هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۶:۱۱ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
#89

اما دابزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۹ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۳
از تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 457
آفلاین
صدای سوت شروع بازي در سالن ورزشی دياگون پيچيد و چهارده بازيکن به يک باره به پرواز درآمدند؛ مسابقه بين دو تيم چادلی کنونز و ايرلند برگزار ميشد.
- بازی شروع ميشه و تروی سرخگون به دست پيش ميره... در مقابل يک بازدارنده جاخالی ميده و با سرعت قابل تحسيني همچنان به سمت حلقه­ها در حرکته...
هياهوی تماشاچيان ورزشگاه را به لرزه درآورده بود که ناگهان دومين بازدارنده درست به صورت تروی برخورد و او را از روی جارويش سرنگون کرد.
- حالا اين مهاجم نارنجي پوشه که به راحتي از سد بازدارنده­هاي کانلی و رايان ميگذره و با سرخگون حلقه­هاي تيم ايرلند رو هدف قرار ميده...
بازيکن لحظه­ای در هوا معلق ماند و سپس سرخگون را به طرف حلقه­ی وسط پرتاب نمود.
- کوييگلی نميتونه سرخگون رو بگيره و گـــل! ... اما نه... صبر کنيد، مثل اينکه گلی به ثمر نرسيده! بله... من مورن رو ميبينم که سرخگون رو از حلقه بيرون کشيده. عجب بازيکنيه!
اما داور که در سوت خود دميده بود با چهره­ای کبود از خشم نکاتي را به مورن تذکر ميداد.
- خب، گويا اين حرکت خطا محسوب ميشه و يک گل برای چادلی کنونز به ثبت ميرسه...
اين بار فريادهاي اعتراض­آميز تماشاچيان اوج گرفت اما فايده­اي نداشت، اکنون مسابقه با نتيجه­ی ده - هيچ در جريان بود. مهاجمان ايرلند برای جبران گلی که دريافت کرده بودند با سرعت و تاکتيکي باورنکردني سرخگون را به يکديگر واگذار کرده، مسير باقی مانده تا حلقه­ها را طی مي­نمودند.
دروازه­بان که هر سه مهاجم را در مقابل خود مي­ديد با دستپاچگي دورادور حلقه­ها به حرکت درآمد؛ مهاجمين نزديک و نزديک­تر ميشدند که باری ديگر صدای سوت داور به گوش رسيد.
- ... مهاجمين ايرلند خطای دست نشاندگي رو مرتکب شدند و حالا سرخگون بايد در اختيار...
با ديدن جستجوگر تيم چادلی کنونز که درخشش گوی زرين را در دستانش به نمايش گذاشته بود حتی گزارشگر بازی نيز در بهت و حيرت فرو رفت... داور با سوت خود خطای ايرلند و از طرف ديگر پيروزی چادلی کنونز را اعلام کرده بود.
دانش­آموزان هاگوارتز که در گوشه­اي از جايگاه تماشاچيان شاهد مسابقه بودند، سرشار از هيجان، نکاتي که آموخته بودند را برای پروفسور کورن اسميت بازگو نمودند.



Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
#88

نیوت اسکمندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
از دور دست ....
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 198
آفلاین
سالن ورزشي دياگون

همه منتظر بازيكنان بودند و بالاخره بازيكنان دو تيم تيزپروازان و جومالي يونايتد وارد بازي شدند و گزارشگر بازي تركيب دو تيم را نام برد و ... بازي با سوت دارو بينز شروع شد .
تيم تيزپروازان سرخگونو در دست داشت و پيش از بازي بود و گزارشگر گزارش مي ده :
- اسكمندر سرخگونو در دست داره . پاس مي ده به براون و گل !!! گل اول به نفع تيم تيزپروازان و حالا جومالي بازي رو با بودلر شروع مي كنه و پاس مي ده به لوپين و لوپين به سمت دروازه حركت مي كنه و پاس مي ده به بودلر و همينطور جلو مي رن و بودلر شوت مي كنه ... گل !!! نه گل نمي شه . فورتسكيو توپو مي گيره .
در همين حين باب آگدن از نيمكت ذخيره ها مي پره هوا و با چونه به زمين مي خوره و مي گه :
- هورااااااااااااااااا !
فورتسكيو توپ رو واسه براون پرتاب مي كنه و بودلر توپو از چنگش در مياره و به سمت دروازه و با كمك ريموس از جلوي فرد ويزلي يه يك و دو مي كنن و در همين هنگام جستجوگر مدافع تيم جومالي يونايتد از محوطه بازي بيرون مي رود ولي داور او را نمي بيند و دو مهاجم به منطقه گول زني مي رسند و وارد مي شوند و بودلر فورتسكيو را گل مي زند و به لوپين پاس مي دهد و او گل مي زند و داور كه پشتش به آنها بود بازگشت و سوت زد و آن دو را با هم ديد و متوجه مدافع خارج از زمين شد و دو باره در سوتش دميد و بلند فرياد زد و گفت :
- تيم جومالي بازنده اس و تيم تيزپروازان برنده اين بازي مي شه .

---------------------------------------------------------------------------------------------
ببخشيد يكم كم شدا . خواستم بازي زود تموم شه . مردم الاف نشن .


ویرایش شده توسط نيوت اسكمندر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۵:۵۲:۰۶
ویرایش شده توسط نيوت اسكمندر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۵:۵۹:۴۲
ویرایش شده توسط نيوت اسكمندر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۶:۰۰:۴۹


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
#87

بورگینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از دژ مرگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 518
آفلاین
زمین کوئیدیچ
دانش آموزان به دو دسته تقسیم شده بودند.
دو گروه گریفیندور و اسلایترین که به دو دسته تقسیم شده بودند منتظر آغاز بازی توسط سوت دانش آموزی سال هفتمی که پروفسور او را مامور و داور برای تکالیف عملی بچه ها کرده بودند بودند.
ـ سوووووووت!
بازی با سوتی تیز شروع شده بود و دو گروه گریفیندور و اسلایترین با یک جهش به بالا رفتند .
آدریان پیوسی یکی از مهاجمان کوئیدیچ ناگهان توانست صدای تشویق تری بوت که او را تشویق میکرد بشنود که او را تشویق میکرد...
وی دختر خیلی زیبایی بود پس آدریان سر چوبش را کج کرد و به طرف تماشاگران رفت...
ـ سووووووووت!
داور جوان در حالی که سوار جاروی اش بود داد زد : به خاطر اینکه از محدوده بازی خارج شدین یک اخطار برای تیم اسلایترین! حالا هم باید سرخگون رو بدید به تیم گریفیندور.
دراکو مالفوی که سرخگون دست وی بود با ناراحتی و انزجار توپ را به هری پاتر داد و بازی بلافاصله شروع شد...
کمی بعد اسلایترین توانست از سد دو مدافع گریفیندوری بگذرد و به طرف رون ویزلی دروازه بان تیم گریفیندور حرکت کند.
بلیز زابینی با سرعت به طرف دروازه گریفیندور حرکت میکرد و بعد با ضربه محکمی توپ را به طرف رون ویزلی پرتاب کرد.
رونالد که دست و پایش را گم کرده بود نتوانست توپ را بگیرد که باعث شد توپ از دروازه رد شود.
"لعنتی!!" این کلمه را رونالد ویزلی گفت و سریع چرخی زد و توپ را بلافاصله بعد از اینکه از حلقه افتاد در میان هوا و زمین گرفت که ...
ـ سووووووووت!
دوباره برای باری دیگر سوت الیور وود به صدا در آمد.سپس در حالی که رو به رونالد ویزلی کرده بود خطاب به وی گفت :
ـ نباید توپ رو بعد از اینکه از حلقه رد شد بلافاصله بگیری!خطاست.
سپس نفس عمیقی کشیدو ادامه داد : خب برای امروز دیگه بسه!


ویرایش شده توسط بورگین در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۵ ۱۵:۲۹:۲۰


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۴:۲۲ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
#86

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
- در همین جا به تماشاچیان و بینندگانی که تازه به تماشای این مسابقه آمده اند سلام عرض میکنم و امیدوارم لذت ببرند ! مسابقه بین دو تیم پادلمر یونایتد و بلغارستان برقرار هست و تیم بلغارستان 10 به هیچ جلو هست .

- بله ویکتور کرام مثل همیشه در حال گردش به طور زمین هست .
ویکتور که سعی داشت تمام زمین در محدوده دید او باشند تا آنجا که فشار هوا اجازه میداد بالا رفته بود ، تمامی تماشاچیان و بازیکنان زیر پای او بودند و او خوب فعالیت ها را زیر نظر داشت ؛ بعد از دقایقی این پا و اون پا کردن به سمت شی زرد کوچکی که برق میزد هجوم برد ، بله ، گوی زرین مقابلش خود نمایی میکرد و فاصله چندانی با او نداشت ، دست راستش را دراز کرد که : سوووووووت

کرام که تعجب کرده بود بدون توجه به گوی زرین به سمت داور مسابقه که به سمت او می آمد برگشت ؛ داور که برافروخته شده بود با صدای نسبتا بلندی سر او فریاد زد و گفت : بازیکنان اجازه ندارند از محوطه مسابقه خارج بشن ، فکر میکردم این قوانین ساده رو مثل کف دستت بلد هستی ، آقای کرام ! و با عصبانیت دستش را بلند کرد و گفت : سرخگون به پادلمر یونایتد داده میشه !

بالاخره بعد از دقایقی تلاش و کوشش در زمین بیضی شکل کوییدیچ ، فرصت استراحت داده میشه ، کاپیتان های هر دو تیم که عصبی تر از قبل شده بودند به سرعت در حال مرور تاکتیک ها با بازیکنان خود هستند ؛ بالاخره بعد از گذشت زمان کوتاهی داور در سوتش میدمه و اعلام میکنه که فرصت استراحت تموم هست ( تایم اوت )

هفت بازیکن تیم پادلمر به آسمان پرواز میکنند و شش بازیکن تیم بلغارستان از سوی دیگر به سمت آسمان اوج میگیرند ؛ داور مجددا در سوت خودش میدمه و در حالیکه صداش در ورزشگاه طنین میندازه میگه : جوزف ورانسکی بدون اطلاع در زمین حضور نداره ، بازی به پایان میرسه و تیم پادلمر برنده این دور هست ! ( کرام در حالیکه زیر لب لعن و نفرین میکرد گفت : لعنتی ! توی دستشویی گیر کرده )


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۵:۵۹ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۶
#85

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴
از جايي به نام هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 788
آفلاین
به نام او که ما را اصیل پاک آفرید!


باب آگدن، معلق از مسئولیت این تاپیک.

سلام:

متاسفم. اصلا شیوه کار شما از اول اشتباه بود، من منظورم این بود که روی فعال کردن بیشتر فکر کنی. مثلا باید یک هفته مهلت تعیین می کردی. بعدش خودت مثلا پست میزدی موضوع با تعیین ریز موارد و نکات مشخص می کردی. بعدش این که رول های تکی تو این فروم به نظرم مخصوصا در این تاپیک مناسب نیستند. سه چهار روز وقت آخه چیه؟

مسئولیت تاپیک ازت گرفته شد. دیگه شش بعد از ظهر چیه؟ یه شرکت کننده داشتی.ولی خوب نبود. بهتر بیشتر روی تفکراتت کار کنی، برو سراغ تاپیک دیگه ای.

قفل شد.

*واگذاری مسئولیت در مورد این تاپیک را در رویارویی با ناظران دیاگون تقاضا کتید.



با تشکر


"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۲۱:۰۸ یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۶
#84

لارتن کرپسلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲
از یو ویش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 471
آفلاین
مرحله اول
از امروز تا سه شنبه ساعت 6 بعد از ظهر محلت داده میشه.
موضوع=مسابقه وزنه برداری دیاگون.

-----------------------------------------------------------------------

باب پشت میزش نشسته بود و داشت حساب کتاباشو می کرد. یه سری پهلوون هم داشتن توی باشگاه واسه مسابقه استانی! آماده می شدن که یه نفر دیلاق جلوی میز باب سبز شد.
- سلام دادا! من می خوام تو باشگاه عضو بشم، بعد دو سه روز تمرین کنم، بعدش تو مسابقات شرکت کنم!
باب نگاهی به سرتا پای طرف انداخت، شلوار پارچه ای گشاد و پیرهن گل گلی و گیوه سفید! یه پاره آجر هم به کمرش بود که نمی شد تشخیص داد موبایله یا بی سیم! هیکل نی قلیونی و موهای نارنجی با یه پشت موی ضایع هم بارزترین مشخصاتش بود!
باب چند لحظه با سکوت بهش نگاه کرد و بعد،..... ... همونطور با خنده گفت:
- عزیزم شما سابقه ای هم توی وزنه برداری داری!؟
طرف:
- سابقه که.... ما اونجا تو دهمون بیل می زنیم، شخم می زنیم، تراختور! هل می دیم و از این کارا دیگه! تازه تو محلمون به من می گن لارتن رستم!
باب:
- باشه! برو تو رختکن آماده شو تا ببینیم چی میشه!

......چند دقیقه بعد توی سالن!
ملت ورزشکار با دیدن لارتن:
-
هاگرید رو به لارتن کرد و گفت:
- وایسا کنار جوجو! وزنه میفته روت!
بعد رفت سراغ وزنه 280 کیلویی:
- یییییی اه یییییییییییییییی اه یییییییییییییییییییییی اه!
اما نتونست حتی وزنه رو تکون بده! باب در حالی که سر تکون می داد گفت:
- اینجوری مقام نمیاری هگر! حریفات خیلی بهترن!
لارتن به طرف وزنه رفت و گفت:
- وایسا کنار همشهری! بزار لارتن رستم نشونت بده نون های روستای ما چه قوتی داره!
آستین هاشو بالا زد و بعد .... اخخخخ تف!.... یه تف انداخت کف دستشو دستاشو به هم مالید و وزنه رو گرفت. بعد وزنه ای رو که باید توی حرکت دوضرب می رفت بالای سر، یه ضرب برد بالا و بصورت به ملتی که از شدت تعجب به حالت در اومده بودن، نگاه کرد.
باب هم با همون حالت بهت زدگی یه کاغذ از جیبش درآورد و پایین لیست شرکت کنندگان لندنی نوشت:
- لارتن کرپسلی!


نارنجی رو بخاطر بسپار!

طنز نویسی به موجی از دیوانگی احتیاج داره...

چه کسی بود صدا زد : لارتن!؟


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۷:۰۶ یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۶
#83

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
با سلام
از امروز در این تاپیک مسابقات دیاگون برگزار میشود.
این مسابقات دارای 3 مرحله میباشد.
مرحله اول
ما یک موضوع میدیم و شرکت کنندهگان بر اساس موضوع داده شده داستانی تکی مینویسن.

مرحله دوم
ما ده جمله میدیم و شرکت کنندهگان با اضافه کردن بیست جمله جدید داستان رو ادامه میدن.

مرحله سوم
جمله سازی یر اساس موضوع داده شده.


مرحله اول
از امروز تا سه شنبه ساعت 6 بعد از ظهر محلت داده میشه.
موضوع=مسابقه وزنه برداری دیاگون.

*به پست ها نمره داده میشود و کسی که امتیاز بیشتر داشته باشد برنده میشود.




Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۶:۱۸ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۵
#82

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
لونا : صد دفه بهت نگفتم با رفقاي ناباب نگرد ! بيا آخرش هم همين يه شوهر نعشه گيرمون اومده ...ديگه هم از اين بعد مهرم حلال جونم ازاد !
هدنا :
بعد لونا دست هدنا رو گرفت و از سالن خارج شدند .
هدويگ : اي تف تو روت اسي كينگ كونگ ! معتادم كردي ! زن و بچه مو ازم گرفتي ! سيصد تا سكه هم به جونم انداختي .
مربي كه دلش براي هدي سوخته بود جلو رفت وبهش گفت : نگران نباش هدي پشت بازو ...مي توني مجاني توي زيرزمين اين سالن زندگي كني ، مهريه ت رو هم من كمكت مي كنم .
هدويگ : آخ قربون دستت مربي تو خيلي خوبي .
( نكته : هدويگ در اثر ناراحتي ناگهاني اي كه از رفتن لونا و مهريه ي او حاصل شد به حالت عادي بازگشت و تاثير مواد مخدر را از بين برد )

آن شب مربي رخت خواب هدويگ را در زير زمين انداخت ، علاوه بر هدويگ عده ي كثيري از ملت هم كه كرايه داده بودند در زير زمين حضور داشتن .هدويگ داخل رخت خوابش خزيد ولي ديد كه فردي كه در كنارش خوابيده بود پاي راستش را انداخت توي رخت خوابش و در حالي كه سبيل هاشو تاب مي داد گفت : پول در آر ببينم .
هدويگ : پول چي ؟
ــ پول عشق .
هدويگ : بله ؟ پول عشق چيه ؟
ــ يعني پول بده برم عشق !
هدويگ كه فهميده بود يارو مي خواد ازش باج سبيل بگيره خودشو زد به اون راه .
هدويگ : آخه من نمي فهمم تو از من چه پولي مي خواي ؟
باج گير : مگه از پشت كوه اومدي ؟ هر كي پاشو ميذاره توي زير زمين بايد پنج چوب اخ كنه ! شير فهم شدي ؟
هدويگ با نهايت نرمي : آخه برادر من مگه پول زور بايد داد ؟ من كرايه مو به مربي دادم ديگه واسه چي 5 گاليون بايد به تو بدم ؟
تا اين جملات از نوك هدويگ خاج شد طرف پريد يقه ي كت پر جغدي هدويگ رو گرفت و گفت : مي دي يا بلندت كنم كله تو بكونم توي حوض ؟
هدويگ كه ديد با اين چثه لاغر حريف اين بابا نيم شه گفت : موواظب باش با كي طرفي ها !
ــ برو بابا حاجيتو مي ترسوني ؟ .برو اين حرفا رو واسه عمه ت بزن .
هدويگ : يقه مو ول كن تا بگم چي كارت مي كنم ؟
باج گير : يخه تم ول نمي كنم بنال بينم چه غلطي مي خواي بكني ؟
هدويگ : برات عرب ميشم .
باج گير :
هدي : خودت خواستي !
سپس عملياتو شروع كرد و فرياد زد : يا ايها الناس ! انا المظلوم ! انا الغريب ! انا المسافر ! انا صاحب العيال والاولاد ! ...و هذا سارق !
باج گير :
هدي :
.ملت جمع شده بودند دور اين دو نفرتا ببينن قضيه چيه .
باج گير آهسته توي گوش هدي گفت : او اوه ما غلط كرديم ...ول كن بريم .
هدويگ به هر طور بود توي چشماش اشك جمع كرد وگفت : آخر يا خلق الله ! الخدا را خوش ميايد ! كه انا في هذا البلدالعريان و العطشان بمانم و هذا سارق مبلغ ثلاث گاليون من الجيب انا كف رفته .
حال هدي مي خواست سيصد گاليون مهريه ي لونا را جور كند . باج بگير داد زد : دهه ! اين بابا همين الآن داشت عين بلبل فارسي حرف ميزدا !
و در همان حال هدويگ باز به گريه هاش ادامه داد وجيغ مي زد : هذا السازق گردن كلفت وانا گردن نازك ! يكي هلپ كند ومبالغ مسروقه را از هذا سارق بگيرد وبه انا بدهد .
در اين وقت نگهباني ! دوان دوان به سوي آنان آمد ، هدي فرياد زد : يا ايها النگهبان ! حق انا را من الهذا السارق بگير و كف دست انا بگذار .
نگهبان : بگين ببينم چي شده ؟
هدي : يا ايها النگهبان ! انا به محض اين كه في الزيرزمين آمدگون هذا الخبيث مبلغ ثلاث گاليون من اليجيب انا دزديدگون .
باج گير : اي بابا به ريش مرلين اين عرب نيست !
هدي : لا...لا...انا العرب ، المادر عرب ، الپدر عرب ، العمو عرب ، از عمه عرب ، الخاله عرب ، الدايي عرب ، تمام الفاميل عرب و في اين جا براي استراحتي الصغير ذهب شدم .
باج گير : دروغ مي گه !
شترق !
نگهبان توي گوش باج گير زد وگفت : يالا سيصد تا گاليون بده بهش وگرنه ميندازمت توي ازكابان !
باجگير با اكراه سيصد گاليون شمرد وداد دست هدي . هدويگ هم آن را
از كرم هايي كه مادرش برايش مي آورد حلال تر دانست .( بر وزن از شير مادر حلال تر مي دانست )
و بدين ترتيب هدي با بالش گردو مي شكست ا مهريه ي لونا رو جور كرده بود و فردا مي تونست بره و لونا رو برگردونه
هدي :
هدويگ براي حفظ امنيت بيشتر براي خواب به اتاق نگهبان كاروانسرا ! رفت تا ديگه مورد سرقت ! واقع نشه .



ادامه دارد...


ویرایش شده توسط رابستن لسترنج در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۱۱ ۱۳:۱۴:۴۲



Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۰:۱۰ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۵
#81

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
هدنا به دلیل داشتن سابقه ی زیاد فورا از توی جیبش ،جارو و مزایا درمیاره تا سیستم سالن رو به حالت اول برگردونه!اما این بار تلاشش تقریبا بی فایده ست!!
هدنا دستش رو به طرف دست مسئول حراست دراز میکنه :ا!!مسئول کجا رفتی؟!
و پس از گشت و گذار فراوان میبینه که مسئول حراست روی زمین با مشقت زیاد مشغول جدا کردن فکش که از تعجب به زمین چسبیده ست!
هدنا:مسی حال کردی؟!مامی خودمه!
مسئول:فکر میکنم...بهتره بری بهش بگی توی مهدکودکه و باید سکوت رو رعایت کنه،این جور حرکات روی بچه ها تاثیر میذاره!
هدنا:نمیخوام!

هدویگ:مربی ،حال کردی؟!این حرکتو ژهنی کار کردم!گفتم ببینی من ژهنمم فعاله!
و چون میبینه که مربی نیست ،میفته دنبالش و میبینه اونم داره فکشو از روی زمین جمع میکنه!
مربی در حالی که خیره شده به در:اون..اون...
هدویگ یه دفعه متوجه لونا میشه که چهره ش یک مقداری عصبانیه!!!صحنه اسلوموشن میشه!لونا با قدم های استوار با حالت طلبکارانه میاد جلو ،دست هدنا رو میگیره و فوری اونو بغل میکنه!یک نگاه خشمگینانه(!) به هدویگ میندازه و از توی جیبش یه پاکت درمیاره و دستشو تا آرنج میکنه توی حلق هدویگ و پاکت رو توش جاسازی میکنه(!)
لونا:ا ز ه م و ن(در همین لحظه یه نگاه خشن نثار سایرین میکنه و بقیه میفهمن که تصویر باید از حالت اسلوموشن خارج بشه!)
لونا: از همون...یک..دو...سه..آهان حالا درست شد!دیگه پروژه ای که توش حرکات اسلو میخواد رو قبول نمیکنم!آهان!(رو به هدویگ)از همون اول میدونستم که باید یه دادخواست طلاق همیشه همراهم باشه!تو همیشه میخواستی هدنا رو از من جدا کنی...
و اشک ریزان برمیگرده به طرف در!هدویگ در حال خفه شدنه!
جلوی در:
هدنا:مامان این کارتو توی گونی پیدا کردم!چی میگه؟اسی کینگ کونگ؟


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: سالن ورزشي دياگون
پیام زده شده در: ۱۷:۲۱ دوشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۵
#80

لونا لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۷ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۵ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷
از اون ورا چه خبر؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 339
آفلاین
توي سالني كه هدويگ در حال جون كندنه :

مربي ( توي دلش )‌‌ : از همون اولم ميدونستم يه ريگي تو كفشش هست!
هدي پشت بازو كه به طرز خفني ذهن مربي رو ميخونه ميگه : نه به ژون هدنا من هميشه با شرعت 10000 ميل بر شانيه ميلا رو بالا پايين ميبردم ديشب ژنم حالش خوب نبود غذا نداشتيم منم كه ميدونين هر شب تا 10 پرش چلو كباب شلطاني نخورم خوابم نميبره تا شبح نخوابيدم يه روز شبر كنين قول ميدم به جون هدنا قدرت اشطوره اي هدي پشت بازو رو بهتون نشون بدم ... من كه الكي كه به جون هدنا قشــم ميخـ ... هدنا!

كمي آنسو تر :

هدنا : اينه ... خودشه ...
مسئول حراست : كدوم؟!
هدنا : همون جغده كه چاااااقه و ... يعني واقعا از قيافه ش نميتونين تشخيص بدين معتاده؟!
مسئول : هوووووم ... راست ميگيا ... تو واقعا پسر باهوشي هستي ...
هدنا :
مسئول جمله ش رو تصحيح مي كنه : منظورم اين بود كه جغد خيلي شايسته و لايقي هستي!

كمي اينسو تر :

هدويگ : مربي جووونـــــــــــم ... قربونت برم ... من كاملا آماده م اون كباده يك تنيِ هنوژم هشت؟! ...
مربي : آره ... چرا نباشه؟!
هدويگ : من خيلي آماده م بريم تو شه شوت بلندش مي كنم ... ژون هر كي دوشت داري پاشو!
مربي ( تو دلش )‌: خوشم مياد از اين جغداي ورزش دوست! ... نيگاش كن چقدر مشتاقه!

كمي آنسو تر :

هوووي مسي ( مسي = مسئول حراست ) بدو بدو ... داره فرار مي كنه ها ... اگه از دستت در بره با مامانم طرفي!
مسي :‌ خب دارم ميرم بگيرمش ديگه ...
و بعد تو دلش مي گه : حالا انگار مامانش چه بوقي هست كه من رو ازش ميترسونه ... يه تيريپ بادي بيلدينگي بيام مامانش كه سهله همه ي جد و آبادشون پراشون ميريزه! )
هدنا كه خاصيت ذهن خوني رو از پدرش به ارث برده بود جواب داد : زود باش برو وگرنه از حرفي كه ( تو ذهنت ) زدي پشيمون مي شي!
مسي كه اهل ريسك نبود حركت اسلوموشنش رو سريع تر كرد ...

2 دقيقه بعد ....

هدويگ در حالي كه دست مربي رو گرفته بود و دنبال خوش ميكشيد با وحشتناك ترين صحنه ي عمرش روبرو شد :
هدنا در حالي كه دست مسي رو گرفته بود و دنبال خودش مي كشيد جلوش ظاهر شد!!
هدويگ : آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآخ ... وااااااااااااااااااي ... پشـ...پسر/دختر م چه خوب شد اومدي اين ژ ... جا ورژ...ورزش كني ... ورژ...ورزش واشـ ... واسه شـ... سلامتيت خوبه! ... من بايد برم يه كـ ....

بـــــــــــــــــــــــووووم*

*************************************

*سقف ورزشگاه به دليل مجهولي فروريخت!


ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۸۵/۱۱/۹ ۱۸:۰۲:۲۳








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.