هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۰:۰۴ یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۶

آلیشیا اسپینتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ شنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۰۹ شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۹
از دروازه آرگوناث
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 157
آفلاین
لاوندر عزیز پستت خوب بود.شیوه نگارش جالبی داره.فقط سعی کن غلط املایی نداشته باشی.به ارتش خوش اومدی.
تایید شد.


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده



تصویر کوچک شده


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۶:۵۵ یکشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۶

لاوندر براونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۴ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۶:۴۳ شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۶
از تو دفتر ِ مدیر ِ مدرسه!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 544
آفلاین
سلام.
امیدوارم این هری پاتری باشه!
--------------------------------------------------
در با شدت باز میشه و بعد پشت سر آلبوس بسته میشه.دوسه تا محفلی پشت سر البوس با ترس و لرز راه میرن و به هم نگاه میکنن.البوس یه دفه داد میزنه:
-پس پسره رو از دست دادین،نه؟
سیریوس شروع میکنه حرف زدن:
-نه قریان..ما کاری از دستمون بر..
-حرف نباشه!کسی که اینجا حرف میزنه؛منم!شما فقط بگید چرا..؟
-خب..
-گفتم حرف نزن!
ملت با حالت به البوس خیره میشن.ریموس یه ورق در میاره و روی اون مینویسه:
"اگه حرف نزنیم،چطوری واسه اتون توضیح بدیم چی شد؟"
البوس یه مدت به جمله خیره میشه و بعد داد میزنه:
-من نمیدونم چطوری!باید یه روشی پیدا کنید!
ریموس رو ورق دوباره مینویسه:
وکی.
فلش بک()
ریموس و سیریوس دستان هری رو به دست خودشون با استفاده از دستبندهای جادوی بسته بودند.هری که بیش از اندازه احساس خطر کرده بود،که چرا در هاگوارتز،دوتا مرد بایسدی(!)این طوری مراقبش باشن.
-من نمیفهمم..اینکارا واسه چیه؟
سیریوس:حرف اضافی نزن،هری!تو در خطری..مرگخوارا دنبالتن.
هری:اونا که همیشه بوده ان!
سیریوس:خب،ولی الان توی هاگوارتزن و حتی امکان داره این ریموس هم مرگخوار باشه!
در همون حال ریموس به این حالت به سیریوس نگاه میکنه و بالاخره میگه:
-تو از کجا میدونستی؟
سیریوس:چیرو؟
-اینکه من مرگخوارم؟
-خب من خیلی باهوش...چی؟تو یه مرگخواری!
سیریوس دادی از سر ترس میزنه و دست هری رو رها میکنه...ریموسشکلی هری رو میگیره و اونو درحالی که داد میزنه:
-مرتیکه بوقی بیا منو نجات بده!
میبره .
پایان فلش بک.
حالا فهمیدی؟این رو از توی مغز سیریوس پیداکردم.

البوس مدتی فکر میکنه و سپس،در اتاق تاریک که فقط ریشاش دیده میشه و تنها نورش روی کاغذ ریموسه،قدم میزنه.
-سیریوس!حال هری چطوره؟
ملت:کشتنش!
_____________________
من کلا ارزشی ام!کاریش نمیشه کرد...!


[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۸۶

آلیشیا اسپینتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ شنبه ۱۵ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۰۹ شنبه ۴ بهمن ۱۳۹۹
از دروازه آرگوناث
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 157
آفلاین
سلام به همگی

در مورد پست لاوندر براون:
دوست عزیز شما می تونید به هر شکلی پستتون رو بزنید ولی اگر دقت کرده باشید در قوانین تاکید شده که پست سفید بزنید.این پست شما ربطی به الف دال نداشت.در ضمن بهتره هری پاتری باشه.
تایید نشد.

پردفوت عزیز موضوعت جالبه و جای کار بیشتری داره.حتما فضاسازیت رو تقویت کن و سعی کن اصل قضیه رو کامل تر توضیح بدی چون این پست که دنباله دار نیست!
فعلا تایید نشد.

به رون ویزلی:
شما برای عضویت باید یک پست سفید در همین تاپیک بزنید تا تایید بشید.

پروفسور گرابلی پلنک:
پستت قابل قبول نیست.هم کوتاهه و هم بدون موضوع,لطفا اگر می خوای تایید بشی وقت بیشتری روی پستت بذار.
تایید نشد.

به خاطر تاخیر معذرت می خوام.
موفق باشید.


تصویر کوچک شده

تصویر کوچک شده



تصویر کوچک شده


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۹:۴۴ پنجشنبه ۸ شهریور ۱۳۸۶

پروفسور گرابلی پلنک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۴۰ شنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۳
از این به بعد آواتار فقط مردونه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 621
آفلاین
ويلهلمنا نشسته بود و داشت تمرين هاي دامبلدور رو براي تغيير شكل تموم مي كرد كه رونالد باسرعت به طرف او دويد و كنارش نشست.
رونالد:سلام ويل چيكار مي كني.

ويلهلمنا:تمريناي دامبلدور رو براي تغيير شكل تموم مي كنم.

_ميدوني چي شده(با هيجان) هري پاتر تصميم گرفته يه ارتش راه بندازه.

_چي يه ارتش مگه ميخواد با كسي بجنگه؟

_نه بابا از اون ارتشا كه نه يه گروهه كه اسمش رو گذاشته الف.دال ياهمون ارتش دامبلدور.

_ارتش دامبلدور منظورت چيه؟

_اون ميخواد مبارزه با جادوي سياه رو ياد بچه هاي عضو بده.محل برگزاري جلسات توي اتاق ضرورياته ميدونم كه اسمش رو نشنيدي بيا بريم تا نشونت بدم.
بلاخره به طبقه هفتم رسيدند و روبه روي ديوار ايستادند.
ويل:اينجا وسط راهرو؟

_نه ببين وقتي رسيدي ايجا بايد روي الف رال تمركز كني و سه بار جلوي در راه بري.الان همين كارو ميكنيم.
آنها تمركز كردند و در آرام آرام پديدار شد.
رون_اينجاست.

_محشره بزن بريم.
پايان


[color=FF0000][b]پس قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!
ميجنگيم تا آخØ


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۸:۰۲ جمعه ۲۶ مرداد ۱۳۸۶

علیرضا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۲ جمعه ۱۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۳۵ پنجشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۸
از از کنار هرمایون جونم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 468
آفلاین
ببخشید برای عضویت باید چی کار کنم؟
اگه عضو بشم چه مزایایی داره؟


اونی که سرور و پادشاهمونه ویزلیه!
***
تاپیک ها:
[url=http://www.jadoogaran.org/modules/newbb/viewtopic.php?topic_id=4587&forum=3&post_id=175197#forum


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۰:۱۱ چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۶

پرد فوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ جمعه ۱۰ فروردین ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۶ شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۶
از در به در!خوابگاه برای من جا نداشت!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 136
آفلاین
هری در حالی که از خواب شب قبل آزرده بود،دستانش را حلقه کرد و پشت سرش برد.
برای اولین بار پس از مدت ها ،خانم ویزلی توانسته بود کیک وانیل برای صبحانه درست کند.هر موقع کیک وانیل می پخت همراه با آن گریه می کرد چون پرسی عاشق کیک وانیل بود،اما دعوای آن شب پرسی خانواده را از هم پاشیده بود.
رون با لبخندی به سراغ هری آمد.
_بالاخره بیدار میشی یا نه؟
_همون بهتر بود توی خواب می مردم.همه اش آمبریج میاد توی خوابم!زن......
رون پوزخندی زدو به هری اشاره کرد که برای صبحانه به طبقه ی پایین بیاید.هری خمیازه ای کشید و گفت:دلم می خواست الف.دال ادامه پیدا کنه.
رون سرش را پایین انداخت و گفت :متاسفم هری!....مگر اینکه؟!.
قیافه ی رون برگشت و رون از خوش حالی سرخ شد.
_خب قرار بود امروز یه کارهایی بکنیم.شاید!!!!
هری نمی توانست ارام بگیرد هر شب شدت خواب ها افزایش می یافت.می ترسید این بار به کس دیگری اسیب بزند اما دیگران به سمت باور کردن این که کار او نبوده ،قضیه را سوق می دادند.
وقتی هری لباس خوابش را عوض کرد همه ی خانواده ی ویزلی به جز پرسی و چارلی دور میز جمع بودند و هرمیون هم با موهای شانه نکرده به طبقه ی پایین آمده بود.
خانم ویزلی دستانش را به هم زد و گفت:خب ما برای هری یک خبر داریم.ویزلی ها پدرتون با خیلی از پدرانی که بچه هاشون توی الف.دال بودند جلسه خواهد داشت.پدر های اونا هم موافقت کردند که با بچه هایشان بیاند و فکر کنم بتونیم در تابستان هم به این جلسات ادامه بدید.شاید بتونید امروز زیر زمین رو برای این کار تمیز کنید.پدرتون مجبوره از افسون حجم دهنده استفاده کنه چون زیر زمین برای همه ی شما ها جا نداره.بعد از صبحانه می تویند کارتون رو شروع کنید.
جینی زبانش را گاز کگرفته بود و به خاطر همین ،از جلوی دیدگان همه خارج شد و کمی دورتر رفت تا به وضع زبانش رسیدگی کند.هری از کار اقای ویزلی شوکه شده بود.هری دوست داشت باز هم تدریس کند.به او لذت خاصی می بخشید و او را یاد معلمی می انداخت که نامش پردفوت بود.(من در تاریخچه ی هاگوارتز خوندم که پرد فوت قبل از پیوستن به محفل ،معلم ورد و سحر های جادویی بوده 24 سال بعد از به مدیر رسیدن دامبلدور)


تصویر کوچک شده









عضو رسمی محفل ققنوس

-------------------------------------
در مسابق


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۶:۰۰ چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۶

لاوندر براونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۴ چهارشنبه ۱۷ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۶:۴۳ شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۶
از تو دفتر ِ مدیر ِ مدرسه!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 544
آفلاین
سلام .
ببخشید,میشه داستان رو به صورت فیلم سینمایی بنویسیم؟!
----------------------

نام فیلم : دیشب جغدتو دیدم آیدا !
زیبایی از ان او بود که با همان پرواز اولش چشمها را به سوی خود میبرد ... کار عضله های بال او تنظیم زاویه ی چشم تمامی جغد های دیگر بود ... انچنان بال از هم میگشود که هر کسی انرا میدید بی تردید میمرد .
ایدا : نمیدونم کجا رفته .. من اونو دوسش داشتم ... تازه میخواستم اسمشو انتخاب کنم ...
دوست ایدا (لاوندر) : چی میخواستی بذاری اسمشو ؟!
ایدا : میخواستم اسمشو بذارم...به نظرت قدرت خوب بود ؟!
لاوندر :عالیه ! ولی غلام بهتره ها !
ایدا :راس میگی پس میذارم غلام !
لاوندر خواس بگه که شوخی کرده ولی متوجه ش ایدا داره غلام غلام میکنه و به عقب و جلو خم میشه .
چندروزی بود که از ان جغد ریبا خبری نبود . ایدا چندروز قبل ساعتی را که مادرش بهش داده بود گم کرده بود و حالا این جغد که هدیه ی پدرش بود را نیز گم کرده بود . لاوندر سر او را نوازش کرد و گفت : چیزی نیست .. میاد ...ن..نگران نباش ...
فردا
لاوندر در حالی که داره میدود و دوربین هم داره اونو میگیره در خونه ی ایدا اینا (!) رو باز میکنه و میپره تو و با تمام توان داد مینزه :
_ ایدا ایدا ! دیشب جغدتو دیدم ! الانم دیدمش ! توی اسمونه !
ایدا یه باره از پله ها خودشو مثل گلوله پرت میکنه پایین و رو هوا اونو اسلوموشن میکنن . بعد میفته روی مبلی که به لطف لاوندر اونجا ظاهر شد .
ایدا : کوش ؟!
لاوندر : اونه !
و اندو متوجه جغد میشوند که با سرعت به سمت انها حرکت میکند .جغد ساعت ایدا را نیز به نوکش گرفته .
ایدا با صدای اهسته ای در حالی که دستاشو به صورت دعا گرفته : وای خدای من ! اون جغد فوق العاده اس ! غلام من !
و جغد رو محکم بغل میکنه .
غلام : ببین گیر چه جغد ندیده هایی افتادیم !
غلام با خودش فکر میکنه که چه خوب شد هیچ کس نفهمید اون رفته بوده دنبال چندتا جغد ماده و ساعت رو هم اون دزدیده بوده !
غلام بعد از این فکر :
________
ببخشید که خیلی لوسه ولی چیز دیگه ای به ذهنم نرسید !
با تشکرات .


[font=Tahoma][size=large][b][color=3300FF]نیروی جوان > تفکر جوان > ایده های نو > امید ساحره ها و ج�


Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
سلام به همگی.
الستور مودی:
موضوع زیبا و خوبی بود.
خوب نوشته بودی.
ولی چند نکته:
نقل قول:

:
در این هنگام هری وارد آشپزخانه شد و با عصبانیت فریاد زد: من می دونم باید چی کار کنم و نیازی هم به نگرانی شما ندارم.


این خیلی ناگهانی بود.میتونستی بگی:
هری که تا الان پشت در گوش ایستاده بود...
و این طوری هم فضا سازیت بهتر میشد هم از ناگهانی بودن جلوگیری میکردی.
تایید شد
خوشومدی.

جسيكا پاتر :
به به ...جسیکای عزیز.یادی از ارتش کردی:HAMMER:
من فکرکنم شما عضو ارتش هستی.
و پستهای زیبای شما در ازتش همیشه WELCOMهستن:HAMMER:
ولی باز نمیدونم آلیشیا لیست ازتش رو عوض کرده یا نه.ولی من فکر کنم عضو هستین.
-----
جناب باستر
برای عضویت در ارتش شما باید یک داستان(تک پست) سفید در همین تاپیک بزنین و بعد صبر کنید تا من،ریموس یا آلیشیا تاییدتون کنیم.

موفق باشی
______
ویرایش:
تمامی اعضای که عضو ارتش سفید نیستن،با شرکت در ماموریتی که در روز شنبه(همین شنبه)شروع میشه میتونن عضو ارتش بشن.


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۰ ۱۶:۱۲:۴۶
ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۰ ۱۶:۱۳:۵۰
ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۰ ۱۶:۱۸:۲۴
ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۰ ۱۶:۲۰:۰۵
ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۳۰ ۲۳:۳۲:۵۵



Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۴:۴۳ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶

گابلین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۶ شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۲۵ یکشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۶
از رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 42
آفلاین
خب با عرض سلام میخواستم اعلام کنم اگه مقدور باشه دوست دارم به عضویت این گروه در بیام و خوشحال میشم اگه راهکاری در این مورد به من ارائه بدید.
با تشکر دکتر فیلی باستر



Re: **ثبت نام الف.دال**
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۶

جسیکا پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۵ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۱۶ جمعه ۴ اسفند ۱۳۹۶
از تالار قحط النساء گریف!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
ياهو



ببخشيد آليشاي عزيز ! ميشه براي عضويت توي ارتش الف دال من زماني كه ماموريتش شروع شد پست بزنم ! بعد اگه اونجا خوب بود به عضويت ارتش در بيام ؟! ... چون نميدونم چي بزنم الان !!!

موفق باشي !










شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.