هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: محل تمرین دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۳:۱۵ سه شنبه ۱ آبان ۱۳۸۶
#76

آلبوس پرسیوال ولفریک  دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۵ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۰۹ جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 281
آفلاین
خب مرحله نیمه نهایی و تک مسابقه این مرحله که بین اولیور وود و رابستن لسترنج برگزار خواهد گردید از ساعت 00 امشب آغاز شده و مهلت آن پنج روز یعنی تا ساعت 24 ششم آبان می باشد.و اما شرح این مرحله : در واقع این مرحله به توصیف کمتری نیاز دارد.شرکت کنندگان عزیز توجه داشته باشند که این مرحله نیز همانند مرحله قبل ، در نمایشنامه رقیب هستند ولی همراه هم نیز به مبارزه نمی پردازند.یکی از این دو (بنا به خواسته خود نویسنده) نقش استقبال کننده از فرد دیگر که در دوئل جان خود را از دست خواهد داد را در دنیای دیگر دارد.توجه داشته باشید که دوئل بهتر است از زبان و از نظر فرد استقبال کننده (فردی که قبلا مرده و حالتی مانند دامبلدوردر کتاب هفت دارد) نقل شود.انتخاب حریف فردی که قرار است بمیرد به عهده خود خود شماست.بهتر است هرچه زودتر این دو شرکت کننده گرامی بجنبند زیرا برای این مرحله تنها پنج روز وقت است.سوالی بود از طریق پیام شخصی در خدمتم.موفق باشید.با احترام.

*** ضمن اینکه دوره سوم دوئل محفل نیز پس از فینال مسابقات دوره دوم و با یک هفته استراحت برگزار خواهد گردید.علاقمندان جهت شرکت در دوره سوم ، جهت اعلام آمادگی خود به بند پیام شخصی بزنند تا از میان این عزیزان بهترین ها برای شرکت در دوره سوم انتخاب گردند ، شمن اینکه برای دوره سوم احتمالا دو داور عزیز دیگر برای داوری این مسابقات اضافه خواهند شد.موفق باشید. با احترام. ***


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۱ ۲۳:۱۸:۵۱
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۱ ۲۳:۲۷:۴۴



Re: محل تمرین دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲:۰۵ سه شنبه ۱ آبان ۱۳۸۶
#75

آلبوس پرسیوال ولفریک  دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۵ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۰۹ جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 281
آفلاین
مرحله دوم دوره دوم دوئل


مسابقه 1 :کالین کریوی 0 – رابستن لسترنج 19

پست شماره 71 رابستن لسترنج:
خب رابستن عزیز در مورد پستت باید بگم که روانی پست مرحله اولرا نداشت.البته سوژه پست جالب بود ولی تقریبا سرسری به آن پرداخته بودی ، بهتر بود با توصیفات بیشتر و در عوض کاستن و محدود کرد داستان ، بیشتر به روی پستت کار می کردی چون سوژه هنوز جای کار طنز داشت.بهرصورت برای مسابقه بعد ، پستهای بهتری از شما انتظار می رود.


مسابقه 2 : اولیور وود 18-سیریوس بلک 0

پست شماره 69 اولیور وود:
اولیور عزیز ، استفاده از سوژه مبارزه دو محفلی با یک مرگخوار جالب بود هرچند علت دوئل آنها را در وزارتخانه نوشته بودی و این یکی از علت هایی بود که جای کار خوبی داشت.هر چند استفاده دوباره از سوژه مرگ خودت کلیشه ای شده بود ولی همچنان تا حدودی زیبایی خود را حفظ کرده بود ، گرچه فکر نمی کنم این سوژه دیگر برای ماحل بالاتر مناسب تر باشد.ضمن اینکه در یکی دو مورد از شناسه ها به اشتباه استفاده کرده بودی.موفق باشی .


مسابقه سوم : مرلین کبیر 0 - کورین اسمیت 0

در این مساقه با توجه به عدم شرکت این دو عزیز ، هر دو از دوه مسابقات حذف گردیدند.

مسابقه چهارم : بلیز زابینی23 -چو چانگ 21

پست شماره 70 بلیز زابینی:
خب از لحاظ سوژه خوب بود گرچه در برخی جاها ضعیف نگارش شده بود و نتوانسته بودی ارتباط خوبی را به وسیله فضاسازی و یا توصیف صحنه ها در حین دیالوگها بدهی.شاید تنها اشکال قابل ذکر در پستت همین مورد فوق بود.موفق باشی.

پست شماره 73 چو چانگ:
چو عزیز ، سوژه متوسط رو به خوبی داشتی ولی آنچه مشخص بود این بود که به خوبی روی آن کار نکرده بودی و نتوانسته بودی به خوبی آنرا به خواننده انتقال دهی.در واقع این گنگی روند داستان از ابتدای داستان تا انتهای داستان به وضوح مشاهده می شد.برای مثال هدف از فرار بلیز و فریب چو ، پشیمانی بلیز بیان کرده بودی در صورتی که به نظر من بهانه چندان مناسبی برای برخاستن دوباره لردی که به طور کامل نابود شده است و برای فریب چو نبود.موفق باشی.

بنابراین با توجه به عدم برگزاری مسابقه سوم ، فردی که در این مرحله بالاترین امتیاز را کسب نموده است ، یعنی بلیز زابینی مشمول قرعه استراحت شده و مستقیما به فینال مسابقات صعود پیدا می کند و تنها مسابقه مرحله نیمه نهایی بین اولیور وود و رابستن لسترنج برگزار خواهد شد .زمان و شرح مرحله سوم تا ساعت بیست و چهار امروز زده خواهد شد.منتظر دوئل خوب این دو عزیز هستیم .با احترام.




Re: محل تمرین دوئل محفل
پیام زده شده در: ۰:۰۷ شنبه ۲۱ مهر ۱۳۸۶
#74

آلبوس پرسیوال ولفریک  دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۵ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۰۹ جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 281
آفلاین
خب امتیازات و نتیجه مسابقات مرحله دوم تا فردا شب زده خواهد شد.امیدوارم شاهد مرحله نیمه نهایی جذابی باشیم.موفق باشید.با احترام.




Re: محل تمرین دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۳:۰۰ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۶
#73

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
بلیز زابینی-چو چانگ


- یه محفلی با یه مرگخوار؟ امکان نداره!

شایعه همراهی چو چانگ و بلیز زابینی در دوئلی با پروفسور فیلوس فلیت ویک در هاگوارتز در همه جا پیچیده بود.
قرار بود تاریخ دوباره تکرار شود...یک بار دیگر، دو نفر بر صحنه دوئل با هم می جنگیدند، تا صدها دانش آموز مشتاق در گرداگردشان نحوه دوئل کردن را یاد بگیرند.
ولی این بار، گوشه ای از تاریخ ورق خورده بود. قرار بود دو نفر با سه نفر شامل دو دانش آموز و یک استاد دوئل کنند.
00000
- یک محفلی و یک مرگخوار...امکان نداره!
جمله برای بار صدم در طول آن روز از دهان آلبوس سوروس پاتر بیرون آمد. این واقعیت که بلیز زابینی در زمان اوج ولدمورت در بین مرگخواران قرار داشت، بر هیچ کس پوشیده نبود. سوالی که همه در سرتاسر هاگوارتز از هم می پرسیدند، این بود: "چطور وزارتخانه به زابینی اجازه خروج از آزکابان را داده است؟"
ولی سوالی حتی بسیار غریب تر از قبلی وجود داشت، و آن این بود که چطور دو نفر در دو جبهه متقابل با هم همکاری می کنند. تنها جواب موجود، وجود مسائل عشقی بود که ارزشی بیشتر از یک شایعه نداشت!
00000
- میدونم که سخته، ولی تو باید این کارو بکنی!
- بایدی وجود نداره بلیز...من میتونم هر لحظه که بخوام منصرف بشم!
- نه چو، نه! نباید این کارو بکنی! این برای هردومون خوبه! من میتونم آزاد بشم...و تو میتونی راحت به هاگوارتز وارد بشی!
- بلیز، بلیز، این غیر ممکنه! همین حالاش هم همه دنیا به تو مشکوکن، چه دلیلی برای همکاری دو تا دشمن و بیرون اومدن خودت از آزکابان میخوای بیاری؟
- تو دشمن من نیستی چو!
- اینقدر مطمئن نباش...!
- من پشیمون شدم چو! میفهمی؟ از همه کارام! از همه چی!
- باشه، باشه، قبول می کنم زابینی! ولی چه دلیلی میاری؟
- راه حل ساده ای وجود داره، ما بهشون میگیم که...میگیم که...عاشق همیم! اونا باور میکنن!
- هممم...عشق؟ فکر بدی نیست...ولی امیدوارکننده هم نیست! فکر نکنم مک گونگال باورش بشه!
- مرگ یه بار شیونم یه بار...تو هاگوارتز منتظرت میمونم!
چو سری تکان داد و به آرامی از در بیرون رفت. پا به ساحل آبهای ناآرام گذاشت و از کنار دژ مخوف آزکابان به سوی هاگوارتز امن ناپدید شد.
000000
دانش آموزان هاگوارتز همه در سرسرا جمع شده بودند. در چهره همه شان میشد اشتیاق و لذتی بیش از حد از دیدن یک دوئل را به روشنی دید. پروفسور فلیت ویک، به همراه دو دانش آموز برگزیده، آلبوس پاتر و هوگو ویزلی بر صحنه ایستاده بود. از سوی دیگر سالن، بلیز و چو به آرامی و در کنار یکدیگر قدم برمی داشتند.
دو طرف دوئل در مقابل هم ایستادند. سه نفر در مقابل دو نفر. چوبدستی ها در یک آن بالا رفت، فاصله ها رعایت شده بودند. با "یک، دو، سه"ای که از طرف مینروا مک گونگال برخاست، باران وردها باریدن گرفت:
- اکسپلیارموس!
- دیفندو!
- پروتگو!
چوبدستی هوگو در لحظه اول از دستش خارج شد، و دست چو با انفجار کوچکی که جلوی پایش اتفاق افتاد، سیاه شد.
فلیت ویک و بلیز به دوئل ادامه می دادند، کسی در فکر همراهانش نبود. تنها آلبوس بود که با چوبدستیش چوبدستی هوگو در دست بلیز را هدف گرفته بود و آماده انجام ورد می شد.
- دیسندیو پروکالوم!
چوبدستی آلبوس در دستش لغزید و به زمین افتاد. لحظه ای بعد، خود آلبوس نیز بر زمین تقلا می کرد.
چو با خشونت لبخندی زد و گفت:
- وقتی مراقب خودت نباشی، از این بیشتر گیرت نمیاد!

فیلت ویک و بلیز همچنان در تلاش بودند. اوراد پیچیده از هر دو سو پرتاب می شد، گاهی وردهایی که کمتر اسمشان بر زبان ها آمده بود. در سایه غافل شدن بلیز از دو دانش آموز، آلبوس توانست چوبدستی هوگو را به خودش باز دهد، اما چوبدستی خودش همچون جسم روغن کاری شده ای مدام از دستش می لغزید.
ناگهان فریادی از جمع بلند شد. چو به سرعت چشم گرداند و بلیز را دید که با جادو از میان جمعیت راهش را گشوده و فرار می کرد. فریاد حیرت(و گاهی ترس) از همه جا بلند بود، چو به سرعت به دنبال بلیز دوید. اما سرعت بلیز بسیار بیشتر از او بود و نمیتوانست فاصله اش را کمتر کند.
ناچار برگشت. در پشت قیافه عبوسش به خود می خندید. تا اینجای نقشه درست پیش رفته بود، فرار بلیز به کمال انجام شده بود. حالا نوبت او بود که به هاگوارتز گردی بپردازد!
- اون نباید این کارو می کرد!
صدایش چون رعد بر سرسرا طنین انداخت. چوبدستی را به سمت گلویش گرفته بود.
- این تو قرارمون نبود! من پیداش میکنم، حتی اگه یه روز به عمرم مونده باشه پیداش میکنم! اون...اون...اون از من سوء استفاده کرد! از منی که میخواستم برای چند ساعت از آزکابان بیارمش بیرون!
خشم در صدایش نهفته بود. تمام تلاشش را کرده بود تا مصنوعی به نظر نرسد. به نظر می رسید تلاشش موفقیت آمیز بوده است. همه با ترس به او نگاه می کردند.
از صحنه دوئل پایین آمد و به دنبال بلیز رفت. در اولین راهرویی که پیدا کرد، به سمت مخالف پیچید و به راهی رفت که مدتها در انتظارش بود.
00000
مقصدش اتاق ضروریات بود. این را به بلیز نگفته بود، هنوز آنقدر به او اعتماد نداشت. با خود می اندیشید که او حالا کجاست. چطور میخواست فرار کند؟
غرق در افکار خود، در راهروهای پیچ در پیچ به راهش ادامه می داد. ناگهان سرش را بلند کرد. مجسمه گارگویل جلوی رویش بود.
من به اتاقی نیاز دارم که توش همه چیز رو میشه پنهون کرد...اتاقی که همه چیز رو میشه توش پنهون کرد...اتاقی که...
شاید دیگران نمی دانستند، اما او هم همچون تام ریدل جوان چیز بسیار مهمی را در آنجا به امانت گذاشته بود.
به داخل وارد شد. در کمال ناباوری، بدون هیچ انتظاری، صدایی بسیار آشنا و شوم به گوشش رسید.
- سرورم، سرورم، من وفادارترین مرگخوار شما هستم!
- خودتو لوس نکن بلیز...و از سر رام برو کنار!
با آخرین درجه حیرت و ناباوری، چو بلیز را دید که جلوی کسی-یا چیزی- نامشخص زانو زده بود.
همه چیز از یادش رفت، هر چیزی را که پنهان کرده بود، دوئل، فرار...
فقط بلیز بود و خشمی که هر لحظه در درونش می جوشید. چه ساده فریب خورده بود! چه ساده به یک مرگخوار اجازه فرار داده بود! چه بی دلیل قدرت تاریکی را باز گردانده بود...
و حالا، به خاطر ساده دلی بی اندازه او، لرد ولدمورت، جادوگر نابود شده قرن، دوباره به همراه خادم وفادارش بلیز زابینی باز می گشت. همه چیز از بین رفته بود. زندگی از ابتدای تاریکی ها دوباره آغاز می شد....


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: محل تمرین دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲:۰۸ دوشنبه ۱۶ مهر ۱۳۸۶
#72

آلبوس پرسیوال ولفریک  دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۵ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۰۹ جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 281
آفلاین
نقل قول:
اینجانب نوشتم:
***مرحله دوم دوره دوم مسابقات دوئل***
با سلام خدمت تمامی شرکت کنندگان محترم دوه دوم دوئل.دوره دوم همان طور که در پست قبل نیز گفته شده ، از ساعت 00:00 هشتم مهر آغاز و تا 24:00 پانزدهم مهرماه ادامه خواهد داشت.مسابقات در مرحله دوم این دوره به این شرح است:

مسابقه اول: رابستن لسترنج - کالین کریوی

مسابقه دوم: اولیور وود - سیریوس بلک

مسابقه سوم: مرلین کبیر - کورن اسمیت

مسابقه چهارم: چو چانگ - بلیز زابینی

و اما شرح مرحله دوم :
در مرحله دوم در واقع شما و حریفتان در این مرحله که در بالا مشاهده می کنید ، در رول حریف همدیگر نیستید بلکه یکی دوئل کننده ودیگری شاهد یا جانشین دیگری است و هر دو نفر در نمایشنامه در یک سمت دوئل قرار دارند و از همدیگر حمایت می کنند .طرف مقابل دوئل نیز آزاد است و بعهده خود نویسنده گذاشته شده است.همچنین حتما لازم نیست که خودتان را در رول شرکت کننده اصلی دوئل نشان دهید ، می توانید خود شرکت کننده اصلی باشید و یا حریفتان(در مسابقه های بالا و نه نمایشنامه) شرکت کننده دوئل باشد و شما جانشین.باز هم تاکید میکنم انتخاب رقیب و جانشین وی در نمایشنامه آزاد است و بعهده خود شرکت کننده می باشد.همچنین در این مرحله محدودیت زمانی و مکانی نیز وجود ندارد.

سوالی دیگری نیز در این ارتباط بود از طریق پیام شخصی در خدمتم.موفق باشید .با احترام.


قابل توجه شرکت کنندگان محترمی که تاکنون پستشان را ارسال نکرده اند ، مهلت تا ساعت 24 هفدهم مهرماه برای آخرین بار تمدید شد.امیدوارم شاهد حضور دیگر عزیزان در این مسابقات باشیم.از اینجایی که مسئولیت این تاپیک بعهده بنده بود ، داوری این مسابقات را ادامه دادم. موفق باشید.با احترام.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۶ ۲:۱۴:۲۷



Re: محل تمرین دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱ شنبه ۱۴ مهر ۱۳۸۶
#71

رابستن لسترنجold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۵۲ یکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۶
از آمپول می ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 646
آفلاین
یه جایی:
دو نوزاد کنار هم خوابیده بودن ، مردی با هویتی نامعلوم بالای سرشون واستاده بود .

مرد : هییییییییییی...رابستن و کالین عزیز !من باید برم ، واقعا شرمنده...

سپس از جیبش دو تا آمپول خفن در آورد ، ده بیست سی چهل کرد و بعد ، یکی از آمپول ها رو زد به نوزادی که کالین نام داشت، یکیش رو هم به نوزاد رابستن نام ، بعد از اون دو تا نوزاد رو با پست الکترونیکی به نقاطی از جهان فرستاد و رفت .

20 سال بعد ، خونه رابستن
رابستن روی مبل نشسته و داره با موبایل صحبت میکنه ، در و دیوار اتاق شده مثل در و دیوار اتاق سیریوس تو کتاب 7!

رابستن : سلام هانی خوبی ؟ چرا هق هق میکنی عزیزم ؟...هوم ؟ خب من که بهت گفتم اون خواستگارتو رد کن...چی ؟ بابات گیر داده ؟ گور باباش ! اهم... یعنی چیزه...امشب میای بریم بیرون باهم ؟...برای چی ؟ خب روحیه ت عوض میشه دیگه...تو هم بقیه دوست پسراتو بپیچون بیا...بای .

رابستن روی مبل دراز میکشه و میگه : آخ جون ، مخ این یکی رو هم زدم ، خیلی خسته شدم خدا وکیلی ، باید یه چرت بزنم خیلی کار طاقت فرسایی بودش!!

اندرون خواب رابستن
مردی داره گریه میکنه .

رابستن جلو میره و میپرسه : هو یارو...کینی ؟ تو خواب من چه غلطی من میکنی ؟
مرد : من پدر تو هستم رابستن...چقدر عوض شدی !
رابستن: پدر من ؟ من بابام پارسال خدابیامرزش کردم پولاشم بالا کشیدم صفا ! تو چی میگی دیگه ؟ نکنه مامانم دو تا شوور داشته ؟
بابای رابستن : نه رابستن داری اشتباه میکنی ...من پدر تو هستم ! من تو رو ول کردم ، جدی راست میگم !
رابستن : چقدر بوی پیاز میاد .
بابای رابستن : تکذیب میکنم ! رای ما آبرفورث دامبلدور نماینده جوان و مردمی !
رابستن : برو حاجی ! خدا روزیتو جای دیگه بده تو بابای من نیستی.
مرد : زهر مار ! مگه باهات شوخی دارم ؟ میگم من بابای واقعیتم دیگه بوقی !

بابای رابستن بعد از گفتن این جملات کمربندشو درمیاره تا رابستن رو کتک بزنه ، ولی به علت درآوردن کمربند شلوارش میفته پایین .

رابستن :
بابای رابستن : من بابای واقعیتم !
رابستن : قبول آقا .
بابای رابستن : ببین پسرم ، شما دو نفر بودین . تو و کالین ، من یه آپول بهت زدم واسه همین این طوری شدی پسرم !
رابستن : مگه من الان چه طوریم ؟
بابای رابستن : مفسد اجتماعی !
رابستن :
ــ در عوض به برادرت کالین یه آمپول دیگه ای زدم ...
ــ این کالین همون کالین آفتابه ایه س ؟
ــ ها خودشه ، شما داداش همدیگه این ولی درست متضاد هم ، کالین اون طوری و تو این طوری ، فقط به خاطر اون آمپولایی که من بهتون زدم ، شما باید پشت هم باشین .
ــ ها ؟ چرا بابا ؟ چرا منو تنها گذاشتی و رفتی ؟ چرا اون آمپوله رو به من زدی ؟ چرا اون آمپول خوبه رو به من نزدی تا آدم خوب و جیگری بشم ؟
ــ ده بیست سی چهل کردم پسرم ! بعدشم من مجبور بودم که تنهات بذارم ، شرمنده ، اون آمپول رو هم مجبور بودم بهت بزنم . همینا دیگه .
ــ خخ...تف !

همون موقع ، خونه کالین
کالین گوشه خونه نشسته و زانوی غم عزلت گرفته و اینا .

کالین : لا اله الا الله...بنگر همی بیرون را یا کالین ...جامعه به چه روزی افتاده است ؟ باید بخوابم...شاید آن گه که از خواب برخیزیدم جامعه نیکو شده باشد .
( کالین هم همون خواب رابستن رو دید. )

فردای آن روز ، یه جایی
رابستن جلوی کالین واستاده .

رابستن :به داش کالین گلم !
کالین :گویا شما برادر منی همی .
ــ ها درسته ، اون سند تو آله برای تو هم اومد ؟
ــ آری .
ــ بیا بغلم .
ــ نه نه .
ــ راستی نفهمیدی اسم بابامون چیه ؟ خودشو به من معرفی نکرد .
ــ همی خودشو به من معرفی کرد ، اسم پدر بزرگوار ما کوئیرل بود !
ــ کوئیرل بابامون بوده ؟
ــ آری ولیکن خیلی آدم نامردی بود همی ! چرا ما را در آن دوران کودکی که زمان رشد عقل است رها کرد ؟
ــ میگم که ، شبونه بریم خونش بکشیمش !
ــ هر چند دخول بدون اجازه به خانه مردم و کشتن در آسلام به هیچ وجه جایز نیست ولی...آسلام آستثناهایی هم دارد... من کوئیرل را میکشم !
ــ

کوچه کوئیرل اینا ، ساعت دو نصفه شب
کالین و رابستن در حالی که لباس سیاهی پوشیدن و جورابی هم روی سرشون کشیدن دارن تو کوچه راه میرن .

کالین : میگم که برادر رابستن... این جورابه چقدر بو میده همی .
رابستن : به ریش مرلین فقط یه روز تو پام بود...گفتی پلاک خونش چنده ؟
کالین : 666 .

و بعد کالین به خونه مخفوفی اشاره کرد .

رابستن : بیا حاجی ...قلاب بیگیر ما از دیوار بریم بالا .
کالین : نه برادر لازم نیست قلاب بگیریم ، همه چیز با در بازکن های الیاس حل میشه همی !!()

داخل خونه کوئیرل
کوئیرل روی مبل نشسته و داره تلویزیون نگاه میکنه .

کوئیرل : آها برو...د برو لامصب...دهنت سرویس ! پاس میدادی دیگه !
بومکیوس !( افکت از جا کنده شدن در )
کوئیرل از جا میپره و پلاستیک تخمه روی زمین پخش میشه .

دو فرد ارزشی جوراب به سر وارد کادر دوربین میشن و همزمان فریاد میزنن : جریوس !
کوئیرل عمامه شو باز میکنه و در برابر طلسم قرار میده و باعث میشه که طلسم جریوس کمونه کنه و بخوره به تلویزیون .

کوئیرل : ای نامردا ! تلویزیونم اومد پایین ، بوق تو همتون...بوقی ها تو خونه من چی کار میکنین ؟

رابستن و کالین جورابا رو از سرشون ورمیدارن .

کوئیرل :
رابستن : بوقی ! خودت توضیح بده چی کار کردی با ما !
کوئیرل : دو شقه ایوس !
رابستن از وسط به دو نیم تقسیم میشه .
کوئیرل :

کالین : ها کوئیرل ؟ پاسخ ده ! چرا ما دو برادر را در طول این همه سال ز هم جدا نمودی ؟ چرا ما را رها نمودی ؟ ماجرای آن آمپول ها چه بود یا کوئیرل ؟...آسلامیوس!

فضا از نور سیفیدی پر میشه و در آن مکان هر چیز بی ناموسی وغیر آسلامیوسی که وجود داره نیست و نابود میشه اما...
کوئیرل پشت مبل پناه گرفته و پیازی را جلویش گرفته بود .

رابستن : ببین کوئی جون !مث بچه آدم بگو واسه چی ؟
کوئیرل از پشت مبل بلند میشه و میگه : پیازیوس !

از در و دیوار پیاز بر سر رابستن و کالین نازل میشه .

رابستن : اه اه پیف پیف !
کالین : یا کوئیرل ! همانا مرا مجبور نمودی ! حداقل پاسخ ده که همی چگونه بر خواب ما آمدی ؟ آیا تو پدر ما هستی واقعنی ؟
کوئیرل : برو بوقی ! آره من باباتم ! که چی ؟... قزوینیوس !

رابستن و کالین به شدت احساس خطر کرده و شدیدا خود را از جلوی طلسم خفن کوئیرل کنار کشیدند!!

کالین : ای برادر! این گونه نمی شود با این بشر مقابله نمود ، من از سمت چپ میروم و تو از سمت راست حمله کن ، این گونه شکست خواهد خورد .

رابستن و کالین حمله استراتژی خویش را آغاز میکنن .
کوئیرل : ای بابا ! مادر نزاییده کسی با ما در بیفته ! به من میگن کوئیرل آسلامی !

سپس از جا بلند میشه ، با عمامه ش میزنه تو کله رابستن و یه پیاز هم میکنه تو حلق کالین .

کالین : ای بوقی ! به من بگو چگونه به خواب من آمدی ؟ من هر چه کردم نتوانستم به خواب ملت دخول کنم .
کوئیرل : یوهاهاهاهاهاها !

ناگهان طنابی از پوست پیاز پدیدار میشه و رابستن و کالین رو به هم میبنده .
کوئیرل : ها ...من پدرتون بیدم ! من به خوابتون وارد شدم ! من شما رو تو بچگی ول کردم چون ننه تون مرد منم حوصله بچه داری نداشتم و شما رو شوت کردم ، اسم ننه تون هم ****** بودش ! بعد از اون من اون آمپولا رو به شما زدم چون عقده ای بودم و اینا .
رابستن : حالا چرا آمپول آسلامی رو به من نزدی ؟ چرا آمپول فساد اخلاقی زدی به من.
کوئیرل : هممم...دیگه بای بای فرزندان من !

در همین لحظه طناب فشرده و فشرده تر میشه و خخه...
کالین و ربستن به سوی سقف پرواز کردند !!




Re: محل تمرین دوئل محفل
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴ پنجشنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۶
#70

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
ستاد مرکزی مبارزه با جونورای خطرناک

همه دور میز دایره ای شکلی نشسته اند و در مورد مسئله مهمی بحث میکنند.

ارزشی شماره 1 میکوبه روی میز: این وضع غیر قابل تحمله!
ارزشی شماره 2 میکوبه روی میز: باید جلوی جونورای آزاد رو گرفت!
ارزشی شماره 3 میکوبه روی میز: به زودی همشونو جمع آوری میکنیم ...

بلافاصله همه نعره زنان و جیغ کشان در تایید حرف ارزشی شماره 3 به صورت بندری روی میز ضرب میگیرند و اتاق رو میذارن روی سرشون و سپس بخاطر نیروی گریز از مرکز اتاق می افته روسرشون و ... در ادامه به صفحه 9 حوادث مراجعه شود!

فردا
مکان: هاگوارتز


دوربین از جام یکی از بچه ها میپره بیرون و با سرعت از لابه لای صدها پا عبور میکنه تا به انتهای سالن میرسه سپس به مدت چند ثانیه با زاویه سی درجه در راستای افق رو به بالا حرکت میکنه و ناگهان روبه روی اعلامیه ای توقف میکنه ...

حکم آموزشی شماره 340948340568

از این پس همه جانوران هوشمند باید خود را به وزارتخونه معرفی کنند به دلایل زیر:

1- ثبت شدن در لیست وزارت سحر و جادو
2- داشتن شناسنامه جادوگری
3- واکسینه شدن و مبارزه با شیوع بیماری های خطرناک
4- بهره مند شدن از امکانات شهروندی

دو ساعت بعد
مانور ضد زلزله!


1 ...2 .... 3... درررررررررررررررررررررررررررییییییییییییییییییییییینگ!

زلزله فرضی آغاز میشود و همه دانش آموزان با سر به زیر میزها شیرجه میزنند.

زیر میز:
پسره: دقت کردی ما همه جا با هم تنهاییم؟
دختره: اوا چقدر تو بی ناموسی! الان مانور ضد زلزلست باید طبیعی به نظر برسی!
پسره: آها یادم نبود ... جالبه اون دیواره هست داره رومون خراب میشه ... اگر مانور نبود فکر میکردم واقعیه!
پسره و دختره شوخی شوخی میخندن:
- هرهرهر کرکرکر!
و سپس هر دویشان جدی جدی زیر آوار مدفون میشن!

چند لحظه بعد

گروه امداد وارد عمل شده و داره کشتگان و مجروحان حاصل از زلزله فرضی رو از زیر آوار بیرون میکشه ... در آن طرف سالن خانواده های مصیبت زده به شدت به مدیر مدرسه فحش میدن و از نحوه اداره مدرسه شکایت میکنن و مدیر مدرسه نیز بدون عقب نشینی از مواضع خود با اعتماد به نفس تمام اتهامات رو تکذیب میکنه!
- مرگ که چیزی نیست. چیزهای بدتر از مرگ وجود دارد .. باید خدا رو شکر کنید که فرزندانتون تنها زیر آوار تکه تکه شدن!

دوربین بدون توجه به داد و قال ها با سرعت به سمت یکی از برانکارد ها حرکت میکنه و طولی نمیکشه که شخص مورد نظر رو پیدا میکنه .. بلیز و مک بون با دماغ های چین انداخته یک عدد ساحره صفر از پنج رو از زیر آوار بیرون کشیدند و دارند به محلی امن منتقل میکنند.

مک: ببین بلیز ... یادته که ما با هم چه کارا که نکردیم. اون موقع که هردومون نوک حمله کوییدیچ بازی میکردی ... وقتی وزارت گیلدوی رو سرنگون کردیم ... وقتی در جهت آزادی جن های خانگی اولین گام را برداشتیم ... وقتی بر علیه حزب قیام کردیم ... وقتی ساختار زوپس رو برای عله تشریح کردیم ... زمانی که با انگشتامون رولپلینگ رو میچرخوندیم ... وای چه دورانی بود ...

بلیز: بذار فکر کنم! .. هوم ؟ امممم! هممممم!؟
مک: باب شوخی کردم میخواستم جو خودمونی بشه!
بلیز: آها ... خب ..
مک: میگم خانمم، چو فردا قراره تو یه دوئل شرکت کنه
بلیز: خب ...!
مک: میدونی که همیشه نژاد ما مورد تبعیض قرار گرفته!
بلیز: خب ...!
مک: من فردا نمیتونم به عنوان همراه در کنار چو باشم..
بلیز: خب ...!
مک: آخه باید برای معرفی برم وزارت سحر و جادو
بلیز: خب ...!
مک: تو جای من میری چو رو تشویق کنی؟
بلیز: خب...!

مک: خب و کوفت ... خب و درد .. خب و معرض!
بلیز: خب
ساحره صفر از پنج: ببخشید نمیخواید به زخمهای من رسیدگی کنید؟
بلیز: آها خب شوخی کردم .. باشه مک. ولی چطوری؟
ساحره صفر از پنج : آقا با شما بودم!
مک: اه یه لحظه ساکت شو ببینم بلیز چی میگه! با معجون مرکب پیچیده هر چقدر پشمم میخوای از بدنم بکن...!
ساحره: واقعا که .. به احساسات لطیف من بر خورد !
بلیز: شششش ساکت بابا ... میگم مک قضیه پشم حله ولی معجون مرکبو از کجا بیارم؟
ساحره: بابا ازم خون رفته دارم میمیرم ... ممم مممم ممم!
مک در حالی که با دست از حرف زدن ساحره جلوگیری میکنه:

- از دفتر اسنیپ!
بلیز: چی؟ امکان نداره!

همان شب

شب تاریک فرا رسیده و ماه در بالاترین نقطه خود در آسمان قرار دارد و برهمه جا نور افشانی میکند ... از دور صدای زوزه گرگ ها و گرگینه ها ، حرکت باد از بین شاخ و برگ درختان و صدای کشیده شدن شنل هایی بر روی زمین به طور مبهم به گوش میرسد!

همان لحظه در دخمه ها (اتاق اسنیپ)

خررررررررپفففففففففففففففف خرررررررررررررررررپففففففففففف
نکته کنکوری: یعنی اسنیپ خواب است.

اسنیپ بر روی تخت به خواب عمیقی فرو رفته ... ناگهان در زیر تخت اسنیپ باریکه نوری روشن میشه و به دنبالش صدای زمزمه مانندی به گوش میرسه:

- انبار اسنیپ که میگن اینجاست! هوم ایول همه چیز داره .. هوم اینم معجوناش وووواوووو ... معجون مرکب دیویست ساله! ایول همینو برمیدارم ... خب تا بیدار نشده برم! اه این چی بود رفت تو دماغم! .. وای عطسم گرفت .. هه .... هه ... هه ...

بلافاصله بلیز به زور جلوی دهنشو میگیره اما عطسش نمیاد ...
بلیز: نه دوباره داره عطسم میاد الان بیدار میشه ... هه ... هه ... هه!

باز بلیز جلوی دهنشو میگیره اما عطسش نمیاد ... مدتی میگذره هیچ اتفاقی نمی افته. بلیز از زیر تخت میاد بیرون و پاورچین پاورچین به سمت در خروجی راه می افته....

ههههههچچچچچچچوووووووووووووووووووووو!!! (صدای عطسه)

بلافاصله اسنیپ از خواب میپره و همون لحظه همه چراغا به صورت خودکار روشن میشه ... اسنیپ در حالی که سعی داره چشم بندشو از چشماش دور کنه با دست آزادش به همه جا طلسم میفرسته (از همون سبزاش) و نعره میزنه:

- پاااااااااااااااااااااتررررررررررررررررررررررررر!!! پسره کله زخمی! صد امتیاز از گریفندور کم میکنم! خودتو نشون بده ... کروشیو! بیا بیرون ... پاتررررر! با تو ام ...

اسنیپ همچنان سعی داره چشم بندشو کنار بزنه و بلیز هم از موقعیت استفاده میکنه و میپره پشت تخت پناه میگیره پناه میگیره!

اسنیپ: پاتر از همون اول که پاتو تو مدرسه گذاشتی شروع به نقض قوانین کردی ، تو مثل پدرت یک ارزشی واقعی و یک دزد کثیف هستی .تو وارد اتاق خصوصیه من شدی پاتر .. پااااتر کجایییی؟ (نعره)

همون لحظه مکانی بس مخوف و احتمالا چند صد متر زیر زمین

دوربین روی دیوار بدترکیب جلوش زوم کرده ...
- ارباب .. اسنیپ از کنترل خارج شده و دائم به شخصیت والامقام شما توهین میکنه چه امری می فرمایید؟
دوربین با صدای عله شروع به صحبت میکنه:
- بلاک!

دوربین روی دستگاه مخوفی زوم میکنه که با حروف ظریف طلایی رنگ کلمه منوی مدیریت روش حک شده و سپس ... دست بدترکیب کج و کوله ای که به سمت دکمه قرمز رنگی در حال حرکت است در تصویر نمایان میشه. و این است بلایی که سر گستاخان میاد!

بوووووووووووووووووووووم!
انفجار عظیمی در دخمه اسنیپ رخ میده و به همان سرعت هم از بین میره، سپس سکوت مطلق بر فضا حاکم میشه. چند لحظه میگذره و بلیز از مخفی گاه خود بیرون میاد و چند لحظه به جسد پودر شده اسنیپ خیره میشه (این است قدرت آتشفشان) سپس با سرعت دور میشه.


----------------------------------------------------------------------

روز دوئل
مکان: یکی از سالن های هاگوارتز
داور: آلبوس دامبلدور


آلبوس: قهرمانا لطفا بیان جلو
مک: برو چو من تشویقت میکنم...
چو: اوه مک تو معرکه ای!

چو لبخند شیرینی به مک میزنه و جلو میره. مک با نگاهش چو رو تعقیب میکنه و سپس چشمش به حریف چو می افته.

مک
بلا

آلبوس: خب همونطور که میبینید بر طبق قرعه چو و بلا باید با هم رقابت کنن ... هوم .. اما همراه بلاتریکس..!؟

آلبوس حرفشو نیمه تمام میذاره و به اطراف نگاه میکنه .. در گوشه سالن یک نفر به صندلی طناب پیچ شده و دهنش هم بسته است و آثار ضرب و شتم به وضوح بر روی چهره اش دیده میشه! رودلف!

آلبوس: اول از همه جا داره از خانم بلاتریکس بخاطر آوردن همراه تشکر کنم اما خانم بلاتریکس ... همراه شما میتونه آزادانه شما رو تشویق کنه .. حتما به قوانین آشنایی دارید!
بلا: همسر من اینجوری راحتتره
رودلف: مممم مممم مممم (ترجمه: عزیزم تو جذاب ترین همسر دنیایی )

آلبوس: خب هر چند که میدونید در این دوئل ها قهرمانان برای کشتن میجنگند و اغلب یک نفر میمیره یا به شدت مجروح میشه اما خب به هر حال هدف تمام این رقابت ها تنها گسترش ارتباطات میان جوامع جادوگری است پس با هم دست بدید!

بلاتریکس لبخند ملیحی میزنه و چو نیز با اعتماد به نفس لبخند میزنه و دو قهرمان با هم دست میدن...

قرچ قرچ قرچ! (صدای شکسته شدن استخونها)
چو: آیییییییییییییییییییییییییییییییییی دستم!!!

چند لحظه بعد از آن دست دادن کذایی

مک: چو تو میتونی ... باید تا میتونی مقاومت کنی!
چو: خیالت راحت باشه مک ... تا تو باهامی هیچ چیز نمیتونه با من مقابله کنه ..

داور: با صدای سوت من دوئل شروع میشه ... یک دو سه سووووووووووووووووت!!!

بوووووووووووووووووم!!!
زمین جلوی چو منفجر میشه و چو به پرواز درمیاد و به شدت با دیوار روبه رو برخورد میکنه و بلافاصله بر اثر ضربه دیوار ریزش میکنه و چو در بین گرد و خاک گم میشه!
مک: خوب شد من باهاتم

چو داره سعی میکنه خودشو از زیر سنگا بکشه بیرون که چیزی مثل برق از جلوی همه میگذره و خودشو به چو میرسونه و می افته روش و شروع میکنه به زدنش ...

مک: چو بزنش چو بزنش .. موشو بکش! چرا پشتتو کردی؟ ... مشت بزن ... انگشتتو بکن تو چشش .. گازش بگیر!
چو در حالی که توسط بلا از مو بلند شده و مثل فرفره در هوا میچرخه داد میزنه:
- مک نگران نباش همه چیز تحت کنترله آخخ!

همون لحظه موبایل مک زنگ میزنه و مک جواب میده!
پشت خط: الو بلیز.... من مکم تو وزارت سحر و جادوییم... بوقیا همه ما رو انداختن تو آزکابان. همه اینجان .. من ، هدی ، کج پا ، تره وه ... حتی این سیریوس احمقم برای اینکه نیفته تو آزکابان تغییر شکل داده و باز گرفتنش و ....

- جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ!

مک واقعی با شنیدن صدای جیغ حرفشو میخوره.
مک: چو چطوره؟ این صدای چو بود مطمئنم!

همون لحظه بلیز به بلاتریکس نگاه میکنه که چو رو روی زمین خوابونده و با دستاش سر چو رو گرفته و با زانو محکم میزنه تو صورت چو و با هر ضربه خون بیشتری به اطراف می پاشه!

مک قلابی( بلیز) : نه زیادم بد نمیجنگه!

همینطور که بلیز حرف میزنه با چشم چو رو دنبال میکنه که از یه ور اتاق به سمت دیگه پرت میشه و همچنین بلاتریکس که به شدت داره قهقهه میزنه!

مک: خوب ...؟
بلیز ادامه میده: نه میدونی .. اتفاقا به نظر من چو خیلی هم خوب میجنگه ... اگر همینجور ادامه بده حتما حریفشو شکست سختی میده ..
مک: آخییش خیالم راحت شد یه لحظه فکر کردم صدای جیغ چو رو شنیدم!

در میدان جنگ

بلا: کروشیووووووووووووووووووووو بوووهاهاها !!!
چو : جیییییییییییییییییییییییییییییییییییغ!

بلافاصله: آلبوس مداخله میکنه:
- آلبوس قبل از هر چیز من تشکر میکنم ! ولی خانم بلاتریکس لطفا اینجوری دوئل نکنید ...
بلا: تو چی میگی پشمک؟
آلبوس: از توهینتون متشکرم ولی استفاده از این طلسم خلاف مقرراته!
بلا: انقدر تشکر نکن پیرمرد جلف دیگه رفتی رو اعصابم!
آلبوس: با تشکر از .. چشم دیگه تشکر نمیکنم .. متشکرم اوا ببخشید!

بلا: دیگه عصبانی شدم .. همچین مزه طلسمهای بلا رو بهت بچشونم مثل لانگ باتم ها که حرف زدن یادشون رفت تشکر کردن یادت بره!
بلا لنگه کفششو (از همین پاشنه ده سانتیا) درمیاره و می افته رو آلبوس و شروع میکنه به کتک زدنش!
آلبوس: ... آییییی مرسی .. آیییی متشکرم ... آییی تشکر میکنم! با عرض پوزش ریشمو ول کن آیییییی غلط کردم خیلی ممنون!

بلا
همون لحظه چو از فرصت استفاده میکنه و سینه خیز خودشو به چوبدستیش میرسونه ... بلا اونقدر سرگرم کتک زدن آلبوسه که حریفشو فراموش کرده ... چو چوبدستیشو بلند میکنه و نشونه میگیره!

- تیکه ایوس!

صحنه اسلوموشن میشه .. طلسم نقره ای رنگی همه جا رو روشن میکنه و محکم به پشت بلا برخورد میکنه و ازش میگذره ... ناگهان در سالن سکوت حکم فرما میشه و همه به بلا نگاه میکنند که همچنان بی حرکت مونده و هنوز آثار هیجان در چشم های حیرت زدش به وضوح قابل تشخیصه ... سپس بالاتنه بلا روی پایین تنش در خلاف جهت به آرامی میلغزه و ناگهان بالا تنه و پایین تنه اش به طور کامل از هم جدا میشن و بلاتریکس در هم میشکنه و سقوط میکنه .

همه با حیرت به پایان جنگ خیره میشن ..
رودلف: ممممم مممم مممممم!
سپس آلبوس که در آخرین مراحل دوئل بر اثر ضرب و شتم وضعیت ناجوری پیدا کرده از زمین بلند میشه:
- با ت .. تشکر از بلا (کسی نیست؟) و چو .. دوئل تموم شد..

چو با خوشحالی از روی زمین بلند میشه و به سمت مک قلابی میدوه که در حال گزارش چگونگی پایان نبرد به مک اصلیه .. اما در همون بین بلیز (مک قلابی) یک آن برق عجیبی رو در چشم های چو تشخیص میده ... برق عشق

مک قلابی: نه من مک نیستم این کار رو نکن!
مک اصلی از پشت خط: نه اینکار رو نکن! من مکم!

:bigkiss: :bigkiss: :bigkiss:

پایان


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۲ ۱۸:۴۱:۴۵
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۲ ۱۸:۴۸:۵۳
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۱۲ ۱۹:۰۳:۵۳



Re: محل تمرین دوئل محفل
پیام زده شده در: ۱۸:۰۷ چهارشنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۶
#69

الیور وود قدیم


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۴۱ یکشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۴
از دور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 321
آفلاین
یا لطیف

- گفتم سر جات بمون !
سیریوس با لحن تندی جمله ی بالا را خطاب به الیور گفت و ادامه داد :
- این یه دستوره ! حق نداری دخالت کنی ، می فهمی ؟ یکی از ما باید از اینجا زنده بیرون بره و اون هم تو هستی !
الیور با صورت بر افروخته اش به سیریوس نگاه کرد و با صدای بلندی گفت :
- اما من نمی تونم برگردم ! من هم باید باهات بیام .
سیریوس دستش را روی بینی اش گذاشت و گفت :
- ساکت پسر ! می خوای دوتامون رو به کشتن بدی ؟
بعد دستش را روی شانه ی الیور گذاشت و ادامه داد:
- الیور ، این چیزیه که من انتخاب کردم ، اون نباید بفهمن که تو ما من هستی ! اگه اصرار ریموس نبود تو رو با خودم نمی آوردم . منطقی باش الیور ، این هم یکی از بدی های جنگه ، بعضی وقت ها باید فقط نظاره گر باشی ، امیدوارم بفهمی ، من باید برم . دوست ندارم به خاطر دیر کردنم مسخرم کنه !
- پس لا اقل قبول کن از دور نگاهت کنم !
- اما ...
- خواهش می کنم سیریوس ، مطمئن باش که کاری نمی کنم ، بزار حد اقل از عذاب وجدان خلاص بشم . خواهش می کنم .
سیریوس به چشم های سیاه الیور نگاه کرد . بازتاب تصویر چهره ی آرامش را در آنها می دید :
- باشه ، اما از دور و باید قول بدی که اصلا دخالتی نکنی .
چشمان الیور برقی زد و سیریوس را در آغوش گرفت .

***

ردایش را دور خودش پیچید و در شیار میان دو مجسمه پنهان شد . راهروی تاریک و متروک وزارت از آنجا به خوبی دیده می شد . سیریوس آرام و با وقار در میان مجسمه های شکسته قدم می زد . نگاهی به ساعتش انداخت و به تنه ی مجسمه ی ساحره ای تکیه داد . مه مرموزی در راهرو نشسته بود . چشمان الیور کم کم سنگین می شدند . سرش را به مجسمه ی جن خاکی سمت چپش تکیه داد و آرام چشمانش را بست . سالن در سکوت عجیبی به سر می برد . حتی صدای قدم های سیریوس هم به گوش نمی رسید . در همین حال بود که نا گهان صدای نعره ی سیریوس الیور را از جا پراند . دوئل آنطوری که الیور انتظار داشت شروع نشد . سریع و وحشتناک بود . لسترنج از گوشه ی راهرو طلسمی را به سمت سیریوس فرستاده بود . طلسم به مجسمه ی ساحره برخورد کرد . سیریوس خود را به گوشه ای پرت کرد و فریاد زد :
- استیوپفای ...
لسترنج خود را پشت مجسمه ی شکسته ای پنهان کرد . طلسم مه را شکافت و به انتهای سالن رفت . سیریوس دوباره فریاد زد :
- سکتو سمپرا
طلسم مستقیم به مجسمه ای که لسترنج پشت آن پناه گرفته بود برخورد کرد . صدای قژقژ عجیبی از مجسمه بلند شد . لسترنج چند قدم به سمت جلو برداشت . موهای زیبایش در هوا تاب می خوردند . چوب دستی اش را به سمت مجسمه ی که سیریوس پشت آن بود گرفت و فریاد زد :
- هی ! نکنه می ترسی ؟ انتظارشو داشتم . سیریوس ، تو می تونستی جادوگر سیاه خوبی بشی ، اما اون پاتر لجن ...
سیریوس با حرکتی سریع از پشت مجسمه بیرون آمد و فریاد زد :
- اکپلیار موس ... بار آخرت باشه که به پاتر توهین می کنی ...
با پایان یافتن جمله ی سیریوس لسترنج فریادی از درد کشید و به عقب پرت شد .
الیور از دور شاهد صحنه بود ، چوب دستی لسترنج دقیقا جلوی پای خودش افتاد . سریع آن را برداشت و به سمت سیریوس گرفت . صدای فریادش در گوش الیور پیچید :
- کروشیو ...
سیریوس نعره ای کشید و روی زمین افتاد . الیور با چشمانی وحشت زده به او نگاه می کرد . لسترنج خنده ی مستانه ای می کرد :
- لذت بخشه ! خیلی لذت بخشه ! شکنجه ی یه جادوگر سفید ...
الیور چوب دستی اش را بیرون آورد . نمی توانست همچین صحنه ای را ببیند . سیریوس از درد خود را روی زمین می کشید . الیور بلند شد و با سرعت به سمت لسترنج رفت :
- ازش دور شو کثافت ... اکسپلیارموس
لسترنج با وحشت به سمت الیور برگشت . سیریوس هنوز از درد روی زمین افتاده بود . لسترنج پوزخندی زد و چوب دستی اش را به طرف الیور گرفت :
- آواداکدروا ...
پاهای الیور سست شد . اشعه ی سبز با سرعت به سمت او می آمد . چوب دستی الیور از دستش افتاد .
سیریوس به زحمت ایستاد . مات و مبهوت به جسد الیور نگاه کرد و به طرف آن رفت . لسترنج طلسمی به طرف او فرستاد . طلسم زوزه کشان از کنار او رد شد . سیرویوس به طرف او برگشت و با قدرت فریاد زد :
- سکتوسمپرا ... اکسپلیارموس ... دپریمو ... انگرجیوس ...
لسترنج با وحشت به سیل طلسم هائی که به سمتش می آمدند نگاه کرد و با سرعت به سمت در کناری اش رفت و از راه رو خارج شد .
سیریوس به بالای سر الیور رسید . سرش او را روی پایش گذاشت . قطره اشکی روی صورت زرد الیور چکید . در چشمان باز و بی روحش آثار ترس به خوبی دیده می شد . صدای هق هق سیریوس در راهرو پی چید . مه راهرو رقیق تر شده بود . سالن تاریک تر از آنچه بود به نظر می رسید .


این روزها که می گذرد
شادم
این روزها که می گذرد
شادم
که می گذرد
این روزها
شادم
که می گذرد...

«قیصر»


Re: محل تمرین دوئل محفل
پیام زده شده در: ۰:۰۴ یکشنبه ۸ مهر ۱۳۸۶
#68

آلبوس پرسیوال ولفریک  دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۵ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۰۹ جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 281
آفلاین
***مرحله دوم دوره دوم مسابقات دوئل***
با سلام خدمت تمامی شرکت کنندگان محترم دوه دوم دوئل.دوره دوم همان طور که در پست قبل نیز گفته شده ، از ساعت 00:00 هشتم مهر آغاز و تا 24:00 پانزدهم مهرماه ادامه خواهد داشت.مسابقات در مرحله دوم این دوره به این شرح است:

مسابقه اول: رابستن لسترنج - کالین کریوی

مسابقه دوم: اولیور وود - سیریوس بلک

مسابقه سوم: مرلین کبیر - کورن اسمیت

مسابقه چهارم: چو چانگ - بلیز زابینی


و اما شرح مرحله دوم :
در مرحله دوم در واقع شما و حریفتان در این مرحله که در بالا مشاهده می کنید ، در رول حریف همدیگر نیستید بلکه یکی دوئل کننده ودیگری شاهد یا جانشین دیگری است و هر دو نفر در نمایشنامه در یک سمت دوئل قرار دارند و از همدیگر حمایت می کنند .طرف مقابل دوئل نیز آزاد است و بعهده خود نویسنده گذاشته شده است.همچنین حتما لازم نیست که خودتان را در رول شرکت کننده اصلی دوئل نشان دهید ، می توانید خود شرکت کننده اصلی باشید و یا حریفتان(در مسابقه های بالا و نه نمایشنامه) شرکت کننده دوئل باشد و شما جانشین.باز هم تاکید میکنم انتخاب رقیب و جانشین وی در نمایشنامه آزاد است و بعهده خود شرکت کننده می باشد.همچنین در این مرحله محدودیت زمانی و مکانی نیز وجود ندارد.



سوالی دیگری نیز در این ارتباط بود از طریق پیام شخصی در خدمتم.موفق باشید .با احترام.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۶/۷/۸ ۰:۰۸:۵۱



Re: محل تمرین دوئل محفل
پیام زده شده در: ۲:۵۸ شنبه ۷ مهر ۱۳۸۶
#67

آلبوس پرسیوال ولفریک  دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۵ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۰۹ جمعه ۱۲ بهمن ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 281
آفلاین
مرحله اول دوره دوم دوئل


مسابقه 1 : مریدانوس 0 – رابستن لسترنج 23


پست شماره 58 رابستن لسترنج:
رابستن عزیز پستت از سوژه جالبی برخوردار بود و به خوبی روی آن کار کرده بودی.غلطهای تایپی در پستت نیز به چشم می خورد.البته به نظر من اگر کمی بیشتر به توصیف دوئل می پرداختی ، پست بهتری از آب درمی آمد.البته به نظر من بهتر بود در پایان پستت کمی هم به سرنوشت شمشیر به طور واضح می پرداختی و با ادامه ای طنز گونه ، به پستت پایان زیباتری می بخشیدی.موفق باشی.


مسابقه 2 : ایگور کارکاروف20 – اولیور وود 23

پست شماره 56 ایگور کارکاروف:
خب در ابتدای پستت از توصیفاتت قشنگی استفاده کرده بودی.گرچه از لحاظ هری پاتری سوژه تان مشکل داشت و اولیور را با ایگور تقریبا هم سن فرض کرده بودید ولی تقریبا تا اواخر پست ، سوژه تان را به خوبی پیش برده بودید و ترس ایگور را به خوبی نمایش داده بودید.انقلاب درونی ایگور را با شوکی که از حمله ایگور به اولیور وارد کردی به خوبی به تصویر کشیدی ولی به نظر من در این بخش بهتر بود کمی بیشتر به توصیف آن می پرداختی و سپس به سی دقیقه بعد می رفتی.البته یکی دو مورد غلط تایپی در پستت به چشم می خورد.در چند مورد نیز روانی جملات چه از نظر معنایی و چه نگارشی مشکل داشت که با سابقه ای که از پستهای زیبای شما سراغ داریم ، می توانستید با کمی کار بر روی آن ، پست بهتری خلق کنید.

پست شماره 63 اولیور وود:
خب شما هم همانند ایگور عزیز بیشتر پستت را به توصیف دوئل اختصاص داده بودی ، با این تفوات که آنرا پورش داده بودی .خصوصیت مثبت پستت این بود که علیرغم توصیف دوئل در بیشتر پست ، خستگی و کسالت حاصل از آن را نداشت و خواننده را خسته نمی کرد.در پستت چند غلط املایی به چشم می خورد از قبیل مسدود.البته به نظر من پستت هم از لحاظ سوژه و هم از لحاظ نگارشی کامل بود.موفق باشی.با احترام.

مسابقه 3: مرلین کبیر 24 -سوروس اسنیپ19

پست شماره 55 سوروس اسنیپ:
ابتدای پستت طنز مناسبی داشت که البته در قسمت دیالوگهای اسنیپ برای اضافه کردن امتیاز به دراکو با یکی دو جمله ناقص که مفهوم را ناقص می رساند و یکی دو اشتباه تایپی روبرو بودیم کهدر ادامه پست نیز به تعدادشان افزوده شده بود.البته در دیالوگهای اولیه مشخص نکرده بودی که مینروا هم در صحنه حضور داره و بعد از دیالوگ آنرا گفته بودی که بهتر بود او را در صحنه وارد می کردی تا به طنز پستت کمک کند و علاوه بر آن حضور مینروا و دست به سر کردن وی ، ناگهانی نباشد.البته دلیل دوئل کمی نامتعارف بود و در پستت به دوئل نیز کم پرداخته شده بود، گرچه اگر مرلین را زودتروارد داستان می کردی شاید این عیب تا حدودی پوشیده می شد.البته بایدواقعا بهت در مورد انتخاب سوژه های فرعی تبریک بگویم ، سوزه های فرعی زیبایی بکار برده بودی از قبیل دویدن دامبل و یا کسر ثانیه مرلین.

پست شماره 64 مرلین کبیر:
خب در ابتدای پست با کمی تغییر در ضرب المثل های رایج ، و خنده دار کردن توصیفات ادبی ، شروع بسیار خوبی داشتید.گرچه دلیل اصلی دوئل و اینکه صرفا چرا دانش آموزان سوروس را به دوئل با مرلین مجبور کردند و اصلا موضوع چه بوده است و در واقع پیش زمینه برای علت آن نپرداخته بودید ولی با استفاده از شیوه جدید در دوئل و شوک وارد از استفاده از وسائل ماگلی در دوئل ، تا حدودی این موضوع نقص را پوشانده بودید.ضمن اینکه با سوژه های فرعی زیبا از قبیل هری پاتری کردن پست و اشاره به مرگ دامبلدور توسط اسنیپ ، تکه های جالبی خلق کرده بودید.موفق باشید.

مسابقه 4: چو چانگ 23 – آبرفورث دامبلدور19

پست شماره 65 آبرفورث دامبلدور:
خب در ابتدای پست به دو موضوع اشاره کرده بودی که بهتر بود دلیل و پشتوانهای برای یکی از آنها و نیز سرانجامی برای دیگری در نظر می گرفتی.مورد اول دلیل اینکه دوئل فقط بین گریف و اسلی باید برگزار می شد ، بهتربود توضیح و یا دلیلی نیز واسه این مورد می آوردی چون بهرصورت در روند پستت نیز نقش تعیین کننده ای داشت و دیگری دلیل عدم شرکت دوئل بعد از شکست خورن آبرفورث از ساحره ای بود که بهتر بود که دلیل و سرانجامی برای آن در نظر می گرفتی.توضیحات داخل پرانتزت گرچه به طنز پستت کمک کرده بود ولی بهتر بود کمتر از آنها استفاده می کردی چون همه آنها ضروری نبودتا هم تاثیر بیشتری بگذارد و هم اینکه از مقدار متعادلش تجاوز نکند.در پایان پست هم توجه به این موضوع نکرده بودی که فقط قرار بوده اعضای گریف و اسلی به هاگزمید بروند و چو در پشت یکی از مغاز ها تغییر شکل داده ، بهتر بوده قبل از آن و در مدرسه به این موضوع اشاره می کردی.

پست شماره 66 چو چانگ:
خب باید گفت که پست تقریبا هری پاتری بود ، تقریبا از این لحاظ که ورژن تا پایان کتاب پنجم اش بود.در اواسط پست ذکر کرده بودی که چو فقط یک طلسم برای دوئل بلد بوده است و آن هم اکسپلیارموس بوده ولی بعد از آن چو از پروتگو استفاده کرده است.به سوژه خود خوب پرداخته بودی و خصوصیاتی که در مورد آبرفورث مطرح کرده بودی تقریبا با خصوصیاتش که در کتاب پنجم اشاره شده بود ، تطابق داشت.موفق باشی.

مسابقه 5: لیلی اوانز – جرج ویزلی
عدم شرکت در مسابقه و حذف هر دو شرکت کننده از مسابقات

مسابقه 6: بلیز زابینی 25 -ریموس لوپین 18

پست شماره 57 ریموس لوپین:
خب در ابتدای پست با توجه به اینکه ریموس به گفته خودش تمام شب بیدار بوده و از شی نگهبانی می کرده ، بهتر بود این سخن را نمی گفتی تا مقصر دانستن ریموس توسط خودش در ادامه پست موجه تر جلوه کند.گفت و گوهای ابتدایی پست با اینکه در حین صحبتها ، گوینده آنها را مشخص کرده بودی ولی بهتر بود با توضیحات و فضاسازی همراه باشد ، این را با توجه به سبک نوشتاری پستت می گم.البته در مورد شی گرایبلی و اینکه دامبلدور چگونه به نوعی صاحب ان محسوب می شده ، بهتر بود کمی بیشتر توضیح می دادی.خب با اینکه سعی کرده بودی پایان جالبی به پستت ببخشی و تا حدودی هم موفق شده بودی ولی آرامش دامبلدور با وجود انکه شی به سمت لرد برمی گشت کمی عجیب می نمود.موفق باشی.

پست شماره 60 بلیز زابینی:
خب به جرئت می توانم بگویم که بهترین پست این مرحله را از شما شاهد بودیم و من با حتی با چند بار خواندن آن نتوانستم موردی قابل ذکری را پیدا کنم که در نقد ذکر کنم ، جز سوژه زیبا ، فضاسازی جالب و طنز جالب و منحصر به فرد.موفق باشید.

مسابقه 7 : ویولت بودلر – جسیکا پاتر
عدم شرکت در مسابقه و حذف هر دو شرکت کننده از مسابقات

مسابقه 8: هلگا هافلپاف 0 – کورن اسمیت 23

پست شماره 59 کورن اسمیت:
با اینکه پستتان روند تقریبا سریعی داشت ولی شروع و پایان جذابی را برای ان انتخاب کرده بودید و سوژه جوانمردی را برای آن برگزیده بودید ، هر چند در پایان پست سرنوشت مرد دوم شنل پوش مشخص نشد و با توجه به توصیفاتتان از این دو نفر مسلما ، دیگری نیز می توانست خطرناک واقع شود.موفق باشی.

مسابقه 9: سالازار اسلیترین –فنریر گری بک
عدم شرکت در مسابقه و حذف هر دو شرکت کننده از مسابقات

مسابقه 10: آوریل – اندرومیدا
عدم شرکت در مسابقه و حذف هر دو شرکت کننده از مسابقات

مسابقه 11: آلیشیا اسپینت – اسکاور
عدم شرکت در مسابقه و حذف هر دو شرکت کننده از مسابقات

مسابقه دوازده : کالین کریوی 22 -سیریوس بلک 23

پست شماره 53 کالین کریوی:
خب موردی که بیشتر از موارد دیگر در اولین بار خواندن پستتان به چشم می خورد غلطهای تایپی در اواسط پستتان بود. به نظر بنده در قسمت فریاد مرد جوان پس از بیهوشی گراپ بهتر بود هویت مرد جوان را مشخص می کردید. البته از لحاظ سوژه مشخص بود که کار شده است و با کار کاردن بر تکه هایی از آن توانسته بودید پست خوبی را خلق کنید به خصوص صحنه بیهوش کردن گراپ و یا حرکات نورممد.

پست شماره 54 سیریوس بلک:
خب در پست شما نیز همانند پست کالین غلطهای تایپی دیده می شود ولی با تفاوت اینکه در ابتدای پستتان بود.از سوژه قشنگی استفاده کرده بودید و با پایان بخشیدن به دوئل به شکلی دوستانه و مقصر اصلی را معرفی کردن تقریبا جالب عمل کرده بودید.البته کمی دوئل پستت کم بود و بیشتر به حواشی پرداخته بودی.از تکه های جالب پستت می توان به لباس ابریشمی بودن ساحره برای طنز و یا توصیف کمک سیریوس به ساحره در ابتدای پست اشاره کرد.
باید گفت سخت ترین داوری مرحله اول این دوره این مسابقه بود و بعد از بررسی بسیار نتیجه فوق حاصل شد.




پ.ن: با توجه به صعود هفت نفر از این مرحله و جهت جلوگیری از عدم بهم خوردن برنامه مسابقات ، بازنده ای که بالاترین امتیاز را نیز کسب کرده است به مرحله بعد صعود خواهد کرد.با این حساب شرکت کنندگان مرحله دوم دوره دوم دوئل بدین قرار می باشند:
رابستن لسترنج - اولیور وود - مرلین کبیر - چو چانگ - بلیز زابینی - کورن اسمیت - سیریوس بلک - کالین کریوی
قرعه کشی مسابقات مرحله دوم و اعلام رقیبان بهمراه شرح مرحله دوم به زودی زده خواهد شد.مرحله دوم از ساعت 00:00 هشتم مهرماه آغاز و تا 24:00 پانزدهم مهرماه ادامه خواهد داشت.با احترام.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.