تکلیف اول ) همانطور که در متن اشاره کردم ، آخرین انفجار ابر نواختری مربوط به سال 1054 هست . از شما می خواهم رولی در رابطه با جریان دیده شدنش توسط اولین شخص ( که جادوگر بوده ) و ثبت آن بنویسید . طنز یا جدی بودن مهم نیست . (برای نوشتن از تخیل خودتون استفاده کنید ) ( می تونید شخصیت های هری پاتری رو به اون زمان مربوط کنین یعنی متعلق به اون زمان بدونید . (بیست و پنج امتیاز )- قل قل قل قل ... قل قل قل قل ...
- خررررررررررررررر... پووووفففففففففف...
- قل قل قل قل ... قل قل قل قل ...
- ميگم رفيق بپر اون تنباكو رو بيار يه قليون ديگه چاق كنيم. اين ديگه فاز نميده!
- خررررررررررررررر... پووووفففففففففف...
- بوقي تو خوابيدي؟ اَي الهي بوق بره تو سوراخ دماغت از تو گوشت دراد. پاشو باب مثلآ قرار بود شب آخر ِ هاگوارتزي يه حالي بكنيم ها...!
- باب بز (= بزار) بخوابم جون جغدت!
- ميگم پاشو...
جيززززززززز....- واااااااااااااااااااهاآاا .. آااا.. آااا...ااااي!!! (فرياد سرژ- ورژن تارزاني!) بوقي اين چه كاري بود؟ بوقم سوخت! (
) تف بنداز روش خنك شه. تف بنداز! (
)
- اَه گمشو حالمو بهم زدي...
- باب هري بوقي چي بود انداختي رو من؟ سوخت بوقم!
- هيچي بابا يه تيكه ذغال بود. چيز خاصي نبود!
- يه تيكه ذغال ِ گداخته! هيچ چيز خاصي نيست اصلآ...
- باز گير دادي ها رونالد!
- اولندش كه رونالد نه و رون. دومندش كه بچه اينقدر قليون ميكشي تمام ريه ميت به بوق ميره ميميري ها!!! پاشو يه تفريح سالمي... چهار تا نوشابه كره اي... چيزي بيار بخوريم حال كنيم. آفرين... سر رات يه نوار بندري هم بزار.
" روزاي با تو بودن... روز خوش زندگي... روزاي رفته رفته.... ..."- آخ پير شي هري جون... به به ... به به ... ناز نفست.
فرياد هري از داخل پستو: بوقي ِ بوق مرگ. اون آهنگ سنتيه كه ميگن ناز نفست!
- بوق مرگ خودتي... نگو اين حرفا رو به من؛ افسرده ميشم ميافتم ميميرم جنازم ميمونه رو دستتا!! مگه اين طفلك نفس نداره؟! آهنگ به اين قشنگي خونده... جااان...
هري با دوتا نوشابه ي كره اي در دست وارد حياط خلوت ِ هاگوارتز (!!!) جايي كه هري و رون شب آخر تحصيلشون در هاگوارتز رو جشن گرفتن ميشه.
- هه هه هه...
چه خنده دار ميرقصي رون! ... ميدوني هرميون داره از بالا نيگات ميكنه؟
- ها؟ نه! شوخي ميكني...
و رون ميره سر جاش ميشينه.
- اره شوخي كردم...
- زهر ِ باسيليسك! چقدر بد ميخندي بانمك...
هري ميشينه رو تخت كه نوشابشو بخوره كه رون شرو ميكنه نطق كردن، همزمان نور گسترده اي همه جا رو در برميگيره و هري يه صحنه فكر ميكنه روز قيامت فرا رسيده و ياد اعمال ننگينش با چو و جيني و خدا ميدونه هزار نفر ديگه افتاد و دپسرده شد و داشت ميمرد...
رون بي توجه به وقايع جاريه به ناليدنش ادامه ميده:
- هري قلبم افتاد كف پام. اينم شوخيه ميكني با آدم؟!!! جورابم از استرس سوراخ شد! بوقي تو احساس نداري؟ تو معناي عشق و علاقه رو نميفهمي؟!
- هيسسس...
- تو اصلآ عاطفه نداري...
تو منو درك نميكني...
- بابا ساكت!
- من هرميون رو دوست دارم... من الان فوران احساسات شدم... من دارم منفجر ميشم از عشق و محبت و علاقه ي شديد به....
در همين لحظه رون كه مشغول اشك ريختن بود يه لحظه چشش (= چشمش) رو باز ميكنه كه ببينه چرا هري عكس العمل نشون نميده. كه هري رو در حال مطالعه ي كتاب و يادداشت مواردي و نگاه به آسمون و باز يادداشت مطالبي و باز مطالعه ي كتاب و باز نگاه به آسمون و باز..... ميبينه.
رون: هري من دارم خودم رو از احساسات جريوس ماكسيما ميدم تا بلكه تو يه سِري از حقايق رو روز آخري بفهمي ولي ظاهرآ حاليت ني؛ بايد يه فرم ِ ديگه حالت كنم...
هري در حالي كه يه چشش تو كتابه و يه چشش به آسمون:
- باب تمام حقايق تو كتاب 7 مشخص شده. مگه نخوندي؟!! آخرش ميرسي به هرمي. نگران نباش. پاشو بيا انفجار ابرنواختي رو نيگا كن عوض عَر زدن(
).
رون با چشماني گرد و دهاني باز نزديك هري مياد.
- يعني جدي من باش ازدواج ميكنم؟ مطمئني اشتباه نميكني؟ بعيد ميدونم زنم شه ها!
- باب دخترا ديوونه تر از اون چيزين كه فكر ميكني.
- حالا چرا ديوونه؟
- آخه اگه عاقل بود كه زن تو نميشد.
- حالا چرا اينقدر چشمك ميزني مرتيكه ي جلف؟!
- چون يه انفجار ابرنواختي رو ديدم و جرئياتش رو نوشتم و ميخوام برم مشاهداتم رو ثبت كنم.
و هري در يك صحنه ي رومانتيك رو به رون، در حالي كه صداشو نازك كرده ميگه:
- رون، اگه تو امشب قليون چاق نميكردي من بيدار نميموندم و نميتونستم اين انفجار رو ببينم و ثبت كنم. چقدر تو خوبي...
- اوه هري... من متعلق به توام.
- هوووم. رون، برادر زن عزيزم...
- چي شد؟ چي شد؟
- ها؟ هيچي بيخيال...
- نه تو يه زري زدي!
شپلخ!!!و صفحه برفك ميشه...
--+--+--+--+--+--+--+--+--+--
تکلیف دوم ) بوسیله ی تخیل خودتون یک نجوم شناس جادوگر را معرفی کنید.مرلين كبير يك نجوم شناس بود.
شنونده: نه آقا چي چي رو نجوم شناس بود؟ تا هر چي ميشه پاي مرلين رو مياري وسط!
ببين عزيزم، كلآ زمان مرلين چون علم هنوز شاخ و برگ گسترده اي نداشته ومرلين خيلي باهوش و دانشمند بوده، كلآ تريپ آچار فرانسه داشته و تو تمام علوم سر رشته داشته. پس ساكت باش و بشين بخون اطلاعات علميت زياد شه.
خوب ميگفتم... مرلين يكي از نجوم شناسان بسيار كهن ِ جادوگري ست. مرلين فرزند "مرلين ننه" و "مرلين بابا" بود كه بعد ها به علت دانشمند بودن و همينطور مبارزات گسترده با جادوي سياه در عصر خودش، بعدها از او به مرلين كبير ياد شده.
اما بهتره بريم سر اصل مطلب...
يكي از مشاهدات مرلين كه بسيار تاثيرگذار در علم اخترشناسي بود كشف خورشيد بود (
). بله، اين مرلين بود كه كشف كرد اين خورشيده كه همه جا رو روشن ميكنه و گرم ميكنه و در واقع اين خورشيده كه تو آسمونه و تا قبل از وي هيچ كس عقلش نرسيده بود كه آسمون رو نيگا كنه يا اگه كرده بود اينقدر خنگ بود كه متوجه وجود خورشيد در آسمون نشده بود. پس مرلين خورشيد رو كشف كرد.
اما مرلين يك كمك شايان ديگر هم به اين شاخه از علم كرد و اون ساخت اولين تلسكوپ بود. البته نه تلسكوپ به شكل امروزي، بلكه مرلين يه برگ كاغذ رو لوله كرد و جلوي چشمش گرفت و به آسمون خيره شد... و اينگونه اولين تلسكوپ دنياي جادوگري اختراع شد.
سعي كردم خيلي خلاصه توضيح بدم كه از حوصله ي بحث خارج نشه، فكر ميكنم كافي باشه استاد عزيز و قشنگ و خوش تيپ.