درس خوندن شب امتحان! پست زدن شب آخر! اينا خصوصيات آدم دقيقه نودياي هست به نام سرژ تانكيان!
===
چهار روز قبل
چو: سرژ برو پست بزن! mer30
سرژ: باشه فردا ميزنم!
فرداش:
چو: چرا پست نزدي؟ mer30
سرژ: باشه فردا ميزنم!
چو: چرا هنوز پست نزدي؟ mer30
سرژ: باشه فردا ميزنم ديگه!
امشب:
چو: ســــــــــرژ!!! mer30!!!! پستت چي شد؟
سرژ: تا ساعت دوازده ميزنم! قول ميدم!
ساعت 11:30 امشب:
چو: ســـــــــــــــرژژژژ!!!!چرا نزدي؟ بدبخت شديم!نيم ساعت فرصت داري
سرژ: الان مينويسم! تو هميشه به من استرس ميدي!
====
در تالار ريونكلا
بروبچه هاي افسرده ريونكلا در كنار شومينه نشستهاند و دارند به ضايع شدن خودشون توي مسابقه قبلي فكر ميكنن و هي به سرژ بخاطر دير پست زدن فحش ميدن!
اما اميد دارند كه اين بار سرژ سريعتر پست بزند! اميدشان همچون حبابي روي آب ميماند! و در اين كوير لم يرزع كوييديچ هيچ اميدي نيست! مـــااااهههه!
چو:بچه ها سرژ دير نكرد؟
فنگ: هاپ هاپ
وينكي: آخه كي تو زمستون اين وقت شب ميره بستني يخي بخره كه ما گذاشتيم سرژ بره؟
گابريل دلاكور:آره! حتي يك پريزاد خوشگلي مثل من هم همچين كاري نميكنه!مگه نه فنگ؟
فنگ: هيووپ هوووپ
اسكاور ناگهان بطرز دلهره آوري از جاش بلند ميشه و فرياد ميزنه: مـــــــا ميتونيم! ما ميتونيم بدون سرژ هم بازي كنيم! تيم ما نبايد وابسته به علي دايي بشه!
كرنليوس آگريپا: ما ميتوانيم!
ناگهان همه با هم بلند ميشن و يك صدا فرياد ميزنن: مـــــا مــــــي تـــــوانــــــــم!
و بصورت كاملا جو زده از تالار خارج ميشن و ميرن به سمت زمين بازي با اين خيال كه ميتونن بدون سرژ بازي كنن! اما كور خوانده اند! آنها هميشه وابسته به مخوف ترين علي دايي سايت، يعني سرژ تانكيان هستند! ميپرسيد چگونه؟ خواهيد ديد! با ما همراه باشيد!
اعضاي تيم كوييديچ وارد زمين شدند و با جمعي از هوارادان سابق ريونكلا كه به خاطر شكست مفتضحانهي مسابقهي قبل به آنها فحش هاي ركيك ميدادند، مواجه شدند!
و تا رسيدن به وسط زمين با گوجه و كرم فلوبر و لنگه كفش هاي جادويي آقاي فيگ و دستمال هاي كثيف همه كارهي اسكاور بدرقه ميشن!
صداي گزارشگر مياد: عاليـــه! واقعا عاليه! چه فحش هاي لذيذي! عجب لنگه كفشي! هرميون بيا اينجارو ببين!
صداي هرمايني: صد بار بهت گفتم نگو هرميون! بگو هرمايني!
دو تيم به وسط ميدان ميان و دو تا كاپيتان(چو چانگ و دنيس) با هم دست و بغل و ماچ و غيره ميدن و لپ همديگه رو ميكشن! با صداي سوت داور(ولدمورت) ناگهان بازي شروع ميشه و همه به هوا بلند ميشن و ميرن جاي خودشون!
دابي: اه! چقدر بازي ناگهان شروع شد!
درك: آره خيلي ناگهاني بود!
اريكا زادينگ: من كه شوكه شدم!
مرلين مك كين در حالي كه داره به جنازه اما دابز روي زمين اشاره ميكنه ميگه: اين چرا افتاده؟
ناگهان چند تا از بروبچه هاي حلال احمر ايران ميرن به سمت اما دابز مصدوم و سعي ميكنن از زمين بيرون ببرنش!
صداي گزارشگر: خب خبر رسيده كه همين اول بازي اما دابز به دليل شروع شدن ناگهاني بازي ايست قلبي كرده و بازي رو به نوعي دودر كرده! نميدونم چرا اينقدر
همه علاقه دارن بازي رو بپيچونن! مگه نه هروئين؟
صداي هرمايني: هرمايني!!!
آلبوس سوروس پاتر در آسمان اسنيچ رو پيدا ميكنه و به سرعت به سمتش پرواز ميكنه! اما زودتر از اون، سوپر سگ معروف! جان كريستين فنگ، هاپ هاپ كنان
به سمت اسنيچ ميره و درست چند سانتيمتر با اسنيچ فاصله داشت كه آلبوس سوروس پاتر شنل فنگ رو گرفت و باعث شد از سرعت فنگ كاسته بشه و اسنيچ فرار كنه!
فنگ: اه! شنلم جر خورد!
بعد آلبوس سوروس پاتر به سمت اسنيچ با سرعت ميره و دستش رو دراز ميكنه اما در لحظه آخر صداي فنگ رو ميشنوه كه داره بحش فحش ميده
فنگ: بچه باز!كله روغني! كله زخمي!
و اين حركت بسيار زشت فنگ باعث شد آلبوس سوروس پاتر به شدت دچار بحران هويت و در پي آن افسرده شده و از دور مسابقه خارج بشه!
آلبوس سوروس پاتر در حالي كه گريه كنان از زمين بازي خارج ميشد فرياد ميزد: مــــادر! مــــادر! چــــرا؟! چرا سه تا؟!
فنگ:
بعد فنگ دوباره دنبال اسنيچ ميگرده!
دفاع ريونكلا:
اسكاور: آآآآآه! اي وينكي نازنين! اي وينكي زيبا! دلبركم! بيا با هم در اين روز مقدس، در ولنتاين پيمان ناگسستني عشق ببنديم!
وينكي: آري! اي اسكاور كبير! اي فرمانرواي دستمال ها! بسي بسيار به شدت حاظرم!
اسكاور: دستت را به من ده!
وينكي: بيا دستانم از آن تو!
چو چانگ و كرنليوس آگريپا و گابريل دلاكور كه اين صحنه رو ميبينن غرق احساسات ميشن و ميزنن زير گريه و همديگه رو بغل ميكنن!
توپي كه مهاجمين هافلپاف به سمت دروازه شوت كردن، گل ميشه!
گذارشگر:گــــــــــــــــــل! گل گل گل! ده صفر به نفع هافلپاف!هرمـــــــــــــي!
هرمايني: هرمايني!!
اسكاور: آآآآه اي وينكي آنجلينا جولي! ايا قول ميدهي مرا هميشه دوست بداري؟
وينكي: اري اري اي اسكاور برادر پيت!
نور هاي بي ربط بنفش و گلبهي از دتسشون ميزنه بيرون!
يك توپ ديگه هم شوت ميشه به سمت دروازه ريونكلا و گل ميشه
گزارشگر: گل دوم! معركست!هــــــــرمس! گل! بيست صفر به نفع هافلپاف!
هرمايني: هرمايني!!!
اسكاور: آآآآه اي وينكي چارليز ترون! آيا قول ميدهي هميشه خوش اخلاق بماني؟
وينكي: اري اري اسكاور كيانو ريوز!
باز نور هاي بي ربط
يك توپ ديگه هم وارد دروازه ميشه!
گزارشگر:گــــــــــــــل سوم! عالـــــــــــيه! سي صفر به نفع هافلپاف!هــــِـــــرَم! كجايي؟
هرمايني:....
اسكاور:آآآآه اي وينكي مهناز افشار! آيا قول ميدهي هميشه ظرف هارا بشوري؟
وينكي: گمشو مرتيكه گلزار! بي فرهنگ! شتلخ(ميخوابونه تو گوش اسكاور)
و توپ چهار هم وارد دروازه ميشه!
گزارشگر:مـــــــــــا! چه ميكنن اين هافلپافي ها! دمشون گرم! هر هر حواست هست به بازي؟
هرمايني: الان منظورت از «هر هر» من بودم؟
چو چانگ رو به وينكي و اسكاور: بچه ها آروم باشين! چرا دعوا ميكنين؟mer30! به نظر من بايد اين مشكل ريشهاي حل بشه!
وينكي: ريشه اي؟ بابا اين به من ميگه بايد ظرف بشورم!
اسكاور: تازه كجاي كاري تو! بايد دستمال هامم بشوري!
وينكي: ديگه چي...
گزارشگر: گــــــل پنجم! پنجاه صفر!! هرامنه!خوبي؟
نيم ساعت بعد
گزارشگر: گل 29 ام! دويست و نود به صفر! به نفع هافلپاف!خوابيدي هرمون؟
وينكي: اييييييي دستتو از تو چشمم در بيار
اسكاور: تو اول پامو ول كن!
در آسمان
فنگ مدت هاست دنبال اسنيچ ميگرده اما بدستش نمياره! او معتقد است معناي زندگي همين است!يعني بايد هي دنبال اسنيچ خود گشت اما پيدايش نكرد! و تسليم اين فلسفه مخوف زندگي شده و بيخيال گشتن اسنيچ مي شود و ميرود پي كارش!
اما در لحظه آخر وقتي كه ميخواست به سمت پايين پرواز كند اسنيچ را توي جيب يكي از تماشاچيان به نام بيل ويزلي يافت! و شيرجه زد به سمت آن تماشاچي و دستش را داخل جيب بيل ويزلي كرد و سعي كرد اسنيچ را بگيرد!
بيل ويزلي: هوووو چي كار داري ميكني؟
فنگ: اسنيچ اينجا چي كار ميكنه!دزد!
بيل ويزلي: هووي اسنيچو چي كار داري! اين تنها يادگار نقاش قرن پنجم مصره!
و اسنيچ رو در دستانش محكم گرفت! فنگ هم به طرز وحشيانه اي دست بيل ويزلي رو گاز گرفت!
بيل ويزلي: آآآآآآآآي....
در مدافعين ريونكلا:
اسكاور: وينكي ميكشمت!
وينكي: اسكي ميخورمت!
گابريل دلاكور: ببينيد! به نظر من شما با هم تفاه...
و توپ آخر وارد دروازه ريونكلا ميشه!
گزارشگر: اوه! هرمايني! هرمايني! گـــــل! گل آخر! هافلپاف برنده بازي شــــد! هرمايني..اوه ببين اسمت رو درست گفتم! كجايي؟ اي؟ چرا رو زمين افتادي...چرا
چشات چپ شده از دهنت خون ريخته بيرون؟! آمبولانس...
پايان
و بدين ترتيب اين ماجراي كاملا مضحك و بي منطق تموم ميشه! هيچ و تاكيد ميكنم هيچ اشاره اي هم به عدم حضور سرژ تانكيان در بازي نميشه! به همين راحتي!