هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۲۲:۴۳ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۶
#29

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۰ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۴۸ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 94
آفلاین
دو جاوگر به یکدیگر تعظیم کردند.این اولین بار بود که اسنیپ در مقابل کوییرل قرار می گرفت.هردو چوبدستی ها خود را بالا گرفتند و با صدای یک،دو،سه دامبلدور کار را شروع کردند.
کوییرل در ابتدای کار وردی را زیر لب زمزمه کرد در این لحظه نور قرمز رنگی به سمت اسنیپ حرکت و بدون اینکه اسنیپ بخواهد با ورد مقابله کند به او برخورد کرد .تغییری در اسنیپ ایجاد نشد اما انگار اسنیپ مقداری از قوای خود را از دست داده بود و بسیار بی حال شده بود.
در همین لحظه اسنیپ به سختی فریاد زد:سرپانسوریتا!!
در همین لحظه انتهای چوبدستی اسنیپ آتش گرفت.کوییرل که میدانست چه اتفاقی خواهد افتاد به سرعت ورد اکسپلیارموس را تکرار کرد.اما دیر شده بود و ماری از چوبدستی اسنیپ خارج شد و به طرف کوییرل حرکت کرد و کمی بعد طلسم به چوبدستی اسنیپ برخورد کرد و کمی دورتر پرتاب شد.
کوییرل که محالا مضطرب به نظر میرسید سعی میکرد خود را ازدست مار نجات دهد و متوجه اسنیپ نبود که اسنیپ از فرصت استفاده کرد و به سرعت چوبدستی خود را پیدا کرد .حال اسنیپ در حالی که به کمک مار قدرتمند تر به نظر میرسید چوبدستی خود را به طرف کوییرل گرفت و با یک ورد غیر زبانی کوییرل را طلسم کرد. در همین لحظه کوییرل احساس کرد که توانایی حرکت ندارد و بدنش کاملا چفت شده است.کوییرل خشک شده بود او حتی نمی تانست حرف بزند و مار هر لحظه به او نزدیک تر میشد.اسنیپ در حالی که لبخندی به نشانه پیروزی بر لب داشت به راحتی صحنه را تماشا میکرد.
در این لحظه دامبلدور که احساس کرده بود ادامه دوئل مناسب نیست گفت:خوب فکر کنم برنده مشخصه
سپس به طرف مار رفت و با یک طلسم مار ناپدید شد.اسنیپ در حالی که لبخندی بر لب داشت به کوییرل نگاهی کرد و از باشگاه دوئل خارج شد


تصویر کوچک شده


Re: ȇԐǥ Ϧơ
پیام زده شده در: ۲۰:۳۳ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۶
#28

اما دابزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۹ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۳
از تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 457
آفلاین
ساحره­ی جوانی وارد باشگاه شد و همانطور که محو تماشای تزيينات و شمع­هاي شناور بر فراز سرش بود به طرف جايگاه دوئل گام برداشت.
- اَااا... عجب ستاره­هاي خوشگلی! اين کاغذ رنگي­ها رو! ... اين مجسمه­ها چين ديگه ! کل دکوراسيون باشگاهو به هم زدن! چقدر هم قيافه­هاشون آشناست ...
- شما دير اومديد خانم! تصویر کوچک شده
- حرف هم ميزنن!
- خيلی خب، اسمتون؟
- چقدر هم بی­ناموسن! تصویر کوچک شده
- خانم جواب ميدي يا نه؟!
- اِااا... شما پروفسور کوئيرل هستيد؟
- تصویر کوچک شده
بله، اکنون که از نزديک اعمال آن­ها نظير خاراندن بيني، مگس پراندن و مشابه آن را مشاهده مي­کرد شناساييشان آسان­تر بود!
- من اِما دابز هستم.
انگشت تقدير پروفسور کوئيرل بر روی ليستي پايين رفت و گفت:
- اِما دابز... اِما دابز... آهان! اِما دابز با کريچر!
کريچر با شنيدن اين جمله همان چند عدد تار موي خود را نيز کند و در حالی که بر روی پاهاي کوچک و گره خورده­اش بالا و پايين مي­پريد فرياد زد:
- چرا من بايد با همه دوئل کنم؟!! چرا من تصویر کوچک شده
پروفسور کوئيرل: تموم کن اين کولی بازی­ها رو!
و يقه­ی کريچر را گرفت و او را به ميان جايگاه پرتاب کرد.
کريچر که در اثر طلسم­هاي اجرا شده توسط داوطلبان قبلی با چشمان چپ شده و تلوتلو خوران به طرف ساحره مي­رفت در مقابل او تعظيم کرد. پس از برخورد دماغ جن با زمين، آن دو به اندازه­ی ده قدم از يکديگر فاصله گرفتند.
- يک، دو... سه!
- ايمپديمنتا!
پای کريچر به پاي ديگرش گرفت و با صورت به زمين خورد در نتيجه پرتوی طلسم از بالای سرش عبور کرد.
- استيوپفای!
اين بار نيز کريچر تعادلش را از دست داد و اخگر سرخ­فام از کنارش گذشت.
- ای بابا! اکسپليارموس!
نه تنها چوبدستي از دست جن بيچاره خارج شد بلکه در اثر نيروی اندک ورد سرنگون گشت و در دم جان سپرد!
اِما دابز: تصویر کوچک شده


ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۱۰ ۲۰:۳۷:۲۵


باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۱۷:۲۸ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۶
#27

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
اتاق شماره 3 باشگاه دوئل توسط پرسي ويزلي و کوييرل رزرو شده بود ، البته بينز يکي از ارواح خبيث هم براي تماشا و قضاوت دوئل در اتاق شماره 3 حاضر شده بود .
پرسي ويزلي در سمت راست اتاق و کوييرل در طرف ديگر در حاليکه چوبدستي هاي خود را بالا گرفته بودند ، آماده ايستاده بودند و بينز مقابل آن ها به شکل بدي روي يکي از صندلي ها لميده بود ، بعد از مدت کوتاهي بينز با صداي جيعغ مانندي گفت : سه ... دو ... يک ... شروع !
هر دو نفر به هم تعظيمي کردند و دوئل بصورت رسمي آغاز شد ، پرسي با نگاهي خبيث تر از نگاه بينز به چشمان کوييرل نگاه کرد و گفت : با اجازه ! کروشيو
کوييرل که به طور غريزي به سمت ديگر پريد ، بر سر بينز فرياد زد و گفت : اين طلسم نابخشودنيه ! اونو بايد جريمش کني !
بينز بر سر پرسي فرياد زد و گفت : احمق ! چرا از اين طلسم استفاده کردي ؟ و به پرسي نزديک تر شد و گفت : يادت باشه ايندفعه از آواداکداورا استفاده کني
کوييرل که هنوز از خشم ميلرزيد فرياد زد : اکسپليارموس ! پرسي که آماده اين حمله بود به طور ناگهاني گفت : پروتگو ، آواداکداورا !
طلسم کوييرل به سمت يکي از صندلي ها منحرف شد و در عوض پرتوي سبز رنگي به سمت او پرواز کرد ! آثار ترس کاملا در چهره کوييرل مشخص بود ، بالاخره توانست با يک پرش از روي سکو جا خالي بدهد ، و به سمت بينز روانه شد ، همانطور که انگشت سبابه اش را بروي سينه بينز ميکوبيد که باعث ميشد ، انگشتش از سينه بينز رد شود و از پشت او در بيايد ؛ کوييرل: ببين بينز من نميتونم با اين همه طلسم نابخشودني دوئل کنم !
بينز خنديد و گفت : تو چي فکر کردي کوييرل ؟ فکر کردي دوئل خردسالانه ؟
دوئل ادامه يافت و بالاخره بعد از 5 دقيقه به پيروزي پرسي ويزلي که از طلسم سکتو سمپرا که باعث دريده شدن سينه کوييرل شده بود پايان يافت و پرسي به حالت و بينز به صورت و کوييرل به حالت زمين را ترک کردند !


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: ȇԐǥ Ϧơ
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ یکشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۶
#26

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
پروفسور کوئیرل چوبدستی را در دستش محکم کرد و رو به پیوز گفت : « شروع کن ! البته بهتر بود با بارون خون آلود رقابت می کردی ! دو تایی روح هستین و ... »
پیوز گفت : « اکسپلیارموس »
کوئیرل جاخالی داد. سپس چوبدستی را در جیبش گذاشت و یک منوی مدیریت از جیب دیگرش در آورد و گفت : « بلاکیوس »
یک نور ارغوانی مایل به سبز راه راه با گل بهی از منو مدیریت خارج شد اما وقتی به بدن پیوز خورد از وسط بدنش عبور کرد و پیوز زبانی در آورد و گفت : « پذیرفتن روح ها توی جادوگران کار اشتباهیه ! »
کوئیرل گفت : « ساکت ! مگه نگفتم غیر هری پاتری نزن ! »
پیوز : تصویر کوچک شده
کوئیرل : « خوب خوب ... چون تو یک روحی اگه طلسمی بهت بخوره بلافاصله بازنده اعلام میشی ! »
پیوز ناامیدانه گفت : « قبوله ! »
کوئیرل چوبدستی اش را کشید و گفت : « آواداگواجبا »
طلسمی سبز رنگ پرتاب شد و پیوز جا خالی داد و گفت : « تارانتالگرا »
طلسم به کوئیرل خورد و پاهایش به اطراف پرتاب شد و شروع به حرکت کرد. کوئیرل ضد طلسم را خواند. سپس به سمت پیوز برگشت : « استیوپفای »
- «پرتگو»
- «کراچیو»
- «اکسپلیارموس»
طلسم ها به همدیگر بر خورد کرد اما طلسم کوئیرل قوی تر بود و به سمت پیوز آمد و به بدن او خورد ! پیوز شکست خورده بود ! سرش را پایین انداخت و از زمین مسابقه خارج شد !


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: ��Ԑ�� ����
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶
#25

بورگینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از دژ مرگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 518
آفلاین
در باشگاه دوئل برای چندمین بار در آن روز باز میشه و یک جادوگر دیگر در آستانه در ظاهر می شود.
کمی تامل می کند و سپس به طرف قسمت طویلی که برای دوئل کردن است می رود و نگاهی به صف مدیران میندازد.
به ترتیب پروفسور کوئیریل ، کریچر ، راجر دیویس ، سر بارون خون آلود ، مونالیزا و هری پاتر بر روی صندلی هایی نشسته بودند و به شخصی که آماده دوئل با یکی از آنها بود نگاه میکردند.
فرد تازه وارد با یکی دو نگاه از خیر پروفسور کوئیریل گذشت () از طرفی دیگر مونالیزا چون سرش تو لپ تاپش بود و داشت خبر در میاورد قضیش منتفی شد . نگاه فرد تازه وارد که بین مدیران می چرخید روی کریچر ثابت موند.
کریچر : خواهش میکنم... لطفاً یکی دیگه رو انتخاب کن! تصویر کوچک شده
فرد تازه وارد : نه از جونم که سیر نشدم دوست ندارم بلاک بشم! شنیدم چه مظلومی!!
با این جمله دست کوچک جن را میگیرد و به صورتی که گویا پر کاه هست پرتش میکند بر روی سن دوئل.
در کمال تعجب فرد تازه وارد ، جن به جای اینکه چوب دستی اش را در بیاورد جسم کوچک و استوانه ای را که فرد تازه وارد فهمید منوی مدیریت هست در آورد.
فرد تازه وارد :
کریچ : منتظر چی هستی؟بدو بیا بالا؟!
فرد تازه وارد با یک جهش به روی سن میپرد و در همان لحظه وردی از طرف کریچ به طرف وی کمانه می رود.
_ بلاک آی پیوس!
_ کریچ مردیوس!
_ اگزیت رول پلینگیوس!
_ سکتوم سمپرا ! ( در راستای هری پاتری شدن ورد ها )
اختر ها و ورد ها از این طرف به آن طرف می رفتند ، کمانه می کردند و گاهی به در و دیوار بر خورد می کردند.
سر انجام مرد غریبه عربده کشید :
_ اکسیو!
منوی مدیریت به شدت از دست کریچر کشیده شد به طوریکه باعث شد تلنگری بخود.
منوی مدیریت یکی دو قدم جلوی پای فرد تازه وارد افتاد.سپس لبخند شیطانی پهنی بر لبان وی نقش بست و خطاب به کریچر گفت : باختی!


ویرایش شده توسط بورگین در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۹ ۲۳:۵۱:۴۸
ویرایش شده توسط بورگین در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۹ ۲۳:۵۶:۴۳


Re: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۲۱:۳۴ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶
#24

نیوت اسکمندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۶ سه شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۵۹ یکشنبه ۲۶ اسفند ۱۳۸۶
از دور دست ....
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 198
آفلاین
باشگاه دوئل ساعت 5 بعد از ظهر :

همه منتظر پروفسور كوئرل بودند كه خيلي دير كرده بود و ييهو باز شد و او به درون باشگاه پريد و گفت :
- سلام . ببخشيد يكم دير كردم . مگه اين صابكار هم مارو ول مي كنه ؟ خب بريم سر دوئل ...

5 دقيقه بعد :

- چوبها آماده !!!
و نيوت و كوئيرل چوبهاي جادوگري را به صورت عمودي روبروي هم گرفتند و كوئيرل گفت :
- ترسيدي اسكمندر ؟
نيوت گفت :
- به همين خيال باش .
- تعظيم كنيد .
و هر دو نفر تعظيم كردند و به پشت بازگشتند و پنج قدم رفتند و بازگشتند و گارد گرفتند .
- 1 ... 2 ... و 3 ....
كوئيرل فرياد زد :
- اكسپليارموس !!!
- پروتگو !!!
و نيوت ادامه داد :
- اسكر جفاي !!!
و كوئيرل جا خالي داد و گفت :
- استيوپفاي !!!
و نيوت چوبدستي را تكاني داد و با يك جاخالي آنچناني ورد را از بيخ گوش گذراند و با تمام قدرت فرياد زد ( له وي كورپوس ( غ.ل ) ) ... ولي صدايي از او در نيامد و پرتوي نوري به كوئيرل خورد و او از مچ پا آويزان شد و چوبدستي اش از دستش افتاد و نيوت چوبدستي را تكاني داد ( ليبرا كورپوس ( غ.ل ) ) كوئيرل بر زمين افتاد .
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------
ببخشيد اگه بد شد .


ویرایش شده توسط نيوت اسكمندر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۹ ۲۲:۰۲:۰۶
ویرایش شده توسط نيوت اسكمندر در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۹ ۲۲:۰۴:۲۰


Re: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶
#23

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
ایگور کارکاروف در مقابل یکی از مدیران انجمن که جن خانگی هم بود ایستاده و چشم در چشم او نگاه میکرد..!

کریچر نگاهی به اطراف خود انداخت،سالنی زیبا به همراه تابلوی بسیار زیاد از دوئل کنندگان حرفه ای و یا افراد سیاه قدیمی.ستون های با ظریف کاری فراوان و به رنگ سفید.لرد با افسونی کاری کرده بود که آنها نه خراب بشوند و نه کثیف.نوری از پنجره بزرگ درون سالن میتابید که آن را روشن میکرد.آن نور حتی در شب هم می تابید.همه آن طلسم ها برای او جالب بود.صورتش را به طرف ایگور برگرداند و با علامت سر به پرفسور بینز اشاره کرد که آماده است..او هم تا 3 شمرد و دوئل را آغاز کرد!

-کریشیو،کریشیو!
ایگوری وردی به طرف کریچر پرتاب کرد،او با آرامش خاصی جادویی انجام داد و ناگهان منو مدیریت بیرون پرید و آن ورد را بلاک کرد!ورد همانجا خشک شد و بر روی زمین افتاد!او با صدای آرام گفت:
-آواداکداورا!
پرتو سبزی به طرف ایگور رفت،او هم به سرعت کنار رفت و از ورد به کمد پشتش خورد!

-چیی؟ورد یک مدیر را منحرف میکنی؟میدونی مدیر چه مقامی داره؟ما همه زحمت میکشیم!من خودم هفته ای یکبار میام سایت و یک گیر میدم و میرم!میتونی این کارو بکنی؟وایسا،الان میبرمت انجمن مدیران بلاکت میکنم!

بینز انگشتش را بر روی لبش گذاشت و گفت:
-اهه،حرف غیر هری پاتری زدی!کوییرل رو صدا کنم؟
-نه ببخشید!حواسم نبود!نهههههه...!

در همین بین که کریچر حواسش به طور کامل پرت شده بود،ایگور وردی صورتی رنگ را به طرف کریچر پرتاب کرد!ناگهان کریچر به طور خبردار ایستاد و عروسکی از تو جیبش درآورد و رو به عروسک گفت:
-سلام،عروسکم!خوشگلم!هنوز نخوابیدی؟اشکال نداره!بیا بریم حذف شناست کنم یک مقدار سرگرم شم!خیلی دلم تنگ شده برای اینکار!

و به این صورت بود که کریچر چوب جادوش را انداخت و با عروسکش از دید دوربین خارج شد!ایگور با لبخندی رضایت مندانه از میز دوئل پایین آمد که ناگهان افتاد زمین!در همین هنگام کریچر با عروسکش وارد صحنه شد و گفت:
-من بلاکش کردم،تا 2 ماه دیگه اینجوری میمونه تا به من نخنده!

باز از صحنه خارج شد و همه با تعجب و به این صورت() به ایگور خیره شدند!


ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۹ ۲۱:۴۵:۴۲
ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۹ ۲۱:۵۰:۴۶
ویرایش شده توسط ایگور کارکاروف در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۹ ۲۱:۵۲:۳۰

بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: ȇԐǥ Ϧơ
پیام زده شده در: ۱۱:۴۹ جمعه ۱ تیر ۱۳۸۶
#22

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
سلستینا هم بلافاصله به سمت حسن مصطفی یورش برد : « تارانتالگرا »
رابستن که از مچ پا آویزان شده بود با ناراحتی گفت : « استاد شما تعظیم نکردید ! »
اسنیپ پوزخندی زد و گفت : « تعظیم جزء مقررات باشگاه دوئله ... اما یک مرگخوار واقعی ، وقتی در یک جنگ دوئل می کنه باید بدونه مقدمه حمله کنه ! این رو به خاطر داشته باش ! »
در همان حال مصطفی که اختیار پاهایش را از دست داده بود به اسنیپ گفت : « میشه ما رو به حال عادی بر گردونید ؟ »
اسنیپ گفت : « بله ! »
سپس دو بار چوبدستی اش را تکان داد. رابستن به زمین افتاد و حسن اختیار پاهایش را به دست آورد.
اسنیپ گفت : « فکر می کنم نوبت اینه که دو ورد جدید بهتون یاد بدم !! »
اسنیپ جلو کلاس رفت و گفت : « برای سطح شما ورد های استیوپفای و فاینیت اینکانتام ! ... کی می تونه بگه این ها مال چه کاریه ؟ »
دست سلستینا بلافاصله بالا رفت : « بفرمایید دوشیزه واربک »
سلستینا با آرامش گفت : « استیوپفای طلسم بی هوشیه ! برای فلج کردن هم به کار میره. فاینیت اینکانتام برای باطل کردن طلسم های تقریبا پیچیده است ، برای طلسم های ساده تر هم از ورد فاینیت به تنهایی استفاده میشه ! ورد اینکانتام هم به تنهایی طلسم رو باطل می کنه ! »
اسنیپ گفت : « عالی بود دوشیزه واربک ، اولین باری بود که حرف درستی زدی ! »
سلستینا سرخ شد و برای اینکه عکس العملی نشان ندهد سرش را پایین انداخت و دستانش را مشت کرد.
اسنیپ گفت : « حالا خانم واربک ، می خوام با آقای لسترانج دوئل کنی ! »
سلستینا و رابستن به وسط کلاس رفتند و بلافاصله و بدون تعظیم شروع کردند :
- « استیوپفای»
- « پروتگو»
- «اکسپلیارموس»
- « تارانتالگرا»
- «پرتگو»
- «پتریفیکوس توتالوس»
سلستینا که خیلی عصبانی شده بود فریاد زد : « کراچیو ! »
اما اسنیپ همان لحظه جلو دوید و گفت : « پروتگو »
سپس گفت :« این کارتون رو گزارش میدم دوشیزه واربک ... جلسه امروز تمومه .. می تونید برین ! »


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۲۲:۲۲ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶
#21

سلسیتنا واربکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۷ دوشنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱:۰۶ شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۹۲
از قبرستون!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 125
آفلاین
دیوارها گرچه سیاه رنگ بودند ولی تلالو نوری عجیب از آنها به چشم میخورد.چند صندلی نیز در گوشه دیوار گویی به منظوری خاص چیده شده بود.اتاق دو پنجره بزرگ داشت که با پرده هایی خاکستری رنگ پوشانده و نوری دلگیر را منتشر میساخت.هیچ کس نمیتوانست تا این حد هنرمندانه یک فضای جنگ جویانه و ستیزه طلبانه را ترتیب دهد.سلستینا اولین کسی بود که ابراز احساسات کرد:وای!اینجا رو.
سوروس با قیافه ای عبوس اجازه نداد دیگر اعضای گروه آخر ابراز احساسات کنند و با بدخلقی گفت:بله بله من هم مثل شما توانایی مربی تعلیقیتون رو ستایش میکنم ولی من کارهای مهمتری از تحسین هنرهای تجسمی یک تعلیقی دارم...
سپس گوشه لبش با حالت تحقیر آمیزی بالا رفت که گویای سرزنش فورتسکیو بود.سلستینا هیچ از این حرکت خوشش نیامد:پروفسور ممکنه که آقای فورتسکیو توسط لرد تعلیق شده باشند ولی من تصور میکنم بنیان گذار مجدد باشگاه شایسته اسمی محترمانه تر از یه تعلیقی باشه.
سوروس با لحنی که لحظه به لحظه زهرآلود تر میشد گفت:دوشیزه واربک.من هم تصور میکنم که با توجه به این که من از وقت گرنبهام گذشتم تا به شماها درس بدم شایسته احترامی بیشتر باشم و همینطور تصور میکنم که تصورات شما اهمیتی نداره.
سلستینا سرخ شد و سر به زیر انداخت . اسنیپ هم لبخندی از روی پیروزی زد.وی درسش را شروع کرد:خیله خب.من از وقتم گذشتم و آموزش به شما رو که در ضعیف ترین سطح ممکن قرار دارید...
رابستن با عصبانیت گفت:ما ضعیف نیستیم...
اسنیپ به نرمی پرسید:جدی؟پس میشه بگید چرا در این کلاس یعنی ضعیف ترین سطح قرار دارید؟
رابستن جوابی نداشت که بدهد ولی هرسه از دست این معلم جدید خشمگین بودند.اسنیپ که دیگر داشت صبرش بع سر میامد گفت:خیله خب.بریم سراغ کارمون.میدونم یه سری آموزش ها رو دیدید.پس اونها رو به صورت عملی تمرین میکنید.لسترنج تو بیا اینجا و با من دوئل کن و واربک و مصطفی هم فکر میکنم از پس هم بر بیان.
رابستن در حالی که آب دهانش را با صدا قورت میداد به این فکر میکرد که اگر سالم ماند پیش لرد سیاه برود و درخواست بازگشت فورتسکیو را بدهد.در همین افکار بود که اسنیپ فریاد زد:شروع کنید!له وی کورپوس...

نقد شد!برسسی پستهای خانه ریدل شماره 17


ویرایش شده توسط تئودور نات در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۲۰:۳۶:۵۲

[url=http://i18.tinypic.com/62gd2fc.gif]عضو تیم پ


Re: باشگاه دوئل
پیام زده شده در: ۰:۵۲ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶
#20

فورتسکيو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۹ جمعه ۷ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۳ شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۸
از اینجا، اونجا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 85
آفلاین
به نام خدا
دوستان ! باشگاه دوئل مرگخواران علاقه مند به انجام مأموریت را برای اثبات وفاداری به لرد به عنوان عضو می پذیرد ! برای عضویت در این باشگاه کافی است که یک پست در این باشگاه زده باشید و تمایل خود را اعلام کنید !
با تشکر
راستی اینو بگم که ما توی کتاب هری پاتر دو تا فورتسکیو داریم، یکی توی یک مغازه توی دیاگونه و دومیش وزیر بوده. از لحاظ تلفظ انگلیسی با هم فرق دارند، و آن مغازه دار فامیلی هم دارد، اما این وزیره فامیلی ندارد.
-------------------------------------
فورتسکیو هم خیلی سریع راه های نفوذ نور را بست و غیب شد. لرد آنها را احضار کرده بود. آنها در خانه ریدل ظاهر شدند.
همه مرگخواران آنجا بودند. تئودور نات هم در کنار صندلی لرد ایستاده بود. لرد عصبانی بود و به محض ظاهر شدن فورتسکیو با نگاهی غضبناک در چشمان او خیره شد. بعد گفت: (( یاران وفادار من ! مشکلات زیادی داریم. همونطور که بورگین، بلیز، سالازار و سامانتا میدونن، یک نفر به ظاهر لرد در کلاس آنها ظاهر شد ! ))
این حرف لرد عجیب بود و چهره همه را متعجب ساخت. همه یه ویژه فورتسکیو گیج شده بودند. بعد لرد ادامه داد : (( آن مرد من نبودم ! ))
صورتش را رو به فورتسکیو برگرداند، دوباره به او خیره شد و با عصبانیت گفت : ((کسی که دوئل را به مرگخواران یاد می دهد، باید همیشه وردهایش را بر روی افرادی که وارد باشگاه می شوند، اجرا کند تا بفهمد که او کیست. خودت می دانی که باشگاه دوئل دارد مکان بسیار مهمی برای ما می شود و یک پایگاه برای مقابله با محفل ! چرا اینقدر راحت گول خوردی؟ ))
فورتسکیو هنوز متعجب بود، اما سرش را به زیر انداخت و اظهار پشیمانی کرد.
- به دلیل این بی لیاقتی، تو برای یک هفته تدریس نخواهی کرد ! در این مدت، سوروس اسنیپ به جای تو تدریس خواهد کرد.
بعد دوباره رویش را به مرگخواران بهت زده کرد و ادامه داد : (( محفل، برنامه های جدیدی دارد ! محفل ققنوس به کمک اسلاگهورن معجونی تهیه کرده که مانند معجون مرکب عمل می کند اما اثرش کمتر است و نیازی به موی فرد مورد نظر نیست ! آنها با چند دقیقه حضور در کلاس فورتسکیو خیلی چیزها را فهمیدند ! بنابراین مهمترین پایگاه فعلی ما در معرض خطر است. شما باید با تمام سعی و تلاشتان در کلاس های دوئل شرکت کنید. البته بعد از این یک هفته بیکاری موقت معلمتان، کلاس های وِیژه دوئل تشکیل خواهد شد، که با حضور افراد برجسته در امور مختلف حادوگری برگزار می شود. شما باید در همه چیز قوی باشید. حالا می توانید بروید !
همه گیج شده بودند. چه صحبت های عجیبی ! به این زودی فورتسکیو تعلیقی شد، باشگاه دوئل یک پایگاه بسیار مهم شد، محفل پیشرفت کرد ...
- راستی، هر چه سریعتر برای انجام مأموریت در باشگاه عضو شوید !
بله، این بهترین راه برای کشف رازهای جبهه سفید بود !
روز بعد باشگاه دوئل تاریک تر از همیشه بود. سوروس اسنیپ با ردای خاکستری رنگی در کلاس سطح w منتظر شاگردان نشسته بود. سایر مرگخواران نیز برای تمرین به باشگاه آمده بودند و وارد سالن تمرین می شدند. سالنی با شکوه که تا کنون آن را ندیده بودند. عجب سلیقه ای به خرج داده بود این فورتسکیو ! دیوارها ....
----------------------------------
با تشکر

نقد شد!برسسی پستهای خانه ریدل شماره 17


ویرایش شده توسط تئودور نات در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۱ ۲۰:۳۶:۴۷

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.