به گیدیون:
ببینید در اینکه ولدمورت آدم باهوشی بوده شکی نیست. اما اینکه شما دارید با معیارهای غلط میرید جلو و میگید چون ولدمورت اینکارا رو کرده پس باهوشترینه غلطه.
اولا به نظر من اکثر نقشه های ولدمورت اولا نقشه پیچیده ای نبوده. خیلی هاش که کاملا مشخص بوده. اگر دقت کنید محفل همیشه بر طبق نقشه های ولدمورت عمل میکرد یعنی میدونست اونا میخوان چیکار کنند و اونام سعی میکردن جلوشو بگیرن. حداقل تا زمانی که دامبلدور بود تمام قضایا بر این منوال پیش میرفت اما برعکس این موضوع همیشه صدق نمیکرد.
تنها جاییم که ولدمورت تونست غیر قابل پیشبینی ظاهر شه فرستادن بارتی کراوچ به هاگوارتز بود که خب نقشه زیرکانه ای بود و منم ردش نمیکنم. اما بقیه نقشه های ولدمورت در زمان دامبلدور از قبل قابل پیشبینی بوده و دامبلدور تا جایی که توان داشته و در وزارت نفوذ داشته جلوی این قضایا رو گرفته. اگر نظر شما خلاف اینه یا فکر میکنید ولدمورت نقشه های سری دیگه ایم داشته همینجا بگید تا در موردش بحث کنیم ببینیم ولدمورت کاری کرده بود که دامبلدور نتونسته پیشبینی کنه یا نه؟ ولی یادتون باشه اگر دامبلدور تونسته پیشبینی کنه در اون صورت نقشه جالب و هوش فوق العاده ای در میان نبوده.
اما اشتباهات ولدمورت ...
ولدمورت خیلی از نقشه هاش با شکست روبه رو شدن. مثل حمله به هاگوارتز، مراقبت از جانپیچ ها، اینکه فکر کرده دامبلدور با نقشه اون کشته شده، شکست در دستگیری هری (به دفعات)، انگشتر ماروولو رو تبدیل به هورکراس کردن بدون اطلاع از ماهیت اصلی انگشتر، قابل پیشبینی عمل کردن. خب بالاخره شاید ولدمورت بلد بوده چجوری آدمای عادی رو نفله کنه اما رو مجموع پیروزی چندانی نتونست در مقابل دامبلدور کسب کنه.
حتی واقعه داخل وزارتم از محفلی ها فقط سیریوس و اونم بخاطر اشتباه خودش کشته شد اما عده زیادی مرگخوار دستگیر شدن و از اون مهمتر همه فهمیدن ولدمورت برگشته و باز هم نقشه تفرقه اندازی ولدمورت با شکست روبه رو شد چون قبلش دامبلدور خودشو به اونجا رسونده بود. در مورد هریم دامبلدور از قبل اونو اجبارش کرده بود که اکلیومنسی یاد بگیره تا ذهنشو ببنده. کشونده شدن هری نمیتونست از اشتباهات دامبلدور باشه.
حالا شما بگید دامبلدور چند تا اشتباه کرده یا ولدمورت تونسته دست دامبلدور رو بخونه؟ شاید دامبلدور اشتباهاتی داشته باشه ولی به نظر من این اشتباهات بسیار جزئی تر از اشتباهات ولدمورتن.
دامبلدور چی کارها کرده؟
1- سوروس رو به عنوان جاسوس تبدیل به بهترین خدمتگزار ولدمورت کرد و ولدمورت هیچ وقت نفهمید.
2- موضوع هورکراس های ولدمورتو فهمید اما دیدیم در کتاب هفتم حتی به فکر ولدمورت خطورم نمیکرده که کسی این جریانو بفهمه.
3- ابزار از بین بردن هورکراس ها رو فراهم کرد و هری و رون و هرمیون در این راه قدم گذاشتند و دامبلدورم قبلا این کار رو کرده بود اما به فکر ولدمورت نرسید که بیشتر مراقب هورکراس هاش باشه.
4- دامبلدور چون میدونست ولدمورت برای شکست هری جذب چه چیزی میشه از قبل راه رسیدن به هری (بخصوص به چوب ارشد رو) و شناخت بیشتر این وسایل رو برای هری مشخص کرد و باز هم ولدمورت نفهمید.
5- تمامی ابزار لازم برای رسیدن به این هدف رو فراهم کرد.
در حقیقت دامبلدور قبل از مرگش (مرگ اجباری ای که ناگریز خیلی زود گریبانشو میگرفت) همه چیز رو برای نابودی ولدمورت فراهم کرد و از همین راهم نابودش کرد اما ولدمورت تنها هنرش این بود که به اطرافیان دامبلدور اسیب برسونه و حتی نقشه ایم که برای دامبلدور کشیده بود تنها برای ماجازات لوسیوس بود اما خود دامبلدور خواست اینجوری بمیره. من بنابر توضیحات بالا فکر نمیکنم ولدمورت در مقابله با دامبلدور باهوش تر بود.
نقل قول:
به نظر من اين جزو قدرت و هوش نيست. هر كس ديگه اي هم جاي دامبلدور بود اين رو مي فهميد. اين جمله براي اسنيپ از همه جا بي خبر خيلي عجيب بوده ولي مسلما براي كسي كه از ماهيت مار اطلاع داره يك امر طبيعيه.
پس امر طبیعیه؟ شما میتونید برید تعداد اعضایی رو که سعی کردن وقایع و اتفاقات کتاب هفتمو پیشبینی کنن و کسانی که این همه سعی کردن خودشونو جای دامبلدور بذارند تا بتونن وقایع کتاب هفتمو پیشبینی کنند و همه پستاشونم در خود جادوگران موجود میباشد بشمرید.
بر طبق نظریه شما این موضوع خیلی پیش و پا افتاده بوده پس قاعدتا باید همه این موضوع رو حدس میزدن دیگه نه؟ خب پس میتونید برید پستهای این یکی دو ساله رو بخونید ببینید یک نفر پیدا شده بود که چنین حدسی بزنه یا نه. ولی اگر نتونستید پیدا کنید پس بدونید این موضوع، موضوعی نبوده که شما میگید خیلی راحت قابل پیشبینی بوده. ضمنا پیشبینی دامبلدور در برگیرنده فاکتورهای زیادیه مثلا اینکه ماره آخرین هورکراسیه که باید نابود شه و ولدمورتم این جریانو موقعی میفهمه که هیچ کاری ازش برنمیاد. حتی هریم که این ماموریت خطیر رو به عهده داشت تا لحظه آخر فکر نمیکرد ماره آخر از همه باید نابود شه. پس چطور دونستن این پدیده امری طبیعی بوده؟ یک توضیح بدی ممنون میشم.
-----------------------------------
ضمنا ممنون از اطلاعاتتون که تصویر درستی از اون دنیا و تصورات ولدمورت دادید. ولی علاوه بر اینکه اینو هممون میدونیم فکر میکنم بحث ما روی جاودانگی در این دنیا بود نه اون دنیا!
به آنتونیون:
به نظر من اینکه ما بخوایم از روی جادو قضاوت کنیم چه کسی قوی تره کار اشتباهیه این حرف شما زمانی درسته که ولدمورتو دامبلدور رو سر یک میز بنشونن و از هردوشون بخوان برای پیتر دست درست کنند اونوقت ببینیم اگر دامبلدور نتونست یعنی ولدمورت در این زمینه بهتره. من در مقابل این حرف توجه شما رو به چشم مودی چشم بابا قوری جلب میکنم که ساختاری به مراتب پیچیده تر از دست داره پس در جادو درست کردن اینجور اجزا چیز غیر ممکنی نمیتونه باشه. حالا باز یک دست با عصب پیوند میخوره و کار میکنه ولی مکانیزم یک چشم به مراتب پیچیده تره.
در مورد پروازم خب برای نمونه هاگریدم در کتاب اول تا جزیره رو پرواز کرده
و یا اسنیپ جادویی عین جادوی ولدمورت رو در کتاب هفتم در مورد پرواز انجام داد.
عقیده شخصی من اینه که قدرت با جادو فرق داره ممکنه یکی جادوهای زیادی بلد باشه ولی دامنه قدرتش کمتر باشه. مثلا به طور حتم اسنیپ بیشتر از دامبلدور جادو میدونست (مخصوصا جادوی سیاه) اما هیچ وقت ما گفتیم این به این معنیه که اسنیپ از دامبلدور قوی تره؟ ما خودمون در قدح دیدیم اسنیپ جلوی دامبلدور چطور به غلط کردن افتاده بود.
کاری که ولدمورت انجام داد طلسم بوده و برای انجامشم دونستن طلسم لازم بوده. من فکر نمیکنم دامبلدور طلسمی رو بلد باشه اما از اجراش عاجز باشه همونجور که فکر نکنم شمام چنین نظری داشته باشید. شاید زمینه اطلاعاتی دامبلدور زمینه اینجور جادوهای سیاه پایین تر باشه و خب برای همینم هست که دامبلدور نرفته معلم جادوی سیاه شه رفته معلم تغییر شکل بشه، کاری که توش بیشتر تخصص داره مثل زنده کردن مجسمه های داخل حوض.
اما ... از طرفی مسائلی هست که صددرصد به قدرت خالص هر شخص برمیگرده مثل تشخیص جادو به وسیله لمس کردن (شیوه ای که دامبلدور در غار در پیش گرفت) یا اینکه دامبلدور احتمالا میتونه زیر شنل نامرئی رو ببینه (کلبه هاگرید در کتاب دوم)
اما ولدمورت نه از قدرت تشخیص جادو به وسیله لمس کردن بهره مند بود چون نتونست جادوی داخل انگشتر ماروولو رو تشخیص بده و نه زیر شنل رو میدید ( در کتاب هفتم) البته این دو احتمال صددرصد نیستن چون در کتاب به طور واضح اشاره ای نشده. اما میشه به عنوان یک فاکتور مهم برای مقایسه میزان قدرت خالص جادوی هر شخص در نظر گرفتش.
به هر حال میخوام بگم تعریف دقیق از قدرت جادویی به عوامل دیگم مربوط میشه و ما نباید فقط از روی تعداد طلسمی که هر شخص بلده در مورد قدرت جادوییش نظر بدیم در اون صورت مشخصه نه تنها ولدمورت بلکه خیلی از جادوگرای دیگه مثل اسنیپ هم در مورد جادوی سیاه ممکنه از دامبلدورم بیشتر بدونن. چنانچه دیدیم دامبلدور خودش بلد نبود دستشو مداوا کنه و به زور خودشو به هاگوارتز و پیش اسنیپ رسوند.
در مورد اون حرفیم که اول پستت زدی فکر میکنم در دو جا این جمله به کار رفته که یکیش به فصل اول کتاب اول برمیگرده که مکگونگال در موردش حرف زد و اون یکیم یادم نیست و منم با حرف مک گونگال موافقم چون به هیچ وجه نمیتونم فکر کنم استعدادهای جادویی ولدمورت از دامبلدور بیشتر باشه. در مورد رسوخ ولدمورت به درون هریم که همه باید تا به حال دلیلشو فهمیده باشیم.
به هر حال قطعا ولدمورت در جادوی سیاه پیشرفت های بزرگی کرده ولی خب یادتون باشه یکی مثل ولدمورت دوست داشته جادوی سیاه کشف کنه اما یکی مثل دامبلدور دوست داشته وقتشو صرف پیدا کردن خواص خون اژدها یا کیمیا گری بکنه! دو تاشم کشفو اختراع هست. یا حرفایی که در مورد دامبلدور وقتی که به مدرسه میرفت زده شد مثلا کارهایی میکرده که هیچکس نمیتونسته.
همه اینا استعداده و هیچ دلیلی نداره که چون دامبلدور جادوی سیاه دوست نداشته و علاقه ای به کندوکاو در این موضوع نداشته پس ولدمورت قوی تره. اگر مخالف حرف منین همینجا بگید .. ولدمورت استعدادشو در زمینه کشف جادوی سیاه به کار انداخته و خب طبیعیه که در این زمینه میتونه پیشرفت کنه. ولی چیزی که میتونه مارو به بحث اصلی برسونه به کارگیری این قدرتها در جهت مبارزه با همه چون در مبارزه نه دست درست کردن به درد میخوره و نه خواص خون اژدها .. در اینجا قوانین حاکم بر دوئل و استعدادها و قدرت جادویی هر شخص و مهارت اون شخص در بکار گیری این قدرت ها اهمیت داره.
... و در این بعد قضیه هست که میگن:
دامبلدور تنها کسیه که ولدمورت ازش میترسه(در مورد جمله بالام در سه پست قبلیم توضیحات کافی رو در مورد نظر خودم دادم و لزومی نمیبینم دوباره بگم)