ناگهان.................
ناگهان پرنل در حالی که می لرزید وارد اتاق شد و با صدای ضعیفش که در میاتن تق تق دندان هایش پنهان شده بود گفت: هرمیون هرمیون کجایی ؟ هوگو شما ها کجایید ؟
هرمیون در حالی که سرگرم پیدا کردن دفتر چه بود گفت :چه اتفاقی افتاده پرنل تو الان باید جلوی دفتر باشی
پرنل در حالی که صورتش سرخ شده بود گفت : لاوندر من رو فرستاد تا بهتون خبر بدهم که جلسه داره تموم میشه فقط نیم ساعت فرصت دارید که..نیم ساعت فرصت .دا..دا..ری و سپس صدایی که با نفرت همراه بود گفت : نیم ساعت فرصت برای چی اقای فلامل ؟اووه خانم گرنجر عزیز هم که اینجا هستند می بینم که علاوه بر موقعیت اجتماعی ای که دارند خیلی هم عاشق این هستند که توی دفتر استایدشون پرسه زده و فوضولی کنند. سپس با انزجار به هرمیون نگاه کرد.
صورت پرنل مثله گچ سفید شده بود و در حالی که به پته پته افتاده بود گفت : پرفسور ما نمی خواستیم به اینجا بیایم ..باور کنید .ولی ما دنبال مدادمون اومده بودیم به ما گفته بودند که ..اسنیپ با لبخندی ساختگی نگاهشان می کرد لبخندی که هرمیون را بشدت عصبی کرد : پرنل دروغ نگو از چی می ترسی ؟ یک پرفسور احمق؟ معلوم نیست که آلبوس برای چی به او اعتماد کرده است ؟ مرگخوار احمق .حالا همه چیز معلوم شد تو دستیار کارکاروف هستی و هیچ چیز نمی تواند این را پنهان کند.الان برای چی اومدی اینجا اومدی که اون معجون هارو ....
اسنیپ با قهقه ای دلزننده گفت : اوه دوشیِزه گرنجر خیلی داری فوضولی می کنی این برات گرون تموم می شه . من 50 امتیاز از گروه گیریفندور کم می کنم .
هرمیون در حالی که از عصبانیت سرخ شده بود گفت :کم کن اصلا کل امتیاز رو کم کن .پرفسور احمق کله شق .
پرنل نگاهی به هرمیون انداخت و گفت : هرمیون .فکر کنم همممم تند رفتی .
اسنیپ سرخ شده بود : داری گنده تر از دهنت حرف می زنی گرنجر .گند زاده ی خون لجنی .
هرمیون بنفش شد و جیغ زد : اسکپارتونومون .اسنیپ روی زمین پرتاب شد پرنل فریاد زد : هرمیون نه ..... اما کار از کار گزشته بود هرمیون جیغ کشید : ببهوش و اسنیپ از هوش رفت
.هرمیون لبخندی زد و گفت : میتونیم به کارمون ادامه بدیم؟
پرنل گفت: تو به یک استاد حمله کردی می فهمی یعنی چی ؟ ممکنه اخراجت کنند!
هرمیون با عصبانیت گفت : احمق برای چی اخراجم کنند؟ وقتی بهوش بیاد طلسم فراموشی ...پرنل حرفش را قطع کرد :اما روی اون هیچ طلسم فراموشی ای توی این اتاق اثر نمی کنه .این اتاق جادویی نیست هرمیون .
صورت هرمیون مثله یخ شد :راست می گی ...اصلا حتی بیادش هم نبودم . من چی کار کردم؟
پرنل گفت: بهتره دنبال دفترچه بگردیم تا اون ها نیومدن.در همین لحظه لاوندر از راه رسید و رو به پرنل گفت: تو رفتی به هرمیون و هوگو پیام من رو برسونی ؟ هرمیون هوگو کجاست؟ هرمیون به او توجه ای نکرد و
لاوندر ادامه داد : جلسه تموم شده اون ها دارن میان .هی اسنیپ اینجا چی کار می کنه؟اون توی جلسه نبود؟ اره درسته من هیچ صدایی از اون نمی شنفتم اطلاعاتی بدست اوردم که خیلی می تونه بدردمون بخوره فقط باید بریم دفترچه رو پیدا کردید؟ هرمیون با سر گفت نه
و درهمین لحظه قیژژ درب فنری اتاق کارکاروف باز شد و پسری با موهای بور و قیافه ی تمسخر امیز گفت :سلام دوستان..او ه هرمیون دنبال این میگردی؟؟ و دفتر چه را نشان هرمیون داد . هرمیون در حالی که از عصبانیت سرخ شده بود گفت : اون رو بده به من مالفوی ! و درست در همین لحظه صدایی شنید که می گفت :دفترچه ی من رو برای چی لازم دارید دوشیزه گرنجر ؟...................
..........................................................................
حالا جنازه ی اسنیپ رو چجوری مخفی کنند ؟