هری پاتر: امروز میخوام طلسم بیهوشی رو بهتون یاد بدم. اول تلفظ
وردشو تمرین میکنیم. همه با هم تکرار کنید...استپوفای
ارتش دامبلدور: اتوفمای
هری: درست تلفظ کنید...اس-تپو-فای...استپوفای
ارتش دامبلدور: استرسفای
هری:در مقابل دشمن هم اینجوری میخواید از خودتون دفاع کنید؟ فکر کنید من یک مرگخوارم. چوبدستیهاتونو به طرف من بگیرید. حالا دوباره بگید...استپوفای
ارتش دامبلدور: استپوفای
نزدیک به سی طلسم بیهوشی از چوبدستیها خارج شد و به هری اصابت کرد. هری مثل سوسکی که با دمپایی آن را له کرده باشند به دیوار پشت سرش برخورد کرد.
یکی از اعضا: به نظر میرسه به یک سرگروه دیگه احتیاج داریم. آلبوس سوروس چطوره؟
همه موافقت کردند.
جلسه بعدآل: پدرم به علت مصدومیت و شکستگی در 137 نقطه بدن در سنت مانگو هستن. به همین خاطر من بجاش اومدم. جلسه پیش چه طلسمی رو داشتین تمرین میکردین؟
ارتش دامبلدور: طلسم بیهوشی
آل: خب همه با هم وردشو تکرار کنید. استپوفای
ارتش دامبلدور: اپروفای
آل: اپروفای نه...استپوفای
ارتش دامبلدور:افتپوفای
آل: مثل اینه شما نمیخواید یاد بگیرید. جلوی یک مرگخوار هم اینجوری میخواید مقابله کنید؟ فکر کنید کنار دستیتون یک مرگخواره. حالا همه با هم...استپوفای
همه چوبدستی هایشان را به سمت یکدیگر گرفتند.
ارتش دامبلدور: استپوفای
نزدیک به سی طلسم بیهوشی از چوبدستیها خارج شد و به اعضای ارتش دامبلدور برخورد کرد. چند ثانیه بعد همگی آنها بر زمین افتاده بودند.
آل:
تا دیگه شماها باشید با بابای من اینجوری کنید.
این اولین آشنایی من با ارتش دامبلدور بود که به شکستگی سر و دست و پای اعضا ختم شد.(قبل از شروع تمرین من کوسن ها رو از روی زمین برداشته بودم
)
ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۱۶ ۱۵:۳۴:۰۱
ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۱۶ ۱۵:۴۱:۳۹
ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۱۶ ۲۰:۱۱:۲۳
ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۶/۸/۱۶ ۲۰:۱۵:۱۰