متعفن - نقطه - افسون - ترک - ناپديد - عاشقانه - دهکده - ربوده - جاده – حلقههري و رون در حال قدم زدن در
جاده ي
دهكده ي هاگزميد بودند. باد دلنشيني به هنگام راه رفتن به صورت هايشان سيلي مي زد.بعد از يك تپه ، دهكده از ديد
ناپديد شد. چند دقيقه اي مي گذشت كه هري و رون در حال
ترك دهكده بودند.همين طور كه از دهكده دور مي شدند بوي
متعفني بيشتر به مشامشان مي رسيد. هري در داشت فكر بود كه اين بو از كجا مي آيد كه يك دفعه رون نعره زد و
نقطه اي را نشان داد. در انجا دو غول بزرگ با حالتي
عاشقانه ايستاده بودند و غول بزرگ تر به غول كوچكتر
حلقه ي طلايي را نشان مي داد.! بعد از نعره ي رون حواس دو غول به رون و هري جلب شد . غول بزرگ تر چوب دستي اي كه معلوم بود
ربوده است را به طرف رون و هري نشانه گرفت و
افسون سبزي را به طرف آنها شليك كرد!
-------------------------------------------------
ببخشيد يه ذره افتضاح شد
امروز من يه ذره خودم نبودم واسه همين اصلا شبه نوشته هاي خودم نشد.
تایید نشد !!!
یک بار دیگه بنویسی فکر کنم بهتر باشه !!!(پادمور)