جرقه - درخشان - پديدار - پيرمرد - انگشتر - وزارت خانه - ذهن - صورت - زشت - مقامات
(ولد مورت وزارت خانه را به دست گرفته و در صدد دستگیری مشنگ زاده هاست.)
پیرمرد مشنگ زاده
انگشتر زشتی را که از روی رمین پیدا کرده بود بر انداز کرد.چندان قیمتی به نظر نمی رسید.
صورتش را در هم کشید.انگشتر نگین
درخشانی داشت که روی آن نشان اسلایترین را حک کرده بودند.
جرقه ای در
ذهنش پدیدار شد(فکری به ذهنش رسید).می توانست آن را به عنوان مدرک اصیل زادگی خود به
مقامات وزارت خانه نشان دهد.
خوب بود تاييد شد.در مورد پست قبليت،در ديزي بازه حياي گربه كجا رفته!؟ !
ویرایش شده توسط [fa]ايگور کارکاروف[/fa][en]IGΘЯ[/en] در تاریخ ۱۳۸۶/۱۲/۲۴ ۱۲:۴۱:۵۷