هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اتاق ضروريات جلسات الف دال
پیام زده شده در: ۲۰:۴۰ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۰ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از اين ستون به اون ستون فرجه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 254
آفلاین
نصفه ها شب- اتاق پرفسور فليت ويك!

-قيييييير...جييييير...قيييير... جييييير..!(خروپف ديگه باب)

چندين صداي تق و توق و زرت شديد نشان از ورود چندين ممد به اتاق داره. يه كتابخونه چوبي عظيم تلپي پايين ميوفته و چندين ممد به همراه چند شخص مجهول الهويه و يك شخصيت معلوم الحال از تو سوراخ پشتيه ميريزن بيرون!

ممد دهم به ممد اول: هيي بوقي زير شلواريت رفته تو دماغ من!
ممد يازدهم به ممد دهم: بوقي تو هم بيجامه ت تو دهن منه..آآآييييي!
ممد پنجم به ممد يازدهم: چته بوقي؟..مگه دامبل رفته تو زيرشلواريت!
ممد يازدهم: نه باب اين پيوز بوده.. تو كجايي؟ چي كار مي كني؟ چه خبر؟
ممدپنجم به ممد يازدهم: اينجام بغل دامبل ..تو چه خبر؟

در اين هنگام كارگردان و تهيه كننده و نويسنده و ... ممد تداركات همه با هم وارد صحنه مي شن و ممدهاي شماره دار رو متنبه مي كنن كه اينجا خونه ي اوباش نيست و بايد مثل انسانهاي متشخص هاگوارتز رفته عمل كنن..
ممدها همه با هم: آهاوون..آهاوون( نشان از تنبه بالا)

ممدهاي كيسه به دوش از توي تاريكي سوراخ بيرون ميان و وسط اتاق ولو مي شن. هر ممد چند كيسه روي دوشش هست كه كيسه ها هم به شدت مي جنبن!
بعد از ورود ممدها اشخاص مجهول الهويه وارد صحنه مي شن و همينطور مثل نديد بديدها به وسط اتاق خرچرخ مي زنن و مي چرن!

- زود باشيد..راه بيوفتيد.. بوقي ها حتما بايد دامبل بندازم دنبالتون تا راه بريد؟!.. راه بيوفتين الان اين كوتولهه بيدار ميشه هممونو شوشك مي كنه!
- قربان شوشك نه سوسك!
- خب همون شوسك..نه سوشك..
-
- بوق تو سرت تو يه سوسك هم نمي تونه بگي؟

ممدها و افراد مجهول الهويه يكي يكي و دوتا دوتا مي پرن بغل همديگه و به كوتوله ي روي تخت كه جيرجيركنان اين حرفا رو مي زد نگاه مي كنن!

- واي هممون بوق شديم.. بيدار شد!
- نترسيد باب من تو خواب حرف مي زنم!
- وووييي... وووييي.. قربان اين پير چروك چرا اينجوريه
- هرچه سريعتر گمشيد بيرون بلكه از دست اين بتونيم فرار كنيم!

پرفسور اعظم فليت ويك چندتا قلت روي تخت مي زنه و ميگه:
- اي پيوز بوقي... تو ارتش منو تهديد مي كني خوبه من خودم سوژه دادم بوقي.. تو خجالت نمي كشي هان هان؟

پيوز كه كمي صورتي شده بود همونجوري رفت توي ديوار. چندتا ممد جو زده هم قل قل خوردن و همونطور به تقليد از پيوز به راه ادامه دادن اما خوردن به ديوار و محتويات كيسه ها بيرون ريختن..
ممدها:

چند ديقه بعد:

صداي فريادهاي " كمك كمك" "‌كمك اين كاپائه مي خواد منو بخوره" يه قازقلنگ رفته تو بيجامه م" و غيره در كل هاگوارتز طنين انداز شده بود و ممدها و افراد مجهول الهويه كه به لطف بروبچ اتاق فرمان نقاطي از آنان شطرنجي شده بود اين ور و اون ور فرار مي كردن

--------------------
خودم با ريشاي دامبل دارتون مي زنم...


[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p


Re: اتاق ضروريات جلسات الف دال
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۱ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۰۵ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از آرامگاه سپید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 131
آفلاین
پیوز ، آلبوس دامبلدور رو به اتاق کنفرانس اوباش دعوت میکنه و در رو پشت سرشون میبنده.

آلبوس دامبلدور از زیر عینکش یک نگاه مرموز به پیوز میکنه و یک چشمک مرموز تر هم میزنه ! ()

پیوز با دست به میز کنفرانس که به حالت بیضی شکل قرار داشت اشاره میکنه و خطاب به دامبلدور میگه.
_ خیلی خب دامبل ! باید کروکیش رو برام بکشی!
و یک کاغذ پوستی بزرگ و یک قلم میده دست دامبل و دامبل هم همچنان که مشغول توضیح دادنه ، کروکی رو میکشه.
_ ببین پیوز قبلش باید بهت بگم که ، الف.دال عین چی از این اتاق مراقبت میکنه!ببین ... اتاق ضروریات که اینجا باشه... سه تا الف دالی با فاصله سه سانت کنار هم ایستادن! داخل که میشید ، ست چپ هفت تا الف.دالی ، پنج سانت اون ور ترش سه تا ، سمت راست نه تا ، دوزاده سانت اون ور ترش هم شیش تا الف.دالی دیگه! آها داشت یادم میرفت هشت تا هم ته اتاق هستن !

پیوز : همینا بودن دیگه؟

آلبوس سرش رو به علامت موافقت تکون میده.
_ خیلی خب پیوز ... نفوذ به قلعه هاگوارتز خیلی سخته!

پیوز که گویی داشت با خودش حرف میزد تا با آلبوس گفت.
_ خب معلومه... ولی من یک فکر دیگه دارم ! فقط یک نکته دیگه... تو هنوز کروکی راه های ورودی مخفی به قلعه هاگوارتز رو برای من نکشیدی؟!

آلبوس دوباره همون چشمک مرموزش رو میزنه و روی اون ور کاغذی که پیوز دستش داده ، شروع میکنه به کروکی راه های ورود به هاگوارتز رو کشیدن!
_ خب اینجا ... اولین راه ورودی به قلعه هاگوارتز هست که نزدیک آشپزخونه هست و یک راست میره خوابگاه جن ها! فکر نکنم به دردتون بخوره!
پیوز : آره ... خوبه ! ادامه بده!

آلبوس نفس عمیقی میکشه و ادامه میده.
_ یک راه دیگه هم هست که صاف میره مستراح گریفیندور ! این راونا عاشق این گودریک بوده ، چون اغلب مواقع ، گودریک دستشویی بوده ( مسهل بوده ) این راهو زده با هم دیگه ارتباط مستقیم داشته باشن!
پیوز : نه این هم به درد بخور نیست!

آلبوس یک لبخند میزنه ... معنی لبخندش رو پیوز تونست " هنوز اصلیه مونده " تعبیر کنه.
_ و این هم یکی از کارآمد ترین راه های مخفیه! خودم ازش تو این مدت مدیریتم خیلی استفاده کردم ازش! دقیقاً یک راه مستقیم به خوابگاه اساتید هاگوارتزه! خودم تو این مدت ازش اینقدر استفاده کردم که دارای وسایل مدرنی شده و اینا ... این راهو بهت توصیه می کنم ... خیلی هم بی خطره و به اتاق ضروریات هم نزدیکه!

پیوز یک لبخند شیطانی میزنه و سرش رو به علامت موافقت بالا و پایین میبره.

آلبوس هم که میبینه کارا تموم شده ، میره طرف در تا ببینه کاملاً بسته شده ، بعد دوباره همون چشمک مرموز رو برای بار سوم به پیوز میزنه.


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۲۷ ۱۹:۱۰:۱۶


Re: اتاق ضروريات جلسات الف دال
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
به نام بورگین کبیر ...

آریانا آخرین اوراق را وارسی کرد و گفت : « نیست ! »
و از شدت خستگی ورقی را به بالا پرتاب کرد که آرام آرام پائین آمد و به طرز مضحکی از سر پیوز وارد بدنش شد و از زیر پایش به زمین افتاد

پیوز کمی فکر کرد و گفت : « من خوب یادمه ! بورگین ، بنیانگذار دسته اوباش ، خودش به من گفت که اون ورق رو اینجا ها مخفی کرده ! اونموقع من معاونش بودم ... هیعععی ! ... چقدر زمان زود میگذره ! باید یک ورق پوستی کهنه باشه با نوشته های دستنویس ! »

یک ساعت بعد

آریانا :

یک روز بعد

آریانا :

یک ماه بعد

آریانا :

در همین لحظه که آریانا دیوانه وار سرش رو به دیوار میکوبه دیوار شکافته میشه و به زمین میریزه و آریانا زیر دیوار دفن میشه !

پیوز : « آریانا ... آریانا ... بوق بهت ! چرا دیوار رو خراب میکنی ؟ »

اما بیشتر از جسد آریانا کاغذی توجه پیوز رو جلب میکنه که بین خرابه های دیواره ! کاغذ رو برمیداره و میخونه :


آخرین گنجینه بورگین کبیر - بنیانگذار اوباش - در اتاق ضروریات قرار دارد : جمجمه زرّین !


پیوز با خوشحالی گیس آریانا رو میگیره از بین آوار میکشتش بیرون پرتش میکنه یه گوشه و به دنبال ورق دیگه ای میگرده اما پیدا نمیکنه ...

روزی دیگر ، مقر اوباش در دهکده هاگزمید

آلبوس دامبلدور دستی به ریش سفیدش کشید و نگاهی به پیوز انداخت : « پیوز تو چقدر سیفیتی ! ای جیگرتو ... چیکار میتونم برات بکنم ! »

پیوز : « خودت خوب میدونی آلبوس ! تو تازه از مدیریت هاگوارتس استعفا دادی ! خودت میدونی که پادمور هنوز کم تجربه است و اگر یکی از راه های نفوذ رو بگی ما میتونیم جمجمه زرّین رو بدست بیاریم ! ... »

آلبوس نگاهی به در و دیوار تمیز و نظیف ، خوشگل و جیگر و مامانی و مدرن و قشنگ و ناز و ... مقر اوباش کرد و گفت : « خیلی خوب ... قبوله ... خوب گوش کن ...

<><><><><><><><><><><><><><><><><><><><><>
همونطور که دیدین اوباش متوجه میشن که جمجمه زرین که تنها گنجینه باقی مونده اونها از بنیان گذار اوباش - بورگین - هست در اتاق ضروریات مخفی شده ! در نتیجه تصمیم میگیرن اون رو بدست بیارن ! مشخصه که آلبوس دامبلدور که به تازگی پست مدیریت مدرسه رو به استرجس پادمور داده با اوباش همکاری میکنه و راه های نفوذ رو نشون میده اما اخطار میکنه که ارتش الف دال به سختی از اتاق ضروریات محافظت میکنه ! محور سوژه اینه که اوباش یک دسته از موجودات پلید جادویی شامل لولوخورخوره ها ، قازقلنگ ها ، دیمون ها ، کاپا ها و ... رو از یکی از راه های مخفی وارد هاگوارتس میکنند و در حالی که توجه همه به اونها و بیرون کردنشون از هاگوارتس جلب شده وارد اتاق ضروریات میشن و جمجمه زرین رو برمیدارن و بعد از درگیری ای با الف دال موفق میشن با تمام نیروهاشون از هاگوارتس خارج بشن و به مقر اوباش در هاگزمید برن !!!!

من رسما الف دال رو تهدید میکنم


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: اتاق ضروريات جلسات الف دال
پیام زده شده در: ۹:۴۹ دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۷

آقای الیوندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۴ چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۲۴ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۰
از دستت عصبانیم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 266
آفلاین
در اتاق ضروریات :

- به نظر شما چی کار کنیم؟
- چمیدونم لاوندر؟
هرمیون نگاهی به هوگو و لاوندر انداخت و گفت : اما من میدونم. باید با برنامه پیش بریم.
هوگو با تمسخر گفت : خب بفرمایید خانم برنامه.
هرمیون با عصبانیت فریاد زد : ریموس توی بیمارستانه و بلیز هم بچه هارو مسموم می کنه و تو اینجا منو مسخره می کنی؟
هوگو :
هرمیون که خشمش کمی خوابیده بود گفت : خب. باید از همۀ اعضای ارتش کمک بخوایم و کارمون رو منظم انجام بدیم. پرنل خبرشون کن.
پرنل در حالی که یک سکه از جیبش در می آورد گفت : باشه.
چند لحظه بعد در اتاق باز شد و نوربرتا و الیواندر و نیکلاس وارد اتاق شدند. هرمیون رو به آن ها کرد و گفت : چه عجب اومدید.
نوربتا گفت : حالا برنامه چیه؟
هوگو گفت : از خانم برنامه بپرسید.
هرمیون :
هوگو :
ناگهان لاوندر فریاد زد : هوگو ، هرمیون بس کنید. هرمیون قرار بود برنامه رو بگی.
همه به لاوندر نگاه کرده و به این حالت در آمدند :
هرمیون گفت : آهان... برنامه! الان می گم.
ناگهان در باز شد و همه خشکشان زد. سپس چوبهایشان را به سمت در گرفتند. اما کسی که داخل شد کسی نبود جز ریموس لوپین. همه چوبدستیهایشان را پایین آوردند و به طرف او رفتند. لوپین گفت :
- خب دیگه بسه. بریم سر کارمون...
هوگو به میان حرفش پرید و گفت : اما چجوری حالت خوب شد ریموس؟
لوپین گفت : مادام پامفری کارشو خوب بلده و مسمومیّت هم شدید نبود. داشتم می گفتم. بریم سر کارمون. هرمیون تو با پرنل و لاوندر برید دم دفتر بلیز کشیک بدید. هوگو تو هم با نیکلاس و نوربرتا برید دم دفتر دامبلدور.من و الیواندر و هدویگ هم میریم به زیر زمین مخفی دفتر بلیز.
لاوندر گفت : اما چجوری؟
لوپین گفت : سادست. از راه مخفی.
نوربتا گفت : خب حالا ما سه تا گروه که مستقر شدیم چی کار بکنیم؟
لوپین گفت : هرمیون و پرنل و لاوندر به حرفای بلیز گوش میدن. احتمالا با ولدمورت تماس میگیره و ولدمورت هم نقشۀ جدیدی بهش میگه. این سه نفر وقتی که نقشه را شنیدند پرنل و لاوندر پیش هوگو و نیکلاس و نوربتا میرن و بهشون نقشه رو میگن. اونا هم به دامبلدور می گن. من و الیواندر و هدویگ هم میریم زیر زمین مخفی و وقتی که بلیز برای اجرا نقشۀ جدید از دفترش خارج شد پشتش ره می افتیم و تعقیبش می کنیم.
هوگو گفت : حالا چرا شما از زیر زمین اونو تعقیب کنید؟
لوپین گفت : چون که اون طوری پشت سرشیم و راحت تر تعقیبش می کنیم. سوال دیگه بسه. حرکت کنید.

گروه اول :

- زود باشد.
- داریم میایم دیگه هرمیون.
- رسیدیم.خوب گوش بدید.
- باشه هرمیون. اما الان که صدای نمیاد.
پوف... ( صدای ظاهر شدن ولدمورت در آتش )
بچه ها ساکت شدند.
- بلیز. با من کاری داشتی؟
- بله ارباب. من رفتم به دفتر دامبلدور. ولی اون گفت تو چقدر سفیدی و بعد حالت صورتش مثل وقتی شد که پرسی رو می بینه و بهم نزدیک شد ...
دیگ گریه بلیز اجازه نداد او حرفش را بزند.
- بلیز گریه نکن . من راهی دارم.
چه راهی سرورم؟
پوف... ( صدای فوت کردن ولدمورت )
بچه ها آن چیزی را که میدیدند باور نمی کردند. ولدمورت به بلز فوت کرد و حالا بلیز سیاه شده بود.

ادامه دارد...


چوبدستی ساز معروف
چوب می خوای؟
تصویر کوچک شده


Re: اتاق ضروريات جلسات الف دال
پیام زده شده در: ۸:۲۱ دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۷

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
خانم پامفری فکر کرد که بچه ها دارند با او شوخی می کنند کمی تا قسمتی ناراحت و عصبانی شد و گفت :
- ببینید بچه ها اگه واقعاً چیزی نمی دونید یا نمی خواید کمکم کنید بهتره که با من شوخی نکنید .
هوگو دوباره کتاب بیدل نقال رو پس گرفت و گفت :
- ببینید ما نمی خوایم شما رو اذیت کنیم ،مخصوصاً در وضعیتی که الآن ریموس مریض شده .
بقیه هم با سر علامت تایید نشان دادند سپس هوگو ادامه داد .
- ببینید تمام علایم بیماری ویروس با بقیه یکی هستش ، ما می دونیم که اینجا یکی داره شرایطی رو برای کسانی فراهم می کنه تا بیان و مدرسه رو بگیرن .
خانم پامفری که در حال بررسی شربت های تو کمدش بود بدون اعتنا به آن ها شربتی که شیشه ی سبز رنگی داشت از تو کمد برداشت و به بچه هایی که در آنجا مانند ریموس مسموم بودند مقداری داد .
دور و بر خانم پامفری بسیار شلوغ بود برای همین هم بچه ها رو از اونجا بیرون کرد .
بچه ها با ناراحتی بسیار به سمت اتاق ضروریات به راه افتادند .

در آنسوی سکانس : دفتر دامبلدور

بلیز پس ورود به دفتر دامبلدور سلامی عرض کرد و بر روی صندلی نزدیک مدیر پیر مدرسه نشست . کمی به عکس های بالا سرش نگاهی انداخت ، اکثر آنها داشتند او را می پاییدند .
دامبلدور با آرامش و خونسرذی خاص خود به صندلیش تکیه داد . بلیز سر حرف رو باز کرد .
- پرفسور تا حالا چند تا مدیر تو هاگواتز بودند؟
- نمی دونم شاید بیش از سیصد نفر شاید هم فراتر از آن
- آهان ...یادم اومد برای چی اینجا اومدم ، مثل این که نامه ای دارید از لندن ، باید هرچه سریعتر هاگوارتز رو ترک بکن...
- می گم بلیز چه سفید مفید هستی ها !!
- خیلی ممنون نظر لطف شماس می گم باید شما هاگواترز رو ترک ...
- می گم بلیز تو چند وقته که با پرسی رفیقی ؟
- نمی دونم شاید ده سال ولی شما باید اینجا رو ترک ...
- بلیز مایلی در کلاس های خصوصی من شرکت کنی ؟
- بازم نظر لطف شماس ولی باید ایجا ور ترک ...
- می گم بلیز پاشو یه دور بزن
- پرفسور اینها رو بزارید واسه بعد شما باید الآن اینجا رو ترک ...
دامبلدور پاشود و با چشمهای گشاد شده و آب دهانی که بر روی ریشش جاری شده بود به طور وحشتناکی به سمت بیلز می آمد .
( شفاف سازی : یویوی صورتی جیمز هم بر روی میز دامبل بود )
بلیز که ترسیده بود با وحشت از صورت دامبل که تنها زمانی که پرسی را می بیند یا بر روی میز می نشیند این گونه می شود از صندلی پاشد و عقب عقب به سمت در می رفت و چیز هایی می گفت .
دامبلدور عزیز نیز با همان قیافه ای ترسناک که این شکلی بود : به سمت بلیز می رفت .
- دامبلدور جلو نیا
- خیلی سفیدی
- می گم جلو نیا
- خیلی خوش هیکلی
- نیا نیا جلو جون مادرت نیا
- نی ناز ، وایسا کارت دارم
بلیز دیگر در حالت ترس در صورتی که دست ها در هوا تکان خورده و پاها به سرعت میگ میگی می دود از دفتر دامبلدور خارج شد .
دامبلدور بعد از خروج خنده دار بلیز دستمال سفید گل من گلی اش را از جیبش در آورد،دهانش را پاک کرد و گفت :
- تا تو باشی نخوای منو از مدرسه بیرون کنی


چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده


Re: اتاق ضروريات جلسات الف دال
پیام زده شده در: ۱۱:۰۲ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۷

آقای الیوندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۴ چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۲۴ چهارشنبه ۲ شهریور ۱۳۹۰
از دستت عصبانیم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 266
آفلاین
من ترجیح می دم از اسم های تغییر یافته استفاده کنم.

*******************************************
بچه ها به ریموس کمک کردن که بلند بشه و به سرعت از دفتر خارج شدند. از پله ها پایین رفتند و وارد راهرو شدند که ناگهان متوجه کسی شدند که از روبرو نزدیک می شد. بلیز می آمد که به دفتر دامبلدور برود. بچه ها به سرعت ریموس را به پشت ستونی کشیدند و خود را نیز مخفی کردند. بلیز از جلوی آن ها ردشد و از پله ها بالا رفت. ناگهان هوگو فریاد زد :
- یووووووووهوووووووووو.
هرمیون گفت : ساکت. چرا فریاد می زنی؟
هوگو گفت : به خاطر این!
و دفترچه ای را که پشتش قایم کرده بود نشان داد.
لاوندر گفت : اما هوگو چجوری؟
هوگو با شادی گفت : دزدیدمش.
سپس رو به بقیه کرد و گفت : فکر کنم پادزهر اون سم ها توش باشه. بهتره لوپین رو با این دفترچه ببریم پیش مادام پامفری.
بقیه به نشانۀ تایید سر تکان دادند. سپس لوپین را بلند کرده و به سوی بیمارستان روانه شدند.

در بیمارستان :

- مادام پامفری.
مادام پامفری یا عصبانیت به سمت بچه ها آمد و گفت : چه خبره. اینجا بیمارستانه. اه خدای من. ریموس چت شده؟
هرمیون گفت : یه سری معجون خورده که نمی دونیم چی بوده.
مادا پامفری گفت : بخوابونیدش رو اون تخت.
بچه ها لوپین را روی تخت گذاشتند و کمی عقب رفتند. سپس لاوندر ناگهان گفت :
راستی ! ما روش درست کردن پادزهر اون معجونی رو که به بچه ها دادند پیدا کردیم.
سپس دفترچه را از هوگو گرفت و به مادام پامفری داد. مادام پامفری به دفترچه نگاه کرد و گفت :
بامن شوخی می کنید؟ بیدل نقال به چه درد من می خوره؟

این داستان ادامه دارد...


ویرایش شده توسط آقای الیواندر در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۶ ۱۱:۰۶:۱۸
ویرایش شده توسط آقای الیواندر در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۶ ۱۱:۰۹:۵۹
ویرایش شده توسط آقای الیواندر در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۶ ۱۱:۱۳:۴۶

چوبدستی ساز معروف
چوب می خوای؟
تصویر کوچک شده


Re: اتاق ضروريات جلسات الف دال
پیام زده شده در: ۷:۵۹ جمعه ۲۴ خرداد ۱۳۸۷

لاوندر براونold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۲۷ شنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۰:۲۶ دوشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۷
از لندن
گروه:
کاربران عضو
پیام: 49
آفلاین
اما من ترجيح ميدم مثل بقيه باشم
سارا و آلبوسو لاوندر و هرميون
.........................................................................................................................
در اين لحظه بچه ها نمي دونستند که بايد چي کار کنن!
آلبوس به هرميون نگاهي انداخت و گفت:بهتر بود اول به پروفسور مي گفتيم بعد اونو دست کاريش مي کردي!!!

هرميون که ناراحت بود گفت:من توي اون لحظه واقعا" نمي تونستم تشخيص بدم چه کار بايد بکنم!!!

لاوندر در حالي که توي فکر بود: اما اگه از مدرسه هم اخراج بشه من مطمئنم که لرد يه فکر جديدي مي کنه و ما نبايد بذاريم که اون فکر کنه ما همه چيزو فهميديم!!!

پروفسور:بچه ها بهتره شما به خوابگاهاتون برگردين و منم با بقيه ي معلم ها صحبت کنم تا به يک نتيحه اي برسيم!

لاوندر با صداي بلندي گفت: نه پروفسور اون الآن به دفتر شما مياد و شما نبايد جايي برين!

پروفسور با اخم گفت:نبايد؟

لاوندر:بله پروفسور! اون بايد فکر کنه که شما از چيزي خبر ندارين و اون داره به هدفش مي رسه!!!

آلبوس با تعجب گفت: بله!!! واين دقيقا" همون کاريه که شما بايد بکنيد!!! اون نبايد چيزي بفهمه!!! ببينيد پروفسور لردولدمورت همونطور که به راحتي از شومينه ي داخل اتاق ايگور وارد شد بازم مي تونه بياد! پس بهتره يک نقشه ي درستو حسابي بکشيم!!!

پروفسور گفت: بله اما بهتره شما زود تر از اينجا برين چون اگه شما رو توي دفتر من ببينه حتما" شک مي کنه!!!

بچه ها از جاشون بلند شدن که برن ناگهان سارا سرش گيج رفت و به زمين افتاد!

هرميون ناگهان فرياد کشيد! واي پروفسور!!!

پروفسور: چيزي شده دوشيزه گرنجر؟

هرميون: من يادم نبود! در حالي که ما داشتيم دنبال اون معجون مي گشتيم سارا بعضي هاشون رو امتحان کرد! ممکنه مسموم شده باشه!

پروفسور: پس بهتره فورا" ببرينش پيش مادام پامفري! اگه مسموميت شديد نباشه اون مي تونه کمک کنه!

بچه ها به سارا کمک کردن تا از جاش يلند شه و فورا" از دفتر دامبلدور خارج شدند...


من غريبه ي ديروزم و آشناي ام


Re: اتاق ضروريات جلسات الف دال
پیام زده شده در: ۹:۳۴ شنبه ۱۸ خرداد ۱۳۸۷

گودریک    گریفیندور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۶ یکشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۴۴ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷
از دره گودریک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 26
آفلاین
ریموس با نگاهی به هوگو و لاوندر شروع به صحبت کرد.برای دامبل دور تمام ماجراهایشان از اول از زمانی که به بلیز مشکوک شده بودند تعریف کرد.در مورد دفترچه بلیز ، گیر افتادن آل و همچنین در مورد ملاقات بلیز با ولدمورت در شومینه دیواری اش توضیح داد.در بین صحبت هایش هوگو و لاوندر هم به کمکش می آمدند و توضیحاتش را کامل می کردند.بعد از صحبت های بچه ها دامبل دور به فکر فرو رفت. حدود پنج دقیقه بدون اینکه حرفی بزند قدم زد و فکر کرد.سپس رو به آن سه نفر گفت:
-بچه ها شما درباره حرفایی که زدید مطمئنید؟
هوگو به تندی گفت:
-بله، بله پروفسور کاملا...شما باید حرف ما رو باور کنید.
دامبل دور با حالتی متفکرانه گفت:
-هوممممم...الان هنوز هم معجونش رو داره؟
ریموس گفت:
-بله ، پروفسور.اون معجون ور توی دخمه اش نگهداری می کنه.
-بسیار خب ، پس یعنی اگه الان کسی از اون معجون بخوره مسموم میشه درسته؟منظورم اینه که اون معجون الان کامله و احتیاجی به اینکه روش کار بشه نداره؟چون اگه اینطور باشه با یه آزمایش ساده میشه ثابت کرد که پروفسور بلیز خیانت کار بوده و اخراجش کرد.
با این حرف دامبلدور هر سه نفر خشکشان زد.هرمیون معجون را دستکاری کرده بود و آن معجون الان اثر سمی نداشت. اگر دامبل دور امتحانش می کرد و جواب نمی داد نه تنها نقشه شان برای خنثی کردن توطئه بلیز نقش بر آب می شد بلکه اعتبارشان نیز نزد دامبل دور از بین می رفت.
هوگو با نگرانی شروع به صحبت کرد و گفت:
-پروفسور...راستش...راستش ما معجونو دستکاری کردیم و اثر سمی شو از بین بردیم...
دامبل دور در حالی که به ریشهایش دست می کشید نگاهی به آن سه نفر انداخت....


دØ


Re: اتاق ضروريات جلسات الف دال
پیام زده شده در: ۱۲:۵۵ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷

جیمی   پیکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۶ جمعه ۲۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ دوشنبه ۵ اسفند ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گیریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 277
آفلاین
من هم مانند هوگو از اسم های تغییر یافته استفاده میکنم.
_____________________________

پرفوسور مطلبه مهمیه که باید بهتون بگیم.

دامبلدور دستی به ریش بلندش کشید و گفت: چه مطلبی؟
هوگو که خیلی مضظرب به نظر میرسید گفت: یه موضوع مرگ و زندگی درمیون پرفوسور.
_اه غزیزان من الان سرم شلوغه اما قول میدم بعد از این که کارم تموم شد به حرفی که میخواهید بزنید گوش کنم.

لاوندر که کفرش در امده بود گفت: اخه یه موضوعه خیلی مهمیه که حتما باید بهتون بگیم جون خیلیا در خطره...

ریموس گفت: بله اگر این خبر رو الان نشنوید واقعا بد میشه خواهش میکنیم یک لحظه به حرفامون گوش کنید... خواهش میکنم.

دامبلدور به چشمان نگران و خواهشانه ی بچه ها نگاه کرد و گفت:
خیله خب... گوش میکنم بفرمایین....

ریموس اهسته گفت: اما پرفوسور این جا نمیشه اون موضوع به این مهمی رو گفت ممکنه کسی بشنوه و کارها خراب بشه.

_ خیله خب پس بیاید بریم دفتر من تا ببینم این خبر مهمی که دارید چیه.

دامبلدور پس از گفتن این حرف به سوی دفتر خود بازگشت و بچه هم پریشان به دنبال دامبلدور به راه افتادند.
___________________________________

در دفتر دامبلدور

دامبلدور و بچه ها وارد دفتر دامبلدور شدند و در را پشت سرشان بستند.
البوس پشت میزش روی صندلی نشست و منتظر خبر مهمی که کار او را لغو کرده بود شد: خب بگید ببینم چی شده.

اما ان ها ان قدر پریشان بودند که هر کدام یک حرفی میزدند.

هوگو: پرفوسور ...خائنه.
لاوندر: باید یه کاری بکنید پروفسور.
ریموس : وگرنه تمام بچه های این مدرسه جونشون در خطر می افته.

دامبلدور که کلافه شده بود گفت: فرزندانم... فرزندانم... یکی یکی حرف بزنید تا ببینم موضوع از چه قراره.

ریموس با نگاهی به هوگو و لاوندر گفت...




Re: اتاق ضروريات جلسات الف دال
پیام زده شده در: ۱۱:۳۶ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
به دلیل آن که دیگر ایگور در سایت وجود ندارد من به جای استفاده از نام ایگور بلیز استفاده می کنم و به جای نام آلبوس سوروس از هوگو و به جای استفاده از نام شریف و خاله ی مهربانم سارا از ریموس استفاده می نمایم .

-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
هوگو ،ریموس و هرمیون و لاوندر در حال بیرون آمدن از اتاق بلیز بودند که بلیز در مقابل در پدیدار شد ، مثل این که مشغول صحبت با کسی بود اصلاً حواشس به ان چهار نفر نبود .
آنها که این موقعیت را مناسب دیدند سریع وارد آن زیرزمین شدند ، از لای در زیر زمین که در کف اتاق بود داشتند بلیز را نگاه می کردند ؛ مضطرب بود بر جلوی شومینه ی سبز اتاقش رژه می رفت و با خود حرف می زد انگار منتظر کسی یا چیزی بود .
هوگو و ریموس داشتند از غرغرهای لاوندر خسته می شدند .
- بیا حالا چجوری بریم بیرون ، دیگه راه فراری نداریم هر لحظه ممکنه که بلیز بیاد توی این زیر زمین و بخواد یکی از معجونا رو برداره و ما رو ببینه هر لحظه ...
هوگو که از غرغر های لاوندر خسته شده بود می خواست حرفی بزنه که صدای ریموس توجهش رو جلب کرد .
- هوگو اون جا رو نگاه کن
سه نفر دیگر :
هوگو گفت : این کچل بی خاصیت اینجا چکار می کنه ؟
-کچل کیه ؟
-بابا منظورم همون لرده ، این توی شومینه ی بلیز چکار می کنه ؟
- خب معلومه دیگه حتماً اومده یه چیزایی بگه .
آنها داشتند به سر لرد کچل که از دودهای سبز شومینه تشکیل شده بود نگاه می کردند لرد همان چهره ی سرد و خشک خود را داشت و با همان لحن همیشکی داشت با بلیز که از ترس لرد سرش به زیر افکنده و زمین را نظاره می کرد سخن می گفت .
- بلیز گوش کن که این ملبی رو که می خوام الآن بگم خیلی مهمه و باید آویزه ی گوشت کنی .
- بفرمایید ارباب
- خب ..ببین ...چی بود ؟ ...فکر کنم یادم رفت
- فدای سر کچل خشگلتون
- احمق دقت کن که باید حداقل 60 درصد دانش آموزان هاگوارتز این معجون رو بخورند ولی تو سعی کن که ارقام رو به هشتاد برسونی . تو باید ضمیمه رو برای حمله من به مدرسه آماده کنی ، الآنم برو پیش دامبلدور تا اون رو روونه ی جایی که الآن جغدم آدرسش رو بهت میده بکنی بگو خیلی مهمه و این نامه از وزارت خانه اس بگو ...
دیگر کافی بود شنیدن حرف های لرد ، هر آنچه که آنان باید می دانستند فهمیده بودن ، باید هرچه سریع تر به دامبلدور خبر می دادند ولی آنها با مشکل راه فرار مواجه بودند .
لاوندر : اکه هه حالا بیا و جمعش کن چجوری بریم بیرون ؟
هوگو : لاوندر این قدر غر نزن من یه راه مخفی بلدم
- کوش پس کجاس ؟
- با من بیاد
آنها آهسته و چهار دست و پا به طرف آخر آن زیر زمین رفتند وقتی که به آنحا رسیدند هوگو حرف لیلی را بر روی دیوار نوشت و در مخفی باز شد ،از آن جا که عبور کردند دوباره برروی دیوار لیلی را نوشت و در بسته شد .
ریموس که به ذوق آمده بود گفت :
- آفرین هوگو این راه رو از کجا بلد بودی؟
- راستش اون سری که من توی اینجا گیر کرده بودم تونستم از همین راه بیام این راه آخرش دفتر دامبلدوره
-چه قدر خوب بازم احسنت
آنها از شومینه ی خاموش دفتر دامبلدور در آمدند و به سمت اتاق خوابش رفتند که دیدند دامبلدور از پله ها دارد پایین می آید .
- عزیزان من شما اینجا چکار میکنید ؟
- پرفسور مطلب مهمی است که باید بهتون بگیم .


ویرایش شده توسط هوگو ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۶ ۱۲:۱۰:۲۹

چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.