با این گفته ی آنی مونی پرسی و بلیز ترسیدند و دو دقیقه همون جا موندند ، آنی مونی که از همه بیش تر می ترسید گفت :
- می گم بهتره که ما خودمون رو بزنیم به کوچه ی کچل چپ ، مگه تستراله می فهمه که ما اون رو نمی بینیم ؟
پپسی و بولوز ببخشید پرسی و بلیز :
آنی مونی که دید اینا نمی فهمند گفت : نفهما چرا نمی فهمید می گم تسترال ها که نمی فهمن ما اونا رو نمی بینیم ما هم به روی خودمون نیاریم که نمی تونیم اونا رو ببینیم ، این جوری هم می تونیم اون مادمازل رو پیدا کنیم .
پرسی که با شنیدن اسم مادمازل دوباره به یاد رولهای بیناموسی اش افتاده بود با ضربه ی ماهیتابه ی آنی مونی بر روی صورتش مواجه شد .
از آن طرف گابریل بالای گودال وایستاده بود و داشت تو گودال رو نگاه می کرد تا ببینه برای چی اون سه تا مرگ خوار یهو توی گودال پریدند. با خودش می گفت :(با لهجه ی شنبه و چهار شنبه )
- ها ! اون دو تا مورگخوار برا چَه پایین رفتندسج ؟ ها ؟ مَگم نکِنه آن پایین خفری بیده ؟ یک روز بر خانه نشسته بودیم یکدفعه دیدیم نشانم می سوزه ! نشان رو برداشتم ببینم کیه دیدم لرده ....
- هوی گابریل تو یه خانم خشگل ولی نه به زیبایی من اینورا ندیدی ؟
- ها؟ نه بلا چی می خری برام؟ اتفاقاً خودم هم دنبال اون بیدم وبینم نکنه داری برای من نیرنگ می کنی؟ بر علیه ی من پیش لرد نیرنگ می کنی ؟ ای نامرد نیرنگ باز !
بلاتریکس که از این طرز صحبت با او خوشش نیامده بود گفت :
شات آپ احمق ، تو عددی نیستی که برات نیرنگ بکنم ، خیلی تحفه ای ؟ لرد اعظم دید تو نیومدی منو فرستاد دنبال اون زن آر یو آندرستند ؟
- چه گفتی ؟ فحش دادی ؟
- چی می گی خرفت ،من انگلیسی صحبت کردم ؟
-چه ؟ از کی یاد گرفتی ؟
- یه مدته دارم می رم زبان تا بتونم کلاسم رو بالاتر ببرم ...
- به منم یاد می دی ؟
- البته ، راستی گابریل ...
آن دو مرگ خوار آن قدر جذب صحبت با هم شدند که اصلاً مامورت لرد کچل و ماجرای آن زن زیبا را از یاد بردند .
در آن پایین پرسی و بیلیز و این و آن ببخشید آنی مونی همچنان دنبال آن زن می گشتند .
پرسی که خیلی عصبی بود
گفت :
- یکی نیست به این کچل خان بگه که اتاق تسترال ها می خواد چکار ؟ این لرد هم هرچیزی می بینی جو اون فیلم می گیرتش .
آنی مونی و بلیز:
چی گفتی پرسی ؟ توهین کردی به لرد؟
-
چی کی ؟ من ؟ من الآن حرفی زدم ، می گم چه هوشی داره این لرد .
آن ها همچنان داشتند به راهشان ادامه می دادن که کسی ضربه ای از پشت به آنی مونی زد . آنی برگشت و گفت :
- بلیز مگه بازم دلت ساتور های منو می خواد ؟
-
نه چرا ؟
- مردکه ی احمق پس چرا می زنی ؟
بلیز می خواست جواب بدهد که ضربه ای به او و پرسی وارد شد .
آنها برگشتند تا ببینند چه کسی آنها را می زند که دوباره ضربه ای بهشان خورد ....
نقد شود