هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۶:۵۶ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۶

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
استاد خیلی ناامید شدم
اما این یکی بهتره
بابت تدریس ممنون اینم تکلیف پست 66


... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۹:۴۷ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۶

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴
از جايي به نام هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 788
آفلاین
جلسه سوم

ابرهای سیاه وخاکستری چون لکه ای در آسمان بر فراز هاگوارتز آشیانه کرده بودند، قطرات باران آرام آرام از آسمان بر زمین فرود می آمد، هاگرید در کنار کلبه اش در حالیکه یک هیپوگریف نسبتا غول پیکر و آرام در کنار خود داشت به تدریس دانش آموزان مشغول بود، با دیدن بارش قطرات باران، سریع تر حرف می زد تا قبل از اینکه همگی موش آبکشیده شده بشن کلاس تموم بشه. اما در نقطه ای دیگر از آن قلعه بزرگ، بر فراز آن در طبقات بالا، در نزدیکی برج گریفیندور، کلاس ساکت و کسل کننده دفاع در برابر جادوی سیاه انتظار ورود استادش را می کشید، کلاس ساکت بود و همه دانش آموزان در سکوتی عمیق فرو رفته بودند، تکالیف سنگین اساتید انرژی ای برای تکلم و جنب و جوش برای دانش آموزان نگذاشته بود، فقط صدای پچ پچ های آرام اسلیترینی ها در انتهای کلاس تا کمی آن سکوت را می شکاند، از سویی دیگر هم صدای خمیازه های نویل لانگباتم به گوش می رسید که بلافاصله قطع می شد چون از خواب می پرید. درب کلاس باز بود که ناگهان چشم همه به پروفسور ایماگو افتاد که بلافاصله داخل شد و درب کلاس را پشت سرش با اشاره انگشتانش بست. یک پیراهن و شلوار سیاه به تن داشت، که با رنگ موهای سیاهش کاملا هم خوانی داشت. همه در حال بلند شدن از جای خود بودند، که سریعا دوباره نشستند زیرا با اشاره انگشت پروفسور ایماگو به مفهوم بنشینید مواجه شدند.
پروفسور ایماگو به پشت میز خودش رفت، بر خلاف همیشه اینبار پشت میزچوبی ترک خورده صندلی ای برای او وجود داشت، در جلوی او لیست حضور و غیاب و یک کتاب قطور بود که دستان او به لیست پاره و پوره قدیمی چسبید، اما قبل از باز کردن آن به دانش آموزان نگاهی سریع انداخت، سپس دستانش را کنار زد و کتاب را باز کرد، سرفه ای خفیف کرد و گفت:
- سلام همگی.. درس امروز افسون های پریکانت میباشد...درس بسیار مهمی هست...هر کسی که حواسش اینجا نباشه تا یک هفته باید بیاد بازداشت...پس همینجا میگم هر کی میخواد پارازیت بندازه...مسخره بازی در بیاره..حواسش اینجا نباشه..بازداشته...اگه نمی تونه همین حالا بیرون لطفا.
همه همدیگر را نگاه می کردند که نگاهشان به عقب کلاس چرخید، همه دانش آموزان اسلیترینی از جای خود برخاسته بودند و با خواب آلودگی یکی پس از دیگری به سمت در میرفتند، پروفسور ایماگو روی صندلی خود نشست که ناگهان با صدای "ترق" گوش خراشی شکست و دنبالش صدای قهقه های دانش آموزان به گوش رسید، پروفسور ایماگو روی زمین افتاده بود و با عصبانیت اسلیترینی ها را نگاه میکرد که به او پوزخند می زدند، فورا از جای خود برخواست و نگاه مرگباری به کلاس کرد، سکوتی عجیب حاکم شد، لب های سراسر خنده اکنون تکان نمی خوردند، فقط صدای بسته شدن درب توسط دراکو مالفوی به گوش رسید، پروفسور ایماگو به جلوی تخته کلاس رفت، و دستانش را جلوی آن چرخاند، نوشته هایی به همراه یک عکس رنگی بر روی تخته نقش بست:

" افسون های پریکانت اختراع شده توسط رابرت پرینکانت جادوگر جنایتکار و سیاه ایرلندی که بین سال های 1700 تا 1760 زندگی میکرد. این افسون ها سالها شاید نزدیک به بیشتر از نیم قرن است که در سطح بریتانیا اجرا نشده است، آخرین گزارش اجرای آن توسط آلبس دامبلدور درطی دوئل با جادوگری به نام گریندل والد داده شده است. این افسون ها عموما شامل 4 افسون بسیار مرگبار و غیر قابل اجرا توسط چوبدستی است، گفته میشود اجرای حتی یکی از این چهار افسون توسط هیچ یک از جادوگران فعلی جهان امکان پذیر نیست. این افسون ها درون یک شی استوانه ای شکل به اندازه 12 سانتی متر نهفته شده است. روی بدنه این شی به طور کامل طلا کاری شده است و الماس های ریز سبز رنگ که یک اژدها را نشان می دهد. این شی در حال حاضر در مکانی نا معلوم در سطح اماکن جادویی لندن( احتمالا کوچه دیاگون) توسط فرد یا افرادی خاص نگهداری میشود، تلاش مامورین وزارت سحر و جادو برای یافتن اثرات آن روی دیاگون هنوز به جایی ختم نشده است. این شی در هر نقطه ای نگه داری شود، در اطراف خود تا شعاع 100 متر بوی تندی در هوای پایینی آن منطقه ایجاد میکند. چهار افسونی که در آن نهفته شده اند، در حین خروج از این شی با رنگ یکدست آتش بیرون می آیند که گفته میشود هاله های آتشین هم همراه خود دارند. این چهار افسون بسیار باستانی هستند و به جادوهای باستان یونان برمی گردند که جادوهای خطرناکی هم بودند و ازبین رفتند اما این شخص دوباره آنها را با دست کاری هایی احیا کرده و در یک شی جا داده است. افسون اول: چیرانک . افسون دوم: لیکامونت . افسون سوم: ماکاماکاب . افسون چهارم: بریزوونج . تنها راه مقابله با این شی که چهار افسون را در یک زمان به سمتمان میفرستند، فرار یا جا خالی است. افسون اول از درون مغز را منفجر می کند، افسون دوم تمام استخوان ها را آب می کند، افسون سوم موجب قطع شدن دستان و پاها می گردد و افسون چهارم انسان را تبدیل به خاکستر می کند، افسون ها با اختلاف یک ثانیه پس از همدیگر به ترتیب به انسان برخورد می کند"

پروفسور ایماگو در حالیکه نگاهش رو به تخته بود و خود متن را می خواند با صدایی رسا گفت:
- یادداشت کنید، اما همینطور که می نویسید به من بگویید ببینم.....
مکث طولانی ای کرد و به سمت دانش آموزان چرخید، صدای رعد و برق تمام کلاس را لرزاند، جیغ کوتاهی از سمت گریفیندوری ها به گوش رسید:
به من بگویید ببینم...شما به نظرتون راه دیگه جهت مقابله با این افسون ها به ذهنتون میرسه؟ هییم؟
همه دانش آموزان کجی به پروفسور ایماگو نگاه می کردند گویی که او چیز غیر عادی ای گفته است، بدون توجه به نوشتن ادامه دادند، از میان راونکلاوی ها، دختری دستش را بلند کرد:
- بفرمایید خانم لاوگود !
- من فکر میکنم راهش سرعته..قبل از اینکه حریف فرصت کنه از اون شی استفاده کنه..ما خلع سلاحش کنیم...
پروفسور ایماگو برای لونا لاوگود دست زد، همه دانش آموزان توجهشان به پروفسور ایماگو جلب شد:
- بله...این یک مورد خاص است..ممنون که به من کمک کردی لونا..ببینید چیزی نیست که بشه از دست حریف انداختش، وقتی حریف آن شی را بدست بگیره از دستش جدا نمیشه، بنابراین باید اون رو بیهوش کنید قبل ازاینکه شما را خاکستر کنه !
گوشه ای دیگر از تخته کلاس خالی بود که بلافاصله نوشته هایی در آن درج شد، تا دانش آموزان سر خود را بالا گرفتند اثری از پروفسور ایماگو نبود، هنوز یک ساعت به زنگ مانده بود که صدای زنگی در کلاس طنین انداخت:

تکلیف
فرض کنید شما از مامورین وزارت سحر و جادو یا مرگخواران لرد ولدمورت هستید:
1. در صورتی که مامور وزارت هستید، طی اطلاعاتی که کسب کردید قرار است در مغازه لوازم جادوی سیاه هوکی فروشی صورت گیرد.این مغازه که در کوچه دیاگون در یک نقطه ای به دور از سایر مغازه ها و گرینگوتز واقع است، جنی به نام هوکی مغازه را با فروش لوازم جادوی سیاه اداره می کند، بعد از سال ها شی افسون های پریکانت نزد او در مغازه نگهداری میشود، قرار است مرگخواران این شی را به قیمت گرانی از وی خریداری کنند، پس از خرید آن را نزد ارباب لرد ولدمورت ببرند، وظیفه شما عملیات انفرادی در مقابل آنان و سپس اضافه شدن سایر مامورین و دستگیری یا هلاک کردن آنها و توقیف شی افسون های پریکانت است.

2. در صورتی که مرگخوار لرد سیاه هستید، طی دستور قرار است به مغازه لوازم جادوی سیاه هوکی بروید.این مغازه که در کوچه دیاگون در یک نقطه ای به دور از سایر مغازه ها و گرینگوتز واقع است، جنی به نام هوکی مغازه را با فروش لوازم جادوی سیاه اداره می کند، بعد از سال ها شی افسون های پریکانت نزد او در مغازه نگهداری میشود، قرار است شما و سایر مرگخواران این شی را به قیمت گرانی از وی خریداری کنید، پس از خرید آن را نزد ارباب لرد ولدمورت ببرید، وظیفه شما عملیات حمل گروهی و رساندن شی به ارباب لرد ولدمورت است که در این عملیات با مامورین وزارت مواجه می شوید و آنان را یکی پس از دیگری به قتل رسانده و شی افسون های پریکانت را به ارباب خود میرسانید.

نکات مهم:

1. بیشتر حادثه ودرگیری ها را در خود مغازه لوازم جادوی سیاه هوکی نمایش دهید.
2. فقط یکی از دوحالت داده شده را با توجه به میل و توانایی خود انتخاب نمایید.
3. حتما به صورت جدی و هیجان آمیز در پست های تک بنویسید.
4. از لیست شخصیت ها برای یافتن مرگخواران و مامورین وزارت کمک بگیرید.


موفق باشید.


امتیازات جلسه قبل (دوم) به همراه نقد تکالیف.


گریفیندوری ها:

آماندا لانگباتم 22 امتیاز
[spoiler=نقد تکلیف]خب ميشه گفت پست متوسطي بود ، سعي داشتي هر جور شده پستت حالت طنز رو داشته باشه و حفظش كنه، چند جايي موفق بودي. با اينكه پستت به نسبت طولاني بود ولي فضاسازي كمي داشت، صرفا تو سعي داشتي نكته هايي كه در كلاس ذكر شده بود رو رعايت كني(پسر و شكلات و...) در حالي كه ميتونستي با توصيف بهتر صحنه و با توجه به كلمات زوم و اينا كه مربوط به بازيگري بود گريم اون پسر رو هم بيان كني، اين قسمت از پستت جز سوژه هاي تكراري يك داستان بود. اوايل پستت بيشتر در حاشيه ميچرخيد در حالي كه ميتونستي با كم كردن اون به جذابيت داستان كمك كني مثلا مقدمه اي از حضور مرد و زن جوان و نقشه ي زن براي خاموش كردن فاميل هاي همسرش. چندجا هم اشكال جزئي داشتي كه ميشه ناديده گرفت ، بهتره كه دقت كني! موفق باشي.[/spoiler]



اسلیترینی ها:

ایگور کارکاروف 26 امتیاز
[spoiler=نقد تکلیف]پست رضايت بخشي بود ، از طنز خوبي برخوردار بود، ولي تهديد يك استاد ؟! ... اگه هنوز تو آزكاباني ميتونم كاري كنم كه از بوسه ي اونها هم لذت ببري!... به هر حال ، خوب تونستي اثرات و عواقب خوردن معجون سیلیسوات رو بيان كني. ولي يه اشكالي انگار هست 10+10+45=65 ؛ اما تو در پاراگراف آخر پستت اشاره كردي كه 10 ثانيه به اتمام اثر معجون باقي مونده بود در حالي كه 5 دقيقه هم رفته بود ! گويا اينجا رو اشتباه كردي! ... در هر صورت جالب بود ، با اينكه اكثر بچه ها از سوژه ي دوربين و اينا بهره ميگيرن. موفق باشي ايگور ![/spoiler]



راونکلاوی ها:


هافلپافی ها:

ریتا اسکیتر 24 امتیاز
[spoiler=نقد تکلیف]بهتر از اينا مي نوشتيد ها! خب نوشته طنز بود، اما چيزي كه شما نوشتي، چيزي نداشت كه خيلي به طنز شباهت داشته باشد، سعي كردي طنز بنويسي اما نظر منه اينه كه خيلي موفق نبودي، طنز عموما بايد يك موضوع و سوژه عادي البته در اينجا جادويي و تخيلي به همراه ديالوگ ها و فضاسازي ها و به طور كلي توصيفاتي باشد كه خنده دار باشد، ببين مثلا ديالوگ هايت، نسبت به توصيفات و فضاسازي بد نبود، اما مي تونستي خنده دارتر هم بنويسي، بعد نكته ديگه اين كه نوشته ات طوري بود كه انگار يكي نفر كه بر فرض شما باشي حضور داره و قضيه را تعريف ميكنه، همون نقش راوي، اما اين زاويه ديد و حالت خيلي مناسب نمايشنامه نيست، بيشتر در داستان كاربرد داره رفيق، نمايشنامه هم همين حالت رو داره، اما نه اينقدري مشخص كه معلوم باشه يه نفر مثلا تعريف ميكنه، اين تيكه رو در نظر بگير: شلوارش هم پاره بود که این ربطی نداره پس با هزاران خیال خام معجون رو برداشت و سر کشید ! كه اين ربطي نداره، اصلا مشخصه كه يك نفر داره تعريف ميكنه كه چه خبر بوده، بعد خودش هم ميگه كه ربطي نداره، معني نميده، در نمايشنامه نويسي اين حالت يه جورايي لو دادن، در نمايشنامه نويسي كلكي محسوب ميشه كه همه استفاده ميكنن، اما لو دادنش خراب ميكنه مثل اين تيكه شما، البته اشكالي نداره خيلي، از پس نمايشنامه نويس هاي حرفه اي بر مياد فقط. فضاسازي خوب بود، اما انتظار من از شما و بقيه اين بود كه خيلي روي توصيف كاراكترها و حالات و رفتارشون كار نكنيد، فضاي مغازه جادوي سياهي مثل بورگين و باركز هم در نوع خودش جالب و ترسناكه، بد نبود پسر خراب كاري هاي هم به بار مي آورد.شكلك هايي كه استفاده كردي خوب بود، اكثرا سازش كافي رو داشت با نمايشنامه و ديالوگ ها، هنوز بيشتر جاي كار داري. خوب بود. موفق باشي![/spoiler]

پیوز 26 امتیاز
[spoiler=نقد تکلیف]آها، يادت مياد قبلا تو دياگون كل كل داشتيم، مي گفتي تو هافل شاخي و اينا! نه انصافا داره كم كم باورم ميشه، فقط چيزي كه اعصابم رو داغون كرد، شكلك هات بود، چقدر چكش ميزني، فضاسازي هم آخه شكلك ميخواد؟ اونم چكش! اين تيكه فضاسازيت روي كاراكتر ته خنده بود، ايول: موهای قرمز ، صورت نارنجی ، بلوز زرد ، شلوار سبز و کفش آبی داشت و به تنهایی یک رنگین کمان تشکیل میداد. با مزه بود، طنز يعني اين، خنده دار بايد باشه. اين چهره و لباس هاي اين كاراكتر تصورش خيلي جالبه. ان تيكه ات موجب كم شدن امتيازت شد، چيز مسخره اي، مشكل خيلي ها همينه، اين نمايشنامه است نه سينما يا تئاتر، اين اشتباهه كه دسته اي اونو تو سايت پرورش ميدن، منظورم اين تيكه بود: کات ! (ببخشید این صدای کارگردان بود که کات داد تا معجونی را که پسرک اشتباهی برداشته بود عوض کند ، متاسفانه تدوین این پست کمی ضعیفه و این صدا حذف نشده ! )اما نكته اي ديگر، بورگين كجا و گريندل وولد كجا، كلي زمان فاصله بوده، بورگين اون موقع شيرخوره بوده ها، مگر اينكه منظورت بابا بزرگش بوده باشه كه بعيده، اما آخرش نمايشنامه عجب لاوي! اين هم امتياز كم كرد ازت ديگه، يك ساعت دوام داشت معجون، طنز بود، اما اين امكان نداره عيزم، از اين حالت در مياد، مگر اينكه مست باشن. خوب بود. موفق باشي.[/spoiler]


مجموع امتیازات:

گریفیندوری ها:22 امتیاز
اسلیترینی ها:26 امتیاز
هافلپافی ها: 50 امتیاز


با تشکر از جسیکا پاتر


"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۲:۱۵ سه شنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۶

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
لينك پست من..كليك كنيد تا وارد تاپيك شويد(ممنان)

تكليفتان خيلي سخت بود استاد!ولي بازم ممنون!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۸:۲۱ سه شنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۶

آماندا لانگ باتمold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ چهارشنبه ۹ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۵۷ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
این مال منه !
کسی این دور و ورا نیست ؟ یه چیزی بگم ؟! اگه این از 10 پایین تر بشه واقعا جا داره اما عمرا بالاتر هم نمیشه !


تصویر کوچک شده


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۱:۵۳ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۶

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
ممنون خیلی تکلیف خوبی بود
تکلیف من : پست 32


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۶:۵۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۶

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
تکلیف ما
استاد خسته نباشید تدریس عالی بود
فقط ببخشید اگه یک کم زیاد شد خب باید میگفتم تو این یک ساعت چه بلایی به سر پسره میارن


... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۰:۵۵ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۶

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۶ دوشنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ پنجشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۴
از جايي به نام هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 788
آفلاین
جلسه دوم كلاس دفاع در برابر جادوي سياه



جنجالی در کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه به پا شده بود، لانگباتم در حال دعوا با کراب بود، به روی همدیگر پریده بودند و بدون استفاده از چوبدستی به همدیگر مشت و لگد می زدند، بقیه دانش آموزان در حال فریاد کشیدن و تشویق کردن آنها بودند، لانگباتم در حالیکه روی زمین افتاده بود و تلاش میکرد که بلند شود با قیافه خشمگین و صورت تماما قرمز خود با عصبانیت گفت:
- به ننه جون من توهین میکنی... الان حالیت میکنم...
گریفیندوری ها به روی میز پریده بودند و فریاد می زدند: نویل ! نویل ! نویل !
لانگباتم که از روی زمین بلند شده بود با پرشی بلند به سمت کراب که جلوی تخته کلاس ایستاده بود شیرجه رفت، کراب تن خود را کنار کشید، لانگباتم تخته را در مقابل خویش نظاره کرد:

بروبچ اسلیترینی که موج مکزیکی راه انداخته بودند با خنده شیطانی خود لانگباتم را مسخره می کردند. اکنون نیمه ای از کله نویل در تخته جادویی کلاس گیر کرده بود، نویل لانگباتم آه و ناله های خود را شروع کرد، درب کلاس دفاع در برابر جادوی سیاه باز شد، پروفسور ایماگو با لباس و شنل همیشه یکدست سیاه رنگ خود در چارچوب درب ظاهر شد، با لبخندی مصنوعی وارد کلاس شد و درب را محکم با لگدی که نثارش کرد بست، همه جا سفید شد، صدای فریاد های مذکرها و به دنبالش جیغ های مونث ها به گوش رسید:
- الله اکبر
- نا مردا فلش انداختن..بی مرام ها..مگه قرار نشد از در هاگوارتز فقط بیاین...از هاگوارتز بالا اومدن...
- الو الو..اینجا به نیروی کمکی نیاز داریم...الله اکبر...مرلین رو سر اصغر..بدو بدو...
بعد از چند ثانیه همه جا سفیده شده بود، اینیگو ایماگو در حالیکه لباس یکدست سیاهش اکنون لباس یکدست سفید شده بود پشت میزش نشسته بود، صدای سرفه های دانش آموزان به گوش می رسید که سر روی آنها هم سفیده شده بود، از میان دانش آموزان راونکلاو دختری گفت:
- ئه...بچه ها برف اومده...فقط نمیدون چرا هوا سرد نیست...
پروفسور ایماگو با لبخند مصنوعی خود گفت:
- اوهوم...گچ اومده..نه برف...
و با دستش به سقف کلاس اشاره کرد، اکنون دیگر سفقی وجود نداشت و آسمان صاف و زیبا نمایان بود، همه دانش آموزان با تعجب به بالا خیره شده بودند:
- وای...من از ارتفاع می ترسم...
پروفسور ایماگو از پشت میزش بلند شد و به سمت تخته رفت، چشمش به نویل افتاد که سرش در تخته جادویی کلاس گیر کرده بود، با صدایی بلند گفت:
- ئه...آقای لانگباتم چه وضعیه...ئه ئه زشته....داری چیکار میکنی...
صدای نویل لانگباتم که همراه ناله و درد بود به گوش رسید:
- سلام..آقا اجازه ما رو پرت کردن این تو...
- زشته دیگه...مگه نمیدونی..تخته من یه دختره...حالا زیاد اصرار نمیکنم...همون تو باش فعلا...
پروفسور ایماگو چوبدستی خویش را از شنلش بیرون کشید و می خواست به تخته بزند که دوباره چشمش به نویل افتاد، دستش را به سمت پاش دراز کرده بود و پاچه خویش را می خواروند:
- ئه..نویل..پاچه خواری...بعد از کلاس بیا مال منو هم استاد کن...
سپس چوبدستی خویش را به تخته کلاس زد، نوشته هایی روی تخته کلاس ظاهر شد:

در اتوبوس شوالیه نشسته بودم، ناگهان لرزشی بر ما آمد، گفتم خاک بر سرم شد، چه کنم حال، گفتم نگه دار ای راننده، در ایستگاه دیاگون ول گشتیم، بر سر خود می زدیم که به کجا رویم این ور یا آن ور، دید ما به ناکترن افتاد، در راه چند خیشگل بانو دیدیم اما فشار ما را رها نکرد، می رفتیم و می رفتیم، ناگهان پسرکی را یافتیم که مشغول بود، با تاسف سری تکان دادم و گفتم ای پسر مگر تو پدر نداری گفت ندارم گفتم مگر تو مادر نداری گفت ندارم گفتم پس تو چه داری گفت معجون سیلیسوات دارم، با لبخندی شیطانی جرعه ای از معجون را سر کشید و به دنبالش چوبدستی، شانس با ما یار بود و آواداکداوارای آن نوجوان از مجاور سر مبارکمان عبور کرد و درختی از جنگل( مویی از سر) را آتش زد، چشمانش چپ بود، پریدم و شیشه معجون را کش رفتم، سیلی بر صورتش زدم و گریان از جلویم دور گشت، روی شیشه معجون نوشته شده بود: بورگین و برکز . به نزد بورگین با ناموس( در آن زمان مثل حال بی ناموس نبود) رفتم، معجون را به او تحویل دادم، ندانستم که معجون تقویت است، معجون دقت است، معجون نفس رو سیا بکن است، ای خاک بر سرم، همان هنگام بود که سرازیر گشت آن سیل عظیم، شد عبرت که زان پس My BABY را بر خویش بندیم !


برگي از خاطرات استاد


سپس بعد از چند دقیقه استاد شروع به صحبت کرد:

- بله بله..این معجون که اسمش سیلیسوات هستش...معجونی کاملا وابسته به جادوی سیاه است، عموما بعد از خوردن سریع عمل می کند..قادر است نفس و وجود انسان رو کاملا برای نزدیک به یک ساعت سیاه و ظالم و جنایتکار کند...
هرمیون گرنجر از میان دانش آموزان گریفیندوری که موهایش را صورتی کرده بود و موجب نفرت یک عالم گشته بود دستش را بلند کرد و بدون اینکه اجازه دریافت کند تخته گاز رفت:
- آقا..آقا...خب کسی که ندونه و بخوره..بعد واقعا که جنایتکار نیست...اونوقت چی..راهی داره قبل از این که جامعه رو به فنا ببره ما به حالت اول برگردانیمش؟؟
استاد دستی بر موهای خود کشید و گچ سفید را از روی موهایش کنار زد سپس چند سرفه خفیف کرد و گفت:
- خب اینم بخشی از درسه..باید برای اینکار بوسش کنی..نازش کنی..براش بستنی و شکلات بخرید..اسباب بازی بخری و اینا دیگه..تا اون یه ساعت تموم بشه...
دانش آموزان:
استاد در حالیکه لبخندی مصنوعی روی لب داشت سریع چوبدستی اش را به تخته زد، نوشته های قبلی ناپدید و تکلیف روی تخته پدیدار شد، سپس قبل از اینکه انتقادی به او شود کلاسو پیچوند. بای بای بوس بده تا های های.


تکلیف:

* به مغازه بورگين و بركز بروید. یک نمایشنامه به سبک طنز به صورت جدا از هم بنویسید.

موضوع نمایشنامه این است که یک پسرک نوجوان وارد مغازه می شود و در بین قفسه ها و قسمت های مختلف مغازه این طرف و آن طرف می رود و معجون سیلیسوات را می یابد. این در حالیست که یک مرد یا زنی مشتری آقای بورگین می باشند و برای خرید یک جنس نه چندان خطرناک از ایشان مراجعه کردند و آقای بورگین هم متوجه ورود پسرک نشده است، پسرک معجون را می نوشد و مغازه را به هم می ریزد. آقای بورگین را هم زخمی می کند. اما شما هستید که با سوژه های طنز می بایست در قالب آن شخصیت مرد یا زن که مشتری بودند پسرک را برای مدت یک ساعت به اصطلاح کنترل کنید. سوژه های طنز همانطور که در تدریس آماده خرید شکلات و اینا مثلا یا قایم موشک بازی و... که بر عهده خودتان است. توجه داشته باشید که نام پسرک اهمیتی ندارد و فاش نباید شود اما چهره و ظاهرش بر عهده خودتان است. اما مرد یا زن مشتری نیز شخصیت اصلی شما در سایت نیست بلکه می بایست یکی از شخصیت های تقریبا کم ثاثیر داستان را از ليست شخصيت ها انتخاب نمایید.


امتيازات كلاس دفاع در برابر جادوي سياه، جلسه اول !


با تشكر از همگي، سطح كلي كلاس بالا بود تقريبا به غير از سه چهار نفري، از همه تشكر مي كنم، يادآوري مي كنم پروفسور كوييرل اول ترم گفتند استاد بهتر است روي تكاليف دانش آموزان چند خطي نقد داشته باشد، من اين كار رو كردم، مخفي شده كردم نقدهاي شما عزيزان را. با آرزوي موفقيت.

گريفيندوري ها:
جسيكا پاتر 28 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]واقعا نمایشنامه زیبایی بود. مشخص است که به تمامی نکاتی که گفتم توجه کردی. فضاسازی و توصیف شما روی مکان و محدوده مخوف و خطرناک کوچه ناکترن واقعا زیبا بود، حرف نداشت، البته انتظار هم نبود، چون دو شخصیت از لیست شخصیت ها بیرون کشیدی که هیچ صفت یا ویژگی وظاهر و شکلی از آنها منتشر نشده بود، یعنی مجبور بودی خودت برایشان چهره و ویژگی و ظاهر بسازی، نکته که من تاکید زیادی رویش دارم حالات و رفتارهای بی کلام و مشکوک شخصیت ها در نمایشنامه های جدی است. یکی دو موردغلط املایی داشتی که روی اسامی بود، فکر کنم یه جایی حواست پرت شد و قاطی کردی چون نوشته بودی: "به داخل كافه ي كوچكي كه در امتداد خيابان اصلي قرار داشت رفتند". خب می دانیم که بحث کوچه است نه خیابان. مگر اینکه شاید منظور این بوداز محدوده کوچه دیاگون و ناکترن و مرز اتصال آنها به طور کلی جای دیگری غیر از اینجا رفته باشند که در اینجا دور از تصور است. دیالوگ ها مناسب و به جا بودند، فقر و سیاهی کاملا از فضاسازی ات مشخص بود که این توصیفات مخصوص همین کوچه ناکترن است. خیلی خوب بود. موفق باشی.[/spoiler]
نيوت اسكمندر 10 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]آشکار است که بدون توجه به نکاتی که در مورد تکالیف دادم فورا به سراغ عنوان اصلی تکلیف رفتی. خب اثری از نمایشنامه جدی یا کمی ترسو وحشت واضطراب ندیدم، باورت می شود دیالوگ هایت منو وادار به خنده می کرد، ببین خودت چند بار خوندی نوشته ات رو؟هیییم؟ درمورد دیالوگ ضعیف هستی، دوست من در نوشته جدی عموما دیالوگ کمتراست و فضاسازی بیشتر، همچنین کلماتی مورد استفاده در دیالوگ ها باید بسیار جدی و مناسب باشند نه اینکه مثل شما باشه: خب پس بیا- باشه من میام، خیلی هم ممنون . فضاسازی که اصلا خیلی خیلی ضعیف. نه روی کوچه ناکترن توصیفی داشتی، نه روی چهره و ظاهر دو شخصیت، بسیار کم و ضعیف،اینو داشته باش: " ورد به مرد اصابت كرد و چوبدستيش در هوا چرخي زد و بر روي زمين افتاد و فرگوس با وردي ديگر دست و پاي او را بست و با نامه اي به كارْآگاهان وزارتخانه خبر داد ." آخه این چیه، داری انشا می نویسی؟؟؟!!! مورد مهم آخر اینکه اصلا سوژه به درد نخوری داشتی، آخه تو که مخوف ناکترن با یه برخورد فیزیکی این شکلی و عذرخواهی بعدش بحث چقدر آشنایی و این حرفا. نه نه نه این نه جدی نیست. من دیگه مثل ترم قبل آسون امتیاز نمیدم، هدف این ترم آموزش و پیشرفت نمایشنامه نویسی در ایفای نقش است من سخت گیری ام شدید است. متاسفم انتطار امتیازبیشتر را نداشته باشید. ضعیف بود. موفق باشی.[/spoiler]
لارتن كرپسلي 24 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]خب جالب بود. از اون دسته افرادی هستی که طوری می نویسی تا جای خیلی زیادی برای اعتراض و انتقاد را به منتقد ندهی. ای شیطون! ولی من خودم اینکاره ام. خب فضاسازی خوبی داشتی، میگم خوب نمیگم عالی! اما کمی بیشتر جای کار داره، در دیالوگ ها به نظر من مشکلی نداشتی، خوب بودن، اما میدونی هیجان برای من اهمیت زیادی داره، هیجان داستان کم شده بود چون اصلا به قول خودت والد در آن هنگام که گویا جوان بود جادوگرسیاه نبود، یه چیزی که هست اینه که آخر نمایشنامه وقتی ورونیکا به فکر بررسی این می افتد که والد جادوگر پلیدی است یا نه را کمی بد نوشته بودی، دختری مثل او که در اول نمایشنامه ات مظطرب بود و همه چیز را ترسناک می پنداشت بلافاصله نمی توانست چنین افسون چرابلس را اجرا کند، سوژه و مورد خوبی داشتی ولی حیف که بیشتر رویش کار نکردی. پایان نمایشنامه برای من ابهام نداشت. همه چیز خوب بود، مورد خاص دیگری نیست اما هنوز خیلی بیشتر جای کار داری فضاسازی تو پیشرفت خواهد داشت. خوب بود. موفق باشی.[/spoiler]
لاوندر براون 22 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]نمایشنامه به نظر من زیبا بود. فضاسازی برای من اهمیت زیادی دارد. فضاسازی و توصیف نیمه شب کوچه ناکترن در زیر بارش شدید باران قشنگ بود! اما در نظر داشته باش و قبول کن که موقع نوشتن سوژه درستی نداشتی و رویش فکر نکرده بودی یا اگر فکر کردی حواست پرت بوده. درسته؟ من الان بهت ثابت میکنم، شما هم مشکل جسیکا پاتر، ببین اگه حواست درست جمع بود می تونستی بفهمی که موقعیت کجاست، کوچه ناکترن عزیز، کوچه! نه خیابان سه چهار بار نوشتی خیابان که کاملا غلط است، روی هم رفته دو کوچه متصل به هم. همین مورد باعث می شود که چندین بار اصلا فراموش کنید که شخصیت های خود را در کجا به نمایش در میاورید. نوع نمایشنامه که جدی بود کمی هم اضطراب رو می توان در فضاسازی دید. اما مورد دیگر اینه که شخص شنل پوش چه دلیلی برای حمله کردن به او داشت، او اگر جادوگر سیاه است مطمئنا شیفته چیزی از آن ساحره باید می شد، یا پولی یا چیز با ارزشی. معلومه به تدریس من دقت نکرده بودی. چون که من گفتم جادوگران سیاه مرگخوار نیستند، نقشه خاصی ندارند و در خدمت فرد خاصی نیستند، خودشان هستند و خودشان، عموما بروز نمی دهند که سیاه هستند مگر اینکه پای ثروت یا چیز ارزشمندی در میان باشد که در این مورد متاسفانه در نمایشنامه شما چیزی ندیدیم. شما خوب هستید به شرطی که حوصله به خرج دهید. متوسط تا حدودی خوب بود. موفق باشی.[/spoiler]
پرسي ويزلي 28 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]ايول داستان با حالي بود، زاويه ديد روي نمايشنامه هم با حال بود. ميدوني طوري نوشتي كه خودت شخصا حضور داشتي و صحنه را ديدي يعني در نقش يك راوي، خوبه اشكال نداره، به نظر من جالب و خيلي خوب بود. ديالوگ ها بسيار مناسب و عذاب دوستي كه دوست قديمي اش پليد است و... در نوع خودش نمايشنامه رو زيبا تر كرده بود، فضاسازي خوب بود، اما اونطوري كه در فضاسازي از ناكترن يك كوچه رعب انگيز نام ميبري به همون اندازه هم هيجان و وحشت را با فضاسازي مي بايست بيشتر كني تا نمايشنامه به اصطلاح خشك نباشه، خيلي خوب بود. موفق باشي.[/spoiler]
باب آگدن 22 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]خب نمایشنامه تقریبا خوبی بود اما می شد که تقریبا از میان رود و خوب شود، دو سه تا غلط املایی داشتید، فضاسازی و توصیف که خوب بودند، اما خودت توجه کن خب بد پیش نبردی ولی ببین در آخر نمایشنامه خراب کردی. خب اون زن اگر جادوگر سیاه بود چه چیز با ارزش و مورد نیازی در ویریدیان دید که خواست با کشتنش اونارو بدست آورد؟ هیییم؟ در ضمن عموما سم بویی ندارد که متوجه آن شد، مخلوط است، مخصوصا سم جادویی تازه اونم در چای. خب وقتی افسون چرابلس اجرا میشه اگر زن جادوگر سیاه باشد که مشخص است بوده( چون افسون بهش اصابت کرد و برنگشت)، پس چرا نسبت به اینکه جادوگرسیاهی است اعتراف نکرد و بعد بیهوش نشد. تقريبا خوب بود. موفق باشي.[/spoiler]
پيتر پتي گرو 24 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]متوسط بود. میشه گفت کمی هم خوب بود. فضاسازی اولیه و نقل داستان که از چه قرار است و تغییر شکل گربه در نوع خودش جالب بود. شما هم دو سه مورد املایی که مهم نبودند. مثلا اینو نگاه کن: " چندین جادوگر سیاه و بیچاره در حالیکه در گوشه و کنار تاریک خیابان به هم چسبیده بودند تا گرم شوند به خوابی ناآرام فرو رفته بودند" خب ببین چند تا جادوگر سیاه، خب فاش کردی که سیاه و پلید هستند، اگر این پلیدها را وارد موضوع می کردی جالب بود، حتی اصلا دخالتشون ندادی، خب نسبت به درگیری روزیه و تراورز چه واکنشی نشان دادند،؛ آیا فرار کردند، ترسیدند، چه کردند، خیلی بیشتر جای کار کردن داشت. ولی میشه گفت خوب بود. موفق باشی.[/spoiler]
رايان 24 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]به شما تبریک می گویم. دقت کردید که استعداد بسیار خوبی در جدی نویسی دارید؟! خیلی خوب بود. درست مطلع نیستم اما اگر تازه وارد به سایت هستید نشان دادید که با سایر تازه واردین تفاوت دارید. ولی اشکال هم داشتی. نگاه کن تو گفته بودی سوج از نوشیدنی زیاد خورده و گیج بوده، خب سر از کوچه ناکترن در آورده است، در حالیکه نوشته بودی از کافه پاتیل درزدار در کوچه دیاگون به سمت کوچه ها و خیابان های شهر ماگلی لندن قدم برداشت، نمی دانست که به کجا می رود، ما می دانیم که راه ارتباط با کوچه ناکترن ازهمان کوچه دیاگون است، چطور از کوچه های لندن به آنجا رسید؟ خب طبق نمایشنامه گیج و مست هم که بوده باشد به سمت خیابان ها و کوچه های لندن نمی رفت بلکه از پاتیل درزدار به کوچه دیاگون و بعد ناکترن راه می یافت. اما شخصیت ابرکسس مالفوی، ببین دوست من این شخصیت حرف از ارباب لرد ولدمورت به میان آورد، استفاده از افسون های نابخشودنی مشخص کرد که مرگخوار است، مرگخوار می تواند جادوگر سیاه باشد یا نباشد اما جادوگر سیاه مرگخوار نیست، خب بر فرض اگر جادوگر سیاه باشد با افسون "چرابلس" مقابله نکرد، به جادوگر سیاه بودنش اعتراف کرد اما این افسون کم ثاثیر نیست، تعادل جادوگر سیاه را بر هم می زند و او را به عقب نیز پرت می کند و حتی بیهوش هم می شود. اما نمایشنامه شما ازفضاسازی بسیار خوبی برخوردار بود، چند دیالوگ کم که کافی هم بودند، کاملا مطابق با سبک جدی نویسی بود، فقط اگر آن اشکالات را نداشتی عالی می شد و امتیاز کامل یا تقریبا کامل شاید می گرفتی. خوب بود. موفق باشی.[/spoiler]
آماندا لانگ باتم 22 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]میشه گفت متوسط تقریبا خوب بود، چون خیلی شوژه و موضوع جالب و هیجان انگیزی نداشت کمی کسل کننده شده بود، یک نمایشنامه جدی و ساده بود دیگه، نمیگم آماتور بود متوسط بود، هیجان کافی را نداشت، فضاسازی متوسط بود، بعضی ها جاها کمی خوب بود، دیالوگ ها کم و کاملا کافی بودند، افکار و با خود صحبت کردن های پسر در نوع خودش خوب بود، مورد به خصوصی نداشت فقط می گویم در کمال خستگی و بی حالی تکلیف رو نوشتید، می توانستید بیشتر روی موضوع و سوژه ای که قصد استفاده آن را دارید فکر کنید. متوسط تقریبا خوب بود، موفق باشی.[/spoiler]
اليور وود 16 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]خب خیلی هم تعریف نداشت، خیلی هم جای نقد نداره، کوتاه، خشونت آمیز با لحنی بد، فقط یک دعوای ساده، خب وقتی افسون چرابلس را به سوی مرد فرستاد، اگر مرد داشت از حال می رفت آیا جادوگر سیاه بود؟یا نه؟ اگر نبود افسون به سمت اجرا کننده برگشت داده می شد، پس برگشت داده نشد، به مرد اصابت کرد اما پس چرا نگفت که جادوگر سیاه هستم. اصلا موضوع و سوژه جالبی هم نداشتی، فقط خاصی یه چیزی ارائه بدی و امتیاز بگیری، ولی این نشد، متوسط رو به ضعیف بود، موفق باشی. [/spoiler]
هرميون گرنجر 30 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]عالی بود. خیلی زیبا و جالب نوشته بودی. خب از خودم تعریف تعریف نباشه من قبلا سال گدشته به همین روش نمایشنامه می نوشتم. مورد علاقه خودم هست. خب با این وجود یه موردی بود اینکه سارا تو دستشویی افسون چرابلس را اجرا کرد اما کمی مبهم آیا افسون را از لایه در نیمه باز دستشویی به سمت زن هدایت کرد یا اینکه اصلا به سمت او نفرستاد، اگر مورد دوم باشه کمیاز تکالیف پیروی نمی کند. فضاسازی بسیار خوب بود، دیالوگ ها سراسر از ترس برای شخصیت سارا در کل میشه گفت رو هم رفته عالی بود. عالی! موفق باشی.[/spoiler]
گودريك گريفيندور 6 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]شرمنده ولی بدترین نمایشنامه مال شما بود. به هیچ وجه نمایشنامه رو حتی یک بار بررسی نکردید که غلط هایی املایی و نگارشی را درست کنید، به یقین دارم میگم که اصلا نکات درس من را نخواندید. من هیچ اثری از افسون چرابلس و رویارویی یک جادوگر سیاه با یه نفر رو نمی بینم. برای خودت نوشتی فکر کردی که قشنگ نوشتی، نوشته ات هیچ ربطی به کلاس من نداره، اما به هر جهت تلاشی بوده، اما منفی واقعا متاسفم، 20 امتیاز کم میشه. شما از 10 امتیازتان داده شده است. فضاسازی 4 نمره بسیار بد با کلی اشتباه، 2 نمره هم دیالوگ ها بد شما. بسیار ضعیف بود. موفق باشی.[/spoiler]
اركوارت راكارو 22 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]اشكال داري، ولي خوب بود در كل. اولا كه هيجان بسيار كم بود، يعني چه خب اون همينطور افسون بفرسته اون يكي جا خالي بده در صورتي كه همون فرد آدم ترسو و وحشت زده به نظر مي رسيد در توصيفات، بايد كمي فرار و گريز مي گذاشتي، ببين آخرش اشكال اساسي تو بود، اولا من اطمينان دارم كه قصه هاي هري پاتر رو خوب نخوندي، آزكابان يك قلعه اي است در يك جزيره تو درياي شمال، اما كوچه ناكترن كوچه پنهان در لندن، لندن كجا درياي شمال كجا؟ تازه اينكه خودش نمي تونه به تنهايي به اونجا بره، كارآگاهان وزارت سحر و جادو براي چه هستند؟ اون وقت شما براي خوت مي نويسي تحويل آزكابان داد و آروم آروم رفت، كجا رفت؟ رفت يك راست تو دريا؟ پنجره اتاقك؟ آزكابان مخوف تر از اين است كه پنجره اي در اختيار زندانيان قرار دهد، آنان در سلول هاي تاريك و ترسناك زنداني اند. خوب بود. موفق باشي.[/spoiler]


اسليتريني ها:
مورفين گانت 22 امتياز (شناسه هاي بسته شده؛ اسليترين بود)
[spoiler=نقد تكليف]جادوگران سیاه مرگخوار نیستند اما مرگخواران میتوانند جادوگر سیاه هم باشند، متوسط تا حدودی هم خوب بود. راحت بگم که ساده بود، جدی نویسی بود اما حالت و موقعیت های ترس و اضطراب خیلی در میان نبود. سوژه و موضوع هم متوسط بود. به نظر من که پیداست در کمال بی حوصلگی یا خستگی نمایشنامه را نوشتید، به نظر من می توانستی خیلی جالب تر هم بنویسی. فضاسازی متوسط بود. دیالوگ ها هم بعضی متوسط و بعضی هم خوب بودند. دو سه تاغلط املایی هم داشتید. متوسط تا حدودی خوب بود. موفق باشی.[/spoiler]
ايگور كاركاروف 28 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]فضاسازی نمایشنامه خیلی خوب بود. توصیف واکنش ها و احساست جادوگری به نام یاکسلی برای مرگخوار شدن در نوع خودش جالب بود. دیالوگ هم که نداشت اصلا نیازی به دیالوگ در این نوع نمایشنامه نیست، دوئله دیگه، جدیت و خشونت، فقط همون افسون ها برای این نمایشنامه هم کافی هستند. خوب بود یعنی خیلی خوب. عالی بود نبود ها، اما خیلی خوب بود. موفق باشی. [/spoiler]
سوروس اسنيپ 25 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]میشه گفت خوب بود، از لحاظ توصیف و فضاسازی که خوب بود، دیالوگ ها و التماس مرد هم جالب بود، ناتوانی او در مقابل یک جادوگرسیاه هم جالب بود، اما موضوع و سوژه انگشتر، ببین کاملا مشخص نشد که چه قدرت خارق العاده دیگه ای داره اون انگشتر، یعنی توصیفات کمی ازش بود، یعنی شاید اگر میتونستی در دیالوگ هایشان ارزشو قدرت واقعی اون انگشتر را آشکار کنی ابهام کمتری وجود داشت. یه کمی بیشتر جای کار کردن داری، خوب نوشتی اما به گمان من توانایی ات کمی بیش ازاین بوده و آشکار نکردی. خوب بود. موفق باشی[/spoiler]



راونكلاوي ها:
ادوارد بونز 30 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]واقعا عالی بود. خیلی زیبا و جالب. مشخص است که با دقت به تدریس من و نکاتی که گفتم توجه کامل داشتی، نتونستم امتیازی کم کنم، یعنی می شد اما به قدری ناچیز بودند که آدم حیفش میاد. فضاسازی که بسیار قشنگ بود، اصلا موضوع و سوژه ات هم که تماما با فضاسازی هایت می خواند، توصیف اون حالاتی که بچه ها مایل اند پیرمرد داستان را ادامه دهد در نوع خود بسیار جالب و درست مثل فیلم ها بود برای من به راحتی قابل تصور بود، دیالوگ ها که اصلا مشکلی نداشت، دو سه مورد غلط املایی که در چنین نمایشنامه زیبایی اصلا به چشم نمی آید. عالی بود. موفق باشی.[/spoiler]
بارتي كراوچ (پدر) 30 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]عالي بود، بسيار زيبا با يك حالت نوشتار نو نسبت به بقيه دانش آموزان، خيلي عالي بود، فضاسازي بسيار زيبا و قابل تصور در ذهن بود، كلمات بسيار مناسب و زيبا در ديالوگ هايت آشكار بودند، نكته جالب اين كه مثل خيلي هاي ديگه فقط به ديالوگ خالي و پشت سر هم اكتفا نكردي، بلكه بين ديلوگ هايت فضاسازي و توصيفاتي روي منظره داشتي كه خيلي عالي بودند، موصوع و سوژه خب دوئل بود مثل خيلي هاي ديگه اما هنر استفاده از اين موضوع مهم است كه شما واقعا هنرمندانه كار كرديد، عالي بود، موفق باشي.[/spoiler]


هافلپافي ها:
اما دابز 28 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]از جمله افرادی هستی که من عموما نوشته هایت را قبول دارم، خیلی ندیدم در ایفای نقش فعال باشی اما شنیدم در تالار هافلپاف عالی هستی، ترم قبل هم در کلاسم شرکت داشتی و بسیارعالی بود. نمایشنامه خوب بود، خیلی خوب بود، انتظار داشتم فقط سوژه را هیجان انگیزتر کنی، فضاسازی که خیلی خوب بود، اما مثلا به این سادگی ها هم نیست که در روز روشن در کوچه ناکترن یک نفر را به قتل برسانند، بلکه عادت جادوگرهای سیاه کشاندن افراد به اماکن مخوف ناکترن است. دیالوگ های کوتاه بین دو شخصیت اصلی نمایشنامه هم خوب بودند، فقط نداشتن هیجان خیلی بالا و خشک بود نمایشنامه از اشکالاتت بودن، خیلی خوب بود. موفق باشی. [/spoiler]
ريتا اسكيتر 30 امتياز
[spoiler=نقد تكليف]آوووو، چقدر جالب! از نمایشنامه ات خیلی خوشم اومد. به طور کلی یک سوژه و موضوع کاملا جدید و سراسر هیجان ایجاد کردی، عالی بود ، روی فضاسازی که خیلی خوب کار کردی، توصیف واکنش های کاراکترها، خوب بودند، دیالوگ ها هم در نوع خودش خیلی خوب بودند. وهستیا جونز هم به قتل رسید، در نوع خودش خیلی خوب بود، مورد دیگه ای نیست، اشکال خاصی ندیدم. مشخص است که واقعا به تدریس من دقت کردی. ازهمه مهم تر تقلید نبوده مثل خیلی ها، یک موضوع و سوژه نوع بوده است، عالی بود. موفق باشی.[/spoiler]


ویرایش شده توسط [fa]اینیگو ایماگو[/fa][en] Imago [/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۵ ۱۶:۵۶:۵۷

"Severus...please..."
تصویر کوچک شده


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۷:۵۷ یکشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۶

امین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۰ دوشنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۴۱ جمعه ۲ آذر ۱۳۸۶
از محفل ققنوس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 37
آفلاین
سلام
تکلیف


حیف که هری پاتر تموم شد


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۱۱:۱۴ شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۶

بارتی کراوچ(پدر)


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۲ پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۸:۱۲ پنجشنبه ۵ مهر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 68
آفلاین
با تشکر از تدریستون.

لینک تکلیف

پست شماره ی 56


... و سرانجام هیچکس باقی نماند.


Re: كلاس دفاع در برابر جادوي سياه
پیام زده شده در: ۲۱:۲۱ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.