هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۰۳ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۹ شنبه ۸ فروردین ۱۳۸۸
از اون!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 14
آفلاین
ورمیتل از آشپزخانه بیرون امده بود و در حال حرکت به سمت اتاق مطالعه اسمشو نبر بود.ردایش در پشتش به احتزاز در امده بود و در دست نقره ای رنگش سینی قرار داشت.
در جلوی در اتاق اسمشو نبر یک نگهبان قل چماغ ایستاده بود،اما ورمیتل از افرادی بود که به راحتی میتوانست وارد اتاق شود،بعد از در زدن وارد اتاق شد.در اتاق لرد گنجینه های قدیمی وجود داشت که بهترین ان از نظر ورمیتل یک زنجیر طلایی بود.
لرد با صدای سرد همیشگی خود گفت:چرا دیر کردی؟
ورمیتل با لرزشی که در صدایش موج میزد جواب داد:سرورم داشتم دنبال قوری میگشتم.لطفا منو عفو کنید،لرد منو ببخش


همانا صد احسنت بر تو باد که از هم اکنون مي دانم که عضو خوبي خواهي شد باشد که مرلين ياريت کند...تاييد شد...با تشکر کالين


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۳:۰۳:۴۳


بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۰۹ چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۸۶

پویا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۸ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۲۳ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۷
از یک کلبه در وسط جنگلی جادویی و سرسبز در ایران
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 28
آفلاین
پروفسور مک گونگال وارد سرسرا شد و دید که دانش آموزان در کنار شومینه جشنی بر پا کرده اند. از دیدن کسی که جاروی پرنده ای را در دست گرفته بود و چپ چپ به دانش آموزان نگاه می کرد متحیر شد. او کسی نبود جز ویکتور کرام.
جلوتر رفت. خواست حرفی بزند که ویکتور کرام گفت: هیس. می بینید که چطور مثل ماگل ها بالا و پایین می پرند؟

همانا بر شما باد که از لغات جديد استفاده نماييد و لغات قديمي حرام اعلام گرديده اند...تاييد نشد(با تشکر کالين)


ویرایش شده توسط پویا پرنس مرموز در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۴ ۱۲:۲۴:۵۷
ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۲:۴۲:۵۱
ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۳:۰۷:۰۴


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۲:۲۸ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۰۶ چهارشنبه ۴ مهر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 2
آفلاین
هری با عجله وارد سرسرا شد که قرار بود سال نو رو جشن بگیرند ویکتور کرام بغل شومینه ایستاده بود و داشت با نگاهی متحیر چپ چپ به دیس های غذا که عکس ماگل و جاروی پرنده داشتند نگاه میکرد و اسنیپ هم داشت بغیه رو می پایید

همي کالين با نگاه چپ چپ به پست که پر از کلمات بود گفت صد احسنتم بر تو باد که هيچ يک از کلمات را به کار نبردي ...ناظر محترم لطفا برايش توضيح بده


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۳ ۲۳:۱۷:۲۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۲۱ سه شنبه ۳ مهر ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۱ دوشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۲:۴۸ یکشنبه ۶ آبان ۱۳۸۶
از به علت مسائل امنيتي از گفتن اين مورد معذورم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 71
آفلاین
ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه
---------------------------------------------------------
هري و هرميون در چادر كه تنها پناهگاه آنها بود نشسته بودندو به مطالعه ي اسمشو نبر و بحث در مورد جان پيچ ها و از بين بردن زنجير و قاب آويزي كه در دست داشتند مشغول بودند كه رون در حالي كه رداي نقره اي را از تنش در مي آورد داخل شد.هرميون با عصبانيت پرسيد:مگه تو الان نگهبان نيستي؟ رون در پاسخ با قيافه اي مظلوم پاسخ داد:ببخش ولي خيلي گشنمه. هرميون بلند شد و به طرف آشپزخانه ي چادر رفت و هري در حالي كه اطرافش را مرتب مي كرد تنها گنجينه اش را به گردن اويخت.
-------------------------------------------------------------
با عرض معذرت از پست قبلي كه خراب شد اين يكي رو تحويل بگيريد.

همانا با علم به مشکل داشتن پادمور و نيز آگاه نبودن از وجود مسئول تاييد بازي با کلمات ديگر و براي اينکه کار فرزنذان آسلام بيشتر به تعويق انداخته نگردد تايدد اين قسمت را تا برگشت پادمور عزيز به عهده مي گيرم...باشد که آسلام ياريم کند و مرلين هر چه سريعتر مشکل پادمور را بر طرف نمايدي...

اين نوشته تاييد گشت باشد که مرلين به شما اجري عظيم اعطا نمايد و در ايفاي نقش نيز تاييد و به آن وارد گرديد(با تشکر کالين)


ویرایش شده توسط کالین کریوی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۵ ۲:۳۸:۵۲

من برگشتم.بعد از چند سال دوري.بعد از اين همه سختي و مشقت.بعد از اين همه زور زدن و جون كندن.البتÙ


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۲۸ شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۶

شبنم رهگذر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۸ شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
به شکلی آزار دهنده درون کمد کوچکي زير راه پله ها قوز کرده ام،اينجا دومين پناهگاه من به حساب مي آيد - نزديک به آشپزخانه و دور از چشم مادرخوانده ام!
زير لب ثانيه ها را ميشمارم و بالاخره صداي دلنشين باز و بسته شدن در ورودی خانه به گوش ميرسد...خانه خاليست و من يک ربع براي دستبرد به گنجينه ي مورد علاقه ام فرصت دارم!پس به طرف يخچال شلنگ و تخته مي اندازم.
در حالی که با يک بقل تنقلات رنگارنگ به اتاقم باز ميگردم به اين فکر ميکنم که شانس آورده ام آن جادوگر از خود راضی مرا به تخت زنجير نميکند و با يک تبر به نگهبانی نمي ايستد که ناگهان چشمم به پاکت نامه ای روی قاليچه ي جلوی در مي افتد.
پنج دقيقه ي بعد و پس از اينکه ده بار،آدرس و متن نامه را خواندم از انتخاب اين واژه پشيمان شدم.کتاب نقره ای رنگي که همراه با نامه بود را بدون کوچکترين توجهي کنار انداختم،براي آگاهي از خطر دنيايي که پيش رو داشتم نيازی به مطالعه اسمشونبر نبود،او هر که بود نميتوانست بدتر از پدر و مادرخوانده ی من باشد!
دوباره خودم را به خاطر چيزي که خطاب به آن خوک کثيف گفته بودم لعن ميکنم و با خوشحالی فرياد ميکشم: او جادوگر نيست...من جادوگرم!

تایید نشد !!!
بیشتر از 10 خط هستش !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲ ۱۴:۳۶:۲۲


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۲۲ شنبه ۳۱ شهریور ۱۳۸۶

آیدین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۳ چهارشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۰۳ سه شنبه ۱ آبان ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 5
آفلاین
پروفسور جنبل جین یکی از بزرگ ترین نویسندگان و محققانی است که پس از حضور هری پاتر در جایگاه وزیر سحر و جادو مطرح شد. او که سال ها در زنجیر های نقره ای آزکابان گرفتار بود، سرانجام از هری پاتر خواست تا او را ببخشد و مورد عفو قرار دهد. او پس از آزادی سعی کرد تا لطف پاتر را جبران کند. او بعد ها کتابی به نام مطالعه ی اسمشونبر و فنون های او نوشت که مورد برخود قرار گرفت. او بعدها ردایی ساخت که انسان را در برابر طلسم های مرگبار حفظ می کرد. او نام این ردا را شنل نگهبان گذاشته بود. او بعد ها به کشور مغولستان سفر کرد و در آن جا پناهگاهی برگزید. سرانجام این گنجینه ی بزرگوار پس از هشتاد سال عمر گران در آشپزخانه ی خانه ی خود توسط یک مرگ خوار کشته شد. روحش شاد و یادش گرامی باد

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط گودریک هالو در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۳۱ ۱۳:۲۴:۳۱
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۲ ۱۴:۳۴:۰۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۳:۰۹ پنجشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۶

lord siton draculla


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۱ دوشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ یکشنبه ۲۵ آذر ۱۳۸۶
از هرجا كه نيستي و مرگ هست
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
در میان جمع ناگهان ماری وارد شد و به سمت لرد سیاه رفت و هیس هیس مرموزی انجام داد که معنی ان این بود:
سرورم مالفوی اجازه ی ورود میخواهد.
لرد ولدلمورت در حالی که چپ چپ به مالفوی نگاه می کرد اجازه ی ورود مالفوی را صادر کرد و بلا فاصله مالفوی از در وارد شد پس از تعظیمی بلند بالا سرش را بلند کرد چهره ی مضهکی پیدا کرده بود موهایش که همیشه مانند سرسرای هارگوارتز طلایی بود و روشن دیگر براق نبود بلکه شبیه چوب خشکهای انتهای جاروی پرنده بود و چشمانش که همیشه برقی همانند اتش شومینه در ان بود خاموش بود ولباسش همانند ماگل هایی که تازه از جشنی بزرگ و باشکوه برگشته اند می نمود و گفت : قربان متحیرم با این که من ویکتور کرام را تلسم فرمان کردم بازم نتوا نست اون پسره پاترو از سر راه برداره.
لرد سیاه گفت خوب معلوم احمق چون تو هارگوارتز هیچ تلسم شومی درست کار نمیکنه و با حرکت سر خواست که از انجا هرچه سریع تر برود....

تایید نشد!!!
بیشتر از 10 خط هستش !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۳۰ ۱۷:۵۳:۴۱

the word is jast for us me and the dark lord


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۰۷ سه شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۶

ویولت بودلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۳۴ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۰۳ یکشنبه ۱۶ دی ۱۳۸۶
از ته خط...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 51
آفلاین
_ببخشید که مزاحم میشم.میخواستم ببینم مطالعاتت در مورد اسمشو نبر به کجا رسید؟
رون این رو گفت و توی آشپزخونه پناهگاه کنار هرمیون نشست.هرمیون بهش چپ چپ نگاه کرد:تو مگه الان نباید نگهبانی بدی؟
رون در حالی که ردا ی البالویی رنگش رو جمع و جور میکرد گفت:گیر نده بابا.من اومدم..راستش...
گوشهای رون تا بناگوش سرخ شد و توجه هرمیون رو جلب کرد:چیه رون؟
رون خیلی تند و سریع گفت:من اومدم این رو به تو بدم!
و از توی جیبش،یک زنجیر نقره ای رو درمیاره.هرمیون نگاهی به زنجیر میکنه و با خوشحالی رون رو بغل میکنه:متشکرم رون!میدونم که قیمتش خیلی زیاده.من از اون مثل گنجینه مراقبت میکنم.
و جواب رون رو که میگفت:نه هم قیمت تو.»رو نشنید.

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۹ ۱۳:۱۶:۵۲

ویولت بودلر سابق
[size=medium][color=009900]OnLy اسل


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۲۰ دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۰ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۵:۲۱ یکشنبه ۱ مهر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
by james_hetfield
ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه

---------------------------------------------------------------------

نگهبان جلوی درب پناهگاه چرت می زد . ناگهان یک مرگ خوار سوار بر جارو و ردایی نقره ای از دور پیدا شد و با سرعت زیادی به سمت نگهبان آمد . نگهبان که از خواب پریده بود ناگهان فریاد زد : "همگی به سمت گنجینه مخفی . " و به داخل رفت و زنجیر در را انداخت . تمام اهالی خانه شروع به اجرای ورد های محافظ بر روی خانه کردند . بعد از اتمام کار همگی در آشپزخانه جمع شدند و به مطالعه اسمشو نبر پرداختند .

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط james_hetfield در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۶ ۱۳:۳۵:۴۴
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۹ ۱۳:۱۳:۱۶


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ یکشنبه ۲۵ شهریور ۱۳۸۶



مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۰ شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۳:۱۲ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
ببخش - آشپزخانه - نگهبان - مطالعه اسمشو نبر - نقره ای - ردا - پناهگاه - زنجیر - گنجینه
-------------------------------------

لرد سياه در وسط گورستان بود و مرگخوران با رداهای مخصوص دور او ايستاده بودند.لرد با عصبانيت گفت:"چطور شما ها از دست يک نفر بر نيامديد ؟"مردي که از همه به او نزديکتر ايستاده بود گفت:" ببخشيد جناب لرد اما او تنها نبود و نگهبانانی از دور مراقب او بودند." "ساکت شو " لرد اين را گفت و به سوی او پرتوهای نقره ای و طلايی رنگی فرستاد و بعد رو به سوی مردی که با زنجير بسته شده بود کرد و گفت:" بگو که چطور آن گنجينه به دست او افتاد."
_هری ، هری ، بيدار شو ،بيدار شو
هرميون دوباره گفت :" هری اين بار ولدمورت کی را کشت؟"
هری :" اين بار کسی را نکشت دنبال کسی می گرده بايد سريع به سوی پناهگاه برويم و بعد به دنبال رون می رويم."

تایید شد !!!(پادمور)


ویرایش شده توسط استرجس پادمور در تاریخ ۱۳۸۶/۶/۲۶ ۸:۳۹:۵۶

هوشياری مداوم







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.