هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۷:۱۷ چهارشنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
اولين برخوردتون با اين جونور رو بنويسيد. (پرورش سوژه با خودتون)
امم... یه کم کم کمکی احساس معذب بودن می کنم !
این ملت چرا اینقد وحشتناک برخورد داشتن با این جونور؟ این که خییییییلی گوگولیه !
--------------
خب ، بذارین تعریفش کنم !
من ، یه روز تو حیاط خونمون داشتم با خودم کوییدیچ بازی می کردم کهیهو دیدم در زدن ، ... با شنیدن جمله ی : « مگه کری بچه ! در رو وا کن ! » بابام به خودم اومدم و از جاروم پایین پریده و در رو باز کردم .
نمیدونین چه لحظه ای بود ، همیشه اولین برخورد مهمترین برخورده ... و دیمون توی اولیش جیغ کشید ...


پرده ی سینمایی بزرگی کادر دوربین را گرفت ، بر روی پرده ، تصویر جیمز دیده می شد که در را باز کرده و با خونسردی به موجود شونصد متری پشت در چشم دوخته بود .
و اما موجود شونصد متری پس از دیدن جیمز پنجه هایش را بر روی سرش برده و جیغ کشان در مقابل جیمز اینور و آنور می دوید .
جیمزی که در حال تماشای پرده ی سینما بود فیلم را نگه داشته و برگشت ، رو به دوربین گفت :

خب البته من انکار نمی کنم که حضور ناگهانی دیمون پشت در خونمون باعث تعجبم نشد ، اون برای من هنوز غریبه بود ... و من باید می شناختمش ! به همین دلیل روی دیمون کوچولو پریدم و قسمت های مختلف بدنش رو برای پیدا کردن شناخت بیشتر بررسی کردم .


جیمز دوباره سکوت کرد و رو به پرده ، دکمه ی کنترل را فشار داد .
موجودی که جیمز او را دیمون کوچولو نامیده بود هنوز هم جیغ می کشید که ناگهان جیمز بر پشت او پریده و به سرعت بر روی بدن او و بالهایش بالا و پایین رفت .
برای درک راحت تر سیر حرکتی جیمز به این تصویر مراجعه کنید .

بعد دقایقی کوتاه ، جیمز از روی دم دیمون پایین پریده و با لبخند به او خیره شد ،...

آره خب ، من همه جاشو بررسی کردم و وقتی مطمئن شدم که خطری نداره ، جلو رفتم و باهاش پنجه دادم ، اون دست از جیغ کشیدن برداشت و به من خندید... ولی خب ، هیچکدوم از ما دو تا اون لحظه به این فکر نمی کردیم... که این دوستی سال های سال طول بکشه !

دوربین بالاخره چرخید و دیمون را هم ، که درست کنار جیمز بر روی شش صندلی نشسته و با لبخندی به لب به تصویر پرده ی سینما نگاه میکرد و اشک در چشمانش حلقه زده بود ، نشان داد .


نقل قول:
هر گونه نوآوري در انجام تكليف با آغوش باز پذيرفته ميشود و نمره اضافي دارد!



تحقيقي در مورد چگونگي "جفت پا تو دهن زدن" جانوران انجام بديد!

- میفهمی چی داری میگی مرتیکه؟؟ بزنم شپلخت کنم؟ هان؟ این چه تکلیفیه که دادی ! دقت کن به جمله ای که به کار می بری ! « تحقیق کنید !» میفهمی معنیش چیه دنیس؟؟ معنیش اینه که بچه یه قلم کاغذ برمیداره میره جلو تحقیق کنه ! پسرم دراومد ! ( بر وصف پدرم دراومد ! )

پروفسور دنیس با چهره ای رنگ پریده به چهره ی سرخ و منقبض عله پاتر چشم دوخته بود . دنیس بیچاره... مگر چه خطایی کرده بود که عله با منوی مدیریتش به سراغ او آمده بود؟ سعی کرد به یاد بیاورد.... آخرین بار پسر عله را کجا دیده بود؟؟

فلش بک
جیمز سیریوس پاتر ، در یک دست یویو و قلم پر ، در دست دیگر تکه کاغذ پوستی نگه داشته و در حالیکه زیرلب شعر می خواند ، ورجه وورجه کنان به سوی جنگل ممنوعه می رفت .
پایان فلش بک

دنیس با به یاد آوردن این خاطره دیگر رنگی به رخسارش باقی نماند، آب دهانش را قورت داده و به عله خیره شد :
- س..سا..سالمه ؟
- سالم !! سالم؟ جیمز ! بیا تو ...
در مقابل چشمان متعجب دنیس ، جیمز سیریوس که سرش را پایین انداخته بود وارد دفترش شد .
عله چونه ی جیمزو گرفت آورد بالا .
دنیس : جیــــــغ !

جیغ دنیس بی دلیل نبود ، او توانسته بود اثرات " جفت پا تو دهن رفتن " موجوداتی از قبیل ناندو ، هیپوگریف ، سانتور ، مرگ پوشه ، دامبلدور ، غول غارنشین ، ایرامپنت و .... را روی دهان جیمز تشخیص دهد .
در همین لحظه ، جیمز با دهان آش و لاش و دندان های شکسته اش لبخندی نثار دنیس کرده و ورقه اش را به سوی او دراز کرد :

- پروفسور ، اونا خیلی خشنن ، وقتی ازشون می پرسیدم چه طوری جفت پا میرن تو دهن ... اونا به جای جواب بر میگشتن ، تو چشام خیره میشدن... و بعد... جفت پا می رفتن تو دهنم . به هر حال ، من تحقیقمو انجام دادم .

دنیس ورقه رو از جیمز گرفت.
هری یکی کوبوند تو گوش جیمز .
جیمز : آخ .
سپس ، پدر و پسر دفتر دنیس را ترک کردند .


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۱۲ ۹:۴۰:۳۸


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۳:۲۰ سه شنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۷

آراگوکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۰ پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۴۴ جمعه ۱۸ مرداد ۱۳۸۷
از خوابگاه دختران بنا به دلایلی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 214
آفلاین
عنکبوتی غولپیکر در حالیکه قدم زنان از میان علف های بلند جنگل ممنوعه می گذشت زیر لب آهنگی را زمزمه می کرد:
_ میگن توی محلمون خوشگلی پیدا شده ه ه ... بین جووانی محل ولوله برپا شده ... همه رقیب هم شدن چه شور و غوغا شده .... سلطان قلبا اومده صیاد دل ها شده ه ه ه ه ه ...

_ اوهوی آراگوگ ... کدوم پوری داری میری نالوتی ... باز داری میری کجا؟

اضطراب در چهره آراگوگ پدیدار شد:
_ کبوتر من ، ماسوگ عزیزم ، دارم میرم یک سری به اون غوله ، هاگرید یه سری بزنم ، کاری نداری عشق من؟
و بدون اینکه منتظر جوابی باشد ، به سرعت به طرف عمق جنگل به راه افتاد.

هوای جنگل مرطوب بود و هر ازگاهی صدای هو هوی جغدی از دور دست شنیده می شد. درختان تیره و تاریک همچون داروغه های ستمگر بر بالای سر عنکبوت که گویا برایش این چیز ها عادی بود خم شده بودند.

_ دروغ میگن دروغ می گن ، به خدا رفته بودم سقا خونه دعا کنم ... ای بابا ... ایش ... گم شو پشه بی همه چیز ، مرده شور قیافه نحستو ببرن ، جلبک ، بوته خیار ، لاشخور ، کثافت ، دو رو ، پشگل ، انتر آفریقایی ... آخیش رفت ای بابا این زنبیل ما هم که از دستمون افتاد ...

عنکبوت عظیم الجثه در حالی که تکانی به بدنش داد خواست که زنبیل حاوی مواد غذاییش را گه واژگون بر روی زمین افتاده بود بردارد که ناگهان .... ویژژژژژژ!

آراگوگ طی یک حرکت سریع خودش را راست کرد و با چهره ای متعجب به سنتوری که دوان دوان زنبیلش را برداشته بود فریاد کشید : آشغال جمع کن ، سنتور نادون ، دزد دریایی ، کاکل به سر ، حناق گرفته ... قاطر هورمونی(!)

سنتور برگشت ، عرعری جانانه همراه با نشان دادن شصت ( در اینجا نشان موفقیت ) به آراگوگ نشان داد و فرار کرد.

کمی بعد ، ته و توی جنگل ممنوعه
آراگوگ سلانه سلانه راه میرفت و زیر لب به آلبوس و جد آبادش فحش میداد که چرا این جنگل رو اینقدر بزرگ درست کردن که ناگهان ... فووووووو!

_ آآآآآخ پشمام پشمام سوخت ... سوخت !! کدوم خری بود؟ این هاگرید مادر مرده کجاست من ببینمش؟ماااااع
اژدهایی غولپیکر با بال هایی چرمین و چشمانی قرمز و درخشان به خشانت هرچه تمام تر به آراگوگ که کم از جثه او نمی اورد نگاه می کرد. بازدمش از آتشی خطرناک خبر می داد که میتوانست در آن واحد پنج گاو را برشته کند.
آراگوگ گه برای کامل دیدن اژدها مقداری سرش را رو به بالا گرفته بود فریاد کشید : اوهوی قناری پر سیاه وامانده از زندگی ، مگه آداب مهمان داری رو یاد نداری؟ من همین الان تو رو به دوئل دعوت میکنم!

اژدها قهقه ای از خنده سرداد و خود را برای دوئل با عنکبوت عصبانی آماده کرد ، آراگوگ مقداری هوا بلعید ، پارچه ای را گه به پشتش بسته بود باز کرد و ...
قاررررررت
هوا رو به سبزی گرائید ، طوفانی به پا شد و اژدها در حالیکه از شدت خفگی بر روی زمین افتاده بود جان می داد.
لبخندی پهن بر لبان آراگوگ نشست و در حالی که از کنار لاشه اژدها می گذشت زیر لب دوباره شروع به خواندن آهنگ کرد:
_ قر تو کمرم فراوونه ، نمیدونم کجا بریزم ... همینجا همینجا!

--------------------------------------

تکلیف 2

ما چند منظور برای جفت پا زدن داریم که بهشون اشاره می کنیم :
1) جفت پا زدن داوطلبی مثل موقعی که پسری به دوست دخترش میگه جلوش جفت پا بزنه ، دارای نتیجه فرهنگی سیاسی روابطی هست ( البته انسان هم جانور هست دیگه جزو جانوران هست پستانداران )

2) وقتی که نر با ماده قهر میکنه

3) وقتی که دعوا سر یک جفت دیگست

4) وقتی که مدیران برای روز پست ناموس دار جفتپا می زنن

5) فرزند بیشتر زندگی بهتر


وقتی �


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲:۱۵ دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۸۷

سلسیتنا واربک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۵ یکشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱:۵۸ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۸۷
از تالار با شکوه اسلیترین
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 39
آفلاین
مشق اول :
_بنظرت چی بپوشم جینی؟
_برای اولین دیدار بهتره اون لباس بلند سبز با اون کلاه بنفش رو استفاده کنی
_ ولی من فکر می کنم برای اولین دیدار این پیراهن قرمزه با اون گردنبند قلبیم بهتر باشه
_نه بهتر نیست همینی که من می گم بپوش .مطمئنم که این پسره خوشش می اد از لباسات
_خب حالا که مطمئنی همین هار و می پوشم .فقط هیچ گردنبندی ندارم که سبز یا بنقش باشه
_اشکالی نداره اون گردنبند قرمزتو بنداز
_اون به این لباسا می اد ؟مطمئنی ؟{ }
_بابا تو به حرف من گوش کن ضرر نمی کنی بخدا!!.این لباس هارو بپوش اتفاقا روان شناسی رنگ ها می گه که رنگ قرمز با سبز هم خونی داره
_باشه اگر مطمئنی که اون از اینا خوشش می اد می پوشمشون
_افرین دختر خوب.این عطر رو هم پدر بزرگم از لندن واسم اورده.اصل اصله.بوی گل یاسمنه
پیــــــــس {صدای امتحان کردن عطر }
_ این که بیشتر بوی جوراب وزیر مردمیه
_نه بابا این عطر گل یاسمنه.پیوز خودش بهم گفته بود که از اینا خوشش می اد

فلـــش بک:

تالار در میان حباب های قلبی شکل صورتی رنگ وروبان های قرمز محو شده بود.دنیس تکیه داده بر تخت پادشاهی {} مشغول نوشتن دعوت نامه به توحید ظفرپور بود تا به گروه ان ها بیاید.پیوز با ردای بلند طلایی و گلدوزی های نقره ای رنگ به استقبال سلسی امد. سلسی دوروز قبل از ان روز به تالار هافلپاف دعوت شده بود تا ولنتاین را با پیوز بگذراند.پیوز روح گروه هافلپاف با حالتی عصبی گفت :درود بر ملکه زیبایی.اوه اوه چقدر خوشکله لباسات .من همیشه می گفتم که رنگ سبز و بنفش به هم می ان.گردنبندشو برم
سلسی لبخند گرمی زد و به ارامی پاسخ داد :ردای تو هم خیلی قشنگه!
_اوه دختر داری دستم می اندازی؟این همون رداییه که تو برام خریدی
سپس هردو با هم به سمت تالار رقص رفتند.نور سرخ رنگ روی کاشی های قلبی شکل تالار می افتاد و پیوز دست در دست سلسی می رقصید.
_اوخ ببخشید
_اشکالی نداره عزیزم
_ای وای این بار هم دست خودم نبود.نمی دونم چم شده
_مشکلی نیست اروم باش عزیزم.خوب شد پیراهن بلندم رو نپوشیدم وگرنه می خوردی زمین
_اوخ اوخ اوخ..شرمنده
پیوز به طور مداوم پای سلسیتنا را له می کرد .روح با عظمت گروه هافل رقصیدن بلد نبود
_
_اوخ اوخ این ..کفشام پاشنش بلنده ببخشید .من برم دستشویی

پایان فلش بک.

پیوز همراه با سلسیتنا در میان شبدر های بلند باغ راه می رفتند.باغ ساختگی با جادو که در پشت تالار هافل درست شده بود تا ملت در ولنتاین ازاد باشند .هنوز از رقصش شرمنده بود که سلسیتنا به حرف امد :پیوز...چه هوای عالی هست نه؟..به اون بلبل نگاه کن.احساس می کنم صدام خیلی شبیهشه
_البته عزیزم
_پیوز به ان گل های بنفشه نگاه کن که زیر توسکاهای نارنجی در اومدند.می بینی؟..پیوز عزیزم برایت چیزی خریدم که فکر می کنم مناسبت باشه.چشماتو ببند!
_بستم
_نچ نبستی داری نگاه می کنی
_بستم دیگه الان
_اهه ببند دیگه

دستمال سفره ی صورتی رنگ از کیف گل دار قرمز سلسیتنا بیرون امد.قلب بزرگی روی ان گلدوزی شده بود و در وسط نوشته بود :هپی ولنتاین پیوز

با ذوق و شوق هدیه را گرفت.حالا وقتش بود.باید هدیه اش را تقدیم می کرد.هدیه ای که سالیان سال به خاطر علاقه سلسی به حیوانات برایش نگاه داشته بود.هدیه ای که دست پرورده خودش بود...
_عزیزم..سلسیتنا این عطرت چقدر خوشبوئه..من هم برات یک هدیه دارم.امیدوارم خوشت بیاد
_حتما حتما
_چشماتو ببند عزیزم
_بستم
_د ببند
_بستم دیگه

هوســــــــــــوت {صدای سوت زدن}
پیوز سوت زد و حیوان بزرگی به هیبت اژدها پایین امد.بدن هفت رنگ و چشمان تیزبینش مورد علاقه پیوز بود.نزدیک پیوز امد و سرش را لیس رزد
_چند بار گفتم این کارو نکن؟
_با من بودی عزیزم؟ می تونم چشمامو باز کنم؟
_نه باتو نبودم.اره باز کن

جیـــــــــــغ {بنفش جیغ }

_پیوز ماباید فرار کنیم.خدای من این دیگه چیه؟ نه نه این مممکن نیست.این دیگه چیه؟یک اژدها؟اینو از کجا اوردی؟از تالارتون؟ اهای اژدهای ایکبیری به نامزد من کاری نداشته باش وگرنه می گم باسیلیسیک لرد سیاه بیاد سراغت ها!.اه اه پیوز سرت رو لیس زد
_سلسی این موجود رو من بزرگ کردم و اسمش رو گذاشتم سلسیتنا ی شماره ی دو!
سلسی در حالی که هنوز در شوک مانده بود گفت :پیوز من هدیه از تو نمی خوام
_اما اون می دونه که الان متعلق به توئه
_اما اون سرتو رو لیس زد و معمولا حیوانات خانگی صاحب خودشو نرو لیس می زنند
_اوه عزیزم نگاه کن یک چیزی پشت سرته

دقایقی بعد :
سلسیتنا خیس خیس و لیسیده شده توسط سلسی 2 به سمت تالار اسلیترین حرکت کرد


تکلیف دوم :
الف :
*الاغ مشغول خوردن یونجه است
*ادم مشغول خوردن غذا است
*الاغ یوونجه اش را تمام می کند
*ادم غذاش رو تمام می کند
*ادم به سراغ الاغ می رود
*چشمان ادم و الاغ به یکدیگر گره می خورد
*انسان روی زمین دراز می کشد و به ارامی می گوید :سهم امروزت را هم بزن خلاص شی
*الاغ جفت پا خود را بالا می اورد
*شترق
دلیل :سانسور شد !

ب:
الف :
*الاغ مشغول خوردن یونجه است
*ادم مشغول خوردن غذا است
*الاغ یوونجه اش را تمام می کند
*ادم غذاش رو تمام می کند
*ادم به سراغ الاغ می رود
*چشمان ادم و الاغ به یکدیگر گره می خورد
*انسان روی زمین دراز می کشد تا شیر الاغ را بدوشد {}
*الاغ جفت پای خود را بالا می اورد
*شترق:مردیکه بوقی تو هنوز نفهمیدی من نرم؟

ج:

جفت پا زدن یک اصطلاح است که معمولا جاهلین دنیای جادوگری از ان استفاده می کنند و در حقیقت معنای دیگری دارد
در حقیقت انچه در ذهن مشنگ ها وجود دارد این است که یک الاغ روی دوپای خود می ایستد و با دوپای دیگرش جفت پا می زند {و این است مزایای چهار پا بودن }
جفت پا زدن در دنیای جادوگری به معنای درجا زدن می باشد
.................
رولینگا افتضاحینگا..این رول افتض رول..سلسی رول افتض..سوزه نداشت افتض.رولینگا افتضینگا



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۸۷

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
تکلیف اصلی:

- جـــــــــــــــــــــــــیــــــــــــــــــــــــــــــــــغ!

این عکس العمل تدی در اولین برخورد با نازنازی بود که با دیدنش همچون سانتوری چهار نعل رفت و پشت درخت قایم شد. در حالی که رنگش مثل گچ سفید شده بود و نفس نفس میزد، حتی جرئت نداشت برگرده و ببینه این موجود با دیدن او جابجا شده یا نه! همان زمان ضربه ای را روی شانه اش حس کرد.

-
- نترس باب، منم جیمز!

تدی با تردید سرش را برگرداند و جیمز را دید که کنارش ایستاده بود و نیشش تا بنا گوش رفته بود. در حالی که با دست به پشت سرشان اشاره می کرد، با لکنت گفت:

- او.اون... هیو...لا رو دی..دیدی؟
- نازنازی رو میگی؟
- نا..ناز..نا.. نازی...
- ناناز ناناز نه بوقی... نازنازی!

تدی کمی سرش را چرخاند و دوباره نگاهی به اون هیولای ناز! انداخت که سرخوشانه داشت حرکت یک پروانه را دنبال می کرد. از توی کیفش یک قمقمه در آورد و کمی آب خورد و با لحنی که لکنتش کمتر شده بود، ادامه داد:

- این چه اسمیه روی یه اژدها گذاشتن؟ این چرا اینجوریه، از امین آباد آزاد شده؟
- این اژدها نیست که. این یک موجود جدیده و تو هم باید به من کمک کنی اسمش رو ثبت کنم.
- پرورش آزمایشی موجودات جادویی؟
- سخت نگیر تدی! ببین، نازنازی یه موجود سه رگه است!
- تو دقیقا" چیکار کردی؟!!
- من کاری نکردم، همه چی جور شد! دم شاخ مجاری بابام عاشق بازیلیسک شد ولی بازیلیسک حس مادری نداشت و روی تخم نخوابید و بعد عوضش فاوکس تخم رو قبول کرد؛ نتیجه اش شده این!
- عجب

جیمز که انگار توی جیب های ردایش دنبال چیزی میگشت، بالاخره دست از جستجو کشید و در حالی که حالا داشت کیف تدی را زیر و رو می کرد به او گفت:

- توی دست و بالت گوشت پیدا نمیشه؟
- یه کم بیشتر بگردی پیدا میکنی!
- آها، یافتم!

در حالی که یک بسته گوشت در دست داشت، با دست آزادش یقه ی تدی را کشید و لحظه ای بعد، تد و جیمز در فاصله ی چند متری نازنازی قرار داشتند. جیمز بسته بندی گوشت را باز کرد و توی دست خیس از عرق تدی گذاشت:

- با این میری جلو، دستت از بدنت جلوتر باشه، لبخند یادت نره! اگه گوشت رو بخوره یعنی بهت اعتماد کرده!
- اگه اعتماد نکنه چی؟
- اون وقت رنک بدشانس ترین بوقی سال رو بهت میدم!

دقیقه ای بعد

گوشت کذایی به همراه دست تدی تا آرنج در دهان نازنازی قرار داشت و با حرکت سرش، تدی هم به چپ و راست و بالا و پایین پرواز می کرد. جیمز هم گوشه ای نشسته بود و با قلم پر مخصوص طراحان روی کاغذ پوستی داشت آرم مناسبی برای رنکی که قولش را داده بود، طراحی میکرد!

تکلیف فرعی:

"جفت پا توی دهن زدن" یک اصطلاح عامیانه برای نوع خاصی از عکس العمل رایج بین موجودات جادویی بیشعور است ( بیشعور به موجوداتی اطلاق می شود که فاقد فهم و شعور در حد انسان هستند؛ به جز سانتورها که بنا به غریزه ای که به زمان پیش از ازدواج نخستین اسب با انسان بر میگردد، هنوز هم با جفت پا عکس العمل نشان می دهند). این حرکت بخصوص بین موجودات چهارپا از محبوبیت خاصی برخوردار است، بطوری که حتی هیپوگریف و تسترال هم معمولا" ترجیح می دهند برای انتقام به صورت جفت پا، دهان شخص خاطی را بوق کنند تا اینکه با آرواره و دندان به حسابش برسند. نحوه ی حرکت در این موجودات بدین صورت است که اگر شخصی از پشت سر قصد آزار آنها را داشته باشد، روی پاهای جلوی خود بلند شده و با پاهای عقب یک جفت لگد جانانه در ناحیه ی صورت شخص پیدا میکنند که با صدای وحشتناک خرد شدن استخوانها معمولا" همراه است. در کل توصیه می شود همیشه با این موجودات به صورت رو در رو مواجه شویم، در غیر این صورت اصلا" بعید نیست که قربانی این عکس العمل غریزی آنها باشیم.


تصویر کوچک شده


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۹:۴۵ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۸۷

ویلیامسنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ یکشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۳۸ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
گروه:
کاربران عضو
پیام: 15
آفلاین
نفس هایش بند آمده بود.مسیر زیادی را دوید تا توانست از دست آن موجود_که نمی دانست چه بوده است_ خلاص شود .آرام غرق پیشانیش را پاک کرد و به آن سمتی که صدا را شنیده بود نگاهی انداخت.هیچ خبری نبود.نفس راحتی کشید و لحظه ای به درخت تکیه داد تا استراحت کند.

چند دقیقه پیش که به این جنگل لعنتی قدم گذاشته بود تا محدوده ی تایین شده ی مردم دریایی دریاچه ی وسط جنگل را به آنها ابلاغ کند ؛صدایی وحشتناک او را از جا پراند.نمی دانست صدا متعلق به چه موجودی بود ولی در این جنگل احتمال زیستن هر نوع موجودی وجود داشت.سعی کرد فکر اژدها را از سرش بیرون کند.

پس از اندکی مکث ، نگاهی دیگر به جهتی که صدا را از آنجا شنیده بود انداخت و برخلاف آ« جهت حرکت خود را ادامه داد. کمتر از یک دهم پرتو های آفتاب درخشان ظهر از میان شاخ و برگ درختان به درون جنگل می تابید و فضا را روشن می کرد. درختان بلند و پیچک های دورشان تنها منظره ای بودند که از ابتدای ورود به جنگل با آن ها مواجه شده بود.

ناگهان صدای تکان خوردن بال های عظیمی به گوش رسید و وقتی ویلیامسن سرش را بالا گرفت تصویر ضد نور موجودی عظیم(شاید اژدها!)را دید که سرشاخه های درختان را از بین می برد تا به درون جنگل بیاید.ویلیامسن به سرعت پشت سنگی پناه گرفت و به آن موجود خیره شد.


حالا که جانور آرام آرام پایین می آمد هیکلش واضح تر می شد . آن موجود اژدهایی با بال های خفاش مانند بود که در پشت بازو ها ، دست ها و کمرش تیغ های فلس مانند بیرون زده بود .سیاهی بدن جانور حالتی خاص داشت به گونه ای که انگار او را غیر اندود کرده اند.چشمان سرخش تنها قسمت بدنش بود که آن رنگ سیاه براق را نداشت.

ویلیامسن می دانست اگر بیش از حد تعلل کند چیزی از خودش باقی نخواهد ماند.آرام وردی را زمزمه کرد و چوبدستیش را به سمت درختان سمت راست اژدها نشانه گرفت.درخت ها شعله ور شدند و اژدها عظیم الجثه به خود تکانی داد تا به آن سمت نگاهی بیندازد.ویلیامسن طلسم سرخوردگی را روی شنل و باشلقش اجرا کرد و دوان دوان در میان جنگل پیش رفت.موجود بلافاصله به سمت او دوید.بال های قوی و بزرگش درخت ها را می شکست و او با سرعتی باور نکردنی به پیش می آمد.

ویلیامسن ناگهان فکری به ذهنش زد و چوبدستی را به سمت نزدیک ترین پرنده ای که با چشم قابل دیدن بود گرفت و وردی را زمزمه کرد .پرنده ،به اندازه ی گاوی بزرگ درآمد.او سپس آن را به صورت هیولای سیاه فرستاد.اژدها متوقف شد و پرنده ی بزرگ را به دندان گرفت؛ برای چند لحظه ی کوتاه حواسش متوجه غذای جالبی شد که بدست آورده بود.

همین چند لحظه برای ویلیامسن کافی بود تا از دید اژدها خارج شود.او پس از دویدن مسافتی ، از طریق غیب و ظاهر شدن خود را به وزارت خانه رساند تا گزارش مشاهدهی موجود را بدهد.

__________________________

تحقیق(علمی):

منشائ این عکس العمل (همان «جفت پا توی دهن زدن» توسط حیوانات) ، را دانشمندان مختلف به شیوه های متفاوت بیان کرده اند.که به تفسیر دو مورد از آنها _که از بقیه مهمترند_خواهیم پرداخت:

برخی از نظریه پردازان به معروف ِزیست_جادو شناس عصر حاضر معتقدند که این رفتار متعاقب جهشی فکری،سال ها قبل در جانوران ایجاد شد . برای مثال به دلیل فوران انرژی های درون خفته ی جادویی*در منطقه ای تعدادی تسترال دچار جهش شده و این عمل «جفت پا زدن » را اجرا کردند و از آنجایی که صدمات ناشی از این حمله به حیوانات شکارچی (از جمله انسان زیاد بود) همین تسترال هایی که از این قابلیت برخوردار بودند شکار نمی شدند لذا به تدریج و به علت بی دفاع بودند دیگر تسترال ها نسل آنها منقرض شده و تسترال های جهش یافته جای آنها را گرفتند. به طور کلی این نظریه این عمل را عملی دفاعی می داند که به مرور در موجودات به وجود آمده است.

دومین نظریه درباره ی این رفتار را جانورشناسان به نام معاصر مطرح کرده اند. که طی آن منشائ این رفتار نابه هنجار را توضیح داده اند.این قسمت را ما طی مصاحبه ای با آقای روبیوس هگرید به رشته ی تحریر در آورده ایم:

محقق:«آقای روبیوس هگرید،شما سال گذشته در کتابی با عنوان « با جونورا باهاس اینطوری رفتار کنین » نظریه ی رفتار های نابه هنجار را مطرح کردید که اگه میشه توضیحی اجمالی از اون رو بیاورید.»

پروفسور هگرید:«خب،راسش ... من می خواستم بگم که این حیوونی ها هم باید از یک راهی با هم شوخی کنن دیگه.نه؟ درست مثل ما جادوگرا . این خودش باعث میشه کار های بدتری نکنیم .حیوونا هم همینطورین دیگه.من اولین بار اینو رو موجودات دم انفجاریم امتحان کردم.وقتی جفتک زدن رو یادشون دادم ،شده بود تفریح همیشگی شون ... و همین باعث شد که بتونم راحت تر کنترلشون کنم...در ضمن از اون به بعد دیگه به طرف هم آتیش نمینداختن دیگه...خب اینم باهاس بدونی که اونا جونور های باهوشی بودن...»

م:«درباره ی ارتباط رفتار نابه هنجار (اسم نظریه تون ) و جفت پا تو دهن زدن توضیح بدین.»

ه:«خب...گفتم که...تو همون جونور های دم انفجاری ..همین جغفت پا تو دهن زدن باعث شد رفتار نابه هنجار آتیش انداختن رو فراموش کنن.»

نظریه ی رفتار شناسی روبیوس هگرید بیان می کند که جانوران نه برای دفاع بلکه برای تفریح دست به این عمل می زنند که موجب زدودن رفتار های نابه هنجار از غریزه ی موجودات می شود.


-----
* عملی که دانشمندان از آن به اختصار با نام فوران جادو یاد می کنند و پیرو جذب جادو توسط بافت های سنگین طبیعی صورت گرفته که سرانجام موجب انفجاری می شوند که حاصل آن پرتو هایی پر انرژی است.


ویرایش شده توسط ویلیامسن در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۹ ۹:۴۹:۵۹
ویرایش شده توسط ویلیامسن در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۹ ۱۰:۰۱:۴۱


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۳:۲۳ شنبه ۸ تیر ۱۳۸۷

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
1.اين جونور رو ببينيد! اولين برخوردتون با اين جونور رو بنويسيد. (پرورش سوژه با خودتون)! ««20 امتياز»»


پیوز نگاهی به جانور مقابلش کرد. تمام بدنش می لرزید. از سوراخ های بینی جانور بخار بنفش رنگی خارج می شد. پشت سر جانور جنگل عظیمی قرار داشت که با درختان بلند و پر پشت پوشیده شده بود. در طرف دیگر ، پشت سر پیوز ، درختان رو به کم شدن می گذاشت و در حدود پانصد متر دور تر نور زیبای روز نمایان بود.
پیوز سعی کرد خودش را ترسیده نشان ندهد. با آرامش کمی به راست جا بجا شد و سعی کرد تا می تواند انرژی صلح و دوستی را به موجود مقابلش منتقل کند. جانور روبروی او ، اژدهای بزرگ فایربولت چینی بود که بدنی بزرگ و سیاه رنگ داشت ، پوستی ضخیم و چشمانی سرخ و شاخ ها و دندان هایی که تن هر موجود زنده ای را به لرزه می انداخت. دندان های زردش در میان صورت سیاه و در کنار چشمان سرخ رنگش صحنه تماشایی و خوف انگیز به نمایش می گذاشت.
پیوز فرصت را از دست نداد ، با بالا ترین سرعتی که از خود می شناخت به سمت پشت اژدها ، و در میان درختان نزدکی هم و پر پشت حرکت کرد و اژدها در حالی که بال های سیاه رنگ غول پیکرش را بر هم می زد به دنبالش می آمد.
پیوز از میان یکی از درختان رد شد و به یک کوه بلند رسید. به پشت سرش نگاه کرد. اژدها چند متر با او فاصله داشت. تا اینکه اژدها ناگاهان متوقف شد و با شدت به زمین خورد. تمام جنگل به لرزه افتاد. بال های اژدها در میان درختان پر پشت گیر کرده بود !
پیوز نفس راحتی کشیدو سعی کرد از سمت راست اژدها دور شود. اولین و آخرین دیدارش با یک اژدهای فایر بولت چینی را هرگز فراموش نکرد ...

2. تحقيقي در مورد چگونگي "جفت پا تو دهن زدن" جانوران انجام بديد! جهت كسی (منظور استاد کسب بود ) اطلاعات رجوع شود به تدريس ««10 امتياز»»


« جفت پا تو دهن » نوعی واکنش دفاعی است که جانوران در هنگام احساس نا امنی انجام می دهند. این واکنش را که ماگل را اصطلاحا « جفتک » می نامند در حیواناتی از خانواده اسب مانند الاغ ، قاطر ، تسترال ، هیپوگریف و ... بیشتر دیده میشود ، زیرا آناتومی بدن این موجودات برای زدن این ضربه بسیار آماده تر و بهتر است.
بهترین موجود برای زدن این ضربه الاغ است. پس از آن اسب ، تک شاخ ، قاطر و هیپوگریف رده های بعدی را دارند و تسترال در رده ششم قرار می گیرد. از دیگر موجوداتی که از این روش استفاده می کنند خانواده سگ سانان هستند که بعد از اسب گونگان مقام دوم در استفاده از این واکنش را دارند. در میان سگ سانان سگ در رده اول و پس از آن گرگینه قرار می گیرد. گرگینه به دلیل جثه بسیار بزرگترش نسبت به سگ و گرگ بسیار بهتر از این حربه استفاده می کند.
« جفت پا تو دهن » به طور کلی به چهار گروه ، هشت دسته و بیست و هفت شاخه تقسیم می شود به این گونه که هر گروه به دو دسته و هر دسته به چند شاخه تقسیم می شود. ما در اینجا به اختصار چهار گروه را نام می بریم :
1- جفت پا تو دهن اسب گونگان : این نوع که مختص اسب گونگان است در جهت دفاع از خود در هر حالتی انجام می شود و مختص مورد خاصی نیست !
2- جفت پا تو دهن یهویی : در این نوع موجود وقتی از چیزی ناراحت می شود با آرامش کامل و بدون ابراز ناراحتی با جفت پا به دهن شخص ناراحت کننده حمله می کند !
3- جفت پا تو دهن ضد تسلیم : این نام به این دلیل است که این گروه از حربه جفت پا تو دهن مربوط به مواقعی است که جانور نمی خواهد تسلیم چیزی بشود. مثلا اگر شما بخواهید با محبت و نوازش او را اهلی کنید و او نخواهد تسلیم شما بشود از این حربه استفاده می کند. یا اگر جانور نر بخواهد جانوار ماده را دلبند خود کند ، ممکن است ماده از این شیوه استفاده کند.
4- جفت پا تو دهن غیر حرفه ای : عموما توسط اژدها سانان استفاده می شود چون تنها موجوداتی هستند که بدنشان اصلا برای این حرکت آمادگی ندارد. بعضی موجودات دیگر مانند پلاتیپوس ، قازقلنگ و دلفین و ... نیز در این میان هستند .


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ شنبه ۸ تیر ۱۳۸۷

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
من برخورد یک سیفید(محفلی) رو یا این جونور نوشتم.
__________
تیلیویزیون(با لحجه بخوانید) محله ماگول نشینی رو نشون میده که بسیاز زیبا و خوشگل تزئین شده و ملت ماگولی درحال خوردن نوشابه و شربت و نوشیدنیهای بس زد آسلامی هستند.

صدایی بس خفن و وحشتناک دورین را میلرزونه. بینندگان محترم که پشت تی ویشون مشغول دیدن این تصاویر بسیار ارزشی و زد آسلامی هستند صدای غرش گلگوماتانه ای(همون بلند و وحشتناک و...)رو میشنوند و همچون افرادی که کله مقدس لرد کبیر رو دیده باشن پشت مبلهاشون پریده و شروع به جیغ و ویغ کردن میکنن.


خبرنگاری از هیج و هوا بر روی زمین ظاهر شده و جلوی دوربین فرو میاد.
- جادوگران عزیز و ارجمند ما در حال حاضر در شهر ماگولی لندن هستیم. لحظاتی پیش صدای هول ناکی در اینجا شنیده شده و باعث ترس و وحشت ملت ماگل گردیده.منابع بسیار مشکوکیوسی به ما خبر دادن که دست دراگن و اژدها و از این جور موجودات در کار میباشد.



چندصد مایل آن طرف تر،در خانه ای بس کج کوله،فردی با شنیدن کلمات"آژدها و از این جور چیزها" همچون کانگورو از جای خود پریده
و کله خود را همچون کنه به تی وی چسباند.تدی همون طور که به تلویزیون خیره شده بود دستش رو تو جیبش کرد و موبایلشو دراورد.شاره دامبول رو بسرعت نور گرفت و گوشی رو کرد تو گوشش:
بوووق..بوووق..بوووق
فحش"بوق تو گورت" رو به موبایل داد و دوباره برای گرفتن شماره دامبول زور زد:
مشترک مورد نظر در کلاس خصوصی میباشد.لطفا بیشتر زور بزنید.
تدی زور بیشتری زد و دوباره شماره رو گفت:
مشترک مورد نظر در کلاس خصوصی میباشد و فقط به کارهای مهم جواب میدهد.اگر کارتان مهم میباشد دکمه "1"را فشار دهید.اگر کارتان مهم نمیباشد دکمه دو را فشار دهید.
تدی دکمه یک رو فشار داد و منتظر جواب موند:
پاسخ شما دریافت نشد.لطفا دوباره فشار دهید.
تدی دکمه یک رو دوباره فشار داد و منتظر جواب شد:
.دکمه یک رو دوبار فشار دادید یا دکمه یک رو دوباره فشار دادید؟(یک و یک باهم میشن دو.)منظور شما از دوبار فشار دادن دکمه"یک"دو بود(1+1=2)یا همون یک بود؟برای گزینه اول دکمه یک را فشار داده و برای گزینه دوم دکمه دورا فشار دهید.


تدی دکمه دو رو فشار داد و گوشش رو به گوشی چسبوند:
دکمه(!!) شما دریافت شد.بعد از شنیدن صداهای فرا آسلامی پیغام خود را رها نمایید.


تدی منتظر شنیدن صداهای فرا آسلامی شد و بعد از اون پیغامش رو گفت:
دامبولی دامبولی،ماگلها در خطرن.من باید برم کمکشون کنم.دامبولی من رفتم کمکشون کنم.سریع تر نیرو بفرست.



تدی همچون برق و باد و بابا برقی(قدیما یک برنامه ای به این اسم بود که شعارشم این بود:هرگز نشه فراموش لامپ اضافه خاموش)بر روی چوب جادوش پرید و بسوی محله ماگولی راه افتاد.
بعد از چندین دقیقه روی جارو بودن،تدی بالاخره به محله ماگول نشنین رسید.از روی جاروش پاشد و جاروشو قفل و زنجیر کرد.


با دهان باز به موجود گراپ آسا(غول آسا)خیره شده و از چوبش رو از جیبش بیرون کشید.
- اکسیو نجینی...استیپوفای نجینی
بعد از ظاهر کردن نجینی و بیهوش کردن وی،نجینی بیچاره رو برداشت و بسوی اژدها راه افتاد:
پیشی پیشی اژدها(تریپ فرند شیپی انسان و حیوان).ببین عمو تدی چی برات آورده.بیا عزیزم بیا.

تدی که گویا رگ خواب اژدها رو پیدا کرده بود،مار بیچاره رو بهش داد و اژدهارو رام کرد.ملت ماگولی هم بعد از اون به خوبی و خوشی،درکنار نوشیدنی ها و شربتهای خودشون زندگی کردن.

نتیجه اول:اژدها خطرناکه
نتیجه دوم:دامبل موبایل داره و موبایلش هم پیغام گیر
نتیجه سوم:محفلی ها همیشه لرد رو اذیت میکنن.حتی اگر وی در داستانی هم حضور نداشته باشه لرد رو اذیت میکنن.(در این داستان نجینی رو دادن به اون یا رو)برای همین کریشو محفل.کریشو دامبول.
نتیجه چهارم:بهتره برای فارسی نویسی از اپرا استفاده نشه و از همون اکسپلورر یا فایرفاکس استفاده بشه.
_____________________________________________
تحقیقی در مورد چگونگي "جفت پا تو دهن زدن" جانوران انجام بديد! (جهت كسي اطلاعات رجوع شود به تدريس) ««10 امتياز»»
از اونجایی که من کلا از کاراگاه بازی خوشم میاد،به جستجوی وریسرچ کردن رفته و موارد زیل را در مورد مورد مورد(چکش) داری که شما گفتید پیدا کردن:
جفت پا در دهان نمودن چندین حال داشته که من اینجا چندتا از این چندین رو براتون میگم:

در بعضی موارد،جانوران وقتی به شما جفت پا میزنن که احساس کنن شما از پدیدهای سیفید میفیدخوشتون میاد و کلا میخوایید با جانوران سیفید میفید ارتباط برقرار کنید.گسپندان در این موارد خیلی جفتپا زیاد میزننبه دهان مبارکتان.چ
مثال:زمانی که دامبول به گویپندی نزدیک شده و جفتپایی در دهانش تحویل گرفت.

در سایر موارد،جک( همانا جک ادوارد را نمیگویم) و جانوران زمانی جفت پا در دهان شما میروند که شما آنان را اذیت کنید یا ناسزا بهشان بگویید.نمونش همون کاریه که زیدان با اون ایتالیاییه کرد توی جام جهانی.تنها فرقش اینه که زیدان کله زد بجای جفت پا.تازه تو دهان هم نمود و در سینه بود

در موارد دیگر هم جانوان اگر بفهمند که شما میخوایید جانشان را بگیرید یا بزبان دیگر آوادا بکنیدشان،با جفت پا در دهانتان فرود میایند
درست مثل وقتی که لرد ولدمورت(سایشون مستدام) میخواست ققنوس دامبولو بکشه ولی بجاش دهنش خون اومد(یارو جفت پا زد تو دهن لرد کبیر).

در بعضی( اون"بعضی"که اول گفتم نه.یکی دیگه) از وقتها هم جانور خودش مشکل داره و دوس داره جفت پا بیاد تو دهن شماوحالا شما چه دامبل باشید، چه ولدمورت باشی یا چه ایتالیایی فرقی نداره.




Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۹:۳۵ جمعه ۷ تیر ۱۳۸۷

آریانا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۱ دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ سه شنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۲
از كنار آرامگاه سپيد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 197
آفلاین
.اين جونور رو ببينيد! اولين برخوردتون با اين جونور رو بنويسيد. (پرورش سوژه با خودتون)! ««20 امتياز»»

آريانا و لونا در كلبه ي هاگريد:
_ من نميخوام هاگر. نميخوام.
هاگريد با عصبانيت گفت: من ميخوام تو برنده ي مسابقه باشي. آريانا درحال پاكوبيدن روي زمين: نه..نه...من نميخوام توي اين مسابقه ي وحشتناك شركت كنم. به خصوص كه يكي از رقيبانم آلبوس باشه.
هاگريد لبخندي زد و گفت: در هرحال. تو بايد شركت كني. امشب هم براي امتحان تو رو جلوي نوربرتا ميندازم تا ببينم عكس العملت چه جوريه.
آريانا خنديد و گفت: اون هنوز بچس. قدش يك سوم اون اژدها گندهه هم نميشه.
هاگريد گفت: اما اون قدرتمند تر از تو به نظر ميرسه.
آريانا دندان قروچه اي كرد و گفت: خواهيم ديد.
هاگريد دوباره لبخندي زد و گفت: اين شد يه چيزي. بيا بريم تا ببينم چي كار ميكني.
آريانا با رضايت تمام به دنبال هاگريد راه افتاد. لونا هم پشت سر همه يشان مي آمد.آنها وارد جنگل ممنوعه شدند. پس از مسافتي طولاني ، به محلي رسيدند كه اژدهاي زيبا و بزرگي آنجا بود. نوربرتا نگاهي از روي خشم به اريانا انداخت و آريانا را ترساند.
آريانا آب دهانش را به سختي قورت داد و به طرف نوربرتا دويد.
لونا كه در كنار هاگريد ايستاده بود فرياد زد: موفق باشي.


_ آيـــــــــي! كمك...واي...
هاگريد دست و پاي آريانا را محكم با پارچه اي ضخيم بسته بود و ميخواست او را پيش خانم پامفري ببرد. آريانا ناله اي كرد و با صدايي ضعيف گفت: اون ديوونه بود. تمام بدنمو گاز زد.
هاگريد خنديد و گفت: تو اصلا دفاع نميكردي.
لونا هم با خوشحالي گفت: آره. فقط نگاهش ميكردي و جيغ ميزدي.
آريانا چشم غره اي به لونا رفت و رو به هاگريد گفت: من با اين وضع چه طور ميتونم توي اون مسابقه شركت كنم؟
هاگريد گفت: نگران نباش. معالجه ميشي.
آريانا دوباره گفت: نه! منظورم اينه كه من نميتونم اون اژدهاي بزرگ رو شكست بدم. نوربرتا منو تكه تكه كرده. به احتمال زياد اون اژدهاي بزرگ مرا زنده زنده خواهد خورد. شايد هم منو كباب كند. در هرحال من نميتونم اون اژدها رو شكست بدم.
هاگريد با مهرباني گفت: تو سعي خودتو ميكني.
آريانا ديگر چيزي نگفت و همان جا دراز كشيد و به سقف خانه ي هاگريد چشم دوخت.

روز مسابقه:

_ آريانا...آريانا...آريانا...
اين صداي تشويق جمعيتي بود كه در جايگاه نشسته بودند. آريانا نفس عميقي كشيد و وارد محوطه شد.
ناگهان فريادي از حيرت كشيد. موجودي سياه رنگ ، با چندين سر ، بسيار بزرگ و پشمالو با چشماني ترسناك دقيقا روبه روي آريانا ايستاده بود.
آريانا نزديك بود غش كنه. اما به خودش اومد. موجود ترسناك از دور به او خوش آمد ميگفت. آريانا تصور كرد ، آن موجود دارد به او مي خندد ، در حالي كه اصلا اين طور نبود.
به خودش گفت: هووم..خوبه...احتمالا وسيله اي هم براي سرخ كردن من بايد در اختيارش گذاشته باشن...آه...اين خيلي دردناكه كه بدوني بايد يه روز توسط يك اژدها سرخ بشي.
آريانا به ياد حرف هاي هاگريد افتاد: بهش لبخند بزن ...بهش غذا بده.
آريانا آب دهانش را قورت داد و بعد از مدتي لبخندي به موجود ترسناك تحويل داد.
در ذهن موجود ترسناك: اين ديگه كيه؟ داره بهم لبخند ميزنه؟ خاك تو سرش كنن. ميخواد منو رام كنه. به هرحال...بهتره من هم نااميدش نكنم.
به اين ترتيب موجود ترسناك هم لبخندي زد و دست تكان داد. اريانا در حالي كه باور نميكرد چه روي داده ، لبخند مليح تري زد.
تپش قلبش به حدي بود كه در كل محوطه صدايش شنيده ميشد.
آريانا يادش آمد كه بايد لبخندزدن را تمام كند و به او غذا بدهد. دست در جيبش كرد و چوبدستي اش را بيرون آورد. وردي را به زبان آورد و يك گاو زنده را ظاهر كرد.
تماشاچيان:
آريانا گاو بيچاره را كه از دنياي اطرافش بي خبر بود و مرتب ماع ماع ميكرد را از دمش گرفت و آويزان كرد و با تمام قدرتش او را تكان داد.
در ذهن گاو: داره چي كار ميكنه؟ داره منو تكون ميده؟ فهميدم. شايد ميخوان منو بخورن.( مثلا اين گاو خيلي باهوشه. )
به اين ترتيب ، گاو لگدي به آريانا ميزنه و رم ميكنه.
موجود ترسناك با ديدن اين صحنه عصباني شده و به طرف آريانا حمله ميكنه.
آريانا با عصبانيت فرياد زد: كروشيو!
اما ورد بر اژدها اثر نميكنه.
_ آوداكداورا!
اما اژدها به طرف آريانا شيرجه ميره. آريانا آخرين فن خود را به اين حالت اجرا ميكنه. اما ...

_ خوبي آريانا؟
_ به هوش اومد.
همه دور آريانا جمع شده بودند. آريانا چشمانش را باز كرد. لونا و هاگريد را ديد كه با نگراني بالاي سرش نشستن. هاگريد: متاسفم.
اما آريانا كه تمام بدنش را باندپيچي كرده بودند و فقط مردمك چشمها و دهانش باندپيچي نشده بودند ، دوباره غش كرد.

تحقيقي در مورد * چگونگي جفت پا تو دهن زدن* جانوران

آريانا مشغول سرچ كردن درباره ي اين موضوع توي اينترنت بود:

گاهي جانوران از خودشون جفت پا ول ميكنن ! اين پديده بر اثر خشم و يا مهرباني است! اگر يك نفر با جانوري بد رفتار كند ، جانور عصباني شده و خشمش را به صورت جفت پا زدن روي شخص خالي ميكند!
اما گاهي يك نفر با محبت كردن به جانور ، به جانور ثابت ميكند كه او را دوست دارد!!! به اين ترتيب ، جانور محبت خود را با جفت پا زدن ابراز ميكند.
جفت پا زدن به دهن جانوران چندگونه است:
گونه ي اول: گاهي شما در محبت كردن به جانوران زياده روي ميكنيد.
گونه ي دوم: او را دوست نداريد و جانور با درك كردن اين احساس شما خونش به جوش آمده و جفت پا در دهن ميرود.
گونه ي سوم: او را عصباني كرده و به او امر و نهي ميكنيد.
گونه ي چهارم: او را تنبيه ميكنيد.
گونه ي پنجم: جانور از شما خوشتان نمي آيد و هرگاه دوست داشته باشد ، جفت پا در دهن شما مي رود.
گونه ي آخر: لوازم رفاه او را تامين نميكنيد و او را زجر ميدهيد.

آريانا از خواندن مطلب خسته شد و به اتاقش رفت.


خوشبختي به سراغ كسي مي رود كه فرصت انديشه درباره ي بدبختي را ندارد.


Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۴:۱۰ جمعه ۷ تیر ۱۳۸۷

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
1.اين جونور رو ببينيد! اولين برخوردتون با اين جونور رو بنويسيد. (پرورش سوژه با خودتون)! ««20 امتياز»»

بعد از تمام شدن کتاب هفت و مردن لرد ولدمورت محفلی ها و مرگخواران سعی کردند تا حد ممکن با هم رابطه خوبی برقرار کنند.

----------------

_ای جوووونم،خوبی ارباب؟
_نه بابا
_چرا آخه؟
_این دامبل خواب و خوراکو از ما گرفته،تو اون دنیا از دستش آسایش نداشتیم این دنیام ول کن ما نیست
_چیکار میکنه مگه؟
_رسوام کرده،ملعبه دست کودکان شدم،تو در و همسایه،بهشتی و جهنمی آبرو برام نمونده
_آخه بگو چیکار میکنه مگه ارباب جون؟
_بابا قضیه ش مفصله
_بفرمائید،گوش میکنم
_والا یکی دو روز بعد اینکه مردم و تو این دنیا ساکن شدم،یه روز صبح که خواستم برم نون تازه بگیرم،دامبلو تو راه دیدم که بم سلام کرد و گفت:"چطوری خوشگله؟"...آقا ما خودمونو زدیم به کوچه علی چپ ولی این چند روزی هر موقع ما رو هر جا میدید از این تیکه ها بار ما میکرد تا اینکه بالاخره نیت شومشو عملی کرد...یه روز صبح پا شدم دیدم عزرائیل یه نامه سفارشی از طرف دامبل برام آورده که توش اعتراف کرده:"همه گیر دادناش تو اون دنیا بخاطر این بوده که عاشقم بوده و سفیدی بیش از حدم مجذوبش کرده بوده و..."

آنتونین با صدای"اِس اِم اِس...اِس اِم اِس"از خواب پرید چشماشو مالوند،یاد خوابش افتاد،برای لرد ارزوی صبر کرد و گوشیشو برداشت و اِس اِم اِسی که از طرف هاگرید براش اومده بود رو خواند:

"خوبی داداش؟امشب هاگوارتز اِکس پارتیه میخوایم بترکونیم،تو هم پاشو بیا خیلی حال میده"

-----------------

_تَق تَق تَق_

_کیه؟
_منم منم مادرتون

هاگرید در تالار اصلی را باز کرد،آنتونین رو در آغوش گرفت و دعوتش کرد داخل.

_هاگرید پس چرا هیشکی نیست؟مگه نگفتی پارتیه امشب؟
_چرا بر و بچس تو راهن صبر داشته باش،راستی آنتونین تا بچه ها بیان بیا بریم تو کلبه م میخوای یه چیزی نشونت بدم،اینقدر نازه
_چی؟
_حالا بیا بریم خودت میفهمی...

وقتی پشت در کلبه رسیدن هاگرید در را باز کرد،پشت گردن آنتونین را گرفت،اونو پرت کرد تو،در را سه قفله کرد و رفت یه بطری نوشیدنی کرده ای تو کافه مادام رزمرتا خورد و برگشت...در کلبه رو باز کرد و با جسد سوخته آنتونین مواجه شد

_ اِوا،خاک به سرم،میخواستم برای تولدش سورپرایزش کنم،واقعا تعجب میکنما چون این اژدهاهه خیلی آروم بود،آزارش به مورچه هم نمیرسید!!

2. تحقيقي در مورد چگونگي "جفت پا تو دهن زدن" جانوران انجام بديد! (جهت كسي اطلاعات رجوع شود به تدريس) ««10 امتياز»»

مواد لازم برای انجام آزمایش:1)یک عدد پرسی 2)جانوران بمقدار لازم

اولین آزمایش با "هیپوگریف":
دنیس:پرسی،اگه بتونی به این حیوون غذا بدی تو کلبه نمیندازمت
پرسی بسمت هیپوگریف میره،ران مرغو جلوش تکون تکون میده ولی هیپوگریف از خوردن امتناع میکنه،پرسی دوباره ران مرغو تکون تکون میده ولی باز هم حیوان امتناع میکنه و پرسی میگه:"کله بابات" و خودش ران مرغو به دندون میکشه و هیپوگریف جفت پا میاد تو دهنش

دومین آزمایش با "اسب تک شاخ":
اسب تک شاخ تا پرسی رو میبینه جفت پا میاد تو دهنش

سومین آزمایش با "موجود دم انفجاری جهنده":
الان موجود دم انفجاری جهنده جفت پا تو دهن پرسیه

چهارمین آزمایش:
دنیس:خوب پرسی سه تا آزمایش کردی مهلتت تموم شد،باید خودم نشون بچه ها بدم این آزمایشو...دنیس پرسی رو میگیره درو کلبه رو باز میکنه پرسی رو تکون تکون میده و ناگهان یه کله سگ بسیار گنده از کلبه خارج شده سر پرسی رو میکنه و با خودش میبره داخل کلبه...دنیس همان طور که بدن بدون سر پرسی در دستانش هست و خوشحاله که تونسته طرز غذا دادن به موجودات رام نشدنی و طرز باز کردن اشتهای آنها با استفاده از سر پرسی را نشان دانش آموزانش بده ختم کلاس را اعلام میکند.



Re: كلاس مراقبت از موجودات جادويي
پیام زده شده در: ۱۷:۳۲ پنجشنبه ۶ تیر ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
شماره ی یک!
- خیلی موجود ِ نازیه گابر! میخواستم فقط دو روز از اون نگه داری کنی! این کار رو برای من انجام میدی؟ من که داداشه شووَره خواهرتم! ببین این همه با هم فامیل هستیم؟ تصویر کوچک شده

گابریل به قیافه ی دردمند چارلی با همان مُدل ارزشی ِ پلک زدن خیره ماند. دلش کمی برای او میسوخت و خیلی برای خودش! موجود ناز از نظر چارلی، احتمالا حداقلش یک ببر بود! و گابریل مطمئن نبود که با حداقل مواجه خواهد شد یا حداکثر. ( یا هیچ کدام! من به این گزینه علاقه ی خاصی دارم! ) آن دو در محوطه ی پناهگاه ایستاده بودند. گابریل از سر ناچاری قبول کرد که دو روزی که کسی در خانه نبود را از موجود ِ نازه چارلی مراقبت کند.

گابر : حالا این موجود نازه کجاس؟
چارلی : سووووت !
گابریل در ذهنش به دنبال انواع حیواناتی میگردد که با سووووت ! صاحبانشان را پیدا میکنند.. گابر تمام کوه ها را با چشمانش میگردد.
چارلی : هوا رو نگاه کن!
گابریل دوباره کمی فکر میکند. انواع سگ ها و اسب های بالدار به ذهنش می آید.. چیزی در آسمان نیست! لکه ی بسیار بزرگی در آسمان دید که پیدا بود ابر بسیار سیاه و خیلی خیلی بزرگی است. گابریل به سموت ( جمع سمت! ) دیگر نگاه کرد. هیچ چیزی در اسمان نبود. نکند چارلی انتظار داشت گابریل از موجودی مراقبت کند که آن را نمی دید؟

چارلی : اوناهاش !
و به ابر اشاره کرد. گابریل در میان ابر به کندوکاو پرداخت.. پس چرا چیزی نمی دید؟ چارلی گفت:
- اسمش عقدس .. چیز، اسمش جسیکاست!
- جیــــــــــــــــــــغ ! ( جیغ ِ بنفشه سیره !! بادنجونی! )
آن چیزی که گابریل تا حالا ابر بزرگ و سیاهی تصور کرده بود، به سوی زمین پرواز میکرد. چارلی از گابریل خواسته بود موجود نازش را مراقبت کند! موجود، یک اژدهای غول پیکر از همونایی که در فیلم چهار هری پاتر در مرحله ی دوم بودند، بود! گابریل نفسش را در سینه حبس کرد. این موجود یکی از حداکثر به توان بی نهایت ها بود! برای مشاهده ی این موجود به اینجا برید چون نویسنده به شدت حوصله ی فضاسازی نداره !

- کیه؟ چارلی یکی داره صدام میکنه.
چارلی : نه کسی نیست. نگاش کن، ببین چه دافیه!
گابر : آره خیلی همونه که تو میگی.. ولی یکی داره صدام میکنه، نرم؟
چارلی : نه! اون دیگه داره میرسه.
گابر : تصویر کوچک شده
و اژدها به آرامی روی زمین فرود می آید. به آرامی در اینجا یعنی چارلی و گابریل را فقط حدود سه متر به آن طرف پرتاب کرد، نه بیشتر . گابریل به صورت مستقیم در چشمان ِ اژدها زل زده بود و با دهان ِ به زمین چسبیده ای خشک شده بود. چارلی سقلمه ای ناجوانمردانه به او زد:
- گابریل! ایناها .. با جسیکا دوست شو.
گابر : چی کار کنم؟ چطوری؟
چارلی : هیچی! فقط بهش لبخند بزن و آروم بهش نزدیک شو. ببین، اون عاشق ِ خوک و گوشت ِ حیووناست! پس حواست باشه تا میتونی بهش غذا بده. برو .. برو نزدیکش و نازش کن!

گابریل با وحشت قدمی به جلو نگذاشت و در عوض به عقب قدم برداشت. دوباره قدمی به عقب برداشت و سپس، جیغ محکمی کشید و فرار کرد. صدای پای اژدها را شنید و سپس، صدای فریاد چارلی که میگفت " ندو ! ندو ! " . اما اگر اژدها به او میرسید احتمالا به یک مرغ کبابی تبدیل شده بود!

در فکر اژدها
- جسی ترسو دوست داشت! گابر از جسی ترسید.. جسی گابرو خورد!
و سپس ، از دریچه ی چشمان اژدها گابریل که یک انسان بود به مرغی تبدیل شد که با دو پا مشغول فرار بود. ( نگوو که تام و جری ندیدی ! )

در بیرون فکر اژدها، گابریل مشغول فرار ..

-هین .. هین .. هین .. تصویر کوچک شده

سه روز بعد ..
- هیییییییییین ... هیییییین .. هیییییی... ن .. پوف!
گابر از حرکت می ایسته و روی زمین از حال میره . چارلی که تمام مدت به دنبال او و جسی دویده بود موفق به رام کردن جسی شد و او را با خود به سوی دیگری بُرد .

فردا
- بهش لبخند بزن ..
- تصویر کوچک شده
- یه کم ملیح تر ..
- تصویر کوچک شده
- بی صدا باشه .. ملیح تر ..
- تصویر کوچک شده
- یکم فرشته آنه تر ..
- تصویر کوچک شده
- این خوبه !

و گابریل قدم اول را برداشت. مستقیم در چشمان اژدها زل زد.
در ذهن گابر

- من از تو نمی ترسم .. من از تو نمی ترسم .. خودمو که نمیتونم گول بزنم، من از اون میترسم .. نه، من از تو نمی ترسم!

خارج ذهن گابر
اژدها به دلیل دریافت موج های امیدوار کننده از شجاع بودن گابر و دریافت پشت ِ سر هم موج های نا امیدوار کننده از ترسو بودن گابر به صورت متوالی، نورون های حسی اش از کار می افتندو جا در جا خشک میشه.

چارلی: خوبه .. گابریل ، میتونی بری بهش دست بزنی.
گابر: نه مرسی.
چارلی: برو دیگه!
گابر: آخه میگن پوست ِ اژدها سم داره توش..
چارلی: ولی جسی یه روز در میون میره حموم.( استاد پست پیام بهداشتی داره هااا ! ) تصویر کوچک شده
گابر: نه نمیخوام آقا، میترسم باو!

اژدها ناگهان از حالت خشک بیرون میاد و گابریل که زیر چشمی به او خیره شده بود، حرف خودش رو اصلاح میکنه:
- نه که فکر کنی می ترسما.. نمی ترسم! اصن الان میرم نازش میکنم!

و در حالی که از شدت لرزش دو بار مسیر نیم متری ِ خودش تا اژدها رو به زمین میخوره، به سوی او رفته و اولین نوازشش رو .. ا ِ چه جمله ی بدی ساختم .. کلا منظور این که گابر اژدها رو ناز میکنه!

دو ماه بعد ، مسابقات ِ اژدها سواری
- وییییژزژزژژژژژ ... خررررررچ ...
- جیییییییغ !
- وییییییژژژژژژ ... ویییییژژژژ ...
- گابریل دلاکور به خط پایان میرسه!

گابریل از جسیکا پیاده میشه. گابر کف دست و جسیکا کف پنجولش رو به گابریل میزنه! ( همون بزن قدش ! )

پیام اخلاقی : اژدهام دوست ِ ماست!

و دوربین در همین لحظه به سوی گابریل میره که با مهربانی گوسفند و خوک ِ بزرگی را در هوا تکان میداد و جسیکا با پرش به سمت آنها غذای جایزه اش را میخورد.

2)

اسلوموشن میبینیم ...

1) گوسفند از زمین بلند میشه.
2) اگر فیلم ماتریکس رو دیدین ، مثل اون پاهاشو باز میکنه.
3) گوسفند خیلی گولاخ هست!
4) گوسفند پاشو میزنه محکم تو دهنه دانش آموز.

روش دوم

1) گوسفند منو مدیریت دارد!
2) گوسفند منو را باز، به پروفایل اعضا مراجعه میکند.
3) گوسفند به دسترسی ها میرود.
4) گوسفند گولاخ است.
5) گوسفند دسترسی هارا " شناسه های بسته شده "، خاموش یا هرچی قرار میدهد! ( ماله هر سایتی یه چیزیه! بیشتر خاموشه. )

روش سوم

1) گوسفند پای کام مینشیند.
2) متاسفانه این پیام خیلی مشنگی است، توسط مدیر برداشته شد.

روش چهارم
1)گوسفند پس از کلاس خصوصی خسته است.
2) بووووق! سانسور شد توسط ناظر ، پیام استر : یه بار دیه از این چیزا ببینما !

روش پنجم

اخطار مدیر : عله صحبت میکنه! خش..خش.. شما تا فردا بیلیت رفتنت به جزایر بالاک صادر میشه.

روش ششم

بعد از اينكه مقداري غذا كه بستگي به نوع جونور داره بهش داديد، آروم نوازشش كنيد. اگه سرش رو كشيد كنار بدونيد كه از اينكار بدش مياد و اگه تكرار كنيد جفت پا مياد تو دهنتون !! کپی رایت بای دنیس !

ویرایش شده توسط پرفسور کوییرل در امروز 18:54:38
ویرایش شده توسط استرجس پادمور در امروز 18:59:20
ویرایش شده توسط هری پاتر در امروز 19:02:48


ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۶ ۱۷:۴۵:۵۶
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۶ ۱۷:۵۰:۵۰
ویرایش شده توسط گابریل دلاکور در تاریخ ۱۳۸۷/۴/۶ ۲۲:۱۹:۴۴

[b]دیگه ب







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.