دالاهوف به محض خارج شدن از اتاق راجر، حدود چندین سانت از زمین به هوا میپره و مشتشو تو سر مولکول ها میکوبه! دالاهوف که روی ابرها سیر میکنه، مشغول نقشه چیدن برای رسیدگی به مقاله هاست..!
-مقاله ی مرگخوارارو تایید نمیکنم.. چون من که دیگه مرگخوار نیستم! مقاله ی، نه صبر کن.. اونایی رو که توش انتقادی باشه از مدیرا نباید تایید بشه..
دالاهوف مشغول نقشه چینی، از کنار اتاق استرجس پادمور رد میشه. یک در متروکه در طول راهروی طویل، درست کنار در اتاق استرجس میبینه. با نگاهی به ساعتش، متوجه میشه که وقت برای همه کار ( پاچه خواری، تحویل دستمال، رسیدن به مدیریت! ) وجود داره. نگاهش رو به در فکسنی میندازه و به نام بالای در " کالین کریوی " دالاهوف خیلی ناراحت میشه. میخواد وارد اون اتاق بشه، یه چیزی در تمام وجودش داره اون رو وادار به انجام اون کار میکنه.. درو باز کن دیه! .. بز! ..
اما در لحظه ای که دست آنتونی با دستگیره در تماس پیدا کرد، صدای شخصی از اتاق استرجس شنیده شد، که صدای ارزشی خودش بود:
- اَکهی! من که صد دفعه به تو گفته بودم به من ربطی نداره! مگه من مدیر قبلیه گالری بودم؟ ای داد! همه اش تقصیر مونالیزاس! اون هیچ عکسی رو تایید نمیکرد، نه؟
صدای کامپیوتری هم شنیده شد: همین الان عکسایی که فرستادمو تایید کن استر! وگرنه..
- برو باو! من تو این عکس خوب نیفتادم، یه میتینگ دیگه بذارید منم بیام، دوباره عکس بگیریم!
و بوق بوق تلفن شنیده میشه. دالاهوف در میزنه. استر با خشونت جواب میده :
- بیا تو!
دالی!: اممم.. قربونت برم چرا خون خودتو کثیف میکنی؟باب حرص نخور پیر میشی! تو که همه چی داری!
استر: نه دالاهوف.. میخوام استعفا بدم!
دالی: وای! چرا آخه؟ من براتون دستمال آوردم..
استر:
هوممم! چه مشکوک، ببینم! تو بیکاری؟
دالی: اممم..
استر: میتونی مدیریت گالری رو به عهده بگیری؟ راستش کوییرل بهم گفت اگه بخوام میتونم کمک دست خودش باشم! به جای کالین.
استر با دست به دیوار کنارش، که احتمالا پشت اون دیوار دفتر مرموز کالین قرار داشت اشاره کرد. دالاهوف ، خودش رو تصور کرد که وارد شناسه اش میشد.. منوی مدیریت.. دسترسی.. گروه ها: گردانندگان سایت!.. پروفایل اعضا رو باز میکرد، این عضو ناراحتش کرده بود.. حذف شناسه!..
دالاهوف:
استر:خوبی؟
دالی: من باید دستمال هارو به مدیران محترم بدم که گل های سایتن! ولی اگه شما فکر میکنید..؟
استر: چی! مدیرا گلهای سایتن! تو حذبی هستی!
دالی: نه باو.. گفتم، منظورم این نبود که..
استر:
و تصویر به درون راهرو بر میگرده که شخصی از اتاق استرجس پرتاب میشه بیرون:
- دیگه نمیخوام هیچ دستمالی رو ببینم!
دالاهوف در دل: ننننننه! ( ادا در میاره مثلا! ) خب نبین، کی خواست واسه تو دستمال بیاره؟ الان میرم پاچه خواری بارون! ولی چه الکی الکی کارمو از دست دادم..
!
======
من شرمنده ام! یه سوژه ای واسه اتاق کالین بیابید!