ما جا پاي بزرگان نميذاريم
!
خب چند تا كار اساسي ميكردم براي كتاب كه به نظرم قشنگ تر ميشد باهاشون:
1-حذف موخره!واقعا كتاب رو بچه بازي كرده و كشك شده آخرش..با اينكه قبلش واقعا قشنگ نوشته شده بود و بايد ميذاشت كه حدس هاي آخرش رو خودمون بزنيم.اينجوري خيلي خيلي بيشتر براي خواننده جذابتر ميشه كه مثلا حدس بزنه كي با كي عروسي كرد آخر و اينا..كلا يه بخش بيخود بود به نظرم!
2-هري بايد ميمرد!من تو يكي از تاپيكها هم گفته بودم كه حدس ميزنم يه تيكه روح تو وجود هري هست و كلي هم روش بحث كردم..اگر تاپيك رو پيدا كردم حتما لينكش رو ميدم تا اونجا رو بخونيد.از اول خيلي دوست داشتم جوري بشه كه نابودي ولدمورت مربوط و وصل به هري باشه..يعني مثلا تا همون تيكه اي كه ميره پيش ولدمورت رو نگه ميداشتم ولي ديگه زندش نميكردم و البته ولدمورت هم ميكشتم همون لحظه!يعني يه دوئل سخت و درگيرانه و اينكه دو تا ورد همزمان باعث ميشه دو تا فرد نابود بشن..البته بعد از نابودي نجيني اين اتفاقات ميفتاد!
يا اينكه هري ولدمورت رو شكست ميداد و بعدش مجبور ميشد خودش رو هم بكشه يا مثلا دستشو آزاد ميذاشت تا يه مرگخواري كه زنده مونده بكشتش!
3-سخت كردن كار هري!من حتما يه كاري ميكردم كه ولدمورت براي اينكه مثلا سه تا يادگار مرگش كامل بشه و به يه قدرت خاصي برسه كه تو افسانه ها اومده مجبوره كه شنل رو هم از هري بدزده!و اينجا هري به مشكل بر ميخوره كه خود ولدمورت شخصا دنبال هريه كه هم اونو بكشه و اگر بميره ميدونه كه اون شنل دست ولدمورت ميفته و قدرت ويژه اي پيدا ميكنه و كل دنيا ديگه نابوده!