هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
من تا اونجا که میدونم فکر کنم کوتاه نویسی خوب باشه.علاوه بر اون پست من همچین بی خاصیت هم نبود!میخواستم اولا مک رو بیارم که بره به داد چو برسه و بعدش هم به آداسی ها خبر بدم چو گم و گور شده.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
فلور:اوا!چع جالب!حالا چیکار کنیم؟
الک بلافاصله به حالت ایکیوسان میره تو فکر.از اونجا که وقتی الک میره تو فکر هیشکی نمیتونه بیارتش بیرون فلور تصمیبم میگیره بره ببینه چرا ده قرن پیش(!)لیلی جیغ زده.بنابراین به سمت در حرکت میکنه و در اونجا با منظره مخوفی رو به رو میشه:لیلی همونطور که دستش به یه چاقو که توی در فرو رفته مونده،تنها اسکلتی ازش باقی مونده که روش پر تار عنکبوته!
فلور با چشمانی اشکبار به سمت لیلی میدوئه،همینطور میدوئه،و در حین دویدن چکشش رو بیرون میاره و وقتی به لیلی میرسه با یک حرکت خشن با چکش پرتش میکنه بیرون!!
فلور:این احتیاج به درمان داره کارگردان!تو به چه دردی میخوری پس؟
فلور توجهش به چاقو جلب میشه که یه کاغذ نیمه پوسیده بهش وصله و اون رو برمیداره میخونه:
بنده به نمایندگی از آجاسی های مظلوم قیام میکنم!به همین دلیلی با لطافت تمام این بانوچویی شما رو قرض گرفتم.حالا یا همین الان تموم گروگانهای معصوم و مظلوم آجاس رو آزاد و آداس رو میبندید.یا همین الان این چو رو با ریش های خود خود خودم دار میزنم!اگر هم نشد و دلم نیومد دستار برادر حمید رو قرض میگیرم.
گفته باشم!
فلور یه ذره به دوربین خیره میشه و بعد قلبش رو میگیره:آی قلبم!
همین لحظه فلور میفته و الک میپره بیرون:فلور جونم فهمیدم چطوری ادی رو زنده کنیم یه تیریپ چکشی بیای...فلور؟مردی؟
نـــــــــــــــــه!آی قلبم!
راجر در آن واحد دو یار نازنین از دست میده!!!
مک همچنان چون فرفره به دور خود میگردد.راجر هم بش اضافه میشه!


But Life has a happy end. :)


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۵:۱۴ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
منم زندم!
------

فلور: آي قلبم!
الک که خيلي آدم به فکر و بچه داريه فورا دست فلور رو ميچسبه:چي شد عزيزم؟
فلور: پس..پس...پس.......ماست چي ميشه؟!!!!!!!من دلم ماست ميخواست
الکسا:اصلا خودتو ناراحت نکن..شنيدي دختر اقدس خانم يه کاسه ماست خورده مرده؟ديروز وقتي داشتم باهاش سبزي پاک ميکردم تعريف کرد!خطرناکه...ماست نخور
فلور:باشه!
مک: خب ساحره هاي گرامي شما محاصره شديد!کارتون تمومه....
و يه دفعه کارگردان در حالي که ابروهاش ار عصبانيت دم زانوشه ، دست ادي رو گرفته و کشون کشون وارد صحنه ميشه..
ادي:توروووووووووووو مررررليــــــــن! من بازي نميکنم...مامان...
و يه دفعه متوجه ميشه وسط صحنه هستش..از جا بلند ميشه روي کارگردانو ميبوسه .کارگردان يه چوب جادو از توي جيب بغلش درمياره و به صورت مستقيم اونو وارد حلق ادي ميکنه!
کارگردان:با اين تهديدشون بکن!
ادي:خه...خه..خي...
کارگردان:تو هميشه پسر با استعدادي بودي!ماي لاو
ادي:خه خه خي...
و کارگردان با رقص باله از صحنه خارج ميشه.
مک: ادي ..خب تهديد بکنشون!
ادي:خه!
فلور:اوا داره خفه ميشه..چه جالب ..چه جالب!
راجر:خب بچه ها کي داوطلبه نجاتش بده؟
و تا اينو ميگه در کوبونده ميشه و هدويگ بال بال زنان مياد تو .
يه دور افتخاري همين طوري ميزنه توي فضا!
بعد ..ميره!همين!
فلور: من دلم براي چو تنگ شده..اينجا هم محاصره شديم چي کار کنيم الکسا؟
الک:نميدونم...بايد بشينيم ببينيم اين راجررر نجاتمون مياد بده يا يکي ديگه ميخواد بياد...ما از اولشم تنها بوديم...آداس!
فلور هم ميزنه زير گريه.
بعد از گذر زماني حدودا به مدت سه ساعت زماني که گريه ها قطع ميشه، سايه ي تاريکي روي زمين ميفته..هوا شبه و ديگه چشم چشمو نميبينه!(البته ميبينه!)
صداي جر جر و به هم خوردن در به گوش ميرسه...زوزه ي باد...صداي ارواح...زمزمه ي ورد آوادا...صداي چهچه ولدمورت!پرواز دو کفتر عاشق توي باغ هاي عاطفه..و ناگهان، صداي ...صداي..صداي...
راوي: بچه ها صداي کيه؟
فلور: صداي چوئه!
راوي :آهان.
صداي...چو...
الک سه متر از جا ميپره:چو..آره..خودخودشه...چرا داره جيغ ميکشه..يعني صدا از کجا داره مياد؟
ادي:خه خي ...
و ناگهان روي زمين ميفته!
راجر:اوا چه جالب ادي مرد؟
مک:نميدونم..چرا مرد؟
فلور:مک..بگو چو کجاست؟
مک:والا..فکر کنم فقط ادي ميدونه چو کجا مخفيه شده...
------
منم زندم!


همه چیز همینه...
Only Raven


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۵:۳۳ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
فلور رو صندلی راحتی نشسته بود و تا صدا رو میشنوه یهو شکه میشه!

فلور:وای قلبم!وااااااااااااااااای!

الکسا:اه اه اه!چه نازنازی!چه لوس!یکم خودتو تقویت کن!

فلور: وااااااای تو صدا به این بلندی بشنوی حالت بد نمیشه؟

الکسا:خب فقط به خاطر راجر!واااااااااااااااااااااای فلوری چت شد!واااااااااااااااای صدایه چی بود!چو چی شد!واااااااااااااااای!

فلور: امم به جز منو تو هیشکی اینجا نیست؟

الکسا: نه خیر!واااااااااااااای من برم بالا ببینم چی شده!چو چی شده!

فلور: نه به اون بی نمکی نه به این شوریه شوری!(ملت!من ضرب المثل بلد نیستم درست نوشتم؟)
الکسا دوان دوان به سمت طبقه ی بالا میره و فلورم سعی میکنه خودشو برسونه به طبقه بالا!

الکسا به طبقه بالا میرسه!و میبینه مک داره مثل فرفره دور خودش میچرخه!و کلا حالش خرابه!

الکسا: هووووی مکی بایست بینم ببینم چی شده؟چو چی شده؟

مک: دوزیدنش!

الکسا: دوختنش؟

مک که هنوز در حال چرخ خوردنه!:نههههههههههه دوزیدنش!

الکسا: مثل زبون آدمیزاد حرف بزن!

مک: میگم دوزیدنش!
در همین هنگام فلور نفس نفس زنان خودشو میرسونه به طبقه بالا!
فلور: واه درست داره میگه دوزیدنش!= دزدیدنش!
الکسا: آها!
چند لحظه بعد!
فلور و الکسا: دزدیدنش!!!
فلور: آی قلبم!
******************************************
امم من یه کار دیگه داشتم نشد!یعنی رولم دیدم زیادی طولانی میشه!منتظر یه چیز خفن باشین!

---------------
ويرايش راجر!
والا تا جايي كه من پست ويولت فهميدم ليلي ييهو مياد داد مي‌زنه!
و منم اونجا هويج نبودما
اين تهه ارزشي بازي شد! رجوع شود به زيرنويس پست ويولت!


اهم!من کی گفتم پست ارزشی نمیزنم!خب پستام همش ارزشیه دیگه!بعدشم اگر دقت کرده باشی اون پنج پایه پشمالو ماله مک میتونه باشه و صدای جیغم میتونه ماله مک باشه!من مشکلی از این نظر پیدا نمیکنم!اما خب اگر از نظر سوژه و نوشتن بگی!فقط برای بوق زدن بود!که منم هستم!


ویرایش شده توسط فلور دلاكور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۸ ۵:۳۷:۰۵
ویرایش شده توسط فلور دلاكور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۸ ۵:۴۲:۰۶
ویرایش شده توسط [fa]راجر دیویس[/fa][en]Roger Davies[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۸ ۱۴:۲۰:۵۰
ویرایش شده توسط فلور دلاكور در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۸ ۲۰:۵۸:۴۰

دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۳:۴۹ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۶

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
طرف با خشانت تمام چو رو میندازه تو گونی.صدای جیغهای چو برای لحظاتی بس کوتاه خاموش میشه ولی بعدش وقتی طرف در گونی رو وا میکنه تا ریشش رو در بیاره دوباره صدای جیغ چو بلند میشه:
مــــــــــــــــــک!مک بی غیرت!کجایی آخه من رو دزدیدن هوووم...هوووم..اوممم.
طرف ریشش رو به همراه گونیش میندازه روی دوشش و با این حالت» دور میشه.
ـــــــــــــــــــــــــــــ
آشپزخانه آداسیها:
فلور:ایـــــــش!این چو چرا پیداش نشد؟من شرط میبندم باز با این مک بی چشم و رو رفته گردش!
لیلی با دقت مقدار زیادی گل از روی پوتینش پاک میکنه و وقتی میبینه کسی حواسش نیست اون رو توی قابلمه خالی میکنه!
_:اوف!این زنای متاهل همیشه دردسر سازن!
وقتی میبینه جمع کثیری از آداسیها دارن با حالت چویی(همون حالت خفن!)بهش نگاه میکنن ادامه میده:خب من... چطوره برم دنبال چو؟!نظرتون چیه؟خب میبینم همه موافقن پس من رفتم!
و سپس با سرعت نور بیرون رفت.لحظه ای بعد ملت بیکار شروع کردن به این ور و اون ور رفتن.چند لحظه بعد صدای خش خش آرومی از طبقه بالا اومد.شبیه صدای 5 تا پای پشمالو!
و همزمان با اون یه صدای جیغ به بلندای صدای سرژ:چو رو دزدیدن بچه ها!!!!


ويرايش راجر: هوووم هموني كه براي ريموس زيرنويس كردم و البته پستش رو پاك كرد اينجا مي‌گم
خب الان كه هيچ‌كاري نكردي ويولت؟ سوژه‌اي رو جلو بردي؟
فقط اومدي پست زدي كه منم هستم
اين مشكل اولت

مشكل ديگه هم اينجا مثلا! آداسه! دخترا بايد در هر شرايطي هواي همو داشته باشن! نه اين كه همديگه رو مسخره كنن!

و اينكه اينجا اكثرا! (و سعي مي‌كنم در آينده همه!) بلند مي‌نويسن! سعي كن بيشترش كني


ویرایش شده توسط [fa]راجر دیویس[/fa][en]Roger Davies[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۸ ۱:۴۳:۴۶

But Life has a happy end. :)


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۸:۰۰ جمعه ۲۶ مرداد ۱۳۸۶

الکسا بردلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۳ دوشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۹
از اينجا... شايدم اونجا... شايدم هيچ جا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
و به اين ترتيب همگي به اتفاق هم پوز ملكه ي بدجنسو ميزنن(كپي رايت باي پني) و تا آخر عمر به خوبي و خوشي زندگي ميكنن!!
-هوووووو!!
-هان؟
-تو خجالت نميكشي بوقي؟!؟
-وااااا واسه چي؟!؟ خودتون گفتين رول بزن! من كه حرفي نداشتم از اول!! ... اصلا من ميييييييرم!
-به درك!
-ضبط ميشه! 3...2...1... اكشن!
------
و هدي پر ميزنه ميره!
------
هنگام درست كردن ادامه ي ناهار!!
فلور: چو جونم قربون دستت هيچي ماست نداريم بپر برو ماست بخر!
چو: واااا آش ميخوايم بخوريم چيكاره ماست داريم؟!؟
فلور: آخه...... وياره آخه!!! برا بچه م ميخوام!!! هوس ماست كردم برو بگير!
ملت: تو حامله اي؟!؟
فلور: آره!!
الك: راجوي خائن!!
ليلي: خب شنيدي كه فلور چي گفت چو! پاشو برو ماست بخر!!!
چو:
الك: ها جيگي به نظرم اين تيريپ خشانت ساحره ها ديگه خيلي خز شده جم كن بساطتو برو ماست بگير... برو قربونش!
چو: خب باوش!
-----
بعد از خريد-در خيابان

چو با حالتي شاد خوشحال و سرحال جست و خيز كنان داره ميره كه برگرده آداس!!
در همين هنگام هوا ابري ميشه و رعد و برق ميزنه!! چو واكنش خاصي انجام نميده و ادامه ميده!
باد شديدي مي وزه و انعكاس آن از ميان حفره هاي درختان صداهاي موهومي توليد ميكند! در همين هنگام مادر ها فرزندان دلبند خود را كه در خيابان پلاس بودند با خاك انداز و جارو جمع كرده و به درون خانه منتقل مي نمايند! (الان اين يعني خيلي ترسناك شده!)
-هوووو هووووووو هوووو هووو!
چو: كي اونجاس! يالا خودتو نشون بده! من نمي ترسم! من اصلا نمي ترسم مي فهمي!!
-هووووووو هووو هووووو هووو!
چو: ميگم نمي ترسم بوقي! در ضمن هووو خودت! ببينمت حالتو مي كنم تو قوطي!
-منو ميشناسي؟!؟
چو:نه!
-من كيد نپر بيدم! (kidnapper )
چو: بـــــــه!!! پس فنگول خودموني... چه خبرا؟‌چيكارا ميكني؟!؟ بي معرفتا رو ميگيرن داوش.. يه نيم نگا بندا اينورا!
- نگفتم كيدنپد! گفتم كيدنپر!!! يعني آدم ربا نادان!!!! يعني الان من ميخوام تو رو بدزدم!!!‌بفهم!
چو: آهاااااااااا .... مسخره!‌ همچين جلوه هاي ويژه داد گفتم چه خبره!!... يه آدم ميخواي بدزديا!....ها منتاها قبلش بهت آمادگي بدم كسي بابت من بهت پول نميده... خيالت تخت
-هااااا نه اونو كه ميدونستم!!... نترس مشكل پول و اينا نيست! فعلا بيا برو تو اين گوني تا بعدا بهت بگم...
چو: نــــــــــــه!نــــــــــــــــــــــــــهههههههه!!! جيـــــــــــــــــــــغ!!!! شما نمي تونين اين كارو با من بكنين... كمــــــــك!!!

_______________________________________________________
هان گفتيم ما نيز رول بزنيم كه نگين لالي... هااا ادي به اندازه كافي خاله بازي شد به نظرت يا نه؟؟!؟


ویرایش شده توسط [fa]راجر دیویس[/fa][en]Roger Davies[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۶ ۱۸:۱۸:۴۰

[b][siz


گذشته ها ...
پیام زده شده در: ۱۵:۴۴ جمعه ۲۶ مرداد ۱۳۸۶

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
پ.ن(پيش نوشت): پست ميزنيم و سره هم مياريم! فقط دوباره ژانگولر بازي و ارزشي بازي درنيارين!(ولي خاله بازي طوري نيست )
-----------------------------------------------------------------------

در همین حال زنگ در دوباره به صدا در میاد. ...

فلور: چو برو درو باز كن!
چو:
فلور: ليلي تو برو ...
ليلي:
فلور: (نكته ارزشي: آقا يادمونه يه زماني اين شكلك محبوب بود!! ملت چرا استفاده نميكنين؟ حال ميده ها!)

ملت آداسي آستيناشونو ميزنن بالا(نكته انحرافي: ذوق نكن نميخوان واست زن بگيرن!) و آماده ي دعوا ميشن!
طراح دكورمون كه كلي زحمت كشيده بوده و نميخواسته دوباره همه چي بريزه به هم به دعوا خاتمه ميده و ميره در رو باز ميكنه!

طراح دكور در رو باز ميكنه و كسي رو نميبينه! بعد چشمش ميفته به نامه‌اي كه افتاده بود جلو در، اون رو برميداره و بدو بدو ميبره بده به فلور!! (نكته گرافيكي: دوست عزيزمون اين صحنه رو طراحي كردن و دادن به ما بزاريم اينجا ----> :mail: )

فلور: نامه از طرف ونوووووووسه
چو نامه رو ميقابه و شروع ميكنه به خوندن!



***ده دقيقه بعد***
ملت:
چو: ونوس از دستمون ناراحته
فلور: خب راست ميگه ديگه! همش داريم ميزنيم تو سروكله‌ي هم! ما آداسيا بايد هماهنگي داشته باشين! بايد آداس رو بكنيم مثل گذشته ها ...

ليلي يه قلم و كاغذ ظاهر ميكن!(نكته نامردي: باز بگين ادي هري پاتري نمينويسه) و شروع ميكنه به نوشتن!
ليلي: ببين فلور من اين اطلاعيه رو نوشتم كه ملت ذز رو استخدام كنيم!
فلور: :bigkiss:

چو: بده من برم بزنمش دم در!
فلور: چرا تو زحمت بكشي؟ من ميرم ...
ليلي: به مرلين اگه بزارم!
چو:

ايندفعه هم به لطف طراح دكورمون همه چيز دست نخورده باقي ميمونه و اطلاعيه دم در آداس نصب ميشه!!



-بشم؟ ... نشم؟ ... بشم؟ ... نشم؟ ... بشم!!
راجر به اين نتيجه ميرسه كه بشه و از قابلمه ميپره بيرون و ميگه: امممم ... فلور من تصميم گرفتم ذز بشم و همينجا پيشتون بمونم!

بعد دست ميكنه و هدي رو از تو قابلمه مياره بيرون!
فلور: اينم ميخواد ذز شه؟!
هدي: هممممم ... برميگردم به ساختمون آنتي ساحريال(نكته اجباري: زين پس به جاي آجاس بگوييد آنتي ساحريال!) و هروقت فكرامو كردم بهتون خبر ميدم ...


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۲:۵۸ جمعه ۲۶ مرداد ۱۳۸۶

پروفسور سینیستراOld


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۲ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۱
از وقتی ایرانسل اومده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 256
آفلاین
سارا به طرف در کمد میره و برق قابلمه ای که هدی و راجر توش هستندچشماشو می گیره و خودشو تصور می کنه که رو به روی قابلمه ی روی اجاق گاز ایستاده و سبزی های آشی رو آروم آروم می ریزه تو قابلمه و از این رویای شور انگیزش! به وجد می یاد و با تمام زورش سعی می کنه تا قابلمه رو بلند کنه !

-هیییییییین ....اهیننننننن... این که این قدر سنگین نبود!؟
فلوووووور... چوووووووو..الکککککک..لیلییییییی..... بیاین کمک!

دو دقیقه ی بعد ...

در حالی که پنج تا ساحره شُر شُر عرق از سر و روشون می ریزه با تمام زورشون سعی می کنند تا قابلمه رو ازجاش بلند کنند و در هر میلینیم ثانیه قابلمه رو یک اینچ جا به جا می کنند! ( سرعت متوسط را به دست آورید! )
فلور که تازه متوجه غیبت راجر شده رو به بقیه می کند و می گوید: این دو تا کوشند؟ باز غیبشون زد!؟
الک: تو با راجوی من چیکار داری؟
فلور و الک با هم قابلمه رو ول می کنند و نتیجه اش این می شه که قابلمه گرومپی رو ی پاهای سارا و چو و لیلی فرود میاد .اما چون لیلی پوتین سربازی پوشیده بود، چیزی حس نمی کنه و به جاش قابلمه به داخل فرو می ره ! و به عنوان واسطه میاد بین فلور و الک قرار می گیره که شروع به کتک کاری کردند. یه دستشو می ذاره جلو ی فلور و اون یکشو می ذاره جلوی الک!
دو دقیقه نمی گذره که لیلی بی دست !( بر وزن نیک بی سر !) به دوربین نگاه می کنه و یکی از دستاش توی دامن الک افتاده و اون یکیشم توی دامن فلور!

توی آشپزخونه- جلوی اجاق !

الک و فلور در حالی که یکی از چشماشونو چسبیدند به همراهی لیلی با دست! ، سارا و چو رو به روی قابلمه ایستاده اند! ( نتیجه ی اخلاقی : همه راضی ، از چسب رازی! )
همه چیز خوش و خرمه و زیر قابلمه هم روشن شده تا قابلمه داغ و اماده ی پختن غذا بشه! ادی ماکای هم که خیلی زحمت کشیده و آداسو راه انداخته برای اینکه در طول پست اسمش نیومده به صورت زیر نویس رد می شه و ساعت پخش برنامه های جادوگر تی وی رو اعلام می کنه!

تو قابلمه ...

راجر : وای ، این تو چقدر گرم شده! تصویر کوچک شده
و چهار تا از پرای هدویگ رو می کنه و شروع می کنه به باد زدن خودش!
هدویگ تمام تلاششو می کنه که دوباره پراش همون حالت خاص پست قبلی رو بگیره اما چون تعداد پراش کم شده ، سعیش بی نتیجه می مونه !

در همین حال زنگ در دوباره به صدا در میاد...


ویرایش شده توسط پروفسور سینیسترا در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۶ ۱۳:۴۵:۳۴

ـ «خدا را دیدی؟»

ـ «خدا؟… دیوانه شده­ای؟… کجا ست؟»

ـ «همین که می­پرسی «کجاست؟»، یعنی نخواهی دید!… بگذریم!…»


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۱۲:۰۹ جمعه ۲۶ مرداد ۱۳۸۶

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
خلاصه ی کورن با پستی که زد نیاز به ویرایش داره :
[spoiler=کلیک نکنید ... مطلب ِفوق ِ بی ناموسی، درجه : منهدم لازم!]
آداس با کمک چو و فلور دوباره باز شد!چو و فلور با وجود اختلافاتی که با هم داشتن با کمک گرفتن از راجر و هدویگ دفتر رو مرتب و آماده کردن اما با ورود مامور شهرداری اتفاقای عجیبی رخ داد!
لیلی هم وارد ماجرا شد و بخاطر رفتارش با هدویگ و راجر مشکلاتی رو به وجود آورد!
راجر و هدویگ در حالی که از دست ساحره ها شاکی شده بودن به آبدارخانه می رن تا صحبت های خصوصیی رو داشته باشن.
و این در حالی بود که فلور و چو و لیلی حرف های اونا رو میشنیدن.
فردی مجهول الحال زنگ در رو می زنه و با سر کار گذاشتن ساحره ها به کمک هدی و راجر و کورن اسمیت وسایل خونه رو می دزده.
آداسیا دوباره وسایلی برای خونه می خرن و با اومدن آجاسی ها به اونجا معلوم می شه دفعه ی قبل هم وسایل رو اونها بردن و ایندفعه هم می خوان دوباره اونا رو ببرن که نقششون با اومدن سارا و دوستان! شکست می خوره.
استقبال خوبی از اونها می شه که در اون میان رابطه ی بد الکسا و فلور بر سر راجر نکته ی کلیدیه!
از اینجا به بعد نقشه ایه که لارتن برای ادی تعریف می کنه :
هدی و راجر با شبیه سازی مک بون! از طبقه ی بالا وارد می شن و با مشغول کردن ساحره ها باقی آجاسی ها(فقط ادی!!) از طبقه ی پایین وارد ساختمون می شن و اونجا رو می گیرن.
ولی هدی و راجر دستگیر می شن و ساحره ها هم با تجهیزات خفن ِ غیر هری پاتری! به طبقه ی پایین میان و ادی ِ بی دفاع رو هم به اسارت می گیرن. بعد از تمام ِ این اتفاقات لارتن به طبقه ی پایین که خالی بود میاد و تمام اساسیه رو می دزده و می بره. ولی اونم می گیرن!(ژانگولره دیگه!)

ادی با این نقشه مخالفت می کنه و می گه که ایراد داره.
در ساختمون آداس هدی و راجر توی حیاط هستن و ساحره ها در طبقه ی بالا مشغول دعوا هستن. هدی به دلیل تلاش بری نجات ِ خودشون با زمین یکی می شه!!!!(چیزی به سمتش پرت می شه که لهش می کنه) و راجر هم با تحریک حس زذ و پاچه خواری از جانب ِ ساحره ها خودش و هدی رو به طبقه ی بالا می بره.
سرژ از بیرون ِ ساختمون ناظر ِ این اتفاقاته و خنده ای بلندتر از فریاد ِ سرژ! سر می ده...
[/spoiler]

راجر هدی ِ داغون که شبیه یه تیکه مقوا بود رو به عنوان ِ حسن ِ نیت از زیر در می ده تو و بعد چون پارچه سفید نداشت یه تیکه از چیزشو! می کنه پرچم می کنه و با ترس و لرز درو وا می کنه و داخل اتاق می شه.
راجر به فلور که شونه ی الک رو گاز گرفته و به چو موهای فلورو گره می زنه و به الک که شصتشو تا دم ِ زانو! تو چشم ِ چو فرو می کنه سلام می کنه و هدی رو برمیداره و یه گوشه می شینه.

سارا و باقی دوستان هم نقشی ندارن و تو آشپزخونه مشغول سبزی پاک کردنن!

راجر به هدی نگاه می کنه. پرهای روی بدن ِ هدی حالت ِ خاصی می گیرن و شبیه یه نوشته می شن :
منو باد کن!
راجر با چشمای گرد شده هدی رو نگاه می کنه و می گه :
-چه جوری؟!
پرهای هدی دوباره تغییر شکل می دن.
به سختی!

راجر به سختی شروع می کنه به باد کردن ِ هدویگ!!! که صدای سارا از آشپزخونه شنیده می شه .
سارا : فلووووووووور ... سبزیا پاک شد ... اما قابلمه نداریم ... یه دونه از قابلمه هایی که تو اون اتاقه می دی؟!
چند ثانیه بعد سارا که جوابی نمی شنوه می گه :
- خودم میام برمیدارم!
راجر هول می شه و باد هدی رو خالی می کنه!! و خودش و هدی رو می چپونه تو کمد و توی یه قابلمه ی گنده قایم می شه!!!!


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۶ ۱۲:۱۸:۰۸



Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۷:۰۰ جمعه ۲۶ مرداد ۱۳۸۶

كورن اسميت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۷ شنبه ۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۱۶ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷
از کوچه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 352
آفلاین
من گفتم خلاصه رو بنویسم تا یه مقدار ادامه ی کار واسه کسایی که تازه وارد تاپیک شدن راحت تر بشه!

[spoiler=خلاصه ی ماجرا]خلاصه ی هدویگ رو بخونید اون کامل تره
آداس با کمک چو و فلور دوباره باز شد!چو و فلور با وجود اختلافاتی که با هم داشتن با کمک گرفتن از راجر و هدویگ دفتر رو مرتب و آماده کردن اما با ورود مامور شهرداری اتفاقای عجیبی رخ داد!
لیلی هم وارد ماجرا شد و بخاطر رفتارش با هدویگ و راجر مشکلاتی رو به وجود آورد!
راجر و هدویگ در حالی که از دست ساحره ها شاکی شده بودن به آبدارخانه می رن تا صحبت های خصوصیی رو داشته باشن.
و این در حالی بود که فلور و چو و لیلی حرف های اونا رو میشنیدن.
فلور با یک نفس آتشین راجر رو از پا در میاره و این فرصتی برای فرار بقیه میشه!
عاقبت این فرار حمله ی آجاسی ها به آداس بود!
راجر نیز با مخ زنی های فراوان هدویگ و مشکلاتی که با فلور داشت با آجاسی ها همراه شده بود.
اما این حمله با ورود آداسی های تازه وارد ناموفق می مونه و آجاسی ها فرار می کنن.
اما آجاسی ها دست بردار نیستن!اونا با نقشه های خودشون قصد حمله دوباره به آداسی ها رو دارن و اینبار از کلک مک استفاده می کنن!اما با وجود هوش چو نا کام می مونن!
راجر و هدویگ از پنجره فرار می کنن اما آداسی ها متوجه قضیه می شن و نقشه ی آجاسی ها رو به هم میریزن و همه شون رو دستگیر می کنن!
لارتن و رفیقش هم که به خیال خودش می تونه از این فرصت استفاده و کنه و با رفیقش همه چیزو کش بره دستگیر میشه.
اما آداسی ها شدیدا دچار اختلاف شدن و در طبقه ی بالا در حال مبارزه با هم هستن!
نکات قابل توجه این نمایشنامه اختلاف فلور و الک بر سر راجر هست!و از اون طرف چو و فلور هم مشکلاتی با هم دارن!
و حالا ادامه ماجرا!!!
[/spoiler]

--------------------------
ادامه :

شتررررق...

ادی یه پس گردنی محکم به لارتن زد!

-آخه ما به هم بسته شدیم چطوری می تونیم بهشون حمله کنیم؟تازه خوبه خودتم به این نتیجه رسیدی که اگه بخوایم این کار و بکنیم چه بلایی سرمون میاد!

لارتن:ای بابا!حالا گیر نده!هنوز که چیزی نشده!

ادی سرشو به سمت تشت بر می گردونه و به شستن جوراب ها ادامه میده.

(اون حمله ی آجاسی ها که در پست قبل اتفاق افتاده بود در واقع نقشه ی لارتن بود که داشت واسه ادی تعریف می کرد!)

------------------------

در حیاط آداس هدی و راجر در حال بگو مگو بودن!

- تو منو اغفال کردی!زنمو ازم گرفتی!عشقمو ازم گرفتی!تو به زندگی من حسودی می کردی!تازه دست و پامم شکستی!

- اِ!خب تو پرواز بلد نیستی مجبوری از پنجره بپری؟تازه استخوناتو هم جوش داد اونوقت دو قورت و نیمت هم باقیه؟

راجر میاد شروع به صحبت بکنه که ناگهان فریاد های هدویگ ساکتش می کنه.

-بیاید اینجا!ساحره ها ما رو گروگان گرفتن و ازمون بیگاری می کشن...

طرف صحبت هدویگ همون مامور شهرداریه بود که حالا داشت به خونه های دیگه سر می زد و اصلا به هدویگ توجه نداشت!

ویژژژژژ...دنگ

یه جسم آهنی (از همونا که تو کارتون پلنگ صورتی هست! ) میوفته رو هدویگ و با زمین یکیش می کنه.

فلور که دم پنجره ایستاده بود فریاد میزنه:راجوووووووو

اما قبل از اینکه راجر فرصت حرف زدن داشته باشه فلور از کنار پنجره پرت میشه و الک جاشو می گیره!

-راجووووووووو

راجو باز هم می خواد جواب بده که اینبار چو جای الکو می گیره!

- یالا راجو بیا بالا هدی رو هم با خودت بیا کلی کار داریم!بعضیا اینجارو به گند کشیدن!

صدای جیغی از توی اتاق شینده میشه و چو به داخل اتاق کشیده میشه!

راجو که احساس زذ شدیدی بهش دست داده بود شنیسل(!!!) هدویگ رو بر می داره و با خودش به سمت آداس می بره!

در حالی که یه فرد مجهول الحال با ریش های بلند خودش از پشت پرچین ها نگاهش می کنه و ژو ها ها ها های بلندی رو سر می ده!!!

----------------------------
امیدوارم فهمیده باشین طرف کیه!


ویرایش شده توسط كورن اسميت در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۶ ۸:۱۱:۱۵
ویرایش شده توسط كورن اسميت در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۶ ۹:۰۲:۳۳
ویرایش شده توسط كورن اسميت در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۶ ۱۳:۲۲:۴۶
ویرایش شده توسط كورن اسميت در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۶ ۱۳:۳۷:۳۱

[b][size=medium][color=336600][font=Arial]ما همگی اعتقاد داریم که باید خدا را کشف کرد.دریغا که نمی دانیم هم چنان که در انتظار او به سر می بریم ، به کدام درگاه


Re: انجمن دفاع از حقوق ساحره ها_دفتر ونوس
پیام زده شده در: ۲۳:۴۱ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶

لیلی اوانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۴۶ چهارشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 571
آفلاین
با اجازه از اساتيد ارجمند ازونجايي كه هم اكنون فرصت پست زدن ندارم اين تو ضيحات رو براي نفر بعد ارائه مي دارم:

اول اينكه چارلي عزيز وقتي اهالي آجاس بالا دستگير هستن چطور مي تونن از طبقه ي پائين به آداسي ها شبيخون بزنن؟!
اگه شما هم مثل سينيستراي عزيز متوجه پست بوقي لارتن نشديد من براتون ترجمه مي كنم!

پرفسور سينيسترا: اين پست لارتن توي اداسو خوندي!؟
ليلي اوانز: آره
پرفسور سينيسترا: چه ربطي داشت!؟
پرفسور سينيسترا:
ليلي اوانز: ربط داشت اما چارلي يه جور ديگه ادامه داده
پرفسور سينيسترا:
ليلي اوانز:ببين چارلي اومده اونايي كه دستگير شدنو آورده توي رول
پرفسور سينيسترا:الان لارتن اونايي که دستگير شدنو برده اون مغازهه که چي؟
ليلي اوانز:اونا رو كه نبرده مغازه!
ليي اوانز:الان لارتن
ليي اوانز: از غفلت اونا سوء استفاده كرده
ليي اوانز: آداسي ها و آجاسي ها بالا هستن
ليي اوانز:خودش اومده وسايلو بار زده
ليي اوانز:ببره واسه خودش
پرفسور سينيسترا: پس باکي داره صحبت مي کنه؟!
پرفسور سينيسترا: با همکار دزدش!؟
ليلي اوانز:نه با راننده ي وانت آي كيو!!

يه نكته ي ديگه هم به چارلي: من كجا كفش پاشنه بلند پام بود؟ اگه دقت كرده باشي من با پوتين سربازي و لباس نظامي اومدم تو آداس!


راجر:
هوووم یه نکته‌ای هم من بگم!
اولا من تو پست قبل از لارتن در حال پرواز از پنجره بودم! چطوری منو گرفتن؟ لطفا دقت کنین!
دوم! در کجای تاریخ جادوگران نوشته شده من آجاسی هستم؟
سوم! کی همه‌ی وسایلا رو با کامیون آورد اینجا؟

لطفا پست‌ها رو قبلش بخونین، ببینین شخصیتا هرکدوم می‌خوان چی کار کنن


ویرایش شده توسط [fa]راجر دیویس[/fa][en]Roger Davies[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۲۶ ۱:۲۲:۱۶








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.