هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۷:۵۱ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۶

پروفسور هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۷ پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۴۴ پنجشنبه ۷ شهریور ۱۳۸۷
از از یه جای خیلی دور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 72
آفلاین
سلام!

ممنونم که داستانمو تایید کردید پادمور عزیز
می خواستم بدونم حالا که داستانم پذیرفته شده چه طوری
باید برم تو کارگاه نمایشنامه نویسی و اون جا باید چی کار کنم؟


ویرایش شده توسط narcissa black در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۲ ۱۸:۰۰:۵۹

((شعار ما: راحتی دوری از خطر معاشرت با کله گنده ها))!!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۰:۲۸ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۶

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۵ چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۳۵ دوشنبه ۲ دی ۱۳۸۷
از آنگباند
گروه:
کاربران عضو
پیام: 192
آفلاین
هري ريسمان ديگري را بريد. او سرگرم به دست آوردن جاودانه ساز صدم بود. رون پرسيد هنوز تموم نشده ؟ هري با پرخاش جواب داد : نمي بيني 4 تا ريسمان ديگه مونده ؟ هرميون كجاست ؟
- هرميون رفته پيش اون شفا دهنده تا به بهانه اعلاميه وزارت خونه سرش رو گرم كنه.
- خوبه... مثل اينكه ديگه تموم شد...
با بريده شدن آخرين ريسمان جاودانه ساز كه به شكل زنگي بزرگ بود افتاد و دنگي صدا كرد. هري پايين پريد و به رون نگاه كرد.
- آخه كدوم جادو.گري مياد روحشو صد تيكه كنه كه نميره ؟ اين كار واقعا احمقانه هستش. حالا چه جوري اينو ببريم ؟ ما كه پياده ايم. فكر نكنم بتونيم زنگ رو با خودمون ببريم خيلي سنگينه...
-خوب عقل كل غيب مي شيم.
-باشه ولي خودت اين زنگ رو دست مي گيري و اگه وسط راه ولش كني خودم مي كشمت.
سرگرم مشاجره بودند كه صدايي آنها را از جا پراند.
-مي شه اين قسمت نامه رو ببينيد ...
- مي دونم عزيزم... ملاحظه كردم ...من خودم باهاشون مكاتبه دارم و مي دونم كه اين كار جرمه...
- جدي ؟ ميشه به من بگين چه جوري... لطفا اينقدر تند نرين... اوه ... كجا دارين مي رين ؟
- دارم ميرم بيبينم چي بود كه صدا كرد...
- اوه ... نه صبر كنيد فكر كنم صدا اون طرف اومد...
هرميون بود و شفادهنده هم همراهش . رون سريع شنل نامريي را روي زنگ انداخت .ناگهان شفا دهنده در را گشود و تا چشمش به آنها افتاد گفت :
واي .... شما از چه جوري اومديد تو اين اتاق ؟ اوه عزيزم... لطفا سريعتر بريد و گرنه هم شما رو دستگير مي كنن هم شغل من رو به صورت تعليق در ميارن... زود باشيد بريد...
-ولي ما نمي ريم...
هري اين را گفت و ناگهان جاي زخمش درد گرفت ... صدايي گفت آنها را پيش خودت نگه دار ... ولدمورت مي دانست كه انها آنجا هستند... هري سريع به هرميون و رون گفت:
او اينجاست. سريع غيب شويد من و زنگ مي آييم...
هرميون و رون رفتند و هري به سمت زنگ رفت تا خواست فكرش را متمركز كند شفا دهنده گفت : از جات جم نخور وگرنه طلسمت مي كنم.
هري به سرعت پشت زنگ پريد و طلسم به زنگ خورد . با توجه به درد سرش سعي كرد تا فكرش را متمركز كند ، درد سرش بيشتر شد... كمكم داشت از هوش مي رفت... جهان در جلو چشمش تارشد... شبهي را ديد كه ظاهر شد و به سوي او دويد ... ناگهان رگباري از جرقه هاي سبز به سوي شبه رفت شبه به روي هري پريد و هري احساس كرد از لوله ي تنگي عبور مي كند... همهمه اي از رنگ هاي درهم... ناگهان به زمين افتاد... چشمش را باز كرد و ايستاد ... اماده نبرد شده بود كه رون راديد... آنها كنار كلبه بيل و فلور بودند.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۲ ۱۵:۱۵:۴۷

فرق ما با ديوانه ها تو اينه كه ديوونه ها در اقليت اند.


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۶

پريسا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۲۹:۴۰ یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 128
آفلاین
در هاگوارتز جشن بزرگي برپا شده بود و همه ي دانش آموزان و اساتيد در سرسرا بودند.هرميون در حال رقص پر هيجاني با ويكتور كرام بود و رون چپ چپ به آن دو نگاه مي كرد. يكدفعه در هاي سرسراي ورودي باز شد و وهري با سرعت وارد شد و يك راست به طرف پروفسور دامبلدور رفت"در حاليكه از شدت خشم مي لرزيد فرياد زد: پروفسور" اين زنيكه آمبريج جاروي پرنده منو گرفته.اون يه آذرخشه! آمبريج چه حقي داره جاروي پرنده منو توقيف منه" هان؟؟
بهش بگيد بهم پسش بده!
دامبلدور نگاهي به اون طرفه سرسرا كرد و متوجه شد كه آمبريج داره با كاركاروف مي رقصه.رو به هري گفت: خيلي خب" برو تو شومينه و با پودر پرواز به اتاقش برو منم سر اونو گرم مي كنم تا متوجه نشه.
وقتي هري اين حرف رو شنيد خيالش راحت شد. رون و هرميون خودشون رو به هري رسوندند"هرميون در حاليكه جيغ مي زد گفت: هري باورم نميشه تو داري قوانين مدرسه رو زير پا مي زاري .
هري گفت: هيس هرميون من هيچ كار بدي نمي كنم فقط جاروي پرندمو مي خوام . هفته ي ديگه مسابقه ي كو ييديچ داريم مي دوني كه؟ فعلا باي.
و در حاليكه رون و هرميون متحير او رو نگاه مي كردند غيب شد.

تایید نشد!!!
لطفا با کلمات داده شده جمله بسازید!!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۲ ۱۵:۱۰:۳۰

یاد بعضی نفرات روشنم میدارد ، قوتم می بخشد ، راه می اندازد.
یاد بعضی نفرات ، رزق روحم شده است ، وقت هر دلتنگی ، سویشان دارم دست !


به یاد قدیمای سایت سال 1386
گروه هافلپاف
رز ویزلی ، لودو بگمن ، ماندانگاس فلچر ، البوس سوروس پاتر ، ریتا اسکیتر ، دنیس و ...

نوادگان هلگا


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۱۴ یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۶

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
مرسی پادمور
بعضی کاربران وقتی وارد این بخش میشن قدیمی ترین صفحه براشون باز میشه
و کلمات قدیمی رو پیدا میکنن
من هم اولین بار همین طور شدم والان هم The others


میتونی یه کاری بکنی این اشکال پیش نیاد؟؟؟

در بالای صفحه گزینه ی نوع دید را باز کنید و اول تازه ها را انتخاب کنید !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط R.A.B1989 در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۱ ۱۳:۲۵:۱۸
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۲ ۱۵:۱۶:۳۰

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۳۶ یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۶

پروفسور هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۷ پنجشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۴۴ پنجشنبه ۷ شهریور ۱۳۸۷
از از یه جای خیلی دور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 72
آفلاین
صبح روز بعد هنگامی که همه ی دانش آموزان و اساتید در سرسرای بزرگ مشغول
خوردن صبحانه بودند مرسولات پستی از راه رسید.هری که به هیچ وجه انتظار

دریافت نامه را نداشت همچنان با خوردن شیرو برشتوکش سرگرم بود.تنها کسی که

با او مکاتبه داشت سیریوس بود که بعد از حکم آموزشی احمقانه ی آمبریج که تمام

تابلوی اعلانات را پوشانده بود حتی روی اعلامیه ی مربوط به تاریخ بعدی گردش

در هاگزمید را نیز گرفته بود ملاحظه می کرد و دیگر برای هری نامه نمی فرستاد

زیرا از این به بعد تمام نامه ها و مرسولات پستی دانش آموزان و اساتید را بازرسی

می کردند و حتی اگر اساتید نیز چیز نامطلوبی در نامه هایشان بود با آنان با پرخاش

رفتار می کردند و شغلشان را به حالت تعلیق در می آوردند.پروفسور مک گونگال

هنوز در بیمارستان بود و شفادهنده ها نتوانسته بودند برایش کاری بکنند از این

رو تمام کلاس های تغیر شکل منحل شده بود و دانش آموزان به جای رفتن به کلاس

به پیاده روی و گردش در محیط مدرسه می پرداختند و برای هم ریسمان می انداختن

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۲ ۱۵:۰۵:۵۸

((شعار ما: راحتی دوری از خطر معاشرت با کله گنده ها))!!


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۷:۱۵ یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۳ یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۸:۰۵ یکشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
صبح روز بعد از جشن هالوين هري و رون كنار شومينه نشسته بودند ودرمورد جاروي پرنده ي جديد مالفوي حرف مي زدند.كه ناگهان ويكتور كرام همراه هرميون وارد سرسرا تصویر کوچک شدهشد.هري با ديدن آن دو به رون گفت هيس .وبا اشاره هرميون را نشان داد. همه ي اعضاي گروه حيرت كرده بودند ،حتي پروفسور مك گونگال .در حالي كه رون چپ چپ به هرميون مي نگريست، آن دو بدون هيچ اعتنايي به گفتگوي خود در مورد خانواده ي ماگلي هرميون حرف مي زدند و هرميون او را براي جشن كريسمس به خانه ي خود دعوت مي كرد .

تایید نشد !!!
لطفا با کلمات داده شده جمله سازی کنید (پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۱ ۷:۴۵:۳۲
ویرایش شده توسط The others در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۱ ۸:۲۱:۱۱
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۲ ۱۴:۵۹:۴۱
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۲ ۱۵:۰۴:۱۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۰:۵۲ شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۶

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
هرچند با هرمیون (مکاتبه) داشت ولی اخبار دنیای جادوگری رو از پیام امروز بدست می آوردو
خیلی عجیب بود انگار اقدامات شرورانه ی مرگخوارها متوقف شده بود. هرچند(احمقانه)به نظر میرسید اما انگار بعد ازمرگ دامبلدور,مرگخوارها به تعطیلات رفته بودند!!
در اخبار پیام امروزهم جز یک مورد حمله ی گرگینه به یک (شفادهنده)ی سنت مانگو در نزدیکی منزلش وچند آگهی گم شدن افراد وچند (اعلامیه)ی هشداردهنده خبر مهمی پیدا نمیشد.
این قضیه هری رو نگران کرده بود ...ازطرفی براساس در خواست دامبلدورباید تا 2 هفته ی دیگه تو خونه ی دورسلی ها می موند وازطرف دیگه باید برای نابودی ولدمورت وجانپیچ هاش تلاش میکرد...هری این حس (تعلیق) رو دوست نداشت.
بیشتر سعی میکرد با(پیاده روی) در پارک نزدیک خونه ی دورسلی ها خودش رو (سرگرم) کنه.
فکری به ذهنش برای یافتن هویت R.A.B ومحل بقیه ی جانپیچ ها نمیرسید...این که چرا اینقدر فضای دنیای جادوگری آروم بود...هری مطمئن بود ولدمورت داره برای یه کار شیطانی دیگه آماده میشه.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۱ ۷:۳۸:۴۱

اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۱:۵۰ سه شنبه ۲۶ تیر ۱۳۸۶

هلن هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۰۳ پنجشنبه ۳ آبان ۱۳۸۶
از اون جا!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 174
آفلاین
بعداز ظهر گرمی بود .مگس ها وز وز کنان در پشت پنجره به دور خود می چرخیدند.
من پشت میز تحریرم لم داده بودم و خود را با طراحی اشکال مختلف سرگرم کرده بودم.
در همان لحظه صدای صدای برخورد محکم چیزی با شیشه ی پنجره به گرش رسید.به سرعت سرم را برگرداندم و به جغد نخودی کوچکی نگاه کردم که پرخاش گرانه از پشت شیشه هوهو می کرد.
در حالی که متعجب شده بودم به سمت پنجره هجوم بردم و آن را باز کردم.جغد مانند تیری که از کمان رها شده خود را به داخل اتاق انداخت.
در حالی که با یک دست لیوان آبم را از دسترس جغد دور می کردم با دست دیگر ریسمان کلفتی را که به پای جغد بسته شده بود باز کردم.همین که نامه را از پای او جدا کردم هوهوی خشنی کرد و از پنجره بیرون رفت.نامه را باز کردم:
«هلن عزیزم سلام.
اینجا در سنت مانگو اوضاع بسیار آشفته شده.دیروز متوجه اعلامیه ای در تابلوی اعلانلت شدم که خبر از تعلیق عدی ای از کارکنان می داد.البته فعلا اسمی برده نشده اما این اعلامیه من و دیگران را بسیار آشفته کرده!
از طرف دیگر مراقبت از یک بیمار مرا به حد جنون کشانده.او به طرز احمقانه ای تصور می کند که یک دلفین است و یکسره فریاد می زند که او را داخل دریاچه بیندازیم!
حال و روز خوبی ندارم.مرا ببخش اگر تو را ناراحت کردم اما صحبت با تو به من آرامش می دهد.
به امید دیدار
قربانت، ایزابلا!»
نامه را تا کردم و داخل کشوی میزم قرار دادم.من و ایزابلا از دو سال پیش دوستان مکاتبه ای بودیم.البته من گاهی در بیمارستان به دیدن او می رفتم چون او در سنت مانگو به عنوان یک شفادهنده به کار مشغول بود.
دوباره روی صندلی لم دادم و غرق در تفکر شدم.اما این بار تنها چیزی که به آن فکر می کردم رفتن به سنت مانگو بود؛ هر جور که شده!

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط هلن در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۶ ۱۱:۵۵:۴۲
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۰ ۱۷:۲۶:۵۵

[size=large][color=0033FF


بدون نام
میسی که تائید شد

از نفرینم ترسیدی یا واقعا خوب بود

لااقل یک تعریف خشک و خالی میکردی
من دیگه باید چی کار کنم؟تا نقش بگیرم؟ :brush:

شما میتوانید به تاپیک کارگاه نمایشنامه بروید !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۶ ۱۸:۵۶:۲۱


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۵۳ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۸۶

دنیل اسپرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۹ شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۱۰ جمعه ۹ شهریور ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
من قبلان جادوگران بودم و مرحله بازی با کلمات را قبول هم شدم.اما انگار قوانین عوض شده!!!

اگر شما در بازی با کلمات تایید شدید لینک پستتون را در تاپیک کارگاه نمایشنامه نویسی در بالای پستتون بزارید !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۶ ۱۸:۴۸:۴۲







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.