هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: آنسوی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲:۳۹ دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۶
#55

کالین کریوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۳۵ چهارشنبه ۴ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۰۵ چهارشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
از لندن-یه عکاسی موگلی نزدیک کوچه دیاگون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 704
آفلاین
گزارشگر:با تمام شدن فصل نقل و انتقالات هنوز وضعيت کالين و تيم آجاس مشخص نيست...حال پس از مدتها اين بازيکن را پيدا کرده و تا قبل از غيبت اصغر در مورد شايعات اخير از وي بپرسيم!
گزارشگر:سلام
کالين:بسمه تعالي...
گزارشگر:خوب؟ بقيه اش چي...
کالين:همين
گزارشگر:خوب شايعاتي در مورد پيوستن شما به تيم آجاس هست آيا تاييد مي کنيد؟
کالين:من از همان سوي کوييديچ که همينجاست و کسي نمي داند کجاست اعلام ميکنم که من گراپ را دوست مي دارم!
گزارشگر:خوب اين يعني چي؟
کالين:يعني کالين خواست گراپ!گراپ هست آجاس......نتيجه کالين هست تو آجاس!
گزارشکر:پس اين که شما به آجاس پيوستين درسته!
کالين:بله...پيوندمان مبارک!
صداي نورممد : ا حاجي قرار نبود دفعه اول بله رو بگي تازه ميخواستيم بگيم حاجي رفته گلاب به روتون دابليوسي!
کالين:صد بار گفتم از وآزه هاي شيرين زبان فارسي استفاده کن فرزندم!
نور ممد:ببخشيد!مستراح!
کالين:اهم!
گزارشگر:سخن آخر؟
کالين:خوب آفتابه چيز خوبيه!من ريش سفيدانو دوست داشتم اما خوب ماندي رفت تصميم گرفتم برم...


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۱۲ ۲:۵۴:۲۰

هوووم امضاي آفتابه اي بسته!
[b][color=996600]
بينز نامه
بيا يا هم به ريش هم بخنديم...در سايتو واسه خنده ببنديم
بيا تا ريش ها ب


خزوخيل ... !
پیام زده شده در: ۱۵:۲۸ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۶
#54

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
در وصف ولدمورت كوييديچر !! (بازي كوييديچ پاورداس با گريفندور!)


ولدی و اسكی و كوری(منظور كورنه! فكر نكنين ساراماگويه خز رو ميگم!) و آنی(شايعه شده اين آنی ميخواد دوباره خودشو بندازه به ولدی و برای اينكار حاضره نقش بلاتريكس رو بگيره!) وينی و فنی و يه هفت هشت ده تا "ی" ديگه وارد زمين ميشن!

پشت سرشون هم تيم گريفندور شامل هری پاتر و خانم بچه ها، به همراه هرميون و مك گونگال و اسنيپ و پرفسور اسپراوات(در نقش سكوي پرواز!) وارد ميشن!!

تماشاچيا هم كه از خود بيخود و هي تشويق و اينا! محفيلا به سركردگي دومبول فرياد ميزنن هري! از اونورم اسلايترينيا با وقار دارن تشويق ميكنن ولدی ... بلا رو ببوس يالا !! (استغفرلا!)

گزارشگر كه شبكه دويه خودمونه شروع ميكنه به گزارش بازي!

داور هم كه جي.كي رولينگ باشه، به نشانه اعتراض 666 مرتبه سوت آغاز بازي رو ميزنه! ... بعد از اينكه جي.كي كف كرد ملت شروع ميكنن به آغاز بازي!!

خانم بچه هاي هري بساط پيك نيك رو پهن ميكنن و ميگن و ميخندن! اسكي هم از اونجايي كه بگه ولدي هيچي نيستي، ميره دسته آني رو ميگيره و ميره بغله خانم بچه هاي هري ميشينه!
اسنيپ و مك گوناگال هم ميكنن دنباله فني و كوری تا عقده هاشونو خالي كنن!
هرميون هم در راستاي اهداف ت.ه.و.ع ميره سراغ ويني!!

هری و ولدی ميمونن و جي.كي!!
جي.كي همه رو تشويق به تماشايه بازي ميكنه و هري ميره دنبال اسنيچ! ولدي هم از اونجايي كه دوست داره زودتري بازي تموم شه و بره به كار و زندگيش برسه، پشته سره هري ميره دنبال اسنيچ!

خلاصه ... ملت همه تخمه هاشونو شكسته بودن و يه دايره دور هري و ولدي بسته بودن!
به لطف داور مسابقه(جي.كي) اسنيچ وسطه هري و ولدي ظاهر ميشه!
ولدي: آواداكدورا ...
هري: لوموس! ... نه ببخشيد! ... اكسپاليرموس ....

رنگ سبز و سرخ روي اسنيچ با هم درگير ميشن! حالا از اينور رنگ سبز بكش، از اونور رنگ قرمز!

يهو روحه بابا و مامانه اسنيچ ميان بيرون!
مامان: پسر عزيزم ... ما سرشونو گرم ميكنيم تو فرار كن ...

از اينور مامانه ميره تو دسته هري! از اونور بابائه تو دسته ولدي!

ولدي هم كه ميبينه اون رو چه به كوييديچ و كلاً براش افته و اينا، با يه آواداكدورا آپارات ميكنه!
هري هم با يه اكسپاليرموس خانوادشو ميبره خونشون تا به خوبي و خوشي كنار هم زندگي كنن!!

--------------------------------------
پ.ن: سره كار بودي
ارزشي تر از من؟


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: آنسوی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۸:۳۷ چهارشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۶
#53

هوریس اسلاگهورنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۴ شنبه ۷ مهر ۱۳۸۶
از گاراژ اجاس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 130
آفلاین
شما به یه بچه بگید که خدا رو توصیف کنه،جز ابعاد ظاهری و مشتی تعریف کلیشه ای،نخواهید یافت.

برید فیلم فیلم بازی رو نگاه کنید.سبک بازی هر دو تیم طنزه.پس اولویت برتری با تیمیه که بازیش بیشتر بخندونه و همچنین نظم تیمیش بیشتر باشه.

برید فیلم بازی رو از اول نگاه کنید.به ما ظلم شده.من از ژانگولر بازی های گوریل انگوری بیشتر خندم میگیره تا از بازی تیم آرمادیلو.اسم رو ببین...

چه وضعشه؟قراره داوری کنند یا پارتی بازی؟نگاه کنید،هر سری داره حق ما خورده میشه.

دیروز با کمکم -مرلین کبیر- حرف میزدم.نظرش این بود که داورا دارند وجبی نمره میدن.به نتایج جالبی هم رسیدیم.ابتدا باید یک کلاس طنز شناسی برای داور ها تشکیل بشه.
باید داور درک کنه که ظهور فلش بک در یک پست،خودش میتونه امتیاز آور باشه.
شما فیلم نقاب رو دیدید؟کل فیلم روی فلش بک میچرخید و همه داشتند دست میزدند که نمایشنامه نویسش عجب مخی داشته.حالا ما اینجا از فلش بک استفاده میکنیم و هیچ فردی نمیبینه.
مرلین مثال عینی آورد که ما بالا بریم و پایین بیایم،نقاط قوتمون برای داورا نقطه ی ضعف محسوب میشه.
نقل قول:
استفاده از روایات هم برای بالا بردن طنز یک نکته منفی در پست هوریس بود.

ویژگی سبکی،شده نقطه ی ضعف.از همین جا به همه ی دوستانی که بنده را گول زده اند و گفته اند که استفاده از روایات،طنزم را بالاتر از سایرین قرار میده؛فحش میدهم و میگویم که خدا مرگشان بده.ایش...


من دعوت میکنم.از فدراسیون کوییدیچ.از تماشچیان.از ملت.از برنامه ی نود.از آقای فرگوسی پور،از آقای کوثری ،که بیان و فیلم بازی رو نشون بدن.نقد کنند که آقا برد حق کی بوده!؟

هرجا خواستند حق اجاس رو بخورند یا توی سر تیم بزنند،از ترفند تساوی استفاده کردند.اون از فینال بازی قبلی.اینم از بازی با آرمادیلو.
خیلی جالبه.که دو تیم حتی یک امتیاز هم تفاوت نداشته باشند.
ایکاش میباختیم تا بتونیم بهتر حق خودمون رو با صدای بلند فریاد بزنیم.این مساوی فقط برای بستن دهان جواتان بوده وگرنه مشخصه که تیم داوری دوست داره آرمادیلو بره بالا.

بنده این مساوی رو یک توهین برداشت میکنم.همانند اینست که "لبخند آقای گیل" رو در کنار "داماد دیوانه قرار بدهید".مثل اینه که لوتر رو مساوی سابریل بدونید.شما ممکنه که اقدامات کوروش کبیر را برابر با اقدامات فتحعلی شاه بدونید اما نظر دیگران متفاوته.
شما نمیتونی مک بون و مالدبر رو در یک سطح قرار بدی.نمیتونی بوبو را هم سطح فرگوس بدونی.


هورریس میکروفون رو همچون آب نبات چوبی در دهانش فرو کرده و همین طور داد میزند.در پشت سرش اسامی اسپانسر های مسابقه دیده میشود.تلار هافل از اصلی ترین اسپانسر هاست.
-جناب اسلاگهورن! وقتتون تمام شده.الان نوبته کاپیتان تیم آرمادیلوست.

هورریس:ایول.خیلی دوست دارم که ابن لودو رو ببینم.حتما الان جشن گرفته که با اجاس مساوی کرده....های نفس کش
سپس به کمکش(مرلین کبیر) که در میان خبرنگاران نشسته نگاه میکنه:
-داش مرلین.رخصت بده تا استادیوم رو بیارم پایین
مرلین:رخصت دا...
------------------------------

اگر اعتراضي وجود داره لطفآ در تاپيك ناظرين اعلام كنيد. و جو سازي نكنيد لطفآ.

هرچند هميشه پشت سر هر باخت اعتراض هم بوده از طرف بازنده، مخصوصآ اگر بلند پرواز هم باشه اون تيم!

به هر صورت هيچ نيازي نبوده براي تيمي كه هنوز هم از طرف اعضاش ماهيتش معلوم نيست، طرفداري بشه و مطمئن باشيد داورها هميشه سعيشون اينه كه كاملآ منصفانه عمل كنن.


ویرایش شده توسط هوریس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۳۱ ۸:۴۵:۴۴
ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۸۶/۵/۳۱ ۱۴:۰۰:۵۰

[url=http://www.jadoogaran.org/modules/article/view.article.php/2115/c29]هری پاتر و شاهنامه(به دست آمده ا�


بمب خبری!
پیام زده شده در: ۱:۴۸ چهارشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۶
#52

اسکاور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹
از کارخانه ی دستمال سازی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 387
آفلاین
-همان طور که از دیروز به اطلاع شما عزیزان رساندیم امروز قصد داریم در بخش "آنسوی کوییدیچ" به بررسی اوضاع باشگاه پاورداس بپردازیم. همکارانم در واحدهای خبری مختلف سعی در داخل شدن در موانع امنیتی این تیم و مصاحبه با بازیکنان یا دست اندرکاران تیم کردند اما حتی مسئول تدارکات یا راننده ی اتوبوس مخصوص این تیم خود را به هیچ یک از واحد های خبری نشان نداد و حاضر به مصاحبه نشدند. اما ساعاتی پیش در حالی که آماده بودیم تا آن خبر بد را به شما برسانیم ناگهان بسته ای بدون مهر و نشان از زیر در استودیو به داخل پرتاب شد و جیغ کشان در حالی که هیچ طلسمی بر روی آن اثر نمیکرد خواهان پخش شدن خود بود!
در ابتدا این نوار نیز فردی مشکوک خواهان پخش شدن این فیلم میشود که با سانسورهای به عمل آمده بر روی این فیلم و حذف کردن قسمت های مربوطه! این فیلم را به نمایش میگذاریم.


گل سر های جادویی خانم سباستین، در رنگ ها و مدل های مختلف اُنلی 450000 گالیون!!!



فردی مشکوک: من به عنوان...(بــــــــــوق!)... تیم پاورداس به اطلاع میرسانم که هیچگونه خبری از این باشگاه بدون اجازه ما به بیرون درز نخواهد کرد مگر از طریق همین نوارهایی که برای شما میفرستیم!(مثلا با صدای خشن بخوانید!)



در این لحظه ناگهان تصویر اسکاور کاپیتان تیم پاورداس ظاهر میشه که در پشت میکروفونی نشسته و رو به دوربین صحبت میکنه!


اسکاور: شایعه ی بمب گذاری در ساختمان تیم پاورداس خبری کذب و البته خنده دار بود!....ما بمب گذاری میکنیم اما یکی بمب خبری!
فرد دوم: بمب خبری؟!
اسکاور: مگه الان تو فصل نقل و انتقالات نیستیم؟...همین دو ساعت پیش ما بازی دوم رو به پایان رسوندیم و الان برنامه ای برای بمب ترکوندن داریم!...من از اول فصل به طرفدارامون گفته بودم که چندتا بمب خواهیم داشت...نگفته بود؟
فرد دوم: میشه در مورد این بمب های خبری توضیح بدین؟
اسکاور: کمی!...ما یک جداشده ی حتمی از تیم خواهیم داشت و یک جداشونده ی نامعلوم!....اما در مقابل دو بمب خبری استثنایی برای پیوستن به تیم خواهیم داشت!!....دو عضو قدیمی و البته پاورداس دوست!


در همین لحظه گزارشگر میخواد که سوالهای دیگه ای بکنه اما اسکاور با استفاده از پول هایی که بر کف زمین ساختمان تیم پاورداس ریخته گزارشگر رو خفه میکنه!


اسکاور رو به دوربین: خبرنگار بعدی با پول های بیشتری خفه خواهد شد!


-----------------------------------------------------------------------------

این پست کاملا جدی بود و به واقع آنسوی کوییدیچ جادوگران!...به دقت بخوانید!


[url=http://godfathers2.persiangig.com/hammers/Pro


Re: آنسوی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۰:۲۹ جمعه ۲۲ تیر ۱۳۸۶
#51

هوریس اسلاگهورنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۲ سه شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۴۴ شنبه ۷ مهر ۱۳۸۶
از گاراژ اجاس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 130
آفلاین
قلی پور:سلام به همه ی بینندگان عزیز،امیدوارم که از دیدن بازی لذت برده باشید

فیش............هوووووووووووووووووو...........هاییییییییییییی


قلی پور:از کنار چمن سبز...ببخشید!..از کنار خاک قرمز رنگ ورزشگاه آزادی...
................بومب..............(صدای نارنجک)
قلی پور:
-هااااااااااااااییییییییی....ههههههههووووووووووویییییی(صدای حمایت تماشاچیان از حرکت پیشین)

قلی پور:داشتم میگفتم.....از کنار خاک قرمز رنگ ورزشگاه آزادی براتون گزارش زنده ای را خواهیم داشت
(دوربین گوجه های فرود آمده بر خاک را نشان میدهد)

-ساحره ....جادوگر ...فشفشه.....داور دقت کن

قلی پور سعی میکنه با تمام وجود داد بزنه شاید قسمتی از شعارهای تماشاچیان به گوش نرسد.

-قلی پور باید برقصه.....قلی پور باید برقصه....

قلی پور:به صورت ناگهانی،به کنار رختکن تیم آجاس میریم ؛ تا ببینیم چه خبره.

کنار رختکن
هورریس:ببین داش جوات،این چند تا فحشی رو که برات نوشتم؛ برسون به ممد بوقی.خودش میدونه چیکار کنه.

قلی پور:ابتدا به این شکل در اومده و سپس آرام به سمت هورریس میره.
-سلام جناب هورریس .....این یادداشت چی بود؟
هورریس:نسخه ی ترمیم ریش مرلین بود که رفتش از داروخانه بگیره

-الان که بازی تمام شده،شما قصد رفتن به رختکن رو ندارید؟
هورریس:نه....بذار یه کم با فحش این تماشاچیان که واقعا زحمت کشیده و هنجره ی خودشان را در راه تضعیف روحیه ی تیم حریف گذاشته اند بریم فضا
قلی پور:

-بازی چطور بود؟
هورریس:خوب همون طور که خبر دارید،مرلین کمی مصدوم بود و به دلیل کوتاه شدن ناگهانی ریشش،بر روی جارو تعادل نداشت.
ایگور هم دو سه بار در بیرون ورزشگاه شکست عشقی خورده بود.


-بنگ بنگ بنگ.....تق تق تق .....دیش دامب بوف(صدای تیر اندازی)

دقایقی بعد
پلیس ماگلی اعضای تیم را سوار بر ماشینی کرده و با خود میبرد(توضیحات بیشتر در تاپیک ورزشگاه ازادی)
قلی پور:(نسخه ی گراپی:قلی دیوونه شده)


ویرایش شده توسط هوریس اسلاگهورن در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۲۲ ۰:۳۳:۲۸

[url=http://www.jadoogaran.org/modules/article/view.article.php/2115/c29]هری پاتر و شاهنامه(به دست آمده ا�


Re: آنسوی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۳:۵۲ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
#50

آلبوس پرسیوال ولفریک  دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۵ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۰۹ جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 281
آفلاین
خداحافظی باشکوه مرلین کبیر
دیروز در ورزشگاه دیجیتال لیورپول ضمن برگزاری مراسم اختتامیه جام کوچک که در آن تیم غیور قاچقاریک مقام اول را بدست آورد, مراسم باشکوه دیگری جهت خداحافظی مرلین کبیر از فدراسیون کوییدیچ برگزار شد.

گزارشگر ما نیز در آن مکان بوده است و ضمن اینکه از این مراسم, گزارشی تهیه کرده است با مرلین محترم نیز مصاحبه ای انجام داده است که در ادامه می خوانید:

به هر سو که روی برمی گردانی لپرکان ها را مشاهده می کنی که در حال هنرنمایی هستند.تمامی اعضای مبارزه با فقر در اقدامی بی سابقه با آذرخش های خود که مشخص نیست از کجا آمده به ورزشگاه آمده اند تا به کمک لپرکان ها بتوانند مشکل فقر را حل کنند.لازم به ذکر است که از نمایش ویلاها به دلیل مخالفت شدید مرلین جلوگیری به عمل آمد. بلافاصله بعد از مراسم اختتامیه, میزی طویل در میانه زمین کوییدیچ هویدا شد و ملت تماشاگر(توجه کنید تماشاگرنما نبودند)به سوی زمین کوییدیچ هجوم بردند.جشن و پایکوبی تا اواسط شب ادامه داشت.در این هنگام مرلین کبیر شروع به سخنرانی نمود که بلافاصله همه ساکت شدند.مرلین که در بالای سنی که بوسیله جادو تدارک دیده شده بود, ایستاده بود نگاهی به سمت راست پرده حایل , یعنی جادوگران محترم انداخت و بدون توجه به سمت چپ پرده شروع به سخنرانی نمود.در اینجا بخشی از سخنرانی های وی را می خوانیم:
نقل قول:
مرلین کبیر فرمودند:
ناظر و داور اينجا تا چند روز پيش من بودم، و تا اين لحظه من به بي ناموسي نويسي حساسم و اگر جاي ديگري هم ناظر بشوم حساس خواهم بود! اين درست نيست كه به خاطر يك لحظه خنديدن، حجم زيادي از بي نزاكتي و بي ادبي رو وارد ذهنمون كنيم!





در این لحظه ناگهان ملت آجاسی وارد ورزشگاه شدند و شروع به دادن شعار کردند که به وسیله دیوانه سازان عزیز به سکوتی عمیق فرو رفتند!پس از این عمل, مرلین کبیر سخنرانی خود را به اتمام رساند تا ملت هر چه سریعتر به صورت کاملا با ادبانه به سوی میزهای شام هجوم ببرند.سرانجام به پاس تقدیر از عملکردهای بسیار مرلین, یک عدد آفتابه زرین به وی اهدا شد که متاسفانه مرلین پس از دیدن آن از خوشحالی غش کرد و تا این لحظه که گزارش را به نظر شما می رسانیم هنوز در سنت مانگو بستری است.برای این پیرمرد عرصه کوییدیچ آرزوی موفقیت و بهرزوی می کنیم.



در مورد این پست باید بگم سطح پست خوب بود و طنز بسیار ظریفی داشت که در نوع خودش خوب بود اشاره کردن به بعضی از رفتارهای مرلین به نظر من بهترین نکته ی این پست بود در ضمن این پست نشون داد که میشه با فردی شوخی کرد ولی از حد و مرز فراتر نرفت


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۲۶ ۱:۳۹:۲۹
ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۶/۱/۱۶ ۰:۱۰:۴۶


Re: آنسوی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۳:۴۱ چهارشنبه ۸ آذر ۱۳۸۵
#49

ممد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۴ پنجشنبه ۱۸ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۰:۵۳ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۶
از تهدید آباد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 39
آفلاین
کارشناس یک: آی ملت! ایشون توی این صحنه مقصودشون معلوم بود!
مرلین: شما دلیل دارین جناب اشکولوفسیان؟
اشکولوفسیان: البته که دارم!
مرلین ریش خود را پیچ و تابی میدهد و میگوید:
_ شما برای این حرف دلایل خودتونو ارایه میدید؟
اشکولوفسیان: البته! توی این صحنه اگه توجه کنین میبنین این بازیکن جورابشو از عمد درآورد!
مرلین با صندلی چرخدارش بر میگردد و آینه ی کوییدیچ را روشن میکند.
صحنه ی یک بازیکن که جوراب خود را در می اورد و همه ی ملت به سبب بوی آن بیهوش میشوند.
مرلین: اوهوم... من میگم بزرگترین و مبهم ترین نکته اینه که چرا خودش بیهوش نشد؟
اشکلوفسیان: من دارم میگم... اون جلوی دماغشو گرفت!
مرلین: آخه استاد تیم اون داشت میبرد!
اشکولوفسیان: نه! به خاطر ذلیل شخصی بوده و بس!
مرلین: نبوده!
اشکلوفسیان: بوده!
_نه!
_چرا!
_نه!
_چرا!
_نه!
_کروشیو!
_ ااوشومپوس!
_لیزاروس!
_ اوادا کداورا!
مرلین از روی صندلی به زمین می افتد و چراغها تاریک میشوند.
پشت صحنه====آزکابان_=_=_=
بینز به اشکولوفسیان: نترس! بزودی آزاد میشی!
اشکول: چطور؟
بینز: بزودی... نصف دستمزدتو میدم... ازادت میکنه...
اشکول: ممنون تو تنها امیدمی!
بینز از صندلی بلند میشود به سمت در میرود.
بینز: راستی از لطفی که کردی ممنون!
بینزدر را میبندد و بیرون میرود.


یک شب بر بارگاه غم خوابÛ


Re: آنسوی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۲:۱۶ یکشنبه ۲۱ آبان ۱۳۸۵
#48

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۱:۲۹ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
اين سوي كوييديچ آقا! كجا داري ميري؟

سه دلقك تلويزيوني وسط صحنه مشغول تمرين بودند.
اولي: ببين دومي جون اين ديالوگو ما سه تايي بايد با هم بگيم. يك.. دو ... سه....

اولي و دومي و سومي با هم: باتيلينگا بيندالينگا مرلينينگا كشته شدنيگا اربابينگا ولديبينگا اومدينگا تو رو نكشتيدنگا اماينگا استابينگا كامينگا تو كيل يو اينگا!

آن طرف صحنه استاد اعظم و كبير و بزرگ و فوق ارزشمند، بهترين، بالاترين، برترين، جيگرترين و آفتابه ترين جادوگر همه دوران ها، مرلين كبير، پشت به دوربين نشسته بود.
اين طرف هم استابي بوردمن، داداش اصغر چاقوكش، پشت به پشت فيلمبردار نشسته بود و چشمانش از خشم قرمز شده بود.
(نه اشتباه گفتم ميخواستم ببينم ميفهميد يا نه! چشمش سرخ شده بود، قرمز نشده بود)
كارگردان تلويزيوني برنامه آن سوي كوييديچ در بوقش دميد و اعلام كرد كه مرلين و استابي روي هم را ببوسند و مثل بچه هاي مودب و خوب صندلي هايشان را به وسط صحنه ببرند و اجازه بدهند تا برنامه اجرا شود.

اما گويا آنها نميخواستند اين كار را انجام دهند.

استابي گفت: من نيميتونم تحمل كنم... اگه چيشام بيفته تو چيشاي اين پيرمرد يه كاري دستش ميدما!
مرلين گفت: بهش بگين روشو كم كنه، چاقوشو غلاف كنه، خيلي آروم دستشو بذاره رو سرش. بعد بشينه رو زمين و صد تا كلاغ پر بره!!

استابي: ديگه داره اون روي منو بالا مياره

مرلين از جا بلند شد و مدل اين فيلم هاي ارزشي يك دور در جا زد و چشم در چشم استابي ايستاد.
- مثلا چيكار ميخواي بكني؟
استابي بوردمن كه هر لحظه انتظار انفجارش مي رفت دستش را به جيب برد و چوبدستي را بيرون كشيد.
= حا... حالا بهت ميگم چيكار ميكنم!!‌ ديواريوس!!

دديوار آجري قرمز رنگي ظاهر شد.
استابي:
مرلين كه چيزي نمانده بود از حركات انتحاري استابي بترسد به سمت او رفت و ديواري كه زير رگبار كله زدن هاي استابي داشت له ميشد محو كرد.

پواق!!!
ديوار محو شد و كله استابي مستقيم با كله مرلين برخورد شاخ به شاخ كرد!

=============================
نيم ساعت بعد ، بيمارستان سنت مانگو
--------------
تخت 23:

-آآآ.... ميكشمت استابي!.. آخه كوييديچ ارزششو داشت؟... تو خجالت نكشيدي به بزرگتر از خودت حمله ور شدي؟... من شكايت ميكنم... ميرم سازمان ملل وتو ميدم... ميرم انگليس جاي بلر نخست وزير ميشم... ميرم هر چي دارم ميزنم به نام خودم... ميرم با ولدمورت پيمان همكاري 60 ساله امضا ميكنم...

دكتر بالاي سر مرلين درجه تب وي را گرفت و گفت: پرستار، داره هزيون ميگه، لطفا يه آمپول ب كمپلكس حاضر كن بهش بزن. من برم سراغ نفر بعدي..

تخت 24:

- چه سر خودت آوردي جوون؟
- جوون؟ تو خجالت نميكشي به من ميگي جوون من جاي پدربزرگتم! ميخواي با يه پلك پرتت كنم جزاير بوگارتوندا؟
دكتر به پرستار: اوه اوه! اين يكي خيلي وضعش خرابه! فكر كنم با اين ترك عميقي كه توي سرش به وجود اومده يه مقدار از ريش هاي مرلين با مغزش تركيب شده. سه تا آمپول مادولين تزريق كن بلكه آروم شه... بيچاره دلم به حالش ميسوزه... يه بار ريش مرلين افتاده بود تو غذاي يه نفر. اونم غذا رو خورده بود و از اون به بعد پلكاش چسبيد به شصت پاش.


نكته اخلاقي: مشكلاتتان را با دعوا حل نكنيد كه سر انجام خوبي ندارد


امضا چی باشه خوبه؟!


Re: آنسوی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۱:۳۰ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵
#47

ادوارد جکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۹ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۰:۰۴ سه شنبه ۶ شهریور ۱۳۸۶
از وسط سبيلاي هوريس كنار نيكي پلنگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 356
آفلاین
مصاحبه با ادوارد جك

از ادوارد جك بگيد
_چيز گفتني نيست يه جن خاكي هسته

خوب اصلا چي شد كه به فكر احداث اجاس افتاديد
_خوب ميخواستيم جلو اين اداسي ها كم نياريم

انگيزه اصليتون برا اين بازي هاي خوب چي بود
_والله قبلا اسم اين تيم جوات ويزاردس بود خوب هر كي رو بهش پيشنهاد بازي دوستانه ميداديم رد ميكرد فكر ميكرد تيم ما در پيتيه اما حالا كه ميبينيد رسيديم فينال

قوي ترين بازي تون بازي با كجا بود
_ترنسيل باقيليا به علت اينكه واقعا خوب كار كرديم

بازي با حذم در يك نگاه
خوب حذم تيم قويي هست ما هميشه ارزوي بازي با يه همچين تيمي داشتيم اما خوب پاور اداسم قوي بود اما ديديد كه چه راحت شكست خورد

راحت!!
_هويي يه دفعه ديگه تو صحبتهاي من دخالت كني ها

قويترين بازيكن اين جام
_مرلين كبير

ضعيف ترينش
_والله بازيكن ضعيف نداشتيم

به عنوان حرف اخر
_معتاد نشويد


روح جنمار قديم ميكند:

[url=http://ww


Re: آنسوی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۳:۰۵ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۵
#46

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
با سلام خدمت بينندگان عزيز با امروز در اين برنامه از كاپيتان تيم حذم تاركبود دعوت كرديم كه به اين جا بيان ، سدريك ديگوري

مجري : ما امروز هيچ مصاحبه اي نداريم شماره تلفن رو هم زير صفحه مي بينيد ....خوش حال مي شيم اگه با نظراتتون مارو خوش حال كنين
بعد از اندر ثانيه اي مجري كه هماهنگي جسم و عقلش كامل شده بود گفت : تلفني داريم از كرج بفرمائيد
_ آااااااااااااااااااااااي ...اي الاهه ي ناااااااز...
مجري گفت : شما به كجا زنگ زديد؟
فرد پشت تلفن : مگه اين جا آي.پي.ان برنامه ي به دنبال صدا نيست؟
مجري با ناراحتي گفت : نه خير.
آن فرد فحش خفن دره اي به مجري داد و قطع كرد مجري خنده ي تصنعي كرد و گفت : تلفني داريم از قزوين...
آقا اين جا چه وضعشه ....ما نشستيم با همه ي خانواده جلوي تلويزيون بازي فمن - حذم تاركبود رو ببينم كه يه هو سدريك لخت مي كنه و شورتشو مي ذاره ملت تماشا كن ....آخه باب نمي گين شايد بچه شب كابوس ببينه ؟ من توي تهران زندگي مي كردم ولي بعد از مسابه ي حذمي ها بچه هام گير دادن كه بايد بري قزوين...
مجري اون يارو رو قطع مي كنه و مي گه بفرمائيد نفر بعدي كه زنگ زده بود گفت :
اين آقاي ديگوري شورشو درآوردن ديگه...
بيب.
با سلا مخدمت دوست عزيزمون آقاي ديگوري به نظرم ايشون يه كم داره غير اخلاقي كار مي كنه! خجالت بكش ! از دخترم خجالت بكش كه موقع بازي چسبيده بود به تلويزيون و حالا مي گه بايد بريم خواستگاريش..
بيب.
خجالت بكش پسره ي پررو ....نگاش كن افتخارم مي كنه!
بيب.
مجري كه دردل دعا مي كرد اين تلفن هم ناجور باشد آن را وصل كرد و گفت : بفرمائين.
سلام سدريك مي خواستم بدونم كه شما قبلا ازدواج كردين؟
مجري در حالي كه عرقش را با دستمالي پاك مي كرد گفت :
شما دوستان رو به خدا مي سپارم شب خوش خدانگهدار









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.