رولی بنویسید که در آن توسط تلسکوپی ( بزرگ یا کوچک ) خوشه ی ستاره ای را رصد می کنید و البته کارتان بی دلیل نباشد .- عمو ! عمو برام یه تلسکوپ میخری عمو دادلی؟؟
دادلی با ترس و لرز نیم نگاهی به چوبدستی اسباب بازی جیمز که از جیب شلوار جینش بیرون زده بود انداخت و آب دهانش را قورت داد . جیمز دوباره گفت :
- آخه بابام میگه تلسکوپ رو فقط مشنگا دارن ، میخریش عمو ؟
دادلی زیر چشمی به اطرافش نگاه کرد ، با خود عهد بست که این اولین و آخرین بار باشد که به دیدن هری و خانواده اش می آید . جیمز دوباره گوشه ی پیراهنش را تکان داد .
- عمو ! میخری دیگه نه؟
دادلی : امممم... جیمز... من ، فک نمی کنم بتونم...
اما به سرعت حرفش را خورد ، چشمان درشت و آبی جیمز به سرخی گرایید و انگشتان کوچکش را مشت کرد ، نسیمی از جای نامعلوم موهایش را تکان داد و چراغ های اتاق روشن و خاموش شدند ، جرقه هایی از نوک چوبدستی اسباب بازیش بیرون پرید و نفس هایش شمرده شد .
رنگ دادلی پریده و دهانش خشک شد :
- مع..معلومه... که میخرم عزیزم !
در کسری از ثانیه همه جیز به جای خود برگشته و چهره ی جیمز دوباره معصومیت چهره ی یک کودک عادی را پیدا کرد . جیمز لبخند زد.
صبح روز بعد : هری در حالیکه جعبه ی بزرگی را در دست حمل می کرد وارد خانه شد ، بر روی جعبه خط خرچنگ قورباغه ی دادلی به چشم میخورد " برای جیمز کوچولو ! " ، هری جعبه را باز کرد و جیمز گل از گلش شکفت !
درون جعبه ، تلسکوپ آماتور نقره ای رنگی قرار داشت ، و همچنین نقشه ای که سرهم کردن آن را به صورت پیچیده ای نشان میداد .
هری خم شد تا قطعات تلسکوپ را متصل کند .
جیمز : ریپارو !
تلسکوپ آماده بود .
هری :
یک هفته بعد : جیمز آخرین جمله از تکلیف پیشگویی اش را نوشت و قلم پرش را همراه با پاک کن و سرکن قرمزش در جامدادی آبی پوست توپکش جای داد و زیپش را کشید .
بیگ بیگ بیگ بیگ ....
ناگهان یویوی جیمز از روی تختش بر روی میز پرید و یه ماهواره ی گنده ازش زد بیرون که روش نوشته بود :
پروژه ی ستی _ جستجو در خانه ! صدایی کاملا بلند و واضح در اتاق پخش شد :
- کسی صدای ما رو شنید ؟ آیا زمین هم جادوگر داشت؟ یا همش مشنگ بود؟
جیمز بی آنکه خونسردی اش را از دست بدهد جیغی کشید ، یویو را با دو دست گرفت و گفت :
- من صدای شمارو شنید ! زمین هم جادوگر داشت ! بابای من بود هری پاتر !
- بابای تو بود کی؟
- هری پاتر !
- کی؟
- عله پاتر ، فرمانروای زوپس !
- WOW ! ( نکته ی کاملا جدی : از مکالمه ی جیمز و موجود فضایی ، مشنگ ها تنها قادر به گرفتن این موج شدند و تنها کلمه ی بی معنای WOW را دریافت کردند ، آنها هنوز هم در چیستی این کلمه در مانده اند !
)
جیمز یویو را در دستانش فشرد :
- شما بود کجا؟
- ما بود در فضا ! شما بود در کجا؟
- ما هم بود در فضا دیگه بوقی !
- آها ! خوب بود!
همان لحظه – سفینه ی فرمانده ی گورگول : فرمانده بلند گویی را در دست گرفته و با عجله و اضطراب حرف می زد ، تماس با یک موجود فضایی او را به همان حد متعجب کرده بود که دریافت عله بودن بابای این موجود !
فرمانده دهانش را به بلند گو نزدیکتر کرد :
- ما بود در خوشه ی ستاره ای پروین ! تو دید مارا ؟
صدایی کودکانه از آن سوی بلند گو :
- چند مین صب کرد تا من دید شما را !
- آها ! اوکی !
دره ی گودریک : جیمز به سرعت خود را به تلسکوپش رساند ، آن را با عجله به اطراف چرخاند و بر روی ستاره های مختلف زوم کرد .
چند ستاره ی کنار هم را می دید ، حدودا هفت یا هشت ستاره ، در حقیقت خوشه ی ستاره ای پروین را می دید ، زوم کرد ....
در کنار یکی از ستاره های درخشان خوشه ، یوفوی آبی رنگی را مشاهده کرد و در درون آن ، سایه ی موجودی را دید که برایش دست تکان میداد .
دوباره به سمت یویویش هجوم برد و با لهجه ی فضایی فریاد زد :
- من دید شما را ! من دید شما را !
- خوب است ! ما هم برای دیدن تو به زمین خواهیم آمد !
- خوب است ! خوب است !
( ای ابله !
)
با استفاده از نیروی تخیل خودتون کاشف خوشه ی پروین را که یک جادوگر بوده معرفی کنید !نام : پروین
نام خانوادگی : ظفرپور
پروین ظفر پور ساحره ای ایرانی بود که در رستوران ساعی در شهر همدان کار میکرد که لطفا اگر کسی دوست دارد او را ببیند به آنجا برود و از نوه ی او نظر خواهی کند راجع به همدان و به او شماره ی اما واتسون را بدهد .
یک شب که پروین در حال رصد فضا و کهکشان بود و به اما واتسون هم فکر می کرد ، متوجه چند ستاره شد که با فاصله ی کمی از هم قرار داشتند و برای همین ، او از فرط خوشحالی کشف بزرگش خودش را بوث کرد و نام کشف بزرگش را خوشه باز و کهکشانی پروین گذاشت .