من یه کمی بیشتر از سه لغت استفاده کردم.
__________________________________
رولی به دلخواه خود بنویسید و در آن از حداقل سه لغت به زبان کرمانی استفاده کنید.البته اگر در مورد گیاهم باشه ، دو امتیاز اضافه داره.آلبوس دامبلدور و هری پاتر در دفتر دایره مانند دامبلدور برای تدریس خصوصی بعدی آماده می شدند ، یافتن هورکراکس بعدی !
دامبلدور در حالیکه از پشت عینک نیم دایره ای به هری که او را هنگام صرف ناهار کنار کشیده و در حال حاضر در حال خوردن مقداری خوراکی بود نگاه می کرد گفت :
- بَچه بدو سرپاییتا تنت کن ! بریم ! بدو بَچه ! بدو !
- بابا بذا ای شاخی را فینیش کونوم!
- ها ! می گم هریو ! ای سجلت هم وردا .
- چرا؟
- وردا که اگه مرلین نکرده چیزی شد ، باطلش کونوم هموجا .
هری بدون این که معنی حرف دامبلدور را بفهمد سجلش را برداشت و در ریش دامبلدور ، جایی که وسایل لازم و مهماتشان و هورکراکس های خرابشان و عروسک های موشی خرگوشی دامبلدور را در آنجا نگه داری می کردند چپاند.
سپس در حالیکه موهایش را از جلوی پیشانیش کنار می زد تا زخمش معلوم باشد و همه بفمند که هری پاتر است و بهش احترام بگذارند
، نگاهی به اطراف انداخت.
انوار طلایی خورشید از پنجره به سر و روی آنها می بارید و شپش های درون ریش دامبلدور را یکی یکی می سوزاند.
دامبلدور نیم نگاهی به دست سوخته اش کرد و دوباره رو به هری گفت :
- وخ گذشت بَچه جان ! کجا را سیل می کنی؟؟؟
هری بلاخره بلند شد و با بی حوصلگی چوبدستیش را در آورد و آماده باش نگه داشت ، شنل نامرئیش را از ریش دامبلدور بیرون کشید و بر روی خودش انداخت. دامبلدور نیز چون شنل نامرئی نداشت و به هری حسودی می کرد اما نمی توانست شنل را بچخد و ممکن بود هری بلاکش کند یا با سیم سرور به جانش بیفتد پس به دارایی خود قناعت کرد و طبق معمول در ریشش پنهان شد..
..
ساعتی بعددامبلدور و هری هنوز در راهرو های هاگوارتز سرگردان بودند، جایی نزدیک گلخانه ، هری با ناراحتی در حالیکه به صورتی تهدید آمیز چوبدستیش را تکان میداد از زیر شنل نامریش زیرلب گفت :
- خب آخه پیرمرد خلوش ! تو خیر سرت مدیر هاگوارتی ! نمیدانی از کدام را بری !؟
دامبلدور که گویی فراموش کرده بود برای چه چیزی بیرون آمده اند ، در حالیکه در ریشش پنهان شده و نامرئی بود جواب داد :
- جمع کن ای کلیلتو ! بذا ور سجلت ای را !
چهره ی هری از توهینی که به چوبدستیش شده بود در هم رفت ، اما بعد با احتیاط پرسید:
- ها ... دامبلو ( دامبل عزیز ) تو ای برج حقوق جن خانگی مرا دادی؟؟؟
- نه ... نه... اکشال نداره هریو ( هری عزیز ) هچ طور نی ! هچ طور نی !
هری که غیرتی شده بود با عصبانیت در حالیکه لهجه اش را فراموش کرده بود به طرف ریش دامبلدور هجوم برد و نیم ساعت بعد پس از پیدا کردن او در ریشش، یقه اش را گرفت :
- یعنی چی هیچ طوری نیست ! جن بدبخت بیچاره ی من هر روز تو این آشپزخونه ی کوفتیت داره می پزه و می شوره تو بهش حقوق نمی دی ! تو دیگه چه جور مدیری هستی ! دو ساعته منو آوردی بیرون بریم دنبال هورکراکس الان سر از گلخونه در آوردیم !
دامبلدور بی توجه به هری به جایی پشت او خیره شده و دهانش از فریادی خاموش باز بود ، هری که متوجه این حالت نشده بود دوباره ادامه داد:
- اون از سال اولم که از پس کله استادت یک ولدمورت زده بود بیرون ! اون از سال دوم و سوم و چهارم که مارها و سیریوس ها و کراوچ ها تو مدرسه ات ول می گشتن ! اون از سال پنجم که یک کلمه باهام حرف نمی زدی ! حالا هم که اینه ! شکر مرلین که امسال می میری به سال بعد نمی رسی !
دامبلدور همچنان مات و مبهوت به منظره ی پشت هری چشم دوخته بود.
- پیرمرد خرفت ! می رم مرگخوار میشم از تو بهتره ! لااقل ولدمورت به آدم جایزه میده ! آدمو آدم حساب می کنه درسته کچله ! ولی ریش سیاهچاله ای نداره که!... امممم.... کجا را سیل می کنی؟؟
هری بلاخره متوجه عدم توجه دامبلدور شده بود.
دامبلدور که انگار با برگشتن لهجه ی هری تازه معنی حرفهایش را فهمیده بود زیر لب چیزی را زمزمه کرد.
هری سرش را جلوتر برد تا صدایش را بهتر بشنود و البته فاصله اش را با ریش سیاهچاله مانند دامبلدور که همه چیز را می بلعید حفظ کرده بود . هری دوباره با حالتی زمزمه مانند پرسید :
- کجا را سیل می کنی؟
دامبلدور جیغ بنفشی کشید :
-
چنزوووووو ! ای ننه ام جان ! چنزوووووو ! جنزووووو پشتت وایساده بچه ! جیـــــــــــــغ ! جیــــــــــــغ ! غیییییییژ !هری در حالیکه در اثر جیغ دامبلدور کر شده و دستش روی گوشش بود برگشت ، بر روی گیاه کوچکی که به نظر نمی آمد خطرناک باشد چیز سیاه کوچکی وول می خورد ، جلوتر رفت و به سوسک کوچولویی که بر روی برگ گل ایستاده بود خیره شد و سپس به دامبلدور نگاه کرد که از ترس دوباره در ریشش قایم شده بود.
صدای دامبلدور به گوش رسید:
- هریو ! یک دانه کرچک بده بخوره سقط شه !!!
جیــــــــــــغ!!!هری با بی حوصلگی نگاهی به اطرافش انداخت و بر روی میز چوبی کنار دیوار دانه های کرچک را در داخل ظرفی پلاستیکی تشخیص داد ، به طرف دانه ها رفت ، یکی از آنها را برداشت و آن را به دامبلدور داد .
دامبلدور پیروزمندانه دانه را گرفت و از ریشش بیرون جهید و با احتیاط به سمت گیاهی رفت که سوسک بر روی آن به سر می برد.
به گیاه نزدیک شد ، نزدیک و نزدیک و نزدیک تر....
قلوپ !گیاه بی آزار با حرکتی بسیار بسیار انتحاریک و گولاخانه ( کپی رایت بای ققی ) در حالیکه مراقب بود در سیاهچاله گیر نیفتد دامبلدور را بلعیده بود ،
گل آدم خوار نبود...
خطرناک نبود...
ناز بود...
گولاخ ( کپی رایت بای ققی ) بود اما....
دیل ( کپی رایت بای سیریش ) بود اما...
درناخ ( کپی رایت بای خودم ) هم داشت اما ....
گل دامبل خوار بود !
هری برای گل همری زد ( از اینا
) و بلند شد تا به فکر پرسه ی دامبلدور باشد و سجلش را باطل کند و برای سوگواری فوکس را بپلشوند و برود و مرگخوار شود.
توضیح : درناخ = اگه معنیشو نمی دونین چو می تونه کمکتون کنه ( این جمله آخری هم کپی رایت با سیریش!
)
_______________________________________
یه رولی بنویسین که توش اطلاعات دیگری هم راجع به کرچک داده بشه ، مثلا میتونه جلسه بعد کلاس باشه...ساعت 3 صبح : تالار عمومی گریفندور – خوابگاه پسران- تخت سوم از سمت چپصدایی زمزمه وار:
-
گیاهی با ساقه های بلند و ستبر و برگهای درشت شبیه به برگ انجیر که....... هوممممک... اممم.. در جاهای معتدل این گیاه یک ساله است و هر سال باید کاشته شود اما در سرزمین های گرمسیری بوته ی آن بزرگ و مانند درخت می شود........ دانه هایش به اندازه ی دانه های قهوه...… صدایی گرگی :
- جیمز ! دو کلمه است ! خفه – شو ! خفه شو !
- تدی ! یک کلمه است ! نمی شم !
جیمز با عصبانیت دوباره خواندن خواص گیاه کرچک را ادامه داد.
- مغز این دانه، سفید و پر از روغن ، در پوسته اش ماده ی سمی وجود دارد و خوردن آن سبب انعقاد در عروق و احتقان شش و کبد می شود...
صدایی جرجانه :
- جیمز ! حالم به هم خورد ! ببند اون کتابو ! اه ! بوقی ارزشی ! منو یاد پرسی میندازی این جور مواقع که درس خون میشی ...
صدایی پرسیانه :
- چی گفتی جرج؟
- گفت بوقی !
- من کی گفتم بوقه؟ کی بودی تو؟
- من می دونم کی بود ! لارتن بود به جون عمه اش !
- آره من بودم ! اصلا چرا اسم عمه رو میاری وسط ! اصلا خودت کی هستی؟
- اوی ! جرج تو به من گفتی بوقی!
- نه پرسی بوقی!
- ر
وغن کرچک از دانه های بدون پوسته گرفته می شود و در طب بعنوان مسهل به کار می رود.صدایی نارنجی :
- بگیر بخواب جیمز ! تو رو جون لارتن بگیر بخواب !
سپس لارتن دوباره سرش را میان تختش فرو کرد .
- گیاه کرچک در صنعت نیز به کار می رود و ...
صدایی دامبلدورانه (!)
- جیمز ! ما خوابیدیم ! بس کن بابا !
- دامبلدور ! بازم اینجایی که ! پاشو برو دفترت بخواب !
- نمی رم ! تنهایی اونجا می ترسم ! تو هم کپه ی مرگتو بذا بگیر بخواب بَچه ! با احترام.
سپس دامبلدور سرپاییش را درآورد و به سمت جیمز پرتاب نمود...
_________________________________
پروفسور دامبلدور عزیز
اگه می بینید سوژه های من بیشتر مربوط به دامبلدوره ...
به خاطر استعداد عجیبیه که این شخصیت در مسخره شدن داره.../
وگرنه هیچ وقت قصدم توهین به شما نیست....
در ضمن شما که پروفسور دامبلدور نیستید، پروفسور دامبلدور عزیز !
این آخریه رو آویزه ی ریشتون کنید همیشه !