هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۲:۴۲ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
#64

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
اولین دادگاه محاکمه یکی از جادوگران که به آزار و اذیت یکی از ماگل ها پرداخته بود بعد از چندین سال برقرار شده بود ، قاضی ، دستیاران وی و هیئت منصفه همگی حاضر بودند ، تعدادی از جادوگران هم برای تماشای محاکمه در دادگاه حاضر بودند ، مجرم و متهم هم در مجاورت یکدیگر روی صندلی زنجیر داری بسته شده بودند و دو دیوانه ساز در حالی که دست های لزج و گندیده شان را روی هم گذاشته بودند کنار متهم ایستاده بودند ؛ شاید دلیل سردتر به نظر رسیدن دادگاه وجود آن موجودات خبیث بود ، بله ! دیوانه ساز ها عامل اصلی بودند ، چرا که تب و تاب و شور و جنبشی نیز بین حضار وجود نداشت .
با اینکه سکوت محض سالن دادگاه شماره 10 را فرا گرفته بود ، ولی قاضی سه بار چکش چوبی را بروی سکوی مقابلش کوبید و با صدای سرد و گرفته ای شروع به صحبت کرد :
این دادگاه جهت بررسی آزار و اذیت جادوگر : ایگور کارکاروف ، به جهت آزار و اذیت ماگلی با نام ورنون دورسلی آغاز میشود ؛ آقای دورسلی متهم مورد نظر چه آزاری به شما رسانده است ؟
ورنون دورسلی با صدای سرد و بی توجهی گفت : در حال برق انداختن ماشینم بودم که متهم مورد نظر من رو جادو کرد و ماشینم رو با جادو داغون کرد !
قاضی در جواب حضار که از تعجب فریاد میکشند گفت : ماگل حاضر در دادگاه مقداری معجون راست گویی مصرف کرده و بعد از پایان دادگاه چیزی به خاطر نمی آورد و با صدای مبهمی ادامه داد : ایگور کارکاروف ، دفاعیه شما چیست ؟
ایگور که نشان حیات در چهره اش دیده نمیشد ، با لحنی سردتر از قاضی گفت : من میخواستم بصورت مخفیانه از جلوی منزل این ماگل بگذرم ولی اون من رو دید و مجبور شدم که جادوش کنم .
قاضی گفت : ولی میتونستید ذهنش رو اصلاح کنید .
کارکاروف که عصبانی شده بود : فریاد زد ، چرا ؟ چرا من باید فقط به خاطر دیده شدن توسط این ماگل این همه زحمت بکشم ! چرا باید انقدر به ماگل ها ارزش قائل باشیم ، من این و دشنامی به زبان آورد و ادامه داد : جادو کردم و اگر باز هم ماگلی ببینم بدون شک میکشمش !

قاضی که راضی به نظر میرسید ، گفت : ایگور کارکاروف به جرم خود اعتراف کرد ، برای آزار این ماگل به سه ماه زندان محکوم میشه و برای بد دهانی به دادگاه به شش ماه زندان اضافه و برای تهدید به کشتن ماگل ها به شش ماه اضافه دیگر محکوم میشود ، در مجموع 15 ماه !

دیوانه ساز ها که منتظر حکم نهایی بودند ایگور کارکاروف را کشان کشان به سمت زندان بردند .


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۱:۳۴ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
#63

بورگینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از دژ مرگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 518
آفلاین
دادگاه
وقتی آتش شومینه به رنگ سبز در آمد و چندین دانش آموز در استانه شومینه ایستاده بودند .
سپس شخصی که برای دانش آموزان خیلی آشنا بود از جا برخاست و خطاب به جماعت گفت : دانش آموزان من هستند...قول داده اند ساکت بنشینند آخر برای یکی از درس هایشان آمده اند...تمنا میکنم بنشینید و راحت باشید.
سپس با قدم هایی به طرف دانش آموزان رفت و گفت : خیلی ساکت و آروم میرید و مینشینید بر روی آن صندلی ها.
و با دست به صندلی هایی که دور از مکان محاکمه قرار اشاره کرد.
چندی بعد دانش آموزان ساکت بر جاهای خود نشسته بودند و به سه قاضی ای نگاه میکردند که با عینک های بسیار ریز خود مشغول بررسی کاغذ ها بودند.
سپس یکی از قاضی ها با صدای بلندی گفت : متهم شماره 1 ... لوسیوس مالفوی!
دراکو که در بین دانش آموزان نشسته بود : تصویر کوچک شده
لوسیوس که توسط چهار مامور وزارت کشان کشان وارد میشد به سختی بر روی صندلی متهمین نشست و خیلی سریع دستبند ها بر مچ ها و بازوهایش رو پوشاندند.
یکی دیگر از قضات گفت : خب آقای لوسیوس مالفوی...شما متهم به حمله کردن به 12 مشنگ هستید.
لوسیوس در حالی که میشد خشم را در صدایش خواند خطاب به قاضی گفت : اشتباهه...دروغه کذبه!
قاضی ادامه داد : به پنج نفر از آنها در خیابان حمله کرده و به سه نفر آنها در مرلینگاه () به دو نفر از آنها در حریم شخصی خودشون و به دو نفر دیگه هم در خواب!دفاعی از خودتون دارید؟
لوسیوس : اشتباهه! شما باید باور کنید...مشنگ ها حق زندگی ندارن...اونا هستن که همیشه برتری دارن و ما هم باید کارهامون رو مخفیانه انجام بدیم...کوچه دیاگون مخفی...هاگوارتز مخفی...سکوی نه و سه چهارم مخفی و ما باید مواظب باشیم که یکی از اون خون لجنی های کثافت کارهای مارو نبینه!
قاضی با چکشی که بر روی میز زد بعد از حرف لوسیوس ادامه داد : دلایل قانع کننده ای نبود!شما محکوم به حبس 40 سال در آزکابان همراه با اعمال شاقه توالت شویی هستید
و سپس کارکنان وزارت خانه او را کشان کشان به بیرون بردند!



Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۱:۲۷ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
#62

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۳ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۹ سه شنبه ۷ اسفند ۱۳۸۶
از بارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 100
آفلاین
بوم بوم ...شتررق...
بچه ها با حرکتی کاملا تکنیکی تاکتیکی ریختند تو دادگاه .( دور از جون مثل یه گله قاطر )
قاضی با چکشش زد رو میز - بوم بوم پاف ! . . . داد گاه از این لحظه رسمیه "
ملت : آره جون خودت

- منشی صورت جلسه رو بخون .
اهم ...اهم ...
ملت: کوفت ...

- جلسه ی شماره ی 02563 در دادگاه شماره ی 10
موضوع جلسه ، آزار و اذیت مشنگ ها در منطقه ی مشنگ نشین
شخص محکوم شده ، آقای لوسیوس مالفوی .

قاضی : آقای لوسیوس مالفوی شما طبق گزارشات توسط مامورین وزارت سحر و جادو در منطقه ای مشنگ نشین از جادو استفاده کردید آیا این موضوع را تصدیق می کنید ؟ در صورت تصدیق دلیل خود را شرح دهید ؟

لوسیوس از جاش بلند شد و گفت :هی یادش بخیر ... با بر بچ رفته بودیم شمال دیدیم حوصله مون سر رفته گفتیم بریم مشنگ آزاری ، یکم بخندیم .
خلاصه با برو بچ تریپ مرگ خواری زدیم رفتیم بیرون .

قاضی : بوم بوم .... لوسی جون دیگه نگو جلو بچه ها بد آموزی داره فقط بگو با مشنگ ها چی کار کردین ؟!

- 1- دو نفر داشتن به هم تنفس مصنوعی می دادن ( سانسور شده ) :bigkiss: زیر پاشون روغن ریختیم با دماغ رفتن تو زمین .
2- یه آفتابه دیدیم یاد آفتابه ی مرلین افتادیم از یه پیر مرد کش رفتیم و موارد زیادی که دیگه حال ندرام براتون بگم .

قاضی : مشورت می کنیم !
پچ ...پچ ..

بوم ... بوم ...آقای لوسیوس مالفوی به سه سال زندان محکوم شدند .
لوسیوس : جون مادرت 1 سالش کن خیرشو ببری ، 1 سالش کن مشتری شیم .
قاضی : باشه ... حالا چون رفاقت هایی هست باشه ( سگ خورد )
1 سال .


[color=0033CC]چقدر غمناک است وقتی ققنوس تنها دوست او بر بالای سرش م�


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۲۳:۴۰ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶
#61

لارتن کرپسلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲
از یو ویش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 471
آفلاین
تمام بچه ها دچار استرس شده بودند! آن ها قرار بود یک جانی را ببینند! یک ضد ماگل! یک ابر مجرم! یک ... یک .... اما خب! آن ها در اشتباه بودند! کسی که روی صندلی محاکمه نشست، کسی نبود جز :

هری پاتر! (از این هری پاتری تر !

بچه های کلاس را هم جو گرفته بود و با موج مکزیکی و بوق و اینا هری را تشویق می کردند و کلا تا وقتی قاضی وارد زمین، ...اهم!... ، یعنی وارد دادگاه نشده بود، جو استادیومی ادامه داشت!

تاپ تاپ تاق!

این صدای سه ضربه ای بود که قاضی با از آن چکش هایی که قاضی ها دارند، روی میز کوبید! (خب! شاید بپرسید چرا تاپ تاپ تاق! خب! چون ضربه سوم خفین تر بوده!)

- هری پاتر! فرزند جیمز پاتر! آیا وکیلم شما را به عقد دایم.... اهم! .... یعنی آیا به این جرم هایی که اینجا نوشته اعتراف می کنید!؟ شما به مسدود کردن خروجی آفتابه ورنون دوراسلی، مبدل ساختن پسر ایشان به جاسوییچی و فرستادن خاله پتونیا قاطی باقالیا (پتونیا، باقالیا، شعر گفتم!) متهمید! ... آیا وکیلم!؟ ... اهم! قاط زدما!.... یعنی آیا اعتراف می کنید!؟

بچه های مدرسه همینطوری هی تند تند و با وظیفه شناسی از جریان محاکمه نت برداری می کردند و فقط چو چانگ (ده بیست سی چهل شده برای انتخاب این شخصیت! ) بود که فریاد زد:

- هری رفته گلاب بچینه!

و خب! چون اصلا وسط یک پست هری پاتری چیز خنده داری نبود و کسی نخندید، لذا سر جایش نشست!

هری در حالی که دستش را جلوی دوربینی فرضی می گرفت گفت:
- شطرنجی کنین باب! من به جون شما پسر خوبی بودم! امان از این رفیق ناباب! تازه بابا بالا سرم نبوده! مامانمم مرده! این که الان اسم مامان منو جعل کرده و استاد هاگوارتزه، تقلبیه و کلا من تکذیب می کنم!

- خب! مبارکه! به پای هم پیر شین!

این صدای قاضی بود و متعاقب اون صدای لی لی لی لی لی لی! از ساحره های حاضر!

(بعدها معلوم شد قاضی، رماتیسم مغزی داشته و خودش خبر نداشته!)


ویرایش شده توسط لارتن کرپسلی در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۷ ۱:۳۴:۳۹

نارنجی رو بخاطر بسپار!

طنز نویسی به موجی از دیوانگی احتیاج داره...

چه کسی بود صدا زد : لارتن!؟


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶
#60

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
تق تق تق ...
فقاضی با یکی از کلاه گیس های سفید روی صندلی مخصوص نشسته بود و با چکش روی میز می کوبید : « این دادگاه به منظور بررسی جرم آقای فورتسکیو انجام میشه ، ایشون به یک مشنگ به نام بریدا لئونارد حمله کردند و باعث ورم بدن این خانم شد ! این خانم هم اکنون در دادگاه حاضر هستند که البته در تسلط طلسم فرمان قرار دارند و بعد از پایان دادگاه هم حافظه ایشون اصلاح خواهد شد ! »
سپس گفت : « حالا از منشی دادگاه آقای لودو بگمن می خوام که دادخواست رو قرائت کنند ! »
- « متهم ، فورتسکیو ، در کمال صحت فکری و بلوغ مغزی و با اینکه از قانون شماره 13 بند ب وزارت اطلاع داشته به یک مشنگ حمله کرده ! طبق قانون 13 بند ب مصوب 1931 حمله جادوگران به مشنگ های غیر مسلح در حالتی که تهدید از طرف مشنگ مورد نظر نشده باشند غیر قانونی می باشد و مجازات آن پنج سال حبس در زندان آزکابان است. طبق این دادخواست متهم مرتکب جرم شده و محکوم به اشد مجازات است. »
باب آگدن ، وکیل متهم ، بلند شد و گفت : « من اعتراض دارم ! »
فاضی : « اعتراض وارد نیست ! »
لودو بگمن ادامه داد : « خوب ، با توجه به دادخواست ارائه شده ! موافقان قیام کنند ! »
حدود 20 نفر بلند شدند.
- « مخالفان قیام کنند.»
20 نفر دیگر بر خواستند !
- « از شاهد خواهش می کنم به جایگاه بیاد !»
روحی شفاف و کوتاه قامت جلو آمد : پیوز
- « لطفا برای ما بگید در صحنه جرم چی دیدید ؟»
- « فورتسکیو بدون دلیل به بریدا لئونارد حمله کرد ... اون به محض دیدن اون مشنگ چوبش رو بلند کرد و وردی رو زمزمه کرد .»
قاضی : « با توجه به اظهارات شاهد ، از هیات منصفه می خوام که حکمشون رو اعلام کنند ! دادگاه وارد شور میشه.»
همهمه ای میان اعضای هیات منصفه در گرفت ... کم کم صدا ها کمتر شد تا اینکه ناگهان مردی بر خواست و گفت : « هیات منصفه رای رو به نفع بریدا لئوناردو اعلام می کنه و متهم محکوم به اشد مجازات میشه ! پنج سال آزکابان. »
دادگاه ناگهان پر از همهمه و سر و صدا شد و قاضی بلند شد و از در پشتی دادگاه بیرون رفت .


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۲۲:۳۶ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶
#59

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
آرتور ویزلی پشت میز محاکمه نشسته بود و در حال مطالعه شواهد و مدارک و منشی دادگاه کنار او نشسته بود..این اولین دادگاه آرتور بود و به همین دلیل استرس داشت و دستانش می لرزید..قلبش به تندی در سینه میزد و سرش به شدت درد میکرد!

10 دقیقه بعد!

-خب فکر کنم که تمام نفراتی که ازشون درخواست شده بود در دادگاه حضور داشته باشند آمده اند به جز لیلی اوانز!ولی مشکلی نیست..ایشون به زودی میرسند!خانم ویزلی،شروع کنید!

منشی دادگاه مالی ویزلی بود..او هم برای اولین بار در دادگاه حضور یافته بود و به دستپاچگی شرع به صحبت کردن کرد:
-خب،پرونده شماره 0012538922 است..شخصیتی به نام آلفرد هیچکاک یکی از مشنگ های ساکن در پرایوت درایو را مورد اذیت و آزار قرار داده و با جادو او را سر به سر گذاشته است...و البته باید به حضورتون برسونم که برای اولین بار خود مشنگ در دادگاه حضور دارد..البته او بعد از دادگاه مغزش از این اطلاعات پاک میشود و ایشان... .

صدای همهمه در دادگاه پخش شد و همه به طرف شخص مشنگ برگشتند تا او را ببینند..انگار باورشان نمیشد!

-ساکت،ساکت!
این صدای آرتور بود که با قدرت گفت و دادگاه را ساکت کرد و بعد از چند ثانیه ادامه داد:
-جرم ایشان معلوم است..طبق قانون 4-3 وزارت خانه ایشان به جرم استفاده جادو در مقابل مشنگ ها فعلا دستگیر شده اند..من از موافق ها و مخالف ها میخوام که به اینجا بیایند و حرفهای خود را بزنند!خانم ویزلی... .
-بله!ابتدا لوسیوس مالفوی!بفرمایید اینجا و صحبت کنید!

لوسیوس مالفوی با ردای زیبایی که داشت بلند شد و به طرف مکان صحبت رفت..ایستاد و گفت:
-این مرد کار خوبی کرده است..او یک مشنگ را اذیت کرده و بعد خودش مغزش را شستشو میداد..مشنگ ها برای سرگرمی جادوگران هستند..نباید وزارت خانه این کارها را جرم محسوب کند!ممنون!

عده ای با موافقت سر تکان دادند و موافقت خود را با گفتن "بله" نشان دادند!

و حالا آقای دامبلدور!
-مشنگ ها موجوداتی هستند که هرگز نمیتوان از آنها به عنوان اسباب بازی استفاده کرد..آنها هم مثل ما دنیایی دارند و زندگی میکنند!پس نباید در کار آنها دخالت کرد!ممنون!

-خب موافق و مخالف ها صحبت کردند..حالا از هیئت داوران دادگاه خواهش میکنم رای خودشان را بدهند!کسانی که مخالف مجازات آقای هیچکاک هستند دستهایشان را بالا بگیرند!
عده ی کمی دستشان را بالا گرفتند و با تعجب به بقیه نگاه کردند!
-و موافق ها؟
بقیه داوران که 90 درصد آنها بودند دستشان را بالا گرفتند..هیچکاک با نا امیدی به آنها نگاه کرد و آرتور ویزلی با خوشحالی و با خنده حکم را اعلام نمود!هیچکاک به 20 سال زندان آزکابان محکوم شد!و این است عاقبت شوخی با مشنگ ها!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۶:۴۸ چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۶
#58

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
به نام او...
متهم:یک مشنگ.(جو راید((فرضیه بابا!)))
جرم:ضرب و شتم یک جادوگر به نام آنتونین دالاهوف.
وکیل مدافع:ویولت بودلر
شاکی:آنتونین دالاهوف.
قاضی:کالین کریوی
هیئت منصفه:تئودور نات.الیور وود.جرج ویزلی.
===
تق تق تق.
با صدای سه ضربه چکش کالین اعضای هیئت منصفه دست از زد و خورد کشیدند و متین و با وقار سر جای خود نشستند هر چند این حالت زیاد طول نمیکشید و دوباره به جان هم خواهند افتاد.کالین کریوی در دل گفت:من چه گناهی کردم که برای هیئت منصفه از یه مرگخوار و دو محفلی دعوت میکنن؟
و سپس شروع کرد به صحبت کردن:59 مین جلسه دادگاه آغاز شد.آقای جو راید شما به دلیل شرایط خاص به اینجا فراخوانده شدید و پس از این جلسه حافظه شما پاک خواهد شد و دیگر چیزی به یاد نخواهید آورد.
خب آقای ویزلی اتهام متهم رو قرائت کنید.
ویزلی به زحمت گلویش را از میان دستاش تئودور نات بیرون کشید و ایستاد:آقای جو راید متهمه که در شب 5 جون 2007 اقدام به ضرب و شتم آقای دالاهوف کرده.
سپس نشست.کالین رو به جو راید گفت:خب با توجه به این اتهام...آقای وود آقای نات رو گاز نگیر...آیا شما در دفاع از خود...آقای نات موهای آقای ویزلی رو ول کنید...حرفی دارید که بزنید؟آقای ویزلی میشه به شکم آقای نات مشت نزنید؟
جو راید گیج و منگ گفت:ببخشید ها ولی اون آقاهه با اون چوب کج و کوله شروع کرد.
کالین کریوی اخمی کرد و رو به دالاهوف گفت:شما اقدام به مشنگ آزاری کردید؟آقای نات به آقای وود لگد نزن!آیا دفاعی دارید؟
آنتونین که چشمش کبود و دردآلود بود با پوزخندی گفت:اون هیچ مدرکی نداره.بعدش هم من یه جادوگر اصیلم و اون یه مشنگ بی سر و پا.
ویولت از جا برخواست:اعتراض دارم.طبق اصل اول قانون سازمان اتحاد ملل همه موجودات چه جادوگر و چه ساحره با هم برابرند و جادوگر بودن آقای دالاهوف و یا مشنگ بودن آقای راید هیچ تفاوتی در اصل موضوع که مشنگ آزاری باشه نداره.
کالین اعتراض را پذیرفت:اعتراض وارده.اما دوشیزه بودلر موکل شما باید مدرک یا شاهدی دال بر ادعای خودش ارائه بده.آقای ویزلی آقای نات داره کبود میشه دستت رو از دور گردنش بردار.
ویولت لبخندی زد:البته که ما شاهدی داریم.اجازه احضار میخوام.
کالین سری تکان داد و در همان لحظه جغدی سفید به سرعت در جایگاه شهود حاضر شد:هدویگ هستم شاهد آقای راید.
آنتونین با نگرانی گفت:اعتراض دارم.اون یه پرنده اس.
کالین گفت:اعتراض وارد نیست.هدویگ بفرمایید.
هدویگ با آرامش شروع به صحبت کرد:اون شب من داشتم طبق عادت همیشگی خودم چرخ میزدم که متوجه شدم یه پرتو نورانی از توی یه کوچه روشن شد.کنجکاو شدم و به اون سمت رفتم و دیدم دالاهوف میخواد اون مرد رو اذیت کنه.راید هم که مرد قوی هیکلی بود برای دفاع از خودش شروع کرد به زدن اون و بقیه اش رو ندیدم چون کار داشتم.
ویولت با لبخندی پیروزمندانه گفت:متشکرم هدویگ.میتونی بری.
هدویگ ناپدید شد و کالین رو به اعضای هیئت منصفه که داشتند یک دیگر را میکشتند گفت:تا 5 دقیقه دیگه رایتون رو اعلام کنید.
===5 دقیقه بعد.
الیور که پای چشمش کبود بود برخواست و رای هیئت منصفه را قرائت کرد:هیئت منصفه رای به تبرئه جو راید از همه اتهامات و محکومیت آنتونین دالاهوف به جرم مشنگ آزاری میدهد.
کالین کریوی به سرعت به ماموران اشاره کرد تا آنتونین را جهت محاکمه بعد بازداشت و جوراید را برای پاک کردن حافظه ببرند و به شتاب بیرون رفت تا مجبور نباشد در مورد قتل یکی از اعضای هیئت منصفه گزارشی بنویسد.ویولت هم همانجا مشغول تهیه گزارشش شد.از این که باید برای باب علت انجام ماموریت اضافه را توضیح دهد به شدت نگران بود.


But Life has a happy end. :)


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۲:۰۲ چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۸۶
#57

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
یا لطیف

متهم : هدویگ
جرم : او نوعی جغد است پس حق استفاده از محیط جادوگران را ندارد( هدی جان شرمنده ، بهم گفتن به این خاطر متهمی )
وکیل مدافع : الیور وود ( از سازمان شورای امنیت )
شاکی : جمعی مرگ خوارها
قاضی : بارتی کراوچ (پدر )
هیئت منصفه : کالین کریوی ، باب آگدن ، ویولت بودلر
......................................................
تق ، تق ، تق
کراوچ سه بار چکش را روی میز زد . همه ساکت شدند و به بارتی کراوچ که در جایگاه قاضی نشته بود نگاه کردند .
بارتی : پنجاه و هشتمین جلسه ی دادگاه شماره ی ده رو شروع می کنیم . لطفا تا آخر جلسه نظم رو رعایت کنید . به خاطر حساسیت جلسه ، امنیت این جا رو کاراگاهان وزارت بر عهده گرفتند. خوب متهم به جایگاه بیاد
هدویگ در حالی که بالهایش را با گیره به هم بسته بودند به طرف جایگاه رفت و شروع به صحبت کرد :
- من هدویگ ، جغد هری پاتر هستم .
صدای مرگ خوارهای گوشه ی سالن بلند شد :
- هوووووووووووو
بارتی : تق ، تق ، ساکت
الیور با عصبانیت از جایش بلند شد و گفت :
- اعتراض دارم جناب قاضی ، طبق بند 33 قانون دادگاه ها ، حاضرین حق تحقیر متهم را ندارند ، و قاضی می تواند آنها را به بیرون جلسه راهنمائی کند . من هم به عنوان وکیل مدافع متهم خواهان رسیدگی هستم.
بارتی سرش را بلند کرد و گفت :
- اعتراض وارد است ، از کاراگاهان وزارت خواهش می کنیم افراد قانون شکن رو به بیرون راهنمائی کنند .
...........................
5 دقیقه بعد در حالی که فضای دادگاه هنوز از طلسمهائی که مرگ خوارها و کاراگاهان به سمت هم روانه کرده بودند پر بود ، دوباره شروع به کار کرد .
بارتی : خوب از نماینده ی شاکی ها می خوام که به جایگاه بیان .
نات سلانه سلانه به جایگاه آمد و کنار هدویگ ایستاد و گفت :
- من به نمایندگی از شاکی ها اعلام می کنم که این جغد سفید حق استفاده از امکانات را ندارد . چون ما مخالفیم و زور داریم باید به زندان بیافتد
الیور بار دیگر از جایش بلند شد و گفت : جناب قاضی...
بارتی کراوچ گفت :
- لطفا در نوبت خودتون صحبت کنید .
الیور با عصبانیت نشست .
نات ادامه داد :
- بله جناب قاضی ، ایشون حق ندارند در این محیط زندگی کنن . همین!
بارتی سرش را به طرف الیور چرخاند و گفت :
- حالا اگه صحبت و دفاعی دارید بگید .
الیور صدایش را صاف کرد و گفت :
- بله جناب قاضی . باید چند نکته رو ذکر کنم . اول اینکه طبق قوانین هر موجودی دارای حق زندگی در این محل است . درضمن شکایت آقایون مرگخوار از هدویگ جان برمیگرده به شکستهای متوالی ای که از ایشون خوردن . با گذشت از همه ی اینها آیا آقایون ارزش جغد ها رو درک نمی کنن . جامعه ی جادوگری با حذف کردن جغد ها یعنی جامعه ی جادوگری بدون ارتباطات . طبق شواهد هدویگ هیچ قانونی را زیر پا نگذاشته است و طبق بند 67 قانون مجازات ها اگر کسی قانونی را زیر پا نگذارد دادگاه حق مجازات او را ندارد .
بارتی با نگاهی تحسین آمیز به الیور نگاه کرد و بعد به طرف نات برگشت و گفت :
- شما مدرکی مبنی برقاون شکنی متهم دارید .
نات به جایگاه خالی مرگخوار ها نگاه کرد و گفت :
- م م م ما ... م م مدرک ...نه!!!
بارتی به طرف حضار چرخید و گفت : هیئت منصفه تا چند دقیه ی دیگر حکم متهم را اعلام می کند .
...........................
تق ، تق ، تق
بارتی دوبراه چکشش را روی میز کوبید و گفت : لطفا همگی به حکم هیئت منصفه گوش بدید .
ویولت صدایش را صاف کرد و گفت :
با توجه به صحبتهای شاکی و وکیل مدافع ، متهم به دلیل نبودن مدرکی بر علیه او از طرف شاکی ، از کلیه اتهامات تبرئه می شوند. خاتمه ی جلسه .

................................
این پست به خاطر مأموریت سازمان شورای امنیت(سازمان ملل متحد) زده شد
با تشکر
الیور وود
(عدالت جو )


این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ شنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۶
#56

بورگینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از دژ مرگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 518
آفلاین
متهم: بورگین
قاضی: لودو بگمن
هیئت منصفه : اما دابز-اریکا زادنگ - درک - ورونیکا ادونکر
-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ-ـ
قاضی به صورت بی حالت بورگین خیره شد و سپس پرونده سیاه بورگین را ورقی زد و گفت : شما به دلیل تجاوزات غیر اخلاقی به هفتا تن و همچنین ی و نگه داری دختران خیابانی متهم هستید.
آیا دفاعی از خود دارید ؟
بورگین ناگهان صبرش لبریز شد و فریاد کشید: ای تو ذاتت قاضی اینا همش دروغه کذبه.
قاضی بدون معطلی حرف بورگین را برید.
ـ بسه زیادی زر زدی .
من مجازات شما رو به هیئت منصفه واگذار می کنم.
و رو به هیئت منصفه کرد و ادامه داد: لطفا تا ده دقیقه دیگه جواب رو نمایندتون شفاهی قرائت کنه ممنون می شم.
و چکشش رو به علامت استراحت موقتی به پایین فرو آورد.
ده دقیقه بعد
اما دابز در حالی که یک تکه کاغذ در دستش بود از جا بلند شد و خطاب به قاضی گفت : با تشکر از اینکه مجازات ایشون رو به من سپردید.من اما دابز به نمایندگی هیئت منصفه حکم متهم را ده سال تعبید در حوزه ی علمیه امام خمینی در شهر مقدس قم اعلام می کنم. تمام.
بورگین فقط شوکه شده بود و نفسش بند آمده بود.
قاضی خیلی آمرانه در جواب هیئت منصفه گفت : با کمال تشکر از زحمات شما.حکم مد نظر مورد قبول واقع شد.
صدای چکش در دادگاه طنین انداز شد.
ده سال بعد
بورگین در حالی که یک عمامه بر روی سرش و یک عبای قهوه ای بر روی دوشش بود وارد تالار شد که با ورونیکا ادونکر در برابر خودش رو به رو شد.
بورگین: خانوم لطف کنید حجاب رو در این مکان معنوی رعایت کنین.
ورونیکا شوکه شده بود و به سرعت غیبش زد.
کمی بعدبورگین مشغول تماشای رسیوری که قاچاق در زیر عمامه اش حمل کرده بود شد.


------------------
نتیجه اخلاقی‌ :
بورگین هیچ وقت درست شدنی نیست


پستت ارزشی بود بی هیچ شک.چون هم سوژه و هم حکم های صادر شده مال پست 55 نوشته شده توسط لودو بگمن هست و شما فقط کمی ادامش دادی که به نظرم همین کار بی مزه کرد سوژه رو


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۱ ۱۸:۰۴:۳۹
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۱ ۱۸:۰۸:۱۵


Re: دادگاه شماره 10
پیام زده شده در: ۲۲:۴۸ یکشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۸۶
#55

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
ماموریت مرگخواران :

-----------------------

روز دهم ماه می ، وزارت سحر و جادو ، دادگاه شماره 10

در فضای تاریک ، سرد ، رعب انگیز و رسمی دادگاه تفاوت چندانی رویت نمیشد ، سطح دیوار ها ، کدرتر از گذشته شده بودند و این حس را در بیننده القا میکردند که لایه های ذخیمی از دوده دیوار های سنگی را احاطه کرده ، قاضی دادگاه بر این عقیده است که هر چه دادگاه از نظر مجرم تاریک تر و مخوف تر به نظر برسد تاثیر بیشتری در وی گذارده و فرد را مجبور به بازگویی حقیقت میکند ! دادگاه هزاران متر پایین تر از سطح زمین بنا شده بود ، با این حال از ایجاد پنجره های مصنوعی نیز امتناع شده است .
دادگاه شماره ده مختص زندانیان سیاه و فراری است و چهره کلی دادگاه نیز بر همین منظور طراحی شده ، دیوارهای یکنواخت دوده گرفته که ابعادی طویل و عریض را شامل میشوند ، سقفی منحنی با آرم محوی از وزارت سحر و جادو ، به همراه ده ها صندلی فکسنی زنجیر دار در وسط سالن دادگاه ، که دور تا دور آنها توسط سکویی ممتدی از هر چهار سو در بر گرفته شده .

گویا این بخش ها نظر افراد هراسانی را که در حال ورود به دادگاه بودند را نیز جلب کرده بود ، چرا که با حیرت به اطراف خود نگاه میکردند .

بعد از مدت کوتاهی که به چند دقیقه می انجامید هر چهار سکو مملو از جادوگران و ساحره هایی که به مشاهده محاکمه آن روز دعوت بودند شده بود ، صندلی دسته دار و بلندی از اولین سکو هنوز بدون سکنه مانده بود ، رفتار اعضای حاضر در دادگاه حاکی از آن بود که منتظر کسی هستند ؛ بله در عظیم دادگاه بار دیگر باز شد و جادوگر مسنی با ردای ساده و رسمی پا به دادگاه گذاشت ، بلافاصله صحبت های نا تمام و خسته کننده متوقف شدند و نگاه ها به فرد تازه وارد خیره شد ، رفتار حضار نشان میداد که جادوگر مسن فرد مهمی است ، بله یقینا اینطور بود ، چرا که حاضرین دقیقه ای به احترام وی از جای برخواستند ؛ او به سمت صندلی پایه بلند و با نشستن بروی آن به تمام شبهات پایان داد ، بله او قاضی دادگاه بود .

نگاهی به سکوهای مملو از جمعیت انداخت ، سرش را به سوی فردی که سمت چپش نشسته بود متمایل کرد و به او دستور برای انجام کاری داد ، چرا که او از جا برخواست ادای احترامی کرد و به سمت در دوم دادگاه رفت ؛ بعد از مدت کوتاهی از لای در نیمه باز به درون دادگاه خزید و سر جایش نشست .

چهره حضار در هم کشیده شد ، همگی با بی میلی به درب دوم خیره شده بودند ، صحنه رقت انگیزی بود ، دو دیوانه ساز دستانشان را دور مچ دستان مرد مسنی حلقه کرده بودند ، البته اگر میتوان اسم آن ها را دست گذاشت ! استخوان هایی که با لایه لزج و کریهی پوشانده شده اند ، ولی مرد مسن بر خلاف دیگر زندانیان تغییر چشمگیری در حالت و رفتارش دیده نمیشد ، گویا فراموش کرده بود که آنها مکنده روح و شادی اند !

دیوانه ساز ها فرد را به سمت صندلی زنجیر دار هدایت کردند ، بعد از اینکه او را در صندلی قرار دادند ، زنجیره ها جیرینگی کردند و دور دستان مرد پیچیدند ، دیوانه ساز ها در دو طرف صندلی ایستادند ؛ قاضی که از حضور آنها راضی به نظر نمیرسید ، در حالی که تمایلی به مشاهده بدن شنل پوش آنها نداشت با حرکات دستش اشاره کرد که از دادگاه بیرون بروند ، دیوانه ساز ها که ترجیح میدادند در آنجا حضور داشته باشند ، به آرامی به سمت در دوم رهسپار شدند و از دید ها ناپدید گشتند .

بار دیگر فضای گرم و قابل تحمل تری فضای دادگاه را در آغوش گرفت ، قاضی بعد از مدتی سرش را از روی انبوه برگه های مقابلش بلند کرد و چشمان نافذش را به چشمان سرد و بیروح مرد دوخت ، با صدایی واضح و شمره گفت : نام شما ، جرم شما ؟
چهره زندانی تغییری ناگهانی پذیرفت ، گویا مقدار زیادی گند شیره به صورتش پاشیده بودند ، با صدای کشداری گفت : آبراهام یاکسلی ! لحظه ای مکث کرد و ادامه داد : در خدمت بودن ارباب لرد سیاه !
قاضی با متانت پرسید : فقط همین ؟
زندانی که یاکسلی نام داشت لبخند تلخی زد و گفت : و کشتن 50 ماگل و 10 جادوگر ، و اختراع چند ورد سیاه !
به گونه ای حرف میزد که انگار از او اظهار نظر درباره محیط دادگاه را سوال کرده بودند ، نه تعداد زیادی قتل و اختراعات سیاه .

قاضی به آرامی پرسید : انگیزت از در خدمت بودن اربابت چی بود ؟ چه نفعی بردی ؟
یاکسلی قهقه ای کرد و طوری قاضی را نگاه کرد گویا عقل از سرش پریده بود و با نشاط خاصی گفت : شما بارها این سوالات رو از مرگخواران پرسیدید و جواب معلومی گرفتید ، هدفم منم همون بوده ، بهترین شمرده شدن توسط اربابم و پاداشی که حتی در ذهن ها گنجونده نمیشه ! چیزی زیاد تر از زیاد در انتظار منه ، وقتی که آزاد بشم !
این بار نوبت قاضی بود که قهقه را سر دهد ؛ و پرسید : به نظرت تو از اینجا آزاد میشی ؟
یاکسلی فریاد زد : معلومه ، من به خاطر اربابم الان اینجام ، به خاطر اینکه اون رو لو ندم و مثل تنه لش هایی که اونو ول کردن و همینجا شهادت دادن که هیچ وقت سمت اون نبودن و تبرئه شدن اینجام !

قاضی که نتیجه گیری هایش را روی برگه ای در مقابلش یادداشت میکرد ، فریاد زد ببریدش ، بلافاصله حضور دیوانه ساز ها باری دیگر احساس شد ؛ در حالی که او را کشان کشان به سمت زندان میبردند ، فریاد زد : فقط برای اربابم ، پس باشد تا برای همگان عبرت شود !


ویرایش شده توسط پرسی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۹ ۲۲:۵۴:۲۰

چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.