هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ شنبه ۶ تیر ۱۳۸۸
#22

آبرفورث دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۰ شنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۲۶ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 805
آفلاین
هو121

تکلیف جلسۀ اول: رولی با اندازۀ متناسب (نه کوتاه و نه طولانی) بنویسید و درطی آن، یک فیلسوف قدیمی را درنظر بگیرید که به کمک فلسفه باعث پیروزی پادشاه هم دورۀ خود، در جنگ شده باشد. (30 امتیاز)
ووووووووووووی لیدی خیلی سخته خوب


-عقب نشینی،عقب نشینی!
فریاد فرمانده سپاه را نمیشنید،نمیدانست چگونه آن لشکر عظیم،راه زوال پیموده بود.انبوه اجساد روی زمین،تمام نور های ذهنش را میکشت.نابودی خودش و سرزمینش را میدید.به خاک و خون کشیده شدن مردمانش را هم.

- سرورم،سرورم،باید برگردیم،کمتر از 100تا سرباز برامون مونده.
سکوت کرد،حرفی برای گفتن ندشت،هزاران هزار نفر،اپدر ها و پسر ها و برادر ها،به خاطر او مرده بودند.وجدانش رضایت نمیداد،نمیتوانست آن بدن های وفادار را رها کند.آسمان گرفته بود،صدای پرنده های آواز خوان آن سرزمین آباد،دیگر به گوش نمیرسید.


ابرها زار میزدند،آری آواز زوال سلامنتگئور قدرتمند را میخواندند،کوس نابودیش را مینواختند.صحنه های به آتش کشیده شدن چادر ها،کشته شدن همان اندک یارانش را میدید.
- سرورم،خواهش میکنم،باید بریم.
فرمانده سپاه،کشان کشان به سمت اسب سفید بزرگ کشاندش.
- قربان،باید بریم،دارن نزدیک میشن،هر لحظه داریم کشته های بیشتری میدیم.

سوار اسب شد و به تاخت از صحنه دور شد.در راه،مدام صحنه های جنگ را در ذهنش مرور میکرد،تمام وجودش در خشم و درد میسوخت.حس تحقیر آتشش میزد،قدرتمند ترین پادشاه زمان،اکنون داشت راه فرار میپیمود.بالاخره دیوار های دژ پدیدار گشت.درب های بزرگ باز شدند و پادشاه بزرگ،به همراهی اندک سربازان باقی مانده،داخل شد.


به محض ورود،مرد سفید پوشی با ریش بلند،از صومعه قلعه خارج شد و دوان دوان به سمت پادشاه آمد.
- قربان،چه اتفاقی افتاده؟چی شده سایروس؟
- شکست خوردیم،همه سربازانمون نابود شدند.
هنوز حرف فرمانده پایان نیافته بود که پادشاه بالاخره لب به سخن گشود.
- تو درست میگفتی سناریوس،این جنگ اشتباه بود.
قطره اشکی از گوشه چشم پادشاه تنومند و جسور سرازیر شد.بمانند کودکی،به آغوش والدش میافتد،اکنون نیازمند آغوشی بود تا حکیمانه او را یاری کند.
از اسب پایین آمد و به سمت تالار قصر رفت.



در تالار بزرگ امپراطور سلامنتگئور کبیر


سناریوس،فیلسوف و دانشمند بزرگ در حالی که جلوی پادشاه قدم میزد گفت : سرورم،تمام پایگاه های سطح امپراطوری رو خالی کرده بودیم،متاسفانه الان با محافظین حاکمین شهر ها،500نفر سرباز داریم.
- چرا اینارو به من میگی سناریوس؟
پیرمرد،لبخند ملیحی زد و گفت : سرورم،این موضوع رو من 3 روز پیش،قبل از شروع جنگ گفته بودم،به یاد دارید؟
پادشاه غرغری کرد.فیلسوف ادامه داد : اون زمان به حرف من گوش ندادید،الان این کار رو انجام بدید.


سلامنتگئور،نگاه پرسش گرانه ای کرد و منتظر پیشنهاد پیرمرد شد.
- سالهاست که با اقوامی که در جنوب شرق رود بزرگ،ساکن هستن،روابط خوبی نداریم.قبول دارم که امکانش هم نبوده،اما میتونیم از این موضوع برای پیروزی بدون جنگمون استفاده کنیم.
- نمیفهمم!
- به دوشمن میگیم،تمام سربازان کشته شده،از اون اقوام بودند،و به خاطر انتقام دارن میان و به ما ملحق میشن.اونا اقوام جنگجویی هستن،همه میدونن که بسیار قوی و غیور هم هستن.قطعا از ترس ایـ...


- طفره نرو مرد،آخرشو بگو.
پادشاه با عصبانیت این جمله را به سناریوس گفت.پیرمرد لبخندی زد و ادامه داد : و اونا از ترس مواجه با اون جنگجویان،راضی میشن جنگی رو که مسلما پیروزش هستن رو تموم کنن و به کشورشون برگردند.یه روند حیله گرانه ست،اما منطقی.جواب میده،خواهش میکنم ازتون.اون اقوام میهن پرستان متعصبی هستن،امکان نداره به دشمن پیوسته باشن،به این ترتیب متوجه حیله ما نخواهند شد.نه مردمان رودخانه و نه دشمن.
امپراطور،آهی کشید و به فرمانده سپاه گفت : همراه جناب سناریوس تا اردوگاه دشمن برید.

مورخان،سناریوس حکیم را،منجی قلمرو عظیم سلامنتئور بزرگ میدانند.


************************************************نوشتن رول مشنگی باستانی چقدر صفا میده ویژدانا


seems it never ends... the magic of the wizards :)


Re: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۳:۳۵ شنبه ۶ تیر ۱۳۸۸
#21

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
پست راهنمایی

بلیز از کلاس خارج شد و دانش آموزان به سرعت تیتر تکلیف جلسۀ آینده را در دفاترشان نوشتند. هنوز دفاترشان را جمع نکرده بودند که بلیز را با لبخندی شیطنت بار، روبروی خود دیدند. بلیز گفت:
- خیال کردین کلاستون تموم شده؟ ولی شما برای انجام تکالیفتون به راهنمایی نیاز دارین.

به سمت تابلو رفت و تصاویر متحرکی را روی آن ظاهر کرد:
- این چیزایی که می بینین، جنگ های مختلفی هست که در دنیای ماگلی و جادویی رخ دادن. برای شروع هر جنگ یه دلیل ساده کافیه ولی برای پیروز شدن در جنگ، عوامل مختلفی مثل نوع سلاح و تاکتیک جنگی باید به میزان بیشتری از حریف وجود داشته باشن. مهمتر از سلاح و تاکتیک، انگیزۀ سربازان و روحیۀ جنگجویی اوناست و تفهیم این مسئله که با وجود دشواری ها و مرگ دوستانشون اونم درست در برابر چشمهاشون، اصولا چرا باید به جنگ ادامه بدن.

ایجاد و تزریق این انگیزه و روحیۀ جنگجویی به عهدۀ فلاسفه هست که به پادشاه وقت آموزش بدن و اونم به سربازانش شجاعت و انگیزه رو منتقل کنه.

دانش آموزان همچنان که محو اسکندر شده بودند که در یک دست شمشیر داشت و با حرارت می جنگید و همزمان به پیرمردی فرتوت از دور لبخند میزد، به سخنان بلیز گوش می دادند. در این میان بارتی دست بلند کرد:
- اممم... چیزه... اون پیرمرده کیه؟

بلیز کوتاه پاسخ داد:
- ارسطو!

صحنه هایی از جنگ های دیگری پدیدار شد. بلیز توصیه کرد:
- هرکدوم از شما یه جنگ رو درنظر بگیرین. یه فیلسوف (فرقی نمی کنه جادوگر یا ماگل باشه!) که در زمان اون جنگ بوده رو نام ببرین و بگین برای تزریق شجاعت، یا قبولوندن صلح به پادشاه کشورش، یا پادشاه حریف از چه ترفندهایی استفاده کرده.

یادتون باشه که فلسفه یعنی زدن حرف هایی که یا منطقی باشن، و یا منطقی به نظر برسن تا بتونن دیگران رو متقاعد کنن. موفق باشین.

و این بار، واقعا از کلاس خارج شد!


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۶ ۱۳:۴۸:۰۷


Re: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۷:۴۶ جمعه ۵ تیر ۱۳۸۸
#20

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
جلسه اول - تاریخچۀ فلسفه

هیاهوی دانش آموزان در تمام کلاس پیچیده بود. اعضای هر گروه هاگوارتز در کنار هم گروهی های خود نشسته بودند و به رهبری ارشدشان هرچه به دستشان می رسید، به سمت دانش آموزان گروه های دیگر پرتاب می کردند. در این میان پشتکار دانش آموزان گریفیندور و اسلیترین برای هدف قرار دادن یکدیگر، مثال زدنی بود. البته از تلاش بسیار زیاد دانش آموزان هافلپاف و ریونکلا که با شادی و جیغ و داد بسیار، قلم پرها و شیشه های مرکبشان را به سر و کلۀ هم می کوبیدند، نمی توان صرفنظر کرد.

درب کلاس باز و مورگانا لی فای درحالی که نوجوان سیاهپوستی همراهیش می کرد، وارد کلاس شد. با توجه به بی توجهی دانش آموزان به ورود ملایمش، جیغ خفاش گونه ای کشید که باعث شد همه ساکت سر جاهایشان قرار بگیرند و دندان های نیش خود را به دانش آموزان نشان داد. به محض برقراری نظم، پشت میزش نشست:
- دانش آموزان عزیز. از اونجایی که کلاس فلسفۀ شما نزدیک به غروب آفتاب برگزار میشه و من تضمین نمی کنم، درصورت تدریس خودم، کسی از شماها زنده از کلاس خارج بشه، تصمیم گرفتم از یه معلم کمکی براتون استفاده کنم.

به نوجوان سیاه پوست اشاره کرد و ادامه داد:
- من وقت زیادی برای تدریس فلسفه به آقای زابینی صرف کردم، حالا وقتشه که ایشون آموخته هاش رو به کار ببنده. تدریس این کلاس از این به بعد با پرفسور زابینی هست و من از طریق ذهن خوانی، تدریس ایشون رو کنترل می کنم.

مورگانا با پایان سخنانش، درحالی که به چهرۀ متعجب دانش آموزان لبخند میزد، از کلاس خارج شد. بلیز با دستپاچگی چوبدستی خود را به سمت تابلوی کلاس حرکت داد به سرعت تدریس را شروع کرد:
- اولین چیزی که باید برای مطالعۀ فلسفه درنظر بگیریم، تاریخچۀ فلسفه و دلیل به وجود اومدن این علم هست. اصولا فلسفه رو اولین بار، ماگل هایی به وجود آوردن که از علت رخ دادن وقایع جادویی مطلع نبودن و اون رو به معنی عشق به دانایی و خرد و فرزانگی اطلاق می کردن و علمی درنظر می گرفتن که در جستجوی دستیابی به حقایق جهان و عمل کردن به اون چیزایی بود که بهترن (یعنی زندگانی درست)!

با حرکت دایره ای چوبدستی، تصاویری را روی تابلو خلق کرد:
- این عکس هایی که می بینید نشون دهندۀ ماگل هائیه که درمورد فلسفه بحث کردن. البته یکی از این فلاسفه به نام فیثاغورث برای بررسی شگفتی هایی که در اطرافش میدید و توجیه اونا، از مباحثاتی که با یه جادوگر به نام شقاقلوس زابینی داشت، بهره گرفت و نود درصد اطلاعاتش رو از جد بزرگ من کش رفت.

دوشیزۀ جذابی از بین دانش آموزان دست خود را بالا برد:
- ببخشید پرفسور زابینی. اگه اجداد شما توی فلسفه خیلی گولاخ بودن پس چرا شما فلسفه رو از پرفسور لی فای یاد گرفتین؟

بلیز لبخند شیرینی به دوشیزۀ جوان زد:
- خوب دلیلش بسیار ساده س دوشیزه رز ویزلی! ملکه لی فای یه خوناشام هستن و می تونن در زمان سفر کنن اونم بدون هیچ محدودیتی! درنتیجه ایشون فلسفه رو به طور مستقیم از اساتید تاریخی فلسفه یاد گرفتن. دیگه سوالی نیست؟

دیگر سوالی نبود. پس رو به تخته کرد و تکالیف را آشکار:
- برای امروز شما یک تکلیف رول دارین فقط. هفته آینده درمورد فلسفۀ جادویی صحبت می کنیم و اینکه چطور شد فلسفه به دنیای جادو راه پیدا کرد.

بلیز از کلاس خارج شد و دانش آموزان به سرعت تیتر تکلیف جلسۀ آینده را در دفاترشان نوشتند.

تکلیف جلسۀ اول: رولی با اندازۀ متناسب (نه کوتاه و نه طولانی) بنویسید و درطی آن، یک فیلسوف قدیمی را درنظر بگیرید که به کمک فلسفه باعث پیروزی پادشاه هم دورۀ خود، در جنگ شده باشد. (30 امتیاز)

****************

ویرایش:

تدریس این کلاس رو من خودم ارسال می کنم ولی فرض می کنیم که استادش، بلیز هست. یعنی من درمورد بلیز زابینی و تدریسش رول می زنم و از دانش آموزان عزیز هم می خوام که بلیز زابینی رو مخاطب خودشون در تکالیفشون قرار بدن.


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۵ ۱۷:۵۵:۲۷
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۸/۴/۵ ۱۹:۳۳:۲۴


Re: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۹:۵۸ پنجشنبه ۴ تیر ۱۳۸۸
#19

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
کلاس فلسفه و حکمت در ترم هشتم تابستانی توسط پروفسور مورگانا لی فای تدریس خواهد شد !


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۲:۲۱ جمعه ۲۳ مرداد ۱۳۸۳
#18

helena_skillfulhex


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۷ سه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۸:۴۴ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 34
آفلاین
منم به شما نگفتم!



Re: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱:۱۰ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۳
#17

بيل ويزليold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۰۴ سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۱ چهارشنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۳
از KUWAIT
گروه:
کاربران عضو
پیام: 82
آفلاین
خیلی خیلی ببخشید من از استاد سوال کردم نه شما


مسول برگزاری مسابقه ی زیبا ترین پسر و یا مرد هاگوارتز
but i cant help falling in love with you! (Elvis Presley)


Re: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۲:۳۹ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۸۳
#16

helena_skillfulhex


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۷ سه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۸:۴۴ چهارشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 34
آفلاین
بعضی ها ذاتا جادورگن ودارای نیروهای عجیب بعضی هام
بعد از چند سال ریاضت و تمرکز و تمرین می تونند به این مرحله برسند
ولی همه می تونند



Re: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۲:۰۱ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۸۳
#15

بيل ويزليold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۰۴ سه شنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۲۱ چهارشنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۳
از KUWAIT
گروه:
کاربران عضو
پیام: 82
آفلاین
با سلام
--
استاد گرامی و ارجمند اول باید بگویم که شما بسیار زیبا و خوش اخلاق هستید
--------------<>و اما سوال

ایا یک مشنگ میتونه به مرحله ای برسه که بتونه به اندازه ی یک جادوگر اصیل برسه؟؟؟ یا اصلا یک جادوگر کامل بشه؟؟؟؟


مسول برگزاری مسابقه ی زیبا ترین پسر و یا مرد هاگوارتز
but i cant help falling in love with you! (Elvis Presley)


Re: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۰:۱۳ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۸۳
#14

lona lovegood


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ چهارشنبه ۷ مرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ مهر ۱۳۸۶
از قطار سریع السیر هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 100
آفلاین
استاد میشه عقیده ی شخصیتونو در این مورد بپرسم؟ از نظر شما باید بین اصیل زاده ها و مشنگ زاده ها و دورگه ها تفاوت قائل شد؟


lona


Re: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۳:۵۴ یکشنبه ۱۱ مرداد ۱۳۸۳
#13

پروفسور سوروس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۸ شنبه ۲۰ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۲:۵۲ دوشنبه ۱۲ آبان ۱۳۹۹
از نا معلوم ...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 102
آفلاین
دقیقا،

ولی سالازار کبیر، عقیدشون این بوده حتما باید جادوگران اصیل باشه،
به نوعی، قدرت جادوگری را در جادوگران اصیل زاده میدیده.








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.