادوک همان ورق A4 رو جلوی میکروفون میگیرد، تکان میدهد و سپس پشت و رو میکند.

- گزارش ها حاکی است که عده ای در سایت قصد کودتا دارند. ریموس لوپین که نمیخواست نامش فاش شود طی مصاحبه ای با خبرنگار ما اظهار داشت (ویولت سی دی مصاحبه رو گذاشت):

لوپین: خلاصه بگم... دامبلدور در فکر بازگشت به قدرته. اون میخواد در سایت دوباره (؟!) وزیر باشه، من هم ازش پشتیبانی میکنم.

خبرنگار: آیا پشتیبانی شما علت خاصی داره یا صرفا بخاطر سوابقتون با دامبلدوره؟

لوپین: همه چی علت داره و رابطه علیت این رو ثابت میکنه. مثلا علت اینکه شما دارید حرف میزنید اینه که صحبت میکنید. خوب از بحث زیاد دور نشیم، دامبلدور بمن وعده داده که قوانین ضدگرگینه رو حذف میکنه و منو رئیس بخش گرگینه ها خواهد کرد... منم از روی وفاداری به دامبلدور پیشنهادش رو پذیرفتم و زدم پشتش و گفتم آلبوس! من تا آخرین نفس کنارتم.

(برگشت به استودیو)

- خوب این هم مصاحبه ای یک ساعته با ریموس لوپین یکی از اعضای محفل بود که بعلت تنگی وقت قسمتی از اون رو قرار دادیم. الان استودیو داره کم کم خالی میشه و من واقعا علت رو نمیدونم. اما دوست من همین الان بهم گوشزد کرد که وقت نهار شده و خودش هم کم کم باید بره.

پس منم بیشتر از این مزاحمتون نمیشم و میرم نهار بخورم. شما هم نهار بخورید چون سیر میشید. دفعه بعد با برنامه ای زیباتر و جذاب تر همراه شما خواهیم بود. بما زنگ بزنید، شاید شما هم صاحب یک عدد عروسک کوکی دامبلدور شدید! نتایج در برنامه بعدی در صورت وقت داشتن اعلام میشه... اگر نشد زنگ میزنیم و به خودتون اعلام میکنیم. پس تا برنامه ای دیگر فعلا بای!

ویولت یک سی دی میذاره تا اسم دست اندرکاران برنامه همراه با قسمتهایی از پشت صحنه پخش بشه و خودش بهمراه کارادوک میرن نهار بخورن.
--------------------------------------------------
اگه طولانی شد به بزرگی خودتون ببخشید!

پستت سوژه خاصی نداشت. سعی کن روی تکه های طنزت بیشتر کار کنی. استفاده از یک تکه طنز در چند جای پست باعث لوس شدن پست میشه. مثل همین آهنگ. دفعه اولش جالب بود اما بعد از اون دیگه شروع به لوس شدن کرد.
پستت هری پاتری نبود. چون جادوگران به هیچ وجه از دستگاه های الکترونیکی و یا سی دی استفاده نمیکنند. سعی کن هری پاتری بنویسی. به هر حال برای پست اول بد نبود. امیدوارم بیشتر پیشرفت کنی.
3.5 از 5 به همراه یه C در کل 6.5


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۹:۰۵:۳۴


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۱۸:۳۷ دوشنبه ۴ تیر ۱۳۸۶
#55

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
اعضای محفل رادیو را روشن و آن را بر روی موج رادیو محفل تنظیم نمودند.
صدای گزارشگر به گوش رسید:
دوره ای بر سرگذشت مرگخواران در این چند روز

- با سلام خدمت تمامی بینندگان رادیو محفل. امروز طبق دستورات رسیده، دوری بر سرگذشت مرگخواران در این چند روز را در اختیار شما قرار خواهیم داد. اینطور که به اطلاع ما رسیده است، چندین روز پیش مرگخواران 2 حمله به مغازه الیواندر و سنت مانگو انجام داده اند.
اولین حمله آنان توسط محفل سرکوب و دومین مأموریت بزودی سرکوب خواهد شد.
در حمله اول مرگخواران در پایان باخته و عقب نشینی کردند.
هوریس اسلاگهورن متخصص ماسمالی کردن پس از حدود 4 روز فکر به این نتیجه رسید که تنها 2 پست را میتواند به عنوان خواب بلیز در نظر گرفته و آن را ماسمالی کند.
البته به اطلاع ما رساندند که این به دلیل وجدان او نیز بوده است زیرا حقیقتی به این بزرگی را نمیتوان ماسمالی نمود(ببینید چقدر بزرگ بوده که وجدان مرگخواره هم سراغش اومده)
شما میتوانید این حقیقت بزرگ را که توسط ریموس لوپین رسوا شد در اینجا بخوانید.
- طبق گزارشات رسیده، مرگخواران به قدری بداقبال شده اند که هیچ کسی حاضر به ریاست آنان نیست زیرا آنان بسیار بدقول اند. دلیل این جمله این است که آنها بلافاصله پس از رفتن لرد در جلوی ضعیف ترین مرگخوار که به تازگی وارد فرقه ی آنان شده بود زانو زده و او را ارباب خویش ساختند. دیگر چه کسی حاضر است بر این مرگخواران ریاست کند؟؟؟
- یکی دیگر از مطالب اخبار امروز، اعتراف 2 مرگخوار به معیوب بودن عقل مرگخواران می باشد. آنان با نوشتن یک فیلم 3 قسمتی در هالی ویزارد این اعتراف را پنهانی به اعضای محفل رساندند. شما میتوانید این فیلم سه قسمتی را بخوانید( قسمت اول - قسمت دوم - قسمت سوم)
آنها در همین فیلم، به طور خیلی مخفیانه اعلام داشتند که تنهایی نمیتوانند حتی یک فیلم طرح ریزی کنند اما هیچ چیز از دید 2 عضو باهوش محفل ققنوس یعنی ویولت بودلر و آلبوس دامبلدور پنهان نمیماند.
تا برنامه بعد خدانگهدار
اعضای محفل با شنیدن این خبر همگی به خنده افتادند اما آنان انقدر کنترل داشتند تا همانند تئودور نات به قدری نخندند تا به مدت 3 روز موفق به انجام کارهای خود نشود


تصویر کوچک شده


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۳:۱۶ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶
#54

ماندانگاس فلچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۸ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ جمعه ۲ دی ۱۴۰۱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 433
آفلاین
دیری دیری دیر دیر دیر دیری دیری ری ری ....

با سلام خدمت همه شنوندگان و جوندگان عزیز ، توجه شما را به خبرهای داخلی محفل ققنوس جلب میکنم :

ناخن دالاهوف شکست

خبرنگار اعزامی اظهار داشت وی در هین مراسم خاله بازی ، ناخن دستش با لبهء سبزی ها بخورد داشته که منجر به شکستن آن شده است ، در ادامه مصاحبه ای با وی داریم ، آقای دالاهوف روی خط هستید :

- سلام من متشکرم که بند و رو به این برنامه دعوت کردید .

گزارشگر : آقای دالاهوف این اتفاق چطور افتاد ، ما میخوایم از زبون خودتون بشنویم !!!

- بله ، ما داشتیم ..... ( وارد خاطره میشیم )

- آنتونین بدو بیا .
آنتونین با شنیدن صدای ایگور دستکش های ظرف شوری را از دستش در می آورد و به گوشه ای می اندازد سپس دوان دوان به سمت ایگور میرود : بله ، وا مگه نمی بینی کار دارم ....چته ؟

ایگور یک صفره پهن کرده است و روی آن مقداری سبزی و یک قابلمه به چشم میخورد . ملی فلوا ، سامانتا و بلیز نیز دور صفره نشسته اند و مشغول سبزی پاک کردن هستند . ایگور دستش را بالا می آورد و یک چشمک به دالاهوف میزند : میخواستیم سور تو پیریز بشی ....

اشک در چشمان دالاهوف جمع میشود سپس به سرعت به سمت صفره میرود : ایگی ، خیلی بلایی ، من عـــــاشق سبزی پاک کردنم ... خوب بحثمون چی باشه ؟

بلیز با پشت دستش که گِلی نیست موهایش را کنار میزند و میگوید : جدیدا این هدی رو دیدی ، پراش فر خورده ، کاکولش میده بالا ، اصلا انگار نه انگار که سن و سالی ازش گذشته ... جغده جلف !!! ... ایـــــــش

دالاهوف چند تکه سبزی به درون قابلمه می انداز : واح واح اون که خوبه .... این دامبول و دیدی ؟ ... ریشاش و گلت ( gelat ) میکنه ....آآآآآآآآآآآآخ

ملت مرگخوار : چی شد ؟

دالاهوف : ناخنم شیکست در همین لحظه چند قطره خون از کنار انگشت دالاهوف بیرون میچکد ، ایگور و بلیز با دیدن این صحنه غش میکنند . ملی فلوا هم شروع به چنگ زدن صورتش میکند .

دالاهوف انگش دستش را بالا میگیرد و به سمت سنت مانگو جیغ کشان میدود.

( از خاطره بیرون میایم )

گزارشگر : عجب ، پس این اسم دالی خاله باز واقعا برازنده شماست !!!

دالاهوف: در نهایت میخواستم بگم بچه های یتیم مرگخوار همینک نیازمند یاری دسته بیلتان هستند .....

گزارشگر : ممنون که همراه ما بودی تا شبی دیگر و گزارشی دیگر شما را به مرلین گاه میسپاریم .

ملت :


خب ماندانگاس عزیز، پست خوبی بود. سوژه های بهتری میشد بدی اما اینکه از تخیلت استفاده کردی خیلی خوبه. پستهای اینجا بهتره به همین صورت باشن. تکه های طنز خوبی داشتی و سوژه خوب پرورش داده شده بود. کوتاه نویسی هم رعایت شده بود. از شکلکا هم به اندازه نیاز استفاده کردی. در کل اشکال خاصی نداشت.


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۳:۱۹:۳۶
ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۳:۲۲:۴۷
ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۳:۵۴:۳۶
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۱۱:۵۸:۴۱
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۱۵:۱۴:۱۳


جونم فدای عشقم ، نفسم فدای رفقا ، شناسه ام هم فدای سر آرشام

[color=99


Re: راديو محفل!
پیام زده شده در: ۲۲:۵۰ چهارشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۶
#53

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما شنوندگان وبینندگان عزیز البته دوستان اشاره میکنند که بینندگان نداریم و فقط در خدمت شنوندگان محترم هستیم!
خب طبق وعده قبلی ما این بار خبرنگار شجاع ما به نیروگاه اتمی سیاهان رفته تا گزارشی صوتی از پیشرفت که چه عرض کنم پس رفت سیاهان در راستای ساختن بمب اتمی تهیه کنند.خب ما تریبون را در اختیار ویولت بودلر خبرنگار واحد مرکزی قرار میدیم.
ویولت بودلر:سلام آقای نات!قضیه این بمب اتمی چیه؟
نات:عرضم به حضورتون که انرژی هسته ای سیصد تومن بسته ای هرکی هم میگه دویست تومنه بیخود میکنه اون صد تومن سودشه که ما باید به هزار زخم زندگی بزنیم مخصوصا این رودی کوچولو که بلا بهش دستور داده یه ویلا تو جزایر قناری براش بسازه.پس چی فکر کردی؟زندگی سخته!خرج داره!من اعتراض دارم!اینجا آستکبار حاکمه!
مهمان یک:ا!چرا من بلاک شدم؟
ویولت بودلر:بی خیال رفیق!ظاهرا این مرگخوار گرامی جوگیرز شده بهتره بریم سراغ یکی دیگه از دشمنان ببخشید دوستان یعنی آنتونین دالاهوف
آنتونین:من تکذیب میکنم!هیچکدوم از آزمایشگاه های ما منفجر نشده!همه ما کاملا از علم هسته ای اطلاع داریم.هیچکدوم از مرگخواران ما اشتباهی انرژی هسته ای رو با هسته آلبالو اشتباه نگرفته اند و نخورده ان!
ویولت بودلر:دوستان عزیز ظاهرا اینجا اتفاقات زیادی افتاده که ما خبر نداریم.بهتره بریم سراغ بووووووووووووووووووووووووم!!!
خش...فر...قش...خررررر....
گوینده:خب دوستان عزیز دوستان اشاره میکنن که یکی از مرگخواران که ظاهرا رودولف لسترنج بوده هسته انرژی رو با هسته آلبالو اشتباه گرفته و قورت داده و وقتی همسرش بلاتریکس با جارو میزنه تو سرش کل آزمایشگاه میره رو هوا.به همین دلیل ارتباط ما با دوشیزه بودلر قطع شده ولی همچنین دوستان اشاره میکنن که ویولت بودلر تونسته با آپارات نجات پیدا کنه.بسیار خب دوستان عزیز!امیدواریم که از این گزارش صوتی استفاده لازم رو برده باشید و حقایق زیادی آشکار شده باشه!
تا بعد خدا حافظ شما باشد!
رادیو محفل!

خوب بود. تکه های طنز خوبی به چشم میخورد. پستت جای کار داره.
سوژه خوبی هم داشت.
4 از 5 به همراه یه A درکل 9 امتیاز


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۱۱ ۸:۱۱:۵۷

But Life has a happy end. :)







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.