هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۳
#12

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
واقعا مورد تاثیر قرار میگیرم وقتی میبینم که یه پیرمرد دوست داشتنی اینطور برای خودش خیال بافی می کنه
مرلین جان مواظب باش تخیل زیادی هم خوب نیست
اگه زیاد از این چیزا بگی مجبورم به بروبچ بگم دوباره شکنجت بدن بری دنبال دستشویی
راستی بدون ریش خیلی خوشگلتری به عکسش نگاه کنین تا ببینین دیگه ریش نداره و حق با ماست
اینماییم که خیال اندیشیم یا اون


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۶:۰۷ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۳
#11

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۵۸ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 594
آفلاین
گیلدروی از خنده مرلینو خیس میکنه...
بلا: اه... گیلدی نقشمونو بهم زدی
گیلدی:
بلا میره و تلوزیونو خاموش میکنه...
بلا:وای مرلین... فکر کنم دچار ازدیاد آی کیو شدی! حالا خوبه یه روز کامل تو شکنجه گاه بودی... شایدم مثانت خیلی باد کرده زده به کلت!
گیلدروی بلاخره بیخیال خنده میشه
گیلدروی: مرلین یعنی تو واقعا هنوز نفهمیدی که شکنجه گاه ما تو زیرزمینه و طبقه چهارم قصر مخصوص کودکانه؟ ما اونجا برای بچه ها کارتون میذاریم، نیگا کنن، سر گرم بشن!
مرلین:
کرام: اینو دوباره ببرید ببندینش تو شکنجه گاه تا بعدا بیام دوباره یه حالی بهش بدم!
مرلین: من همین الان به یه نکته خیلی جالب پی بردم!
کرام: به چه نکته ای؟
مرلین: به اینکه من چمن همتونم! میشه یه خورده رحم کنید؟
کرام: برات متاسفم...
مرلین در حالی که داره افسوس میخوره که کارتون مورد علاقشو از دست داده خودشو به دست مرگخوارا میسپره...



Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۵:۳۲ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۳
#10

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۱:۲۹ چهارشنبه ۱۵ شهریور ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
مرلين از توي دهكده هنگلتون رد ميشد كه ساختموني قديمي ميبينه و بالاش نوشته:
آخ جون تو رو خدا اي ياران سفيد بياين ما شكنجتون كنيم.
مرلين وارد قصر ميشه و به طبقه بالا ميره.
بلا كينگزلي كرام ولدي گيلدي و تمام قبيله سياه ها دور يك سوسك كوچيك جمع شده بودن و سعي داشتن با چوبشون به طرفش آتيش بفرستن.
بلا: تام بزن تو دمش ... يه جوري بزنيم كه نميره ميخوام عذاب بكشه... من مطمئنم اين سوسكه جز افراد جبهه سفيده.
ولدمورت: نه بلا عزيزم بذار خودم شكنجش بدم: كروشيو... ببخشيد رودلف چي چي بود وردش؟
رودلف: فكر ميكنم بايد بگي وين گاردين له وي اوسا
گيلدي: نه نه.. من صد تا پشه بالدار رو تا حالا شكنجه دادم بايد بگي اكسپليارموس!
ولدي چوبش رو به طرف سوسك بدبخت ميگيره..
: اكسلارميس..
اشعه قرمز از چوبش خارج ميشه ميزنه ميز زير پاي سوسك رو متلاشي ميكنه.
ولدمورت تو كف وردي كه اجرا كرده مونده
من موفق شدم يه ميز رو بشكونم.. امشب يه جشن حسابي راه ميندازيم.
مرلين: اوهوم اوهوم...
بلاتريكس و ولدمورت و بقيه سياهي لشكرا: ت ت ت.. تو... مرلين!!!
مرلين انگشتش رو طرفشون ميگيره همشون از پنجره پرتاب ميشن بيرون.(اين اتفاق در طبقه 4 قصر انجام شد)
مرلين سوسك رو برميداره و نگاش ميكنه
آخه اين سوسك كوچولو موچولو رو هم بلد نيستن شكنجه بدن اونوقت ميخوان اعضاي جبهه سفيد رو شكنجه بدن؟


امضا چی باشه خوبه؟!


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۱۵:۱۰ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۳
#9

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
کرام وارد شکنجه گاه میشود و به دور واطراف نگاه میکند
پروفسور مگ گونگال را میبیند که به دیوار بسته شده و از فرط گشنگی و تنشنگی رنگ به چهره نداشت.
مگ گونگال چشمانش را باز میکند و با دیدن کرام میگوید:کرام جان یادته که وقتی با افراد مدرسه دورمشترانگ اومدی هواگوازتز چقدر ازت پذیرایی کردیم لطف کن دستو پامو باز کن و چیزی بیار من بخورم
در چشمان کرام اشک جمع شده و میگوید:پروفسور کی شما رو به این روز انداخته،منم که حساس
دست و پای مگ گونگال رو باز میکند و یه ظرف شیر جلوی او میگذارد
مگ گونگال تبدیل به گربه میشه و برای تشکر خودشو به پاهای کرام میماله و میگه:میییو میو میو
و مشغول خوردن شیر میشه
ناگهان تموم موهاش شروع به ریختن میکنه به اطرافش نگاه میکنه از کرام خبری نیست ولی از اون اتاق صدا میاد....
نه نه نه امکان نداره صای اونا باشه نه
در باز میشود و 2 تا سگ ژرمن شیپربه مگ گونگال حمله میکنند صدای عووو عووو و جیغهای گربه ای مگ گونگال لحظه ای قطع نمیشه
کرام وارد اتاق میشه و سوت میزنه سگها آروم میشند و از اتاق خارج میشوند کرام مگ گونگال زخمی رو دوباره به دیوار میبنده واز اتق خارج میشه


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۹:۴۷ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۳
#8

کرام سابق


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۵۳ دوشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۱:۵۰ شنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۲
از هاگوارتز..تالار اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 901
آفلاین
همه با هم می گن:
امشب دل ما هوس هیپو کرده خوشمزه شده دل مو بی تاب کرده

ناگهان در کمال تعجب می بینند هیپو در حال چرخ زدن داره میگه:وای گرممه چقدر هوا داغ شده و.....
کرام:هنوز کاملا پخته نشده وداره حرف می زنه الان درستش می کنم
میره منقار هیپو رو باز میکنه زبونشو میکشه بیرونو با کارد میببره و میگه:من از اوا عاشق زبون بودم
زبونه رو به سیخ میزنه و با اتیش کنار هیپو زبون رو جلوی خود هیپو کباب می کنه و با هم تناول می کنند
هیپو از این که سرنوشت آینده خودشو میبینه از ترس خودشو.........(پی جی)
کرام:اه غذامونو خراب کرد و دیگه لب به این غذا نمیزنم بلا و لسترنج هم تایید می کنند
در نتیجه لاششو جلوی سیریوس می ذارند بدون اینکه چیزی بگن
سیریوس: آخ جون مرغ!!!!!چه عجب شما به فکر پسر عمت بودی؟
بلا:قابل شما رو نداشت
و غذای سیریوس تموم شد همشون شاد و خوشحال به شکنجه گاه بر گشتند تا نفر بعدی رو آماده کنند


کرام اسبق!

قدرت منتقل شد!


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۲۰:۲۱ جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۸۳
#7

بلاتریکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۱ پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
از لیتل هنگلتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
هیپو با رنجیر به دیوار بسته شده...بلا میاد تو ...
هیپو: نه...نه....(یه سری صدا شبیه قد قد)
بلا چوب دستیشو تکون میده...یه سیخ گنده ظاهر میشه...
بلا: همه بچه ها امشب جوجو گریل شده داریم...
رودی: اااا صبر کن پس من یه بک آپ ازش بگیرم...برای شکنجه های بعدی...رودی یه بک آپ از هیپو می گیره...
بلا سیخ رو بر می داره و به طرف هیپو می ره..
آخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

2 ساعت بعد هیپو داره رو آتیش می گرده...
و بلا و رودی و گیلدی و کرام دست همو گرفتن دور آتیش می رقصن...




Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۲۳:۲۵ پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۳
#6

ایلیدان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۱۱ شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۱۱ پنجشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 375
آفلاین
هیپو رو خوابونذن رو زمین دارن تک تک پر هاشو میکنن
بلا طناب پیچشش میکنه میره منقار شو با دست در میاره حدود ده دقیقه ( در تمام مدت هیپو داره داد میزنه ) طول میکشه خون میزنه بیرون
بلا : مو ها ها ها
هیپی : اکا کو کا
بلا: ناراحت نباش دوباره منقار بر میگردونه هیپو گریون داره فحش میده
بلا : ا مثل اینکه تو هیپو بشه نیستی دوباره منفقار شو میکنه ولی این دفعه بیست دقیقه طول میکشه
هیپو بی هوش میشه
***
به هوش میاد میبینه گلی بالا سرشه دهن ش سر جاشه
هوم من خواب بودم بعدش میبینه نمیتونه دستش هاشو تکان بده
با صدای بلند داد میزنه
گلی داره میگه بلا
که هیپو همه کس کار تمام امضا های گلی قس میخوره تا کوتاه بیاد
گیلی دم هیپو رو میگیره میشکه تا جدا میشه
......


مانده از شب هاي دورادور، بر مسير خامش جنگل، سنگينچيني از اجاقي


Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۲۱:۴۰ پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۳
#5

بلاتریکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۱ پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
از لیتل هنگلتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
بلا وارد میشه...
بلا: وای وای بی ناموسی...
گیلدی: وای بلا..تو اینجا چی کار می کنی...اینجا بی جامه پارتیه... تو جات اینجا نیس...برو بیرون...در یک اقدام نمایشی بلا رو می زاره رو کولش می برتش بیرون...
مرلین چشماشو بسته...
بلا میاد تو...: ااا گیلدی چشاشو بسته...
گیلدی میره طرف مرلین...چ.ب کبریت بر می داره می زاره تو چشای مرلین..
مرلین: نه...نکنید...اسلام رفت...حداقل اون خواهرو ببرید بیرون...
بلا:نه من دوسم میاد باشم...چوب دستیشو تکون میده...یه صفحه جلوی مرلین ظاهر میشه...تعداد پستاش تو سایت...
بلا بازم چوب دستیشو تکون میده...10 تا از پستای مرلین پاک میشه...
مرلین: نههههههههههه..من آقای پستم...نه نامرد...بی انصافا...اینا سوی چشمای منه....
بازم 10 تا دیگه...10 تا 10 تا.....
مرلین از هوش میره....




Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۳
#4

گیلدروی لاکهارتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۵۸ چهارشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۴:۰۶ شنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 594
آفلاین
در باز میشه و گیلدروی میاد تو
مرلین: گیلدروی...گیلدروی... یادته با هم چایی خوردیم؟... گیلدروی...
گیلدروی: هوووم.. یادته باشگامو به فنا دادی؟ ( یه خورده از محتویات دماغشو در میاره میماله به صورت مرلین) چه قدر نرم شده صورتت!
مرلین: گیلدروی من دستشویی دارم... تو رو خدا بذار برم دستشویی! اون آفتابه رو میبینی؟ اونو بده من...
گیلدروی: چه قدر حرف میزنی... اسپایک، بیا اینجا ببینم! برو یه شستشو به این مرلین بده!
مرلین: نه...
گیلدروی: این تازه اولشه...
( گلاب به روتون، اسپایک میره یه کار بی پی جی رو مرلین انجام میده )
گیلدروی: چه خوشگل شدی مرلین... الان اگه خودتو خیس کنی کسی نمیفهمه!
مرلین:
گیلدروی: خوب بچه ها بیایین بی جامه پارتی داریم! مرلین باید نیگاه کنی!
مرلین: نه....نه....نه...توبه کنید! این کارا چیه؟
( چند تا آدم خفن گنده میرزن تو شروع میکنن لخت شدن)
گیلدروی: مهتی... حواست باشه این مرلین چشماشو نبنده!



Re: شکنجه گاه جادوگران سفید
پیام زده شده در: ۲۰:۵۰ پنجشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۳
#3

بلاتریکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۱ پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
از لیتل هنگلتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
مرلین با غل و زنجیر به دیوار بسته شده..تیکه های ریشش روی زمین دورش ریخته شده...
اشکای مرلین روی ریشا میریزه...
-به به..ببین کی اینجاس....مرلین(به سبک اون یارو زن بده تو فیلم مرلین...مرررررررررلین!)
مرلین:بلا...بلا ببین ریشم چی شده... بلا..تو که دوست من بودی...
بلا:خوب..مرلین یادته همه چیو می نداختی تقصیر من؟! یادته پیام هامو پاک کردی؟! حالا نوبت انتقامه...
مرلین:نه..نه...بلا...تو نمی تونی این کارو بکنی...تو مهربون تر از این حرفایی...
بلا یه شیلنگ می کشه میاره....دهن مرلینو باز می کنه...
مرلین:نه نه.....
بلا:افرین پسر خوبی باش...اینو بزار تو دهنت...حرفم نزن...
بلا شیلنگ رو می زاره تو دهن مرلین و شیر آب رو باز می کنه...
دو ساعت بعد...
دل مرلین هی باد می شه...هی باد میشه...
10 ساعت بعد...
بلا:خوب مرلین...فکر کنم کافی باشه...
بلا شیلنگ رو در میاره...چوب دستیشو تکون میده و از غیب به آفتابه ظاهر میشه و یه در که روش نوشته دستشویی...
چشمای مرلین برق می زنه..میاد که بدووو طرف دستشویی....
ششتتتترقققق...به طرف عقب کشیده میشه..
بلا:تلاش نکن..می بینی که با غل و زنجیر بسته شدی!
ببینم چقدر می تونی دستشوییت رو نیگر داری!
مرلین با حسرت آفتابه رو نیگا می کنه...









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.