چند لحظه بعد!
آنی مونی و پرسی به شدت در این عملیات انتحاری شکست خورده بودند و دست از پا دراز تر به قرارگاه برگشته بودند.
آنی مونی بعد از اینکه سعی کرده بود یک ساحره پیدا کند به وسیله مامورین محترم گشت ارشاد به مکان نامعلومی منتقل شده بود و در آنجا به شدت ارشاد شده بود به طوری که اثرات این ارشاد در چهره آنی مونی به وضوح قابل رویت بود و پرسی با کمی دقت متوجه شد که حالت چهره آنی مونی بسیار معنوی تر از قبل به نظر میرسد.
از طرفی پرسی نیز بعد از اینکه سعی کرده بود مخ ساحره ای را بزند به دست چند ممد گولاخ شدیدا مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود و خلاصه امید هر دوشون به بلیز بود که هنوز برنگشته بود!
- دوب دوب دوب ... (صدای پا) ... هرهرهر کرکرکر! (صدای خنده) جیـــــــــــــــــــــــــــــــغ ... (بدون شرح)
در باز میشه و بلیز به همراه یک ساحره فوق العاده خوشگل وارد میشه.
آنی مونی و پرسی با هم: فلور! نـــــــــــــه مگه میشه؟
بلیز در نگاه اول
آنی مونی: امکان نداره!
پرسی: محاله!
بلیزدر یک حرکت نمادین یک عدد پاتیل از زیر رداش میکشه بیرون:
- با معجون های ممد ویژویژوو همه چیز ممکن میشه!
---------------- پیام بازرگانی ----------
آیا احساس میکنید کسی دوستتان ندارد؟ آیا میخواهید در دل دیگران جایی برای خود دست و پا کنید؟ ما معجون عشق ممد ویژویژوو رو به شما توصیه میکنیم!
همون لحظه جادوگر عبوسی در صحنه ظاهر میشه و در کنارش تصویری دیگر از همان جادوگر در حالی که بسیار شاد و شنگول است و با خوشحالی میخندد ظاهر میشه!
- در تصویر اول این مرد همیشه در تلاش های عشقی خود شکست میخورده اما از وقتی از معجون عشق ما استفاده کرده توانسته با تمام ساحره های محلشون ارتباط مسالمت آمیز برقرار کنه!
آقاهه: بوووووووهاهاهاااااا!
--------------- پایان پیام بازرگانی ------------------
بلیز
آنی مونی و پرسی
فلور: پس معجون عشق به خورد من دادی؟ تو از من سوء استفاده کردی! جیـــــــــــــــــــــغ!
(زاااااااااااااارت! صدای برخورد کف پای ساحره با دماغ بلیز)
صدایی از ماوراء اتاق:
- وایسین ببینم! زن منو میدزدین ... بی ناموسی تو روز روشن!
فلور: اوه بیل داره میاد .. بیل خیلی قویه! بیل بدبختتون میکنه!
آنی مونی: بیل؟ کو کو بیل!
آنی مونی که فکر میکرد منظور فلور از بیل وسیله ایست برای کندن زمین به منظور مقابله با این بیل خطرناک با حفظ حالات معنوی خود یک بیل از ناکجا برمیداره و از اتاق خارج میشه تا با بیلش، بیل رو شدیدا ارشاد کنه و در اون میان بلیز و پرسی در یک حرکت انتحاری دست و پای فلور رو میبندن!
بلیز: خب دهنشو باز کردم ... معجونو بریز تو حلقش ... بجنب دیگه منتظر چی هستی! آیییی گاز نگیر! معجونو بیار ...
پرسی
بلیز: چیه؟
پرسی: مو ... ما به موی اون ساحره احتیاج داریم!
بلیز: اوه ... تموم شد ما هیچ شانسی نداریم ! پروژه ما با شکست روبه رو شد ... بریم خودمونو به لرد معرفی کنیم!
بلیز و پرسی ، فلور رو رها میکنند و چراغا رو خاموش میکنند که برن که در همون لحظه کارگردان مجبور میشه برای اینکه بازیگران ادامه نمایشنامه خود را به یاد بیارند یک صحنه رو یادآور بشه
---------------- فلش بک ----------------
بقيه ماجرا به سرعت اتفاق افتاد.مرگخواران چيزي نميديدند.جسم بيهوش ساحره روي هوا بلند شد و به سرعت تكه تكه شد.تكه هاي جسد در هوا ناپديد ميشدند.مشخص بود كه تسترالها بشدت گرسنه بودند.خون ساحره روي ديواره هاي گودال پاشيده شد.دو مرگخوار با نااميدي خورده شدن آخرين بقاياي جسد را هم تماشا كردند.
------------- پایبان فلش بک -------------
بلیز: آره صحنه غم انگیزی بود خب که چی؟
کارگردان
---------------- فلش بک ... برنامه راز بقا با تدریس پروفسور هاگرید ----------------
تنها کسانی قادر به دیدن تسترال ها ، این موجودات دوست داشتنی خوشگل هستند که مرگ یک نفر را دیده باشند!
----------------- پایان --------------------
بلیز: خب خوش به حال هر کسی که مرگ یک نفر رو از نزدیک دیده!
در همون لحظه کارگردان از پشت صحنه جفت پا میره تو صورت بلیز و در این میان ناگهان این حقیقت به ذهن بلیز راه میابه که اون در اتاق تسترال ها به همراه آنی مونی مرگ یک نفر رو دیده پس او میتونه تسترال ها رو ببینه و در نتیجه اون دوباره باید به اتاق تسترال ها برگرده و چند تا از موهای ساحره رو بکنه!
پرسی و بلیز
-صدای آنی مونی از بیرون:
- کمک ... این بیله خیلی خشنه ... به دادم برسید زد بیلمو شکوند ... ولی زیاد شبیه بیل نیست ... به هر حال باید ببینم مارک این بیله چیه ... کمک منو از دست بیل نجات بدید!