هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۰:۴۵ شنبه ۱۱ خرداد ۱۳۸۷

سارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۳ یکشنبه ۵ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۰۰ شنبه ۱ تیر ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
طبق معمول هميشه،روي صندلي راحت وگرم ونرم كنار شومينه نشسته بود...چقدر دلش گرفته بودوبيشتر از هر وقت ديگه به كسي نياز داشت تا باهاش درد ودل كنه وازش راهنمايي بخواد،با خودش گفت:(اي كاش حداقل هري ورون اينجا بودند...)اما اين غير ممكن بود...اونا نيم ساعتي بود كه به همراه جيني وبدون اينكه حتي دليل نيامدن اورا را بپرسند به همراه همه ي اعضاي گروه ها به هاگزميد رفته بودندوجز هرميون ومادام پامفري وچند تا از بچه هاي بيمار داخل درمانگاه كسي در مدرسه نبود.اما هرميون زياد از نبود رون وهرميون دلگير نبود چون مساله اي كه فكرش را مشغول كرده بود براي اونا قابل درك نبود او به تنها كسي كه دركش مي كرد والبته حوصله ي گوش دادن به حرف هايش را داشت راداشت احتياج داشت ...جيني....اما اوهم اين چند وقته معلوم نبودچش شده بود كه به هيچكس جز هري محل نمي گذاشت ...تمام فكر وذكرش شده بود...هري!!!!البته هرميون هم بهش حق مي داد چون چند وقتي بود كه دوباره سروكله ي چو پيدا شده بود هر وقت هري را مي ديد با تحويل لبخندي به او باعث مي شد كه هري چند دقيقه اي به نقطه اي كه او ايستاده بود خيره بشه وبي توجه به نگاهاي چپ چپ جيني وچهره ي متحير/رون به كار خودش ادامه مي داد وتادور شدن كامل او دست بردار نبود ،خوب جيني هم حق داشت كه بترسه هري را از دست بده وبه خاطر همين موضوع بود كه همه جا،ازسرسراي ورودي گرفته تا دم در كلاس ها هري راهمراهي مي كرد اما چو بازم دست بردار نبود وبه بهانه هاي مختلف با هري خلوت مي كرد حتي همين نيم ساعت پيش،قبل از رفتن به هاگزميد هري را برده بودگوشه ي حياط ومعلوم نبود چي بهش گفته بود،اما اينجور كه هري تعريف كرده بود يك سوال فني درباره ي جاروي پرنده اش داشته كه در پاسخ،رون از هري پرسيده بود كه چرا نرفته از مادام هوچ ياپروفسورهاي ديگه بپرسه كه درپاسخ هري با لحن كنايه اميزي گفته بود كه چون چو فكر مي كرده كه من بهتر مي تونم كمكش كنم!!!!!!كه اين حرفش باعث تركيدن بغض چند روزه ي جيني شده ببود وهرميون ورون واقعا از دست هري عصباني شده بودند ولي حيف كه نمي تونستن چيزي بهش بگن!!!
اما هرميون از هيچ چيز به اندازه ي مشكل خودش ودو راهيي كه در ان گير كرده بود نمي دانست.....اينكه براي جشن كريسمس امسال كه با افتتاحي ي مسابقات 3جادوگرهمزمان شده بود وامسال در مدرسه ي بوباتون برگزار مي شد،دعوت هاي مكرر ويكتور كرام را كه با نامه هايش او راكلافه كرده بود را بپذيرد ياخواهش هاي غير مستقيم رون ،دوست 5ساله اش راااا؟؟؟!!!!


پي نوشت:چطور بود اميدي هست؟؟؟؟!!!!!.....................
در ضمن مي شه تكليف من را معلوم كنيد،؟من هر دفعه كه ميام تو بخش بازي با كلمات كلمه هايي كه برام مياد...ماگل،پروفسور،جاروي پرنده،ويكتور كرامو....است ...اما حالا كه براتون پيام زدم يك سري كلمه ي ديگه داديد كهه باهاش داستان بنويسم؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!

روی لینک بازی با کلمات که بزنی میری به پست اول بنابراین شما باید برید به صفحه آخر و با کلماتی که دیگران در پستهاشون داستان مینویسند داستان بنویسید.
با کلماتی که در ویرایش پست قبلیتون نوشتم یه داستان کوتاه بنویسید نه اینقدر بلند.


ویرایش شده توسط anjelina janson در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۱ ۱۱:۰۰:۱۸
ویرایش شده توسط anjelina janson در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۱ ۱۱:۰۷:۳۲
ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۱۱ ۱۱:۲۸:۲۳

پاتر را عشق است.................................................................... hp:


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۴:۰۴ جمعه ۱۰ خرداد ۱۳۸۷

هانا آبوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۲۵ جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱:۱۹ چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۹
از قبرستون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 117
آفلاین
پرفسور-ماگل-جاروی پرنده-سرسرا-ویکتورکرام-چپ چپ-متحیر-جشن-هیس-شومینه

هیکلی غول آسا که ریشهای مجعد داشت برفراز ایوان ایستاده بودوبادقت به دیده بانی مشغول بود،باصدای فلیچ به خودش آمد:پرفسورویکتور کرام،چپ چپ به فلیچ نگاه کردترس درچهره فلیچ نمایان شد،فلیچ آب دهانش را قورت دادوادامه داد:همه درسرسرا منتظرشما هستند تا جشن آغاز کنند .

سرسرا

باباز شدن درورودی تمامی بچه ها به هیس هیس افتادندتامبادا حرف زدنشان باعث ازدست دادن امتیاز شودچون دراین نصف روزی که به جای مگ گونگال مدیر شده بود به هر دلیلی از گروهها نمره کم کرده بود.دربین راه ویکتور لباسش راتغییر داد وبه دلقکی تبدیل کردبرجاروی پرنده اش سوار شد وکلاه ماگلیکه نیستی ظاهر شد بر سرش گذاشت.

امت جادوگر متحیر ازاین کارها مدیر باتعصب خود شده بودند.

ویکتور :با یلله چتونه بلند شین ها دلقک ندیدین؟

بچها با گفته او دل وجرات پیدا کردند.شب خاطره انگیزی برای همه بود.


[b][size=medium][color=0000FF][font=Arial]واقعا کی جوابگوی تصمی�


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۹:۴۰ پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۸۷

سارا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۳ یکشنبه ۵ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۰۰ شنبه ۱ تیر ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 6
آفلاین
من الا با چه كلمه هايي بايد بنويسم؟؟؟؟؟


با این کلمات داستان بنویسید:
وزارت-كانديد-حمايت-دولت-بلغارستان-هيجان زده-رای گيري-معروف-رقيب-روز آخر


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۹ ۱۱:۳۰:۳۵

پاتر را عشق است.................................................................... hp:


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۰۲ چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷

ارکیده


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۷ چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۱۰ شنبه ۱ تیر ۱۳۸۷
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1
آفلاین
كلمات: پروفسور - ماگل - جاروي پرنده - سرسرا - ويكتور كرام - چپ چپ -متحير - جشن - هيس - شومينه هرمیون: هیس هیس ساکت باشید مثل اینکه پروفسور آمبریج داره میاد اینطرف. آمبریج: خوب خوب خانم گرنجر درست شنیدم والدین شما ماگل هستند.من متحیر موندم آخه چه طور ممکنه یه خون پاک جادوگر خوبی بشه. هری:ببخشید مگه اشکالی داره تازه .... چی شد آقای پاتر چرا حر فتو خوردی؟ آخه پرو فسور دامبلدور اومدن. همین طور که دامبلدور داشت چپ چپ به آمبریج نگاه می کرد گفت:پروفسور آمبریج چی شده شما به این طرف سرسرا تشریف آوردین. من ..... نه....من اومده بودم که به شومینه یه نگاهی بندازم آخه حس کردم خ.ب نمی سوزه اب خودم گفتم ممکنه بچه ها توی جشن سر ما بخورن ... آخه.. پروفسور آمبریج بهتره که به شما یاد آوری بکنم که دیگه شما بازرس نیستید . اگه ببینم که دوباره تکرار بشه سوار جاروی پرنده می کنمتون و می فرستمتون به خونتون... (البته این داستان مال وقتیه که هنوز دامبلدور نمرده بود.خدابیامرزدش) با این کلمات داستان بنویسید: وزارت-كانديد-حمايت-دولت-بلغارستان-هيجان زده-رای گيري-معروف-رقيب-روز آخر


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۹ ۱۱:۳۰:۳۵

فقط هری . رون و هرمیون


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۲۵ چهارشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۷

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۶ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۱۱ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
وزارت-كانديد-حمايت-دولت-بلغارستان-هيجان زده-راي گيري-معروف-رقيب-روز آخر
ویکتور کروم برای وزارت در وزارت سحر و جادو کاندیدشده بود و در اینجا از حمایت بی شائبه ی وزیران و هم چنین دولت بلغارستان بهره مند بود اون در این راه رقیبان معروف و سرسخت بسیاری داشت و بعد از یک رای گیری هیجان انگیز و با شکوه در روز اخر به وزارت منصوب شد.

تایید شد!


ویرایش شده توسط پرفسور کويیرل در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۹ ۱۱:۲۹:۳۰

گیلبرتو تصویری عالی از رفتار ما می دهد . به گفته ی او ، آدم ها مثل هندی ها بر روی زمین راه می روند . با یک سبد در جلو ، و یک سبد در پشت . در Ø


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۹:۴۰ سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۷

نارسیسا مالفــوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ جمعه ۳ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۸ یکشنبه ۲۲ آذر ۱۳۸۸
از به
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
وزارت-كانديد-حمايت-دولت-بلغارستان-هيجان زده-راي گيري-معروف-رقيب-روز آخر

وزارت خانه ی دولت بلغارستان در روز آخر هیجان زده بود زیرا کمتر از 24 ساعت دیگر نتیجه ی رای گیری معلوم می شود و سرنوشت کشور تایین می شود! در این رای گیری بزرگ دو تن از معروف ترین و محبوب ترین کاندید های انتخاباتی کشور با یکدیگر به رقابت پرداختند و اکنون رقیب سخت هم محسوب می شدند.دولت در این انتخابات با حمایت از هر دو کاندید توانست جو رقابتی سالمی را به وجود آورد!

تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۷ ۲۰:۲۴:۰۵


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۳:۴۵ سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
امروز روز خوبیه. از پنجره به بیرون خیره شده ام وزارت سحروجادو تصمیم داره که برای تایین وزیر رای گیری خودش رو اغاز کنه. من هم جز کاندید ها هستم.دولت تصمیم خودش رو گرفته و من به تنها چیزی که احتیاج دارم حمایت مردمه. به خاطر امروز کمی هیجان زده هستم .فکر کنم تا روز اخر رای گیری دیوونه بشم! من تمام شرایط لازم را برای وزیر شدن دارم. اما رقیب های من زرنگ به نظر میان و همین طور چند تا از کاندید های بلغاری از بلغارستان من رو نگران کردند. اوا به نظر معروف میان. اما خب...من سعی خودم رو میکنم.موهایم را مرتب میکنم و از جلوی پنجره کنار میام.من برای امروز حسابی اماده ام.

تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۷ ۱۵:۰۳:۳۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۲:۲۷ سه شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۷

رابستن لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۶ جمعه ۳۰ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۱۱ چهارشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 179
آفلاین
پروفسور مک گوناگل در کنار شومینه در حال صحبت کردن با دانش اموزان راجع به ماگل ها بود که ناگهان ویکتور کروم با جارو پرنده ی خود برای دیدار با هرمیون وارد سرسراشد پروفسور مک گونگال متحیر به ویکتور چشم دوخت و هرمیون ویکتور راچپ چپ مینگریست ویکتور در همین حال با صدای رسایی که خود متوجه ان نبود از هرمیون برای همراهی او برای مراسم جشن یول بال دعوت کرد همه نگاه ها به سوی هرمیون و ویکتور بازگشت هرمیون سرخ شد و اروم به ویکتور گفت هیسسسسسسسس.

بايد با اين كلمات بنويسي:
وزارت-كانديد-حمايت-دولت-بلغارستان-هيجان زده-راي گيري-معروف-رقيب-روز آخر
تاييد نشد!


ویرایش شده توسط arta در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۷ ۱۲:۳۶:۴۵
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۷ ۱۵:۰۴:۳۷

گیلبرتو تصویری عالی از رفتار ما می دهد . به گفته ی او ، آدم ها مثل هندی ها بر روی زمین راه می روند . با یک سبد در جلو ، و یک سبد در پشت . در Ø


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۱۵:۰۶ جمعه ۳ خرداد ۱۳۸۷

خوب ديگه!


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۶ جمعه ۳ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۰:۵۵ جمعه ۱۰ خرداد ۱۳۸۷
از کجا بود؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 16
آفلاین
خوب با توجه به اينکه من بازي دوست دارم پس بازي ميکنم!
وزارت-كانديد-حمايت-دولت-بلغارستان-هيجان زده-راي گيري-معروف-رقيب-روز آخر
گزارشگر: از اينکه کانديد وزارت شديد چه هدفي داشتيد؟
شخص معلوم الحال:خوب من بسيار هيجان زده هستم چون قرار است بعد انتخاب شدنم با حمايت دولت به بلغارستان بروم
گزارشگر: شما جوري حرف مي زنيد که انگار رقيب معروف خودتون رو فراموش کردين!
شخص معلوم الحال:همه چيز پسش از راي گيري در روز آخر مشخص ميشه!
از پس از اين گزارش گزارشگر ما به جمع مجهول الحالها پيوست...!


تاييد شد!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۳ ۱۹:۳۵:۳۸


Re: بازي با كلمات
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ چهارشنبه ۱ خرداد ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
در روز آخر انتخابات وزارت بلغارستان كانديداي معروف هيجان زده عمل كرده و حرفهاي جالبي به طرفدارانش زد كه همون ها باعث شد نتيجه راي گيري عوض شود.حمايت تمام آنها از كانديداي رقيب وي صورت گرفت و حالا هم دولت در دست رقيبش بود و او كاري نميتونست بكنه جز آه كشيدن و تاسف خوردن!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.