هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ یکشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۷

ریگولس بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۵ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۲۵ پنجشنبه ۴ مهر ۱۳۹۲
از ما که گذشت، فقط درگذشتمان مانده!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 414
آفلاین
بلا خيلي مشتاقانه از سر جاش بلند شد و گفت : اگه ارباب تاريكي اجازه بدن من وارد تيم ميشم! ميتونم براي جست و جوگر بازي كنم...
لرد با يك نگاه خريداري به بلا نگاه كرد...از پايين تا بالا...تا به صورت بلا رسيد كه لباش تا بنا گوش باز بود...بلا كمي سرخ شد و لرد هم به تته پته افتاد: خب همونطور كه ميدوني بارتي عزيزم!بلا بازيكن خيلي خوبيه! يه نگاه به قد و بالاي بلند و كشيده اش ...اي جونم!
بارتي: ولي لرد! دراكو رو چي كار كنيم؟ تازه مگه خاله بازيه؟!؟! بلا كي كوئيديچ بازي كرده؟ نكنه وقتي تو آزكابان بوده؟!
لرد: كروشيو! هر كاري كردم كه شكنجه ات نكنم ,نشد...يادت باشه خودت خواستي و نبايد تلافي كني! دراكو رو هم ميذارم رو يه ماموريتي ...مثل سال 6ام..ميذارم رو پروژه ي قتل ...هاگريد كار كنه!
بارتي: بله ارباب من هم از قبل گفته بودم كه بانو بلا خيلي مناسب هستن ولي شما نشنيدين!
بلا با حالت تشكر آميزي :

-خب كس ديگري نبود؟؟
كسي حاضر نشد.. -اين طور كه نميشه!
لرد: اصلا خودم ميگم كي چي كاره بشه: رودولف تو و خواهر زنت سيسي مهاجم ميشيد...( لوسيوس: اين چه بازي بيناموسيه ,آخه!) براي دفاع هم بارتي و مونتاگ يا اينيگو كه هيكل درشتي داره خوبن!
بارتي: آخه من هيكلم اندازه ي موشه! چطور به توپ ضربه بزنم؟!
لرد: همون كه گفتم!
لوسيوس : ولي من هنوز به بازي بلا و رودوولف اعتراض....
شتررررررق! (لوسيوس:)
لرد: گفتم خف! همون كه گفتم ! ناسلامتي اينجا دموكراسي برقراره!
خب براي دروازه باني هم....
-من داوطلب هستم! (اني موني دستشو بالا برده بود!)
لرد:
بارتي: ولي لرد ! پيشنهاد خوبي ميتونه باشه: آني موني ميتونه هر سرخگوني كه به سمتش مياد رو بخوره!
لرد: آخه چرا من يك اسليتريني هستم؟! اين بچه كه نميتونه روي چوب جارو بشينه !كروشيو بارتيو!
-... ... ... ... .... ...
(بارتي از اين به بعد به علت شدت جراحات وارده با ادا اطوار حرف ميزنه!)
آني موني: خب حالا كه به من نميدين اين پست رو ,كس ديگه اي هم نيست ,منم باهات قهرم ...بايد بياي منت كشي تا حاضر بشم تو اين پست بازي كنم!
لرد اول پوزخندي زد ولي وقتي دقيق تر شد ,متوجه شد كه از اين ملت داغون اسليتيريني ديگه كسي نمونده ...
-سلوين تو چي؟
-ارباب آخرين دفعه چوبدست و چوب جارويم رو با هم خورد كردين يادتون رفته؟
و لرد به تفكر عميقي فرو رفت:...يعني چه كار بايد ميكرد؟ بدون دروازه بان كارشان در اولين بازي ساخته بود ...به بلا هم كه اميدي نداشت! از اول بنا رو بد سر هم كرده بود....شايد ...آره!
- از اول هم بايد به همين فكر ميكردم! آره, دروازه بان خارجي ترانسفر ميكنم! وحيد طالب لو!
كل ملت اسليترين: لرد ! اون يك مشنگه!
لرد: اوه shit!
رودوولف: ولي فكر خوبيه...ميتونيم به جاي يه مشنگ يه جادوگر رو ترانسفر كنيم! رون ويزلي چطوره!؟
همهمه در سرسراي تالار عمومي(!) پيچيد.. كسي نميدانست چه اتفاقي خواهد افتاد؟!
بلا فرياد كشيد: نه اون يه دورگه است!
اما لرد كه دستي به ريشش ميكشيد گفت: بلا چاره ي ديگه اي نداريم!
_هرگز!
بادي وزيد ...پرده هاي تالار كنار رفتند و نوري به سمت در ورودي تالار تابيدن گرفت..مردي آرام و با چهره اي مصمم ايستاده بود ..پرتوي نقره اي فام ماه به چهره اش كه تابيد, چند نفر آهي عميق كشيدند!
نفس ها در سينه ها حبس بود و جز لرد سياهي كه در او متمركز ميشد بقيه به لرد نگاه ميكردند!
- من دروازه بان خواهم بود!
ملت:
آني موني:
لرد: تو كي هستي؟
-ريگولس بلك!
- اسمت برام آشناست...ولي يادم نمياد كجا...
-لرد سياه من براي جبران خيانتي كه به شما كردم الان برگشته ام! و اطلاعات خيلي خوبي براتون از تيم كوئيديچ گريفندور آوردم ...البته آلبوس بهم گفته بود كه ساختن هوركراسس به تعداد زياد شما رو ضعييف ميكنه...!
- كي ؟ من؟ خيانت؟ آلبوس؟ هوركراسس ديگه چيه؟
- فكر ميكردم وضعت خراب باشه ولي نه اينقدر! به هر حال ... من دروازه بان خواهم بود و بايد بهتون بگم كه سيستم 3-3-4 ديگه براي كوئيديچ مفيد نيست! آلمان تو euro2008 با اين سيستم مقابل اسپانيا باخت!
سيستم گريفندور 1-3-2-4 خواهد بود كه بهترين سيستم براي رويارويي با اون 2-5-3 نوينه! مثل ذوب آهن و همون اسپانيا! كار بعديمون بايد شناخت تك تك بازيكنان گريفندور باشه....راستي كاپيتان تيم كيه؟!
ملت اسليترين: (هنوز!)
بارتي: من!

***********************
خب اعضاي تيم رو كه مشخص كردم و همينطور سيستم بازي...ديگه با شما!


اینم طاخچه ی افتخارات... ریا نشه البته!
تصویر کوچک شده


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۵:۵۰ شنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
سوژه جدید : بازی های کوئیدیچ


... ملت اسلیترینی به همراه دو ناظر خود در تالار نشسه بودند و به هم نگاه می کردند تا اینکه اینیگو ایماگو به کمک بارتی که کنارش نشسته بود بلند شد و گفت :
- از اونجایی که بارتی کراوچ عزیز تیم کوئیدیچ اسلیترین رو مع کردن و ایشون کاپیتان تیم هستن من دیگه حرفی نمی زنم و میدون رو به ایشون واگذار می کنم
- با تشکر از معاون تیم ، آقای اینیگو ایماگوی عزیز ، ناظر خودمون که میدون رو به من تحویل دادن .

نگاهی به ملت اسلی که در حال چرت زدن بودن انداخت و با بی میلی ادامه داد :
- تا اینجا افراد خوبی رو برای بازی تو این ترم هاگوارتز پیدا نکردیم ، هر کسی که مایله به تیم بپیونده یه قدم بیاد جلو .

ملت اسلی با شنیدن این حرف از روی مبلها بلند شدن و دو قدم رفتن عقب و بارتی دوباره به صحبت هایش ادامه داد :
- به به ! می بینم که هیچکس نیست . بلیز تو هم نمیای ؟؟
- نه ، من تازه کنکور دادم و کنکور دانشگاه آزاد هم مونده و بوق شدم رفتم .
- یا لرد شما چی ؟؟
- تو که خودت می دونی من اصلا با کوئیدیچ حال نمی کنم بوقی . حالا چون پسرم هستی کروشیو نمی زنم بهت



*ملت لطفا پستا رو به بازی های کوئیدیچ بکشین*
*این سوژه رو دادم تا بصورت غیر مستقیم ، به ملت کمی پستای کوئیدیچ زدن رو یاد بدیم تا توی لیگ اگه شرکت می کنن یه چیزایی یاد داشته باشن*



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲:۰۲ دوشنبه ۵ فروردین ۱۳۸۷

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
-بابا تلویزیون خراب شد!!!
رودولف که تازه از شر شستن ظرفها راحت شده و هنوز پیشبند گل گلی و دستکش صورتی ظرفشویی اش را در نیاورده به سمت پریز برق میرود و بدلیلی نامعلوم با سرعت 500متر در ثانیه به سمت دیوار کوبیده شده،بصورت پوستر در میاید...بابا برقی از ناکجا آباد رو به دوربین میکند:
-هرگز با دست خیس به پریز برق دست نزنید!!!
-آواداکداورا!!!
بعد از اینکه رودولف،ردای بنفش همیشگی اش را میپوشد و تلویزیون را برای فرزند برومندش تنظیم میکند،یک مشت پودر پرواز برمیدارد و به سمت شومینه میرود:
-تالار اسلی...
آتش سبز میشود و رودولف بدرون آتش قدم میگذارد...
*******
بلاتریکس دوربین را بدست گرفته و با چهره ای که بشدت شبیه علامت سئوال شده به آنی مونی که روی زمین چسبیده نگاه میکند
البته مسلما آنی مونی نباید روی زمین چسبیده باشد ولی وقتی یک نفر عین بلا بشدت شما را روی زمین بکوبد خوب چنین اتفاقی اجتناب ناپذیر همی است!!!
-الان دقیقا تو چه قصدی از تهیه این فیلم داشتی؟!
-راستش همه شماها سیاه پوشیده بودید...منهم تصمیم گرفتم فیلم سیاه تهیه کنم بلکه ثروتی انبوه بدست آورم!!!
-
بعد از اینکه بلاتریکس،آنی مونی را از پنجره به بیرون پرتاب میکند به راه خودش ادامه میدهد...روی دیوار،تابلوهای زیادی نصب شده که همگی آنها با دیدن بلاتریکس به تابلوی بغلی میپرند...ناگهان دربی که در نزدیکی او است باز میشود و یک مترونیم ریش از آن خارج میشود!!!
-آه...از وقتی به ارواح پیوسته ام چقدر عبور و مرورم راحتتر شده..آه...اینکه بلاتریکس است،بلاتریکس چرا اینجایی فرزندم؟!
-اه...پروفسور دامبلدور؟!
دامبلدور دوباره شروع میکند در مورد توانایی های جدیدش صحبت کردن و بلاتریکس از گیجی او استفاده کرده و فرار میکند...
************
-...بجان مادرم من گفتم تالار اسلی!!!
رودولف بصورت گیجگولانه ای به اجمعین دختران گریفی که مایو بتن دارند و در حال شنا در استخر قرمز-ایشششش-تالار گریفیندور هستند مینگرد و سردرنمیاورد شومینه در استخر دقیقا چه غلطی میکند...و در همین لحظه یکی از دختران متوجه او میشود....


ایول بیناموسی...خدا به رودولف رحم کند!!!


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۷:۵۰ سه شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۶

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
بلاتریکس گفت: «خب! من و سوروس با دو گروه از بچه ها میریم گریف، گروه من سیر و گروه سوروس سنجد رو تهیه می کنه، بلیز تو هم با بقیه بچه ها می ری ریون و سماق و سمنو رو میاری. قبوله؟»

و از آنجا که ملت جز قبول کردن چاره ای نداشتند، قبول بود.

اسنیپ کیف چمدانی مشکی رنگی را مقابل اعضای اسلی باز کرد و محتویاتش را نشان ملت داد. در داخل کیف حدود 300 بسته مو به رنگهای مختلف و یک بطری بزرگ پر از معجون مرکب پیچیده قرار داشت.
اسنیپ با لحنی ژانگولرانه گفت: «نیاز شدید و روزافزون ملت اسلی به این معجون در روزگاران گذشته باعث شد که من مقدار زیادی از آن، به همراه مجموعه ای از موهای افراد حاضر در هاگوارتز را تهیه کنم تا ذخیره ای باشد برای روز مبادامان! و خوشحالم که امروز می بینم زحماتم بیهوده نبوده است.»

بلاتریکس لگدی به زیر چمدان سوروس زد و آن را به سمت دیگر تالار شوت کرد: «اه! وردا جمع کن باو! معجون مرکب هم خز شد رفت پی
کارش!»

اسنیپ: «یعنی چی؟ این چه کاری بود؟ من کلی واسه اونا زحمت کشیده بودم. بدون معجون مرکب، چجوری می خوای بریم تالارای دیگه؟»

بلاتریکس:«دانشمند! معجون فقط برای یک ساعت دووم داره!کار ما معلوم نیس چقدر طول بکشه. بعدشم چجوری می خوای مثلا رون ویزلی واقعی رو سر به نیست کنی و خودت رون ویزلی شی! برای اینکار باید نصف ملت هاگوارتزو بگیریم، قایم کنیم! این که نمی شه.»

اسنیپ: «پس می گی چیکار کنیم؟»

بلاتریکس گفت: «باید ژانگولری وارد عمل بشیم.»

***

دوربین از بالا یک سه راهی خلوت از راهروهای هاگوارتز را نشان می دهد.
ناگهان سه گروه جادوگر سیاه پوش با صورت های پوشیده از یکی از آن سه راه با سرعت ولی بی سروصدا وارد کادر می شوند.
یک نفر از سیاهپوش ها راه سمت راست را نشان می دهد و یک گروه از آن سمت رفته، از کادر خارج می شوند.
دو گروه باقیمانده راه سمت چپ را انتخاب کرده آنها نیز از کادر خارج می شوند.
دوربین دوباره سه راهی خلوت را نشان می دهد.
ناگهان سیاهپوشی که راه سمت راست را به گروه اول نشان داده دوباره وارد کادر شده و به دوربین زل میزند. صورتش را به دوربین نزدیک می کند. چشمان متعجب و کنجکاو بلاتریکس از زیر نقاب نینجایی اش انگار دنبال چیزی می گردد. بلا دستش را به پشت دوربین می برد و…
غششششششششششششش! ( افکت برفکی شدن تصویر)



هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۳:۴۳ شنبه ۲۵ اسفند ۱۳۸۶

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
در همین حال...
اتاق نظارت تالار(( فوق العاده محرمانه))

اینیگو بین هزاران سکه نشسته و با حسرت مشغول تماشای آنهاست.در یک طرف اتاق یک عدد صفحه ی نظارت6008 با آرم اسلی قرار داره و در طرف دیگه قفسه ای پر از انواع و اقسام جوایز و رنک ها قرار گرفته است.

اینیگو با لحنی پتی گرو مانند:هممم... انی رو بذارم؟! ... نه نه نه...من با این گالیون سال ها خاطره دارم...این چی؟!...نه بابا این هم همونه که دیروز با هزار بدبختی از جیب سامانتا برش داشتم..نچ نچ نچ...

فلاش بک:سامانتا قدم زنان وارد اتاق نظارت شد و ژاکتش را به آرامی به چوب لباسی کهنه آویزان کرد و گفت:
- اینیگو بیا یه نگاه به این بنداز... اینیگو... اینیگو... کجایی؟! هستی؟! خیله خب... (( زمزمه وار: به هرحال می خواستم سکه ی داداشم رو بهت نشون بدم))

سامانتا این را گفت و از اتاق خارج شد. در همان لحظه اینیگو به آرامی از پشت چوب لباسی خارج شد و گفت: اه اه اه...نمیدونم این لرد خجالت نمیکشه آدم این قدر خسیس ... این دختر هم ساده است ... نگاه کن با چه شور و علاقه ای یه تک گالیونی که بهش داده رو نشون من میده... به هر حال...

در همین لحظه اینیگو تحت شرایطی وسوسه شد و نا خواسته در کاویدن سکه ابرام کرد اما ناگهان با سوزشی شدید دستش را کنار کشید. صدای غریبی سر تا سر اتاق را در بر گرفت: شما به سکه اهدایی لرد دست درازی کرده اید... خودتان را معرفی کنید... و منتظر پیام باشید...

اینیگو با وحشت: من من ... من... آها ... من ایگور کارکاروف هستم.

- بوقی ... دفعه ی دیگه دست با سکه ی خواهر من بزنی... من تو رو بووووووووووووووق.... بووووووووووووق... حالا ببین.

در همین احوال اینیگو سکه را برداشت و در جیبش گذاشت و فرار نمود ( پایان فلاش بک)

اینیگو همچنان در حال تصمیم گیری برای انتخاب سکه ای است که قصد دارد در در سفره قرار دهد.

اینیگو در افکار خودش:با شناختی که من از این ملت دارم ... عمرا اگه روز بعد عید ، اثری از این سکه باقی بمونه...

- اییو اییو اییو ... دنگ دنگ دنگ ( صدای آژیر)

اینیگو سریع پشت صفحه ی نظارت میشینه و پی ام جدید رو می خونه:

فرستنده: جسیکا پاتر
گیرنده: اینیگو ایماگو
عضو گروه: اسلیترین
رنک:....
...
...
...
...
موضوع: تاپیک جدید گروه اسلی

" اینیگو در مورد تاپیکی که بارتی در خواست مجوزش رو داده بود تحقیق کردم. از سال 1372 این تاپیک تو تالار ما بوده . ممنون"

اینیگو با خشم : اه ... باز این رفت از گریف کپی زد... حالا به سحابش میرسم...بذار ببینم اصلا سال 72 که جادوگران هنوز باز نشده بود!!!!!!!!!!!!!

بخشی از متن درخواست نامه مجوز بارتی :
" ... در هر حال با توضیحاتی که در بالا دادم تا به حال در طول تاریخ تاسیس جادوگران چنین تاپیکی وجود نداشته و این ایده کاملا مبتکرانه است.

چند متر آن طرف تر محل مذاکرات ملت اسلی

بلا:ما سه دسته میشیم ... دو دسته برای تالار گریف ... یه دسته برای تالار ریون

ملت: ولی چرا برای گریف دو دسته؟!

- کل تالار ریون ده نفر نمیشه و این در حالیه که تالار گریف شونصد هزار نفری هستن!! قانع کننده هست یا نه!!؟

....


ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۵ ۱۴:۱۴:۲۵
ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۵ ۱۴:۱۵:۵۷
ویرایش شده توسط مورگان الکتو در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۵ ۱۴:۱۷:۴۰

تصویر کوچک شده


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۷:۲۳ جمعه ۲۴ اسفند ۱۳۸۶

سوروس اسنیپold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۰ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۴۸ جمعه ۶ اردیبهشت ۱۳۸۷
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 94
آفلاین
موضوع جدید: سفره هفت سین

زمستان سرد و خز سر انجام در حال جمع کردن اسباب واساسیه بود و بهار بار دیگر از راه دور آپارات میکرد و ملت به این تکرار بی پایان فصل ها عادت کرده بودند و خود میدانستند هر چند خز است اما چاره ای جز تحمل ندارند.ملت اسلی مانند هر ملت دیگر(نکته فوق کنکوری:هر جمعیت بیش از سه نفر را میتوان ملت نامید) از آمدن بهار خوشحال بودند و در پوست خود نمی گنجیدند تا آنجا که بلیز یک بار تصمیم گرفته بود که جراحی پلاستیک انجام دهد و سر انجام اینکه مقدمه بس بوق بود و اصل داستان این بود:

-درون تالار اسلی , جمعه(6 روز مانده به عید) , ساعت 10 صبح-

تعداد کثیری از اعضای اسلی بر روی صندلی خود لم داده بودند و از پنجره بیرون را نظاره میکردند و به خود افتخار می ورزیدند که بدین زودی مدرسه را تعطیل کرده و دیگر سر کلاس نمی روند.در میان تنها بلیز در حال کلنجار با مانتی بود که متاسفانه به این علت که آنی مونی آذوقه سالانه تالار اسلی را نوش جان کرده بود هیچ چیز برای صبحانه نخورده بود و سعی داشت بلیز را به عنوان صبحانه میل نماید تا اینکه اسنیپ وارد تالار شد و توجه همگان را به خود جلب کرد.

اسنیپ با نگاه سرد همیشگی خود به حرف آمد:مدرسه رو که تعطیل میکنید , کوییدیچ رو هم که می بوقید , این فصل رو هم که گذاشتید گریفی ها اول بشن حداقل این یه دفعه یه فعالیتی نشون بدید.مدیر مدرسه به مناسبت فرا رسیدن بهار یه مسابقه راه انداخته که هر گروه باید یه سفره هفت سین قشنگ آماده کنه و برنده گروهیه که کاملترین و زیباترین سفره رو داشته باشه.
ملت:چه مسابقه بوقی
اسنیپ:خودمم میدونم بوقه ولی همینه که هست.انتظار دارم نهایت تلاشتون رو بکار بگیرید.از الان یه هفته تا عید وقت دارید.

اسنیپ این رو میگه و از تالار خارج میشه هنوز درب تالار بسته نشده بوده که ملت اسلی به یکباره به صدا میان و جنجال عظیمی بر پا میشه تا سرانجام پس از چند ساعت ملت توافق میکنن که مدیریت این برنامه به عهده بلیز باشه.بدین ترتیب ملت دست بکار میشن و به دنبال تهیه سفره میگردن و سرانجام در روز دوشنبه سفره اسلیترینی مهیا میشه که عبارت بوده از:
سنجاق سر مادربزرگ بلیز یکی از سه میراث خانواده زابینی ها که نسل به نسل منتقل میشده , مقداری سیر سوخته باقیمانده از از غذایی که هفته پیش بلا درست کرده بوده , عکس سالازار اسلیترین , ساندویچ تخم مرغ با سس مخصوص , چند تار از سیبیل های هوریس اسلاگهورن مرحوم و یک صندلی(البته ملت اسلی باهوش تر از این حرفا هستند و میدونن که صندلی با س صابون هست نه با س سینی و اوون صندلی رو اونجا گذاشته بودن تا از سوروس اسنیپ خواهش کنن که بیاد و به عنوان ششمین سین روش بشینه) و همفتمین سین هم خود سفره بوده.

در این میان تنها بلیز با خرسندی به سفره نگاه مییکرده و از نتایج کار راضی بوده اما بقیه تحمل نگاه کردن به سفره رو نداشتن حتی مانتی هم راضی نمیشده کل سفره رو به عنوان میان وعده قورت بده.بنابراین بار دیگر اعضا شورا تشکیل میدن و نتیجه میگیرن که سفره ای جدید تشکیل بشه و بلا مدیریت تهیه سفره رو بر عهده داشته باشه.بلا نیز پس از تحقیقات و برنامه ریزی های فروان در حالتی که ملت رو در تالار جمع کرده بوده مراحل تهیه سفره رو اعلام میکنه:

بلا:خوب توجه داشته باشد.سکه رو قرار شده اینیگو ایماگو در اختیار ما قرار بده , سیب هم پس از رایزنی های فراوان با آنی مونی قول داده که به شرط واگذاری نصف آذوقه سال دیگه یک سیب جور کنه اما سماق و سمنو تنها در تالار خصوصی ریون وجود داره و سنجد و سیر هم در تالار گریفیندور قرار داره ما باید دو دسته بشیم و شبانه به این دوتالار بریم و بقیه مواد سفره رو به سرقت ببیرم

ملت: نه
بلا:آره


تصویر کوچک شده


Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۲:۱۸ پنجشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
مانتی جست و خیز کنان به گراوپ رسید.

-تو دیگه چی بود؟

گراوپ با دلشکستگی نگاهی به قد و قواره سه متری مانتی انداخت.
-من گراوپ بود.من تنها بود.کسی با من بازی نکرد.چون من وسط بازی یهو ذوق کرد و زد همه رو له و لورده کرد.

چشمان مانتی برقی زد.
-مانتی گراوپ دوست داشت.گراوپ مثل مانتی حرف زد.گراپ مثل مانتی گنده بود.گراوپ دوست مانتی بود.

به این ترتیب زوج مخوف و ویرانگر مانتی و گراوپ شکل گرفته و جیغ و داد کنان به بقیه ملحق شد.
.........................
آمیکوس در گوشه ای از حیاط یکی از دخترهای گریف را روی زمین انداخته و با بیل بزرگی سعی در پر کردن دهانش بابرف داشت.
-دهنتو باز کن دختر.اگه بازش نکنی با همین بیل میزنم دندوناتو خرد میکنم و با خیال راحت کارمو انجام میدم.بازش کن.

فریاد ضعیف بلیز آمیکوس را متوقف کرد.
-کرو بهتره زودتر بیای.تو حیاط پشتی رودولف و لوسیوس و بارتی کله زخمی رو محاصره کردن.

-چی؟کله زخمی؟محاصره شده؟لرد خیلی خوشحال میشه.
آمیکوس بیل را روی زمین انداخت و به دختر که دهانش پر از برف شده و تحت تاثیر طلسم آمیکوس قادر به حرکت نبود توجهی نکرد.
-------------------------
نیم ساعت بعد:

ملت اسلی درگوشه ای از حیاط دور هم جمع شده و حلقه ای تشکیل داده اند.اعضای گروههای دیگر با کنجکاوی از گوشه و کنار حیاط سرک میکشیدند تا چیزی را که توجه اسلی ها را به خود جلب کرده ببینند ولی تلاششان بی نتیجه بود.

-خوب.حالا یکی بگه کی این شاهکارو انجام داد؟

آمیکوس ناخود آگاه لرزید.
بارتی به گراوپ و مانتی که اشک ریزان در وسط حلقه بالای سر جسد یخ زده دختر گریفی ایستاده بودند اشاره کرد.
-من چیزی ندیدم.ولی وقتی اومدم این دوتا بالای سرش بودن و میخواستن چشماشو از کاسه دربیارن و حفره های چشمشو پر....

-رودولف پرخاش کنان حرف بارتی را قطع کرد.
-مانتی این کارو نکرده.من دیدم.اون الان اومد اینجا.مانتی داشت برای خودش تسترال یخی درست میکرد.تو بهتره با آمیکوس بری به کلاسات برسی.

مانتی اشکهایش را پاک کرده و ملتمسانه حرف پدرش را تایید کرد.
-مانتی نبود.مانتی نکشت.مانتی دوست داشت کشت ولی بابای مانتی اجازه نداد.مانتی وقتی اومد که دختره جسد شده بود.بنفش شده بود.مانتی از رنگش خوشش اومد و به گراوپ نشانش داد.

بلیز با نگرانی به اطراف نگاه کرد.
-آمیکوس تو این هوای سرد تو چرا اینقدر عرق کردی؟خب.کسی راه حلی برای خلاص شدن از شر این جسد نداره؟




Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ سه شنبه ۲۵ دی ۱۳۸۶

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
چندين لحظه مي گذره و ملت هراس ناك اسلي كه با آلبوس خشمناك مواجه شدن دوباره به خود ميان و بيشتر مي ترسن .

لرد از پشت صحنه اشاره مي كنه كه ايگور و بارتي كله زخمي رو ببرن پيش آلبوس كه سريعا دك بشه .
پس سريعا ايگور و بارتي كه كله زخمي رو دو دستي گرفتن به سمت آلبوس مي برن و با چرب زبوني مي گن :
- سلام بر مديريت مدرسه كه نور ازش مي باره و مثل اينكه از محضر گريندل والد خلاص شده و اومده دنبال كله زخمي . يا آلبوس اين كله زخمي را براي شما آورده ايم . شما با كله زخمي برين بالا ما هم اينجا رو مرتب مي كنيم !
آلبوس :تصویر کوچک شده

آلبوس به سمت كله زخمي مي ره و اون رو با آرامش و لطافت خاصي به سمت در ورودي تالار اصلي مي بره و ...

سال اولي هايي كه به صورت كاملا ارزشي از دست اسليتريني ها در رفته بودند دوباره به آغوش آنها باز مي گردند و سوروس با انجام حركات خفنيوسي برف را در دهان مينروا جاي مي دهد و از جيغ و ويغ كردن او جلو گيري مي كند و آني موني و بليز دوباره تقلا مي كنند براي ساختن آدم برفي اي از جنس هرميون و ايگور و بارتي به دنبال مو قرمز مي رن و فقط لرد جوان اين وسط ناراحت و بيكار نشسته كه چرا به خاطر بقيه كله زخمي رو از دست داده ولي با كمي فكر مي فهمه كه اگه آلبوس اينجا بود نمي تونست كاري با كله زخمي بكنه , پس بلند مي شه و به سمت جيني ويزلي مي ره تا همسر كله زخمي رو اذيت و آزار كنه تا كله زخمي بيشتر افسرده بشه ودر جنگ بعدي ناكام بمونه !

همه مشغول برف بازي هستن و با ورود هر شخص به حياط , 360 گلوله با هم به طرفش پرتاب مي شه كه با هم در يك نقطه پايين ميان و زاويه ي 360 درجه مي سازن

در اونطرف مانتي در حاليكه هاگر رو با دو دست گرفته و هي سرشو تو برف مي كنه و در مياره چشمش به گراوپ ميفته و هاگر رو به اعماق جنگل پرتاب مي كنه و به سمت گراوپ مي ره ...



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۱۱:۰۷ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
چند لحظه بعد در حیاط

- هرییییییییییییی هریییییییییییی!! اینا دارن منو اذیت میکنن کمکم کن!
بلیز و آنی مونی بسیار بی رحمانه هرمیونو انداختن زمین و کلشو در برف فرو کردن و دارن ازش یک عدد آدم برفی درست میکنند ...

هری: هرمیون طاقت بیار یک راهی برای نجاتت پیدا میکنیم!
در همون لحظه هری و رون از مقابل پنج شش گلوله سرکش که به سمتشان میامدند جا خالی میدند و فرار رو بر قرار ترجیح میدن ...
ایگور: بارتی باید بگیریمشون! ارباب از برف دادن کله زخمی و دوست مو قرمزش خوشحال میشه ..

کمی اونورتر عده دیگری از اسلیترینی ها از جمله رودلف و دراکو آمیکوس راه خروج از دروازه هاگوارتز را بستن و دانش آموزان سال اولی رو به شکل بی رحمانه ای مورد هدف گوله برفهای جادویی قرار دادند ...
اسلیترینی ها
سال اولی ها: جیییییییییییییییییغ ویییییییییییییییییییییغ!!!

کمی اونورتر ناگهان توجه ملت به گوله عظیم الجثه ای جلب میشه که کلبه هاگریدو با خاک یکسان میکنه!
مانتی: مانتی دوست داشت با هم قدای خودش بازی کرد ... هاگر بیا بیرون با هم برف بازی کنیم!

درست در مرکز حیاط دژ عظیمی از یخ درست شده و در بالای یکی از برجک های آن لرد جوان هست که بر صحنه مبارزه نظارت داره و اسلیترینی ها رو تحت حمایت آتش گوله برف های توپخانه های قلعه قرار داده .. و از اون بالا دستوراتی رو صادر میکنه ..
لرد: همشونو برف بدید! کله زخمی رو بگیرید برای خودم بیارید خودم شخصا برفش بدم .. رحم نکنید ... در زیر برفها مدفونشون کنید!

- بسه دیگه ... دست نگه دارید... دیگه شورشو دراوردید!!!
مینروا مک گونگال پا به حیاط گذاشته ... اما بلافاصله چند گوله برف جادویی از اطراف قلعه به سمتش شلیک میشن و مینروا مجبور به واکنش دادن میکنه .. در اون میان اسنیپ که پشت سر مینروا وارد حیاط شده بود با دیدن این همه جان فشانی و اتحاد اعضای اسلیترین به شدت تحت تاثیر قرار گرفته و ترجیح میده خودش شخصا خدمت مینروا برسه!
مینروا: اهو اهو ... نکن سوروس برفا رفت تو دهنم .. اهو اهو دارم خفه میشم .. تو مثلا رئیس اسلیترینی خجالت بکش جییییییییغ!!!
اسلیترینی ها یک صدا: اسنیپ اسنیپ اسنیپ

- تمومش کنید!
این صدای مدیر مدرسه بود که به صورت جادویی در تمام حیاط قلعه انعکاس پیدا کرده بود. بلافاصله سکوت حکم فرما میشه و همه دست از برف بازی میکشند .. و البته ملت ارزشی حاضر در صحنه از فرصت استفاده کرده و خود را از چنگ اسلیترینی ها بیرون میکشند.
ملت غیور اسلی


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۶/۱۰/۲۲ ۱۱:۳۳:۲۵



Re: تالار عمومی اسلیترين
پیام زده شده در: ۰:۲۵ شنبه ۲۲ دی ۱۳۸۶

رودولف لسترنجس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۴ سه شنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۴۰ یکشنبه ۶ مرداد ۱۳۸۷
از یک مکان مخوف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 349
آفلاین
موضوع جدید
********************************************
دانش آموزان همیشه فعال اسلایترین در اتاقهای خود،در رختخوابهای نرم و گرم خود خوابیده بودند و خواب هفتاد پادشاه را میدیدند،شب قبل همگی جلوی پنجره های نیمه یخ بسته تالار جمع شده بودند و با تعجب شاهد بارش برف در حیاط هاگوارتز بودند و این عملیات سری تا نیمه های شب که پروفسور اسنیپ بزور نفرین همه را به اتاقهای خودشان فرستاد،ادامه داشت!!!
پروفسور اسنیپ نیز خود تا نیمه های شب مشغول تماشای برف بود که با تلاش خستگی ناپذیر مانتی و شرکا،ترجیح داد برود بگیرد بخوابد...همه اعضای اسلی با این فکر به خواب رفتند که فردا در حیاط قلعه یک برف بازی درست حسابی میکنند و برای همین،همه شب خوابهای بسیار زیبایی دیدند و همه هم خوابیدند،حتی مانتی چون رودولف به او گوشزد کرده بود که اگر به موقع نخوابد فردا صبح نمیگذارد برف بازی کند،البته اعضای تالار معتقد بودند که اگر رودولف نگذارد مانتی برف بازی کند هم برای سلامتی فرزندش مفید است هم برای اعضای اسلی چون اگر مانتی میخواست با آن قد و قواره 4متری اش یک گلوله برفی درست کند باید کل برف حیاط را جمع میکرد و اینجوری هیچکس حتی بوق بازی هم نمیتوانست بکند!!!
-بچه ها بیائید تماشا کنید!!!
همه اعضای اسلی با صدای فریاد بلیز از رختخوابهای خود بیرون پریدند و به سمت پنجره ها هجوم بردند،برف بصورت خستگی ناپذیری در حال بارش بود و بیشتر از نیم متر در حیاط برف نشسته بود!!!
-بریم برف بازی!!!
همه اعضای اسلی بصورت هجومی به سمت درب خروجی رفتند ولی قبل از اینکه بتوانند از درب خارج شوند پروفسور اسنیپ وارد تالار شد،او یک شال گردن سبز و کلاهی سبز بافتنی که روی ان مارهای نقره ای بچشم میخورد روی سرش گذاشته بود:
-بدستور مدیریت مدرسه امروز هاگوارتز تعطیل است...الان شماها کجا داشتید میرفتید؟
-میرفتیم برف بازی کنیم!!!
-اتفاقا مدیریت مدرسه دستور داده کسی توی حیاط نره تا سرما نخوره....
ملت اسلی:
-...و البته من مطمئنم شما بچه های خوبی هستید و برفهای داخل حیاط را نفرین نمیکنید...
-
-...اه...راستش حالا که فکر میکنم میبینم ایرادی نداره برید برف بازی...فقط مانتی رو نبرید!!!
-مانتی دوست داره آدم برفی درست کنه،چربک حق نداره به مانتی دستور بده...
اسنیپ یکمی به اعضای اسلی خیره میشود و بعد تالار را ترک میکند:
-برید برف بازی...مانتی رو هم ببرید...
ملت اسلی:


چه اتفاقی برای برفها،هاگوارتز،هاگزمید و دانش آموزان هاگوارتز خواهد افتاد؟!


بزودی در این مکان یک امضایی بگذاریم که ملت کف کنند!!!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.