هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۷:۴۳ پنجشنبه ۲۲ فروردین ۱۳۸۷

هرميون  گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۷ سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۷
از کلاس ریاضیات جادوویی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 215
آفلاین
عجیییییییییبه!

خدایا این چه طور ممکنه دنیس همونی که همیشه تلاش می کرد و بدبختی می کشید و فلاکت می کشید و ...{} هم اکنون با کسی ازدواج کرده که منوی مدیریت داره! چرا چون دنیس می خواسته به قدرت برسته واقعا عجیبه که لیلی اوانز چرا درخواست دنیس رو پذیرفته شاید ترشیده بوده ها؟{}

و در زیر تصاویری رو از ان ها می گزاریم

تصویر کوچک شده


برای لیلی اوانز احساس تاسف می کنیم که ترشیده بودند و مجبور شدن با دنیس عروسی کنند تا بیشتر از این نترشند ولی بد کسی به پستش خورد این قدر بیچاره بود که با موتور گازی که تولد نه سالگیش گرفته بود رفت ماه عسل توجه فرمایید:

تصویر کوچک شده


اما بعد از مدتی از ازدواج این دو دنیس ناظر انجمن شد و چندی بعد رنک بهترین ناظر را گرفت گفته شده که لیلی از قدرت مدیریت استفاده کرد و 8 تا شناسه برای خودش ساخت و همرو باهاش به دنیس رای داد ! عجیبه که بعد از این که دنیس رنک رو برد از لیلی درخواست منوی مدیریت کرد ولی لیلی با صراحت گفت که این خواسته ی اورا براورده نمی کند و دنیس هم بزوور با شناسه ی لیلی وارد شد و اقداماتی را انجام داد .!لیلی اوانز 6ماه و 6 روز و 6 ساعت و 6 دقیقه و 6 ثانیه و 6 دهم ثانیه و 6 صدم ثانیه و ...{} به دادگاه خانواده ی جادوگری مراجعه و درخواست طلاق داد همچنین در صدد در امد تا مهریه ای را که قرار بود به دنیس بدهد پرداخت کند {توجه : چون قدرت لیلی از دنیس بیشتر بود اون به دنیس مهریه می ده نه مرد به زن }
مهریه شامل : یک نظارت دیگر و مدت دیگری باقی ماندن رنک بالای سر دنیس و له نشدن وی زیر دست لیلی بود .!

ما مصاحباتی رو با این دو زوج بدبخت داشتیم که در زیر ارائه می دهیم :

لیلی اوانز :

اسم ،سن ،تاریخ تولد و همین طور محل زندگیت رو بگو !

لیلی در حالی که با دستمال فین فینی می کرد شال خزش را به کناری زد و گفت : لیلی ،نمی دونم چند سال ،محل زندگی نمی گم چون دوباره قصد ازدواج با سواستفاده گر هارو ندارم من می خوام با یک مدیر زاده ازدواج کنم که اصیل باشه

چی شد که با دنیس ازدواج کردی ؟؟ از چه چیزیش خوشت اومد؟

_من از کفش های زرد و بلیز زرد و دوربین داداشش خوشم اومد

توی مصاحبه باید راستشو بگی
_خوب من داشتم می ترشیدم مجبور بودم

خوب خوب واقعا عصبی شدی که دنیس با منوی تو این کارارو کرد نه؟

_اوه بله خیلی خیلی ...اون به من خیانت کرد من از شیر مرغ تا جون ادمیزاد براش فراهم کردم {رنک و نظارت و..} ولی اون به من خیانت کرد

اگر یک وقت بلایی سر سایت می اورد با اون منو تو جواب مدیران رو چی می دادی؟

صدای گریه ی لیلی اوانز به او مهلت صحبت نداد


دنیس :

اسم سن تاریخ تولد و محل زندگی؟


دنیس هستم .نمی گم چند سالمه .محل زندگیمو هم نمی گم مدیران خودشون می دونند خواستند باهام عروسی کنند میان بهم می گن! بیام خواستگاریشو ن من فقط با مدیران عروسی می کنم به همین جهت به شما ادرس منزل نمی دهم که بیاین خواستگاری من !

چرا با لیلی ازدواج کردی؟ چرا از منوی مدیریت سو استفاده کردی و چرا قلب اونو شکستی؟
الف : چون مدیر بود
ب: چون دوست داشتم
ج: چون اون قرمه سبزی بد مزه درست می کرد

بای

_هی کجا می رید ؟ مصاحبه ی منو خیلی کوتاه انجام دادید چرا ماله لیلی بلند بود؟

اقای دنیس چون ایشون مدیر بودند .

حکم قاضی : لیلی اوانز بخاطر داشتن منوی مدیریت و پارتی بازی برای دنیس به دو ماه حبس در ازکابان محکومند
دنیس : بدلیل استفاده ی نادرست از منوی مدیریت ،خیانت در امانت ،دروعگویی و خیانت تبرئه شدند!


چندی بعد متوجه شدیم که قاضی پسرخاله ی دنیس بوده است !


شوخی شوخی با منوی مدیران و خود مدیران هم شوخی ؟

...........

پ.ن : این گزارش جنبه ی خنده داره و هیچ گونه جنبه ی توهینی ندارد!


ویرایش شده توسط هرميون گرنجر در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۲ ۱۷:۵۳:۰۵
ویرایش شده توسط هرميون گرنجر در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۲۲ ۱۸:۱۸:۱۳

[b][color=FF6600]!و هرمیون گرنجر رفت و همه چیز را به هپزیبا اسمیت سپرد .

و فقط چند نفر را با


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۳:۲۰ شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۷

هرميون  گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۵۹ شنبه ۳ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۳۷ سه شنبه ۲۷ فروردین ۱۳۸۷
از کلاس ریاضیات جادوویی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 215
آفلاین
گلگومات غول بی سر و ته؟؟؟

چند روز پیش خبرگزاری نشریه ی پرفروش و قابع اعتماد گیریفندور { } یک مصاحبه ی زنده { } با چند نفر از دوستان خوب دنیای جادوگری داشت !

اولین مصاحبه با اقای غول گلگومات معروف به غول بی سر و ته { } رو ارائه می دهیم

توجه: بعد از شهادت ریتا اسکیتر توسط خودم {به وسیله ی سوسک کش } خبرگزاری با من است!


سلام

_اوه سلام!

خوب هستید؟

_خیر خانم محترم ، من علاف نیستم کار دارم باید برم کله ی 3 مشنگ رو بکنم!

_اوه اقای گلگومات شما چند سال دارید پیلیز؟

_من هزار سال و شصت ماه و شیش هفته و شیش روز و شیش ساعت و شیش دقیقه و شیش ثانیه و شیش دهم ثانیه و شیش صدم ثانیه ...سن دارم

_اوه پس شما دوازده سالتونه چه خوب! هی خودنویس تا وقتی ریتا نیست باید به حرفم گوش کنی هرچی می گم بنویس :گلگومات 12 ساله {}

_اقای گلگومات شما چه غذایی رو دوست دارید؟

_من از پیتزا و این غذا سوسولی ها متنفرم من عاشق کله ی انسان هستم با قرمه سبزی گندیده!

هی خودنویس بنویس : گلگومات عاشق پیتزا و ..او مخالف هر گونه انسان خوری و مشنگ ازاری است !اخی !!چه غول نازنینی بر خلاف همه ی غول ها . روحیه ی مهربان و چشم های ابی درخشانش واقعا جذابش کرده !{توی دل هرمیون }

_اقای غول جسارتا شما در تمام عمرتون عاشق شدید ؟

در این صحنه ناشر اشاره کرد که بنویسم :غول که از تمجید هرمیون خوشش اومده بود گفت

_اوه بله خانم گرانگر !!

_بله؟ گرنجر هستم !

_اوه ببخشید خانم گرنحر راسش شما خیلی خوب می دونید غول ها عاشق نمی شن ولی من چون چشای ابی جذابی دارم و چون تو تنها کسی هستی که از من تعریف کردی باید بگم که عاشق یو شدم

_هی کجا در رفتی؟

اشاره می کنند از پشت که بنویسم : گلگومات جاشون رو خیس کردن از شدت خجالت و به دستشویی مراجعه فرمودند { }


پا نویس این مصاحبه در مجله : چند روز پیش به ما خبر رسید این نوع مصاحبه کردن خانم گرنجر به دلیل زیاد نشست و برخاست با خانم اسکیتر است که به وسیله ی سوسک کش شهید شد {}

با تشکر :نشریه ی معتبر گیریفندور { }


[b][color=FF6600]!و هرمیون گرنجر رفت و همه چیز را به هپزیبا اسمیت سپرد .

و فقط چند نفر را با


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
بازگشت ...

و اینک ، پس از سالیان دراز ، او بازگشت ...
بازگشت تا ریش نقره فامش را به دیگران بنماید .
بازگشت تا نشان دهد که فقط عشق است که مهم است .
بازگشت تا به شایعات خاتمه دهد !
بازگشت تا عدل و داد را در جامعه ی جادوگری برپا کند .
بازگشت تا وزارت را قبول نکند !
بازگشت تا فوکس را بیازارد .
بازگشت تا نگاه نافذش را از پشت شیشه های عینک نیم دایره ایش به پاتر بدوزد.
بازگشت تا ولدی را تام صدا کند .
بازگشت تا یویوی صورتی رنگ را برای همیشه ببرد .
بازگشت تا ریشش را به درازای ریش مرلین کبیر برساند .
تا عمرش را طولانی تر سازد !
و اینک ... او درمیان ماست !
آلبوس پرسیوال ولفریک برایان دامبلدور ... بازگشت .

______________________

عکس العمل های افراد مختلف پس از خواندن اعلامیه ی بالا :

لرد ولدمورت : جیــــــــــغ !

مورفین گانت : این که خیلی قشنگه !

ایگور کارکاروف :

جیمز هری پاتر : ایول !

Naznazy : سلام من نازنازی ام ... من عاشق گالری اما واتسونم ...

مرگخواران همگی با هم : ما تو رو کشتیم ! تو مردی ! ( ک.ر.ب پلیس آهنی )



Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ دوشنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۷

گلگومات


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۹ دوشنبه ۵ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۵۷ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۹۰
از كنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 92
آفلاین
دابي در گذشت!!

خبرنگار پخش حوادث - صبح امروز در بزرگراه شهيد مادلبر يك كاميون شونصد چرخ با سرعت هزار و دويست متر بر ثانيه ، مغز دابي را با تمام قوا به روي آسفالت كف خيابون پاشيد و موجبات مرگ وي را فراهم ساخت.

راننده كاميون كه جوانكي به نام آلبوس سورس پاتر ميباشد به خبرنگار ما گفت: من غلط كردم ... من بوق خوردم !!! من شونصد زن و يدونه بچه دارم .. رحم كنيد.

هم اكنون كه بنده در حال نوشتن اين گزارش ميباشم ماموران نارنجي پوش شهرداري در حال جمع كردن دل و روده و مغز دابي از كف زمين ميباشند و جا داره همينجا ازشون تشكر كنم.

ضمن اظهار تاسف نسبت به اين اتفاق دل خراش و به اميد اينكه هر چي عمر اون مرحومه ادامه عمر شما باشه اين گزارش را به پايان ميبريم.

تصویر کوچک شده


اگه كسي يه بار زد توي گوش تو ، تو دو بار با چماغ بزن تو سرش.

يكي از ضرب المثلهاي غول ها

تصویر کوچک شده


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۴:۲۵ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷

مرگخواران

بلیز زابینی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۲۵ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۷:۴۲ سه شنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۳
از یخچال خانه ریدل
گروه:
ایفای نقش
مرگخوار
کاربران عضو
پیام: 1708
آفلاین
فرار مذبوحانه ایگور کارکاروف برای جدایی از مرگخواران و پیوستن به محفل

- برای خواندن متن خبر به صفحه 9 مراجعه کنید

صفحه 9:
- برای خواندن متن به صفحه اول مراجعه کنید!

صفحه 1:
- شما اصلا مجوز گرفتید؟ هیچ میدونید هر ساله چند تن کاغذ روزنامه به دریاها ریخته میشود؟ برای خواندن این خبر به صفحه 8 مراجعه کنید و عضو آن صفحه شوید!

صفحه 8:
- برای ثبت نام باید هم شناسنامه و هم کارت جادوگری به همراه داشته باشید .. برای اطلاعات بیشتر به صفحه 16 مراجعه کنید!

صفحه 16:
- اطلاعات شما بروز شد ... چند روز صبر کنید تا شناسه شما فعال شود .. برای اطلاعات بیشتر به صفحه 51 مراجعه کنید.

صفحه 51:
به پنج نفر از کسانی که توانستند رمز این صفحه را باز کنند و خبر را بخوانند به قید قرعه دو دستگاه ماشین لباسشویی به همراه یک دستگاه جاروی آذرخش میدهیم!

روزنامه یکی از برندگان:

تصویر کوچک شده


wanted
5000000$

متاسفانه با خبر شدیم ایگورکارکاروف دارنده شناسه شماره 14845 عضو شده در تاریخ 1/11/84 و زننده 2991 پست ارزشی و غیر ارزشی و برنده چندین و چند رنک معتبر و غیر معتبر و بعد از خدمات ارزنده به ده لرد اخیر در کمال وقاحت! در کمال پرروگی! بدون کوچکترین شرمی و بدون کوچکترین احساس پشیمانی ... بعد از اینکه بلیز زابینی علت ریش دار بودن و چشم آبی بودن علامت شوم وی (ایگور) را از او پرس و جو کرد ...

این مرگخوار متقلب ، این بی غیرت، این نمک نشناس ، این مار در آستین پرورش یافته و این جاسوس درجه یک محفل در حضور تمام مرگخواران آعلام کرده که او همیشه طرف محفل بوده و چشمهای آبی دامبلدور بسیار زیبا هستند و ریش های خوشمزه ای هم دارد و همچنین گفته که سارا اوانز بهترین آشپزی هست که تا حالا دیده و آلبوس سوروس پاتر هم خیلی بچه خوب و با مرامی هست و سیریوس بلک و دیگر محفلی ها هم در اصل حیوونهای دست آموز او میباشند و مرگخواران هم بازیچه دست او میباشند و وی روابط بسیار نزدیک و تنگاتنگی را با شخصیت شماره یک محفل ققنوس یعنی آلبوس پشمک بیناموسیوس دامبلدور بر قرار کرده است...

و بعد از تمام این ها ایگور کارکاروف در تلاشی مذبوحانه اقدام به فرار کرده است که البته به علت عجله بیش از اندازه و بدون توجه به علائم هشدار دهنده و اینکه طبقه چهارم خانه ریدل در دست ساخت میباشد حفاظ های حاضر در طبقه چهارم را نادیده گرفته و در حالی که لبخند ملیحی بر لب داشته و با مرگخواران بای بای میکرده از پنجره به بیرون سقوط کرده و بعد از برخورد با زمین تا بیرون حیاط خانه ریدل قل خورده است.

جالب این است که بدانید انقدر این اتفاقات سریع رخ داد که هیچ مرگخواری قادر به عکس العمل سریع برای جلوگیری از فرار این مزدور جاسوس نبوده است و کارشناسان بعد از محاسبات دقیق و انجام چندین معادله شونصد مجهولی و تطبیق جاذبه زمین بر مریخ پیشبینی میکنند که انقدر شدت برخورد این مزدور با زمین زیاد بوده است که وی همچنان با شتاب روبه افزایشی دارد به سمت خانه شماره 12 میدان گریمولد قل میخورد!


ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۹ ۱۴:۳۶:۱۳
ویرایش شده توسط بلیز زابینی در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۹ ۱۶:۵۶:۲۹



Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۵:۳۰ پنجشنبه ۸ فروردین ۱۳۸۷

دنیسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۱۲ شنبه ۱۲ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۴۷ چهارشنبه ۳ مهر ۱۳۹۲
از هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 809
آفلاین
تصویر کوچک شده

كمپاني Hco تقديم ميكند!
كلنگ فردا اكران ميشود.
فردا در هالي ويزارد...
اولين فيلمي كه تمامي ديالوگهايش حقيقيست!
منتظر بمانيد.


ویرایش شده توسط دنیس در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۸ ۱۵:۳۲:۵۸

قدرت رولو ببين توي سبك من، تعظيم كرد توي دست من
پس تو هم بيا رول بزن با سبكم، ميخوام شاخ جوجه رولرا رو بشكنم




Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۱:۱۰ پنجشنبه ۸ فروردین ۱۳۸۷

آمیکوس کرو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۰:۴۱ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۶
از اليا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 367
آفلاین
تجمع میلیونی مرگخواران در مقابل وزارت خانه به نشانه ی مخالفت شدید با اهداف شوم محفل

عصر دیروز جمعی چند میلیونی( از چند نفر مرگخوار موجود) مقابل تلفن عمومی یا همان درب وزارت خانه تحصن نموده و ابراز مخالفت با اهداف محفل ( اهداف شوم ) نمودند ، آنها در حالی که پوستر های آلبوس دامبلدور( آلبوس در این پوستر یک خون آشام وحشی است ) را در دست داشتند و فریاد های :

Down with albus Down with albus -

سر می دادند به خاطر بی توجهی وزارت به این مساله مهم عصبی شده و شروع به پرتاب ورد های کروشیو و آواداکداورا نموده که موجب جلب توجه عده ای ماگل شد ، در این واقعه عده ی زیادی ماگل کشته شدند . در همین مدت خبرنگار ما در حال مصاحبه با عده ای مرگخوار فروتن ، با شخصیت ، با تحصیلات عالیه بود که توجه شما را به گوشه ای از این مصاحبه جلب می کنیم:

- شما دقیقا چه در خواستی از وزارت دارین؟
مرگخوار با شخصیت: اول به شما و تمام همکارانتون خسته نباشید می گم که واقعا زحمت می کشید و گزارش های کاملی رو به جامعه ی جادوگری به خصوص جامعه ی اصیل زاده ارائه می دید .
( بقیه جامعه کاملا بی اهمیت هستن ) در مورد درخواست ما اینجا اومدیم بگیم که آلبوس دامبلدور و بقیه ی اعضای محفل یک مشت
خود فروخته هستن که جنایت های بسیاری رو علیه جامعه ی اصیل جادوگر اعمال کردن ، اگه خبر داشته باشید جدیدا به این کارشون شدت هم دادن . در واقع ما مرگخوارا اینجا جمع شدیم تا از قشر آسیب پذیر جامعه ی اصیل حمایت کنیم ، چون اونا خودشون واقعا آسیب پذیر هستن ما ها به عنوان قشر فرهنگی و سطح بالای جامعه ازشون حمایت به عمل آوردیم. لازم به ذکره لرد کبیر ما رو تشویق به این کار نیکوکارانه کردند.

خبرنگار : می تونم نظرتون رو در باره ی آلبوس دامبلدور بدونم؟
- بله البته ، اون یه جنایتکار خطر ناکه که با ظاهر سازیه ماهرانه این ملت شریف جادوگر رو سر کار گذاشته و باید در دادگاه جنایات جنگی در سازمان ملل جادو گری محاکمه بشه .
خبرنگار: ازتون به خاطر وقتی که به گزارش اختصاص دادین ممنونم آقا ، موفق باشید.
- من هم از شما دوست عزیز و اصیل متشکرم که واقعیت رو به مردم نشون می دید.

خبرنگار واحد مرکزی خبر ، جلوی در وزارت خونه .

ادامه دارد...


ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۸ ۱۱:۱۴:۳۴
ویرایش شده توسط آمیکوس کرو در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۸ ۱۱:۲۰:۵۹

تصویر کوچک شده

خاطرات جادوگران...روز هاي اشتياق،ترس،فداكاري ها و ...


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۲۱:۵۹ چهارشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۷

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
جنجال های تازه در جامعه جادوگری با درایت به موقع مسئولین، خاموش شد!

در چند روز اخیر، اخباری به دست ما رسیده مبنی بر اینکه جادوگران و ساحره های تالارهای غیر از گریفیندور، شرکت «سروش جادوگران» را جغد باران کرده اند و درخواست یکی از بهترین برنامه های این تالار خصوصی را داشته اند، بطوری که حتی عده ای اظهار ندامت کرده و بیان کرده اند آنها که پشت دست خود را بو نکرده بودند و اگر می دانستند چنین روزی می رسد، اصلا" جز گریف به تالار دیگری نمی اندیشیدند!
این برنامه که چند صباحی است هر هفته پذیرای یکی از اعضای گریفیندور بوده و به رسم زمانه «صندلی داغ» نامش نهاده اند، این هفته میزبان یکی از اعضای معلوم الحال و دردسر ساز بود که به یکی از طولانی ترین و پر مخاطب ترین مصاحبه های عمر نه چندان طولانی این برنامه تبدیل گردید. در حال حاضر شایعاتی بر زبان هاست که سی دی غیر مجاز آن دست به دست و پی ام به پی ام بین کاربران می گردد که از این لحاظ با سی دی مشهور دخترمشنگی قابل مقایسه است!

کاربر مذکور که اخیرا" هویت پیشین خود را هر روز بیشتر از دیروز هویدا می کرد و قول و قرارهای خود را با مدیریت محترم زیر پا له می کرد، با نوشتن در یکی از تاپیک های ممنوعه و بیان مشکلات و مسائلی بی پایه و اساس به قصد متشنج کردن و برهم زدن فضای آرام و بهاری سایت، بزرگواری و بخشش مدیران زحمتکش را با این حرکات به بوق نیز نشمرد! نتیجه آن شد که اگر غیر از آن بود باید به معنای واقعی کلمه «در اینجا رو تخته می کردن»: برای لذت بردن از هوای دل انگیر و مفرح فروردین ماه و اردیبهشت و البته ماه های آینده، بلیتی به مقصد مجمع الجزایر بالاک به صورت یکسره، دائم و بدون بازکشت صادر شد و البته به علت حسن نیت بالای صادر کنندگان و چون بنی آدم به شدت اعضای یکدیگرند، تعداد بلیت ها به دو رسید تا خدای نکرده جوانان مملکت( بخصوص از این قماش که سابقه کیفری بدی دارند و باعث گمراهی دیگرانند) از روی تنهایی به ناهنجاری های اجتماعی خدای نکرده مبتلا نشوند که بسیار شایسته تقدیر است.

در همین راستا،گشتی بین اعضای محترم تالارهای مختلف زدیم و نظر آنها را جویا شدیم:

از گریفیندوریهای با سابقه: آقا دموکراسی در این سایت بیداد میکنه! ما جنبه این همه آزادی عمل را نداریم، ما نیز هوس بالاک کرده ایم.

از اقلیت غالب جادوگران: این قوانین نیستن که از پیش نوشته میشن تا جلوی مشکلات رو بگیرن، این مشکلات هستن که قوانین رو بوجود میارن!

از هافلپافیهای گرامی:ببخشید... کارخونه اسکاور اینا کدوم وره ؟

یک عده تماشاگرنما:

از اسلترینی های همیشه در صحنه:فکر می کنم مشکل ایشون نداشتن یه آواتار مناسب بود!

از اکثریت مغلوب جادوگران: چی شد که اینجوری شد؟ ما رفته بودیم عید دیدنی، وقتی برگشتیم زلزله تموم شده بود و ظاهرا" تعداد تلفات فقط دو نفر بوده!

از ریونی های عزیز:

کاپتان تیم ریش سفیدان: مدیریت باید پاسخگوی اون همه گالیونی باشه که از دست رفت!

آنچه از دیدگاه های این اعضا قابل استنباط است، آنست که اگر این افراد خود را از ابتدا با قوانین موجود در سایت تطبیق دهند، جز یکپارچگی و وحدت کلمه، نتیجه ای در بر نخواهد داشت و اگر هم انعطاف پذیری کمی دارند، همان بهتر که از ابتدا در جامعه مشنگی خود باقی بمانند!

قابل ذکر است که پس از بررسیهای موشکافانه و دقیق خبرنگاران بسیار خبره و نخبه ما، مشخص شد در دوره بسیار کوتاهی، مصاحبه این شخص ارزشی و کلیه آثار حیاتی وی نیز پاک شد تا ازگمراهی دیگران جلوگیری شود اما متاسفانه با سماجت های بیمورد تهیه کننده این برنامه، مصاحبه هم چنان در تالار گریفیندور باقی ماند که از اون لحاظ قابل تامل است برای افرادی که هوس می کنند راهش را ادامه دهند، تا باشد سرنوشت او سرمشقی شود بر دیگران، انشاا...!

توصیه کارشناسان ما به جوانان و نوجوانان این مرز و بوم این است که لحظه ای به سرنوشت این شخص فکر کنند، سپس چکش های خود را از غلاف بیرون کشیده و در چتر با قدرت هرچه بیشتر بکوبند تا نشانه همدلی و اتحاد جامعه جادوگری و مقامات و مشت محکمی بر دهان اعضای معلوم الحال و پیروانشان باشد!


تصویر کوچک شده


Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
آلبوس سوروس پاتر و آلبوس دامبلدور ...



شب قبل آلبوس سوروس پاتر به سرعت از منزل خود یعنی خانه ی پدری خود یعنی خانه ی هری پاتر خارج شده و به سمت مدرسه ی هاگوارتز رهسپار شد .

خبرنگار ما کالین کریوی که همیشه در حوالی خانه ی پاتر ها بسر می برد از آن شب می گوید :

حدود ساعت های 12 شب بود که بین بوته های سبز رنگ اطرف خانه ی پاترها دست به دوربین ایستاده بودم که ناگهان شخصی ناشناس از خانه ی پاترها خارج شد .
با کمی دقت فهمیدم که آلبوس سوروس پاتر فرزند هری پاتر است .
به سرعت به دنبالش به صورت کاملا مخفیانه به راه افتادم .

... بالاخره به هاگوارتز رسید و وارد شد . در جلوی ناوگان اژدری اتاق آلبوس دامبلدور بود که ماجرا را فهمیدم .
به سرعت نامه ای نوشتم و برای وزارتخانه فرستادم , در همان ساعات مأموران وزارتی به هاگوارتز ریختند و آلبوس سوروس پاتر و آلبوس دامبلدور را به جرم گرفتند و به آزکابان فرستادند .



در این رابطه از آلبوس دامبلدور شنیدیم :

فقط می خوام قاضی حکم درستی بده ... و البته اگه می شه پرسی ویزلی , ماندانگاس فلچر و یا خود هری پاتر رو بذارین که به ملاقاتم بیان


در این رابطه از خود آلبوس سوروس پاتر شنیدیم :

من برای اینکه جای خالی پدرم را برای آلبوس دامبلدور پر کنم و خودم رو هم همجون پدرم بالا بکشم و در زیر سایه ی آلبوس دامبلدور باشم اینکارو کردم !
از قاضی تقاضای بخشش دارم . فقط نذارین خانوادم از هم بپاشه


پیام امروز
بارتی کراوچ



Re: پيام امروز
پیام زده شده در: ۱۰:۵۹ یکشنبه ۴ فروردین ۱۳۸۷

یگانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۹ دوشنبه ۷ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۷:۲۸ سه شنبه ۴ اسفند ۱۳۸۸
از زیر یک سقف
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 108
آفلاین
بیست سال گذشت......آلبوس دامبلدور از یاد ها رفت!

یا سلام خدمت همه ی خوانندگان روزنامه ی محبوب پیام امروز!
با توجه به مشکلات اخیر عده ای از شهروندان جادوگر و ساحره ی ما شخصیت های بزرگ و محبوب قدیم جامعه ی جامعه ی جادوگری را از یاد بردند و فراموش کردند! به سراغ عده ای از این عزیزان می رویم و گزارش و مصاحبه ای را که با آنها کردیم با شما در میان می گذاریم!

نظر خود را در مورد شخصیت محبوب آلبوس دامبلدور صادقانه بگویید!



پدر بزرگی با نه نوه و یک نتیجه ی غیر مترقبه: پرفسور دامبلدور خیلی این ور و اون ور زد! چپ.راست! اشتباه هم کرد! مدیر خوبی هم بود! عاقبت به خیر شد!

پدر بزرگی با یک نوه: آقا به خدا حرف حساب می زد!

یک جوانک شوم: می خوای گلرت رو صدا کنم؟

یک پدر با 3 فرزند: سیبیل هاش جور خاصی بود! وزیر کار کابینه ی مرحوم فاج بود! شاعر بزرگی بود که قانون می نواخت!

یک خانوم متفکر: دامبلدور صرفا یک اسم مستعار بیش نیست! و نویسندگان بزرگ با استفاده از این اسم مطلب می نویسن! همین!

یک پدر با یک فرزند در ایران: مرحوم شهید ایثار گر آلبوس دامبلدور از شهیدان اهل قلم بود که در جبهه های حق علیه باطل به دست مزدوران کشته شد! خدایش بیامرزد!

یک مرد مجرد: حاج آقا دامبلدور یکی از مرگ خواران قدر گریند والد بود! کتاب خاطرات گل منگلی و با شهیدان حق رو نوشته! هم چنین منظومه بزرگ" گلرت کجایی؟ کجا؟"!

یک جوان 15 ساله: خیلی مشتی بود آقا! ماه بود! عمرا کسی مثل دامبی با بچه ها تا کرده باشه! مدیر مدرسه هم بود! بچه ها رو هم کتک نمی زد! خیلی آقا بود!

یک جوان 13 ساله: روح منی آلبوس الله.... بت شکنی آلبوس الله!

هرمیون گرنجر: دامبلدور همیشه به من می گفت نور چشمی شماره یکشم! جز من به هیچ کی توجه نمی کرد!

هری پاتر: من نوکر سر سپرده ی دامبلدورم!

جینی ویزلی: خطبه عقد من و هری رو دامبلدور خوند!

رون ویزلی: آلبوس.... مرد بزرگی بود! دشمن مرگ خوارا بود!
.
.
.
.
.
.
.
خوانندگان عزیز این بود گزارشی که خوندید! عده ای از شهروندان هم حتی اسم ایشان را نشنیدند و بعضی از ایشان به عنوان یک خواننده ی معروف قرون وسطا یاد کرده اند! بقیه نظرات هم بی شرمانه هستند! و به خاطر شرمندگی بیش از حد آنها را نمی نویسیم!

امضا : ستون پنجم!


ویرایش شده توسط رز زلر در تاریخ ۱۳۸۷/۱/۴ ۱۱:۰۷:۰۲








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.