- واسم چي آوردي؟؟؟
غافلگير شده بود! بعد از مكثي كوتاه گفت: مگه بايد چيزي مياوردم ارباب؟
ولدمورت دستش را از بيني نجيني بيرون كشيد(!) و در حالي كه زير لب به نجيني ميگفت "باز شد عزيزم؟؟" رو به من كرد و گفت: پس چي چي فكر كردي؟ مگه عاشق چش و ابروتم كه مرگخوارت كنم؟!
-
يعني بايد چيكار كنم مثلا؟
- پووووففففف! ديگه داري حوصلم رو سرميبري... برو پي كارت!!
و ولدي سرش رو ميندازه پايين و با نجيني كه روي پاشه و انگشتش رو كرده تو اون يكي سوراخ دماغش شروع به صحبت ميكنه:
- نجيني جونم، اينطوري فايده نداره عزيزم اين يكي رو بايد قطره بندازي تا باز شه! (
)
و پايين اومدن كله ي ولدي همانا و كور شدن لودو از شدت تابش نور همان!!
ولدي در همون حال فرياد ميزنه: بليــــــــــــــــز! بليــز اون قطره ي بيني رو بيار! دماغ نجيني باز گرفته...
ناگاهان جسمي سبز رنگ از كنار لودو عبور ميكنه و در حالي كه كله ي ولدي رو ليسي ميزنه، قطره رو ميده دست وي.
-
بوق تو قيافت!! تو خجالت نميكشي قطره رو ميدي دست من! خوب بيگي بنداز تو دماغ حيوون ديگه..
-
چشم ارباب... بده پاچت رو بخارونم... بده...
- دستت رو بكش! ايگور بوقي زده زخمش كرده؛ بزار خوب شه حالا!
و در همين لحظه چشمان قرمز رنگ ولدي ميافته به لودو كه هنوز همونجا وايستاده و در حالي كه چشاش رو مرتبآ ميماله، به ماجرا نيگاه ميكنه...
- بيكار واي نستا بوقي! بيا نجيني رو بگير بليز قطرش رو بندازه... بدو!
لودو به حالت "من از مار بدم مياد!" به سمت ولدمورت ميره...
ولدي:
چيه؟ نكنه از مار بدت مياد؟؟؟
- آره. از كجا فهميدي ناقلا؟
- ببند نيشت رو... مرتيكه بوقي! از حالت چهرت فهميدم! تو هيچوقت نميتوني مرگخوار شي... حتي بدرد شستن كهنه هاي نجيني هم نميخوري!
-
مگه جيشش رو نميگه؟!
- باز نيشش رو باز كرد! جمع كن اون پك و پوزو! كروشيو!
- آآآآآآآآآا.... وووووووووو... مااااااااااااا...
- يوهاها... موهاها...
خدايي چقدر حال ميكنم با اين ورد...
خوب بسته ديگه!
و لودو از حالت ويبره خارج ميشه. ولدي ادامه ميده:
- خوب؟ آدم شدي؟؟؟
-
مگه آدم نبودم؟
- باز نيشش رو باز كرد!
عجب رو نروي تو! آواداكداورا!!!
براي يك لحظه هيچ احساسي نداشتم!
عرق تمام بدنم را فرار گرفته و لباسهايم به بدنم چسبيده بود!
پتو را از روي خودم كنار زدم و از تخت بيرون خزيدم!
از روزي كه تصميم گرفتم به خادمان لرد بپيوندم هر شب از اين دست كابوسها ميديدم!
اما امروز تصميم خود را گرفته بودم، به همراه يك پاكت پودر معجزه آساي باز كننده ي بيني! و چند بسته پوشك ِ مرغوب ِ ضد نم! به خدمت لرد رفتم...
-----------------------------------------------------------------
پستي همي بود تنها من بهر عضويت ...