هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۵۱ پنجشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۸۷

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
گیاه شناسی !


تکلیف اول

شهر لندن مثل همیشه در شلوغی به سر می برد . هر کسی بدون توجه به اطراف خودش به سمت کار و مقصد خود حرکت می کنند اما استثنا هایی هم به چشم می خورند ؛ از جمله دو جوان سیاه پوست با تیریپ رپری که در کنار یکی از کوچه ها در حال چشم چرونی هستند و همینطور پسر بچه ای کوچک با پوششی عجیب و کلاهی عجیب تر بر سر و دو محافظ قوی هیکلش که آن ها هم پوشش عجیب دارند هم جزو این استثنا ها هستند که به طرز عجیبی در یک خیابان که دیوار نوشته های مستحجن روی دیوار هایش به چشم می خورد ، کنار باجه ی تلفنی که ظاهرا خراب است ، ایستاده اند .

- عهـــــه ... چرا این باجه باز نمی شه ! حالا یه بار خواستم از این جا بیام دفترم . اینم بدین درست کنن !
مرد قوی هیکلی که تقریبا دو برابر او قد داشت با حالتی عذر خواهانه گفت :
- بله ، آقای وزیر !
وزیر وقت ، که آلبوس سوروس پاتر نام داشت ، با عصبانیت گفت :
- این که به درد من نمی خوره . همین حالا درستش کنین . با هر دوتاتون هستم !

دو محافظ که گویی از وزیر می ترسیدند ، به سرعت وارد باجه شدند ولی از انجا که جای کافی برای هر دو نیست مجبور می شوند به گونه ای بیناموسانه در باجه قرار بگیرند و به عملیات تعمیر به پردازند .

در ابتدای خیابانی که شخص به ظاهر وزیر در آن قرار داشت ، گیاهی بس مخوف در حال فشار آوردن به در پوش فاضل آب بود اما عبور هر لحظه ی مردم از روی آن کار او را سخت می کرد .

در پوش به هوا پرت شد ، گیاه قسمتی از خود را که در زیر آن جمع شده بود ، بیرون داد . مردم با صدای برخورد در پوش به طرف گیاه برگشتند اما .......
- ما خل شدیم...... ما خل شدیم....
مردمی که گیاه را نظری کرده بودند با انجام دادن حرکات موزون و احمقانه شروع به خواندن این شعر کردند . هر لحظه به تعداد دیوانه های شهر افزوده می شد .

آسپ با ذکاوت و هوشی که خاص خودش بود ، متوجه آشوب ابتدای خیابان شد ؛ او باید به عنوان وزیر می فهمید دلیل این آشوب چیست ؟

- بیاین برین ببینین چی شده ؟ اونجا !

دو محافظ به سرعت به طرف ابتدای خیابان حرکت کردند .
- ما خب شدیم....ما خل شدیم.....
- اء .... منم خل شدم ... ما خل شدیم ...

وزیر در حالی که منتظر دو محافظش بود به ساعت گران قیمت سوئیسیش نگاهی انداخت ، دیرش شده بود .
اندکی دیگر منتظر ماند .

یکی از محافظ ها در حالی که شعر ما خل شدیم را می خواند به کنار وزیر برگشت .
- ما خل شدیم .... ما خل شدیم ... ههههه !

وزیر اندکی با خود اندیشید چگونه می شد که محافظان با هوشش این گونه شودند ؟ از آن جا که رشته ی اصلیش گیاه شناسی بود پس از چند دقیقه به صورت ژانگولری دریافت که این باید کار گیاهی خطرناک از خانواده ی پرسیکا باشد .

چشم هایش را بست ، سعی کرد با حس بویاییش مسیر را پیدا کند و به طرف فاضلاب برود . دیگر بایست رسیده باشد ، چوبدستش را بالا آورد و اولین وردی را که به ذهنش رسید ادا کرد .

- کانفرینگو

تولپ تولپ ....

احساس کرد می تواند چشم هایش را باز کند زیرا صدای برخورد تکه های گیاه با زمین را شنیده بود . چشم هایش را باز کرد و متوجه شد صدها ماگل دیوانه دارند با این حالت به او نگاه می کنند .

تکلیف دوم

خب ، آخه بوقی خودت گفتی که اگر بهش نگاه کنیم عقل از سرمون می پره و مجنون می شیم ! و چون کسی که مجنون و دیونس نمی تونه جادوکنه چون نمی تونه تصمیم گیری کنه و قدرت اراده و اختیارش رو از دست داده ! اون معدود کسانی که تونستن با ورد های ساده نابودش کنن می بایست بدون نگاه کردن به آن گیاه ورد هایشان را به آن زده باشند مثلا با داشتن چشم بند یا بستن چشمهاشون !



Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
قبل از ورود به کلاس حتما تدریس جلسه چهارم كلاس طلسمات و وردهای جادویی را بخوانید!

جلسه چهارم گیاه شناسی

بالتیمور پرسیکا، جنون! دیوانگی!


ملت بیچاره و مفلوک!! دانش آموز بعد از اتمام کلاس طلسمات به سمت گلخانه شماره چهار حرکت کردند. آلبوس سوروس سوت زنان در جلوی آنها به پیش می رفت و بقیه همچون لشکر شکست خورده به دنبال او می رفتند و در دل هزار فحش و لعنت به پرفسور تدی به خاطر غیبتش میفرستادند که باعث شده بود پرفسور آسپ همچون باسیلیسک بر سر آنها خراب شود.

همه وارد گلخانه شماره چهار شدند و بر روی صندلی هایشان نشستند. آلبوس سوروس در حالی که به پشت میزش میرفت با صدای بلندی گفت: چقدر توی وردها ضعیف بودید! من از اول هم می گفتم این تدی استاد خز و ارزشی ای هست ولی پادمور قبول نمی کرد! گرگینه بیچاره! ضعیف! خنگ! بوقی! خز...
ادامه حرف های آسپ در طنین فریادهای ویکتوار گم شد.
-به چه جرئت به دوست پسر من توهین می کنی؟!

آلبوس: هه! اینو! مو قرمز! ویزلی! بوقی! مو قرمز!
در میان تعجب همگان ویکتوار بوته گیاهی را از کنار گلخانه برداشت و به سمت آلبوس سوروس پرتاب کرد. آلبوس چوبدستیش را تکان مختصری داد و بوته در هوا منفجر شد. سپس چوبدستیش را به سمت ویکتوار گرفت و فریاد زد: پات رو از گلیمت درازتر کردی دختر! من وزیرم! حکم کشتن همتون رو دارم! آواداکداورا!
-سینوسالسدا!
بلافاصله حبابی نفوذ ناپذیر دور ویکتوار را در بر گرفت و نفرین آسپ درون آن حل شد.
آلبوس:

ویکتوار با خشونت تمام به آسپ خیره شده بود و همچنان چوبدستیش را به سمت او گرفته بود.
-دیگه به تدی توهین نمی کنی!
-چشم!
-دیگه من و بقیه رو اذیت نمی کنی!
-اطاعت میشه!
-همین الان هم کلاس رو تعطیل می کنی میزاری ما بریم!
-دیگه پر رو نشو!
آلبوس چوبدستیش را به سمت ویکتوار گرفت و وردی را زیر لب زمزمه کرد و ویکتوار تبدیل به گشنیز شد.

آلبوس: هممم... پر رو! خب ملت دانش آموز خسته اید؟
دانش آموزان: نه پرفسور!
آلبوس:
دانش آموزان:
آلبوس: دهه!

آلبوس دوری در گلخانه زد و گفت: کسی کلاه من رو ندیده؟ اکسیو کلاه!
یکی از شیشه های گلخانه شکست و کلاه وزارت پرواز کنان به سمت آسپ حرکت کرد. آسپ آن را قاپید و با تمام وجود کِشید زیرش!
-اینجا هم ولمون نمی کنه! هرچی میکشم از دست توئه! خز ارزشی بوقی!
کلاه در هوا شوت شد و مثل ریتا اسکیتر (استعاره به سوسک ) به دیوار چسبید. آسپ بار دیگر چوبدستیش را تکان داد و گفت: اکسیو اون یکی کلاه!
شیشه دیگر گلخانه نیز شکست و کلاه قهوه ای رنگی به سمت آسپ آمد. آسپ آن را گرفت و بوسید و لیسید و کلا از این چیزا و گفت: کلاه گیاه شناسی خودم!
پرسی: بزار منم یکم بلیسم!
آسپ: مال خودمه!

سپس کلاه را بر سرش گذاشت و در گلخانه شروع به قدم زدن کرد.
-بالتیمور پرسیکا... سومین و آخرین گیاه از خانواده پرسیکا! بعد از وقایع سال 1963 و اتفاق شومی که برای مردمان دهکده بانیک و پوسکو افتاد سال ها گیاه خطرناک دیگه ای در انگلستان کشف نشد و همه چیز در امن و امان بود که ملت دیدن بعععععله یک گیاه خطرناک دیگه اومده همه رو درب و داغون کرده رفته! اهم... در سال 1977 مُک وسط شهر لندن یک گیاهی رویت شده که سال ها ذهن همه روان شناس ها رو به خود مشغول کرد و یک مساله بزرگ براشون درست کرد و مدت هاست دنبال جوابش میگردن. من جوابش رو میدونم بهشون نمیگم.
«بالیتمور پرسیکا در اعماق فاضلاب ها رشد می کنه و صدها سال رشد می کنه تا به سطح زمین برسه به همین دلیل یا مردم اون رو نمی بینن یا هم اگر دیدن نشان از قدمت صد ساله اون گیاه داره. گیاهی که هرکس چند ثانیه بهش خیره بشه تاثیر خودش رو میزاره. اون فرد به جنون و دیوانگی ابدی مبتلا میشه. بالتیمور تاثیر مخرب و غیر قابل جبرانی بر روی مغز انسان ها میزاره. کسی که تحت تاثیر گیاه بالتیمور پرسیکا قرار بگیره اصطلاحا میگن طرف بالتیموری شده!
بالتیموری ها زندن، روح دارن ولی قدرت تصمیم گیری و فکر کردن و هیچ چیز دیگه رو ندارن. اونا دچار جنون میشن و تا آخر عمرشون عذاب روحی میکشن. روش نابود کردن بالتیمور پرسیکا خیلی سادست و با چند تا ورد معمولی میشه نابودش کرد ولی افراد معدودی موفق به این کار شدن. با جرئت میشه گفت بالتیمور پرسیکا خیلی بدتر از دارک پرسیکا و لاندا پرسیکا هست. اون دو تا نامرد قبلی حداقل آدم رو سریع می کشن یا بعد از یک روز زجر ولی بالتیمور اینطور نیست. برای ابد زجرت میده اونم نه زجر جسمی، زجر روحی! پایان جلسه!»

دانش آموزان با قیافه ای هاج و واج وسایلشان را برداشتند به سمت در گلخانه حرکت کردند. همه به یک چیز می اندیشیدند و آن هم این بود که بالتیمور پرسیکا واقعا وحشتناکه!

آلبوس با صدای بلند گفت: صبر کنید!
لبخندی زد و ادامه داد: تکلیف جلسه بعدیتون اینه که تمام وردهایی رو که در کلاس طلسمات بهتون یاد دادم تمرین کنید. هر روز ساعت ها وقت بزارید و سعی کنید در اجراشون قوی بشید. هر چند تا افسون دفاعی که میتونید واسه جلسه بعد یاد بگیرید. شب قبل از جلسه بعدی گیاه شناسی کاملا استراحت کنید. من از وزارت مجوز مرگ تک تکتون رو دارم. هرکس که در جلسه بعدی جونش رو از دست بده به خاطر ضعف و سهل انگاری خودشه. پس تاکید می کنم تمام وردها رو یاد بگیرید. هر افسون دفاعی دیگه هم که میتونید یاد بگیرید و تمرین کنید. از هر نظر آماده باشید.

لبخندش ترسناک بود!

تکالیف:

یک رول بنویسید و در اون توضیح بدید که یک گیاه بالتیمور پرسیکا اونقدر رشد کرده که از یک فاضلاب وسط یک شهر شلوغ میزنه بیرون. هرکس هم که بهش نگاه می کنه به طرز مضحکی عقل از سرش میپره و اتفاقات جالبی پیش میاد. سبک نوشتاری مهم نیست. (25 امتیاز)

پروفسور آسپ گفت که بالتیمور پرسیکا رو با ساده ترین وردها میشه از بین برد ولی تنها افراد معدودی موفق به این کار شدند. دلیلش چیه؟ (5 امتیاز)




Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۵۲ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
نتایج امتحان میان ترم گیاهشناسی

نقل قول:
12.دلیل سفر مردم دهکده پوسکو به کوهستان ماریس چه بود؟ کامل توضیح بدید! (4 نمره)

موارد مهمی که باید در جواب سوال دوازده باشه: اونا دیده بودن که تمام ساکنین دهکده بانیک به ذات الریه مبتلا شدن پس می خواستن خودشون رو نجات بدن. (1 نمره) گلرت گریندولد به اونها پیشنهاد داد و راه حل نجاتشون رو گفت. (1 نمره) به کوهستان ماریس برن و گیاهان لاندا پرسیکا رو پیدا کنن و بخورن. (1 نمره) طمع زندگی جاودان و فرار از ذات الریه باعث شد که سفرشون رو آغاز کنن. (1 نمره)

---

اکثرا جواب سوال 13 رو اشتباه نوشتید. کسانی که توضیحات اضافه ای برای سوال سیزده نوشتن ازشون نمره کم شده چون همونطور که تاکید کرده بودم ویژگی منحصر به فرد گیاهان رو می خواستم نه تمام ویژگی ها و خواصشون رو!

ویژگی منحصر به فرد دارک پرسیکا: قتل - کشتار - گیاه قاتل
ویژگی منحصر به فرد ژیگانتوس نومونیا: زیبایی
ویژگی منحصر به فرد لاندا پرسیکا: زجر و عذابی که میده

هر توضیح و خاصیت اضافه ای که نوشتید باعث کسر نمره اون سوال شده!

----

گراوپ: سوال 13. هر سه مورد توضیحات اضافه داده بودی. 27 امتیاز

مورگانا لی فای: جواب سوال 12 ناقص بود. دو نمره کم شد. گفته بودم کامل توضیح بدید. سوال 13. ویژگی منحصر به دارک پرسیکا و ژیگانتوس نومونیا. توضیحات اضافه داده بودی. 26 امتیاز

آلفرد بلک: سوال 13. هر سه مورد توضیحات اضافه داشت. 27 امتیاز

لیلی پاتر: سوال 9 توضیح ندادی که چرا ژیگانتوس نومونیا خطرناک تر از دارک پرسیکاست. سوال 12 ناقص بود. یک نمره کم شد. سوال 13 ویژگی منحصر به فرد ژیگانتوس نومونیا توضیحات اضافه داشت. 27 امتیاز

اینیگو ایماگو: سوال 13. ویژگی منحصر به فرد دارک پرسیکا و ژیگانتوس نومونیا توضیحات اضافه داشت. 28 امتیاز

پیوز: سوال 12 ناقص بود. یک نمره کم شد. از معدود کسانی که سوال 13 رو درست نوشته بودی. 29 امتیاز

آریانا دامبلدور: سوال 13. ژیگانتوس نومونیا توضیحات اضافه داشت. 29 امتیاز

تد ریموس لوپین: سوال 13. ویژگی منحصر به فرد ژیگانتوس نومونیا توضیحات اضافه داشت. 29 امتیاز

پرسی ویزلی: سوال 12 جوابت ناقص بود. سوال 13. ویژگی منحصر به فرد ژیگانتوس توضیحات اضافه داشت. 28 امتیاز

باب آگدن: سوال 12 شدیدا ناقص بود. سوال 13. ویژگی منحصر به فرد ژیگانتوس نومونیا و دارک پرسیکا توضیحات اضافه داشت. 25 امتیاز

هلنا ریونکلاو: سوال 2. ژیگانتوس نومونیا در تمام مناطق رشد می کند. سوال 6 مشکلات گلخانه شماره سه رو نگفتی. سوال 7 ناقص جواب دادی. تمام مردمان دهکده بانیک را به ذات الریه مبتلا کرد. سوال 9 جوابت کاملا اشتباه بود. سوال 12 جوابت شدیدا ناقص بود. سوال 13 درست جواب داده بودی. 22 امتیاز

راونکلاو: 26 امتیاز
هافلپاف: 6 امتیاز
گریفیندور: 16 امتیاز
اسلیترین: 11 امتیاز


ویرایش شده توسط آلبوس سوروس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۵/۱۷ ۰:۱۹:۱۲



Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۴۹ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
امتیازهای جلسه سوم گیاه شناسی

پیتر پتی گرو: برگ لاندا پرسیکا نارنجی نیست. ده امتیاز کم شد. همم... پستت خیلی خوب بود. مخلوط سبک جدی و طنز. خوشم اومد. کلا من مختلط دوست دارم. :دی دو تا مشکل داشت پستت. من گفتم وقتی کسی لاندا پرسیکا رو می خوره یک روز کامل زجر میکشه ولی در پست تو طرف به خواب ابدی فرو رفت!! اشتباهات املاییت هم زیاد بود. با یک دور خوندن اونها هم برطرف میشد. 24 امتیاز

باب آگدن: قسمت سوم رول رو فقط در سه خط توصیف کرده بودی. باید بیشتر روش کار می کردی. اشتباه املایی هم داشتی. 24 امتیاز

گراوپ: خوب بود ولی جای کار داشت. بهتر بود بیشتر روی اون سه قسمت اصلی کار کنی. 27 امتیاز

پیوز: این چی بود بوقی؟ افسردگی گرفتم! 30 امتیاز

تد ریموس لوپین: مخوف بود! 30 امتیاز

آلفرد بلک: روی قسمت دوم پست یعنی مواجه شدن با گیاهان لاندا پرسیکا باید بیشتر کار می کردی. در کل خوب بود. 27 امتیاز

هلنا ریونکلاو: جدی نویسی و سوژت خوب بود ولی اشتباهات املاییت خیلی زیاد بود. چهره پستت رو خراب کرده بود. 27 امتیاز
(به خاطر مشکلی که داشتی و از کافی نت آن شده بودی امتیاز زیادی کم نکردم وگرنه باید بیشتر از این کم میشد.)

گابریل دلاکور: عالی بود. 30 امتیاز

راونکلاو: 22 امتیاز
هافلپاف: 6 امتیاز
گریفیندور: 16 امتیاز
اسلیترین: -




Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۱۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۰ سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۶:۳۳ دوشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۰
از يت نكن! شايدم، اذيت نكن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 708
آفلاین
دوپس !

- دختره ی احمق! باز که این کارو کردی! تصویر کوچک شده

شق!

ضربه ی دست مادر، به پشت گردن دخترک باعث گریه کردن او شد. آنها کنار چادری ایستاده بودند و دور تا دور چادر علفزار بلندی بود و درختانی که محوطه را از رودخانه ای در سمت راست جدا میکرد.

- مامان، نگاه کن دوباره داره اون کارو میکنه.
- گابریل!
- من نبودم.. تصویر کوچک شده

آپولین به سمت گابریل دوید و چوبدستی را از دستش گرفت و یک لحظه بدون فکر آنرا شکاند.

- مامان! چه گندی زدی! تصویر کوچک شده
فلور جلو دوید و چوبدستی دو نیم شده را در دستش نگه داشت. سعی کرد آن را با تف به هم بچسباند اما فایده نداشت. چوب را روی زمین انداخت.
- بفرما گابریل، همین رو میخواستی! تصویر کوچک شده

گابریل با ناراحتی پایش را روی زمین کوبید و داخل چادر رفت. نه میذاشتند او جادو کند، نه میذاشتند بازی کند و نه میذاشتند حرفی بزند. چرا با آنها همسفر شده بود؟ چرا مجبور بودند دهکده را به خاطر یک گیاه احمقانه ترک کنند و به این محل بیایند. مادرش میگفت؛ هنوز سه چهار کیلومتر و اندی راه تا مقصد باقی مانده است. اگر میرسیدند و گیاه لاندا را میخوردند؛ در برابر ذات الریه نیز مصون مسمون مضمون و اینا میشدند.

شب، هنگام خواب

- خُرررررر ..
-پُفففففف ..
- خاااااارررر ..!
- پُفففف...
- پیشششش...!
-خُررررر.. تصویر کوچک شده

- اه! آپولین نوبت من بود.
- ببخشید، از اول. خُرررر..

گابریل: تصویر کوچک شده

تمام شب از موقعی که سه نفر دیگر از خانواده اش به خواب رفته بودند او نتوانسته بود بخوابد. نه توانسته بود بخوابد، نه توانسته بود فکر کند! صداهای مختلف از خر تا پف تا پیش تا خا، به صورت نوبتی مغزش را اذیت میکرد. از جایش بلند شد و سپس از چادر بیرون دوید.

به آتشی نگاه کرد که سه چادر اطراف و چادر آنها را روشن میکرد ولی حالا؛ از آن فقط به اندازه ای مانده بود که دور خودش را روشن میکرد و سایه هایی روی درختان محوطه می انداخت. گابریل کنار آتش نشست. خیلی دلش میخواست با آن گیاه ِ استثنایی روبرو شود، هرچه زودتر.. سرش را برگرداند که آسمان را نگاه کند ولی متوقف شد.

مطمئن بود چیزی در گوشه ای تکان خورده است.
- کی اونجاست؟
از جایش پرید و به منطقه ای تاریک از بین درختان نگاه کرد. سپس صدای شکستن چوب را از پشت سرش شنید و برگشت. با دیدن چهره ی فلور در مقابلش جیغ کشید.
- سیس! منم.. تصویر کوچک شده

دستش را روی دهان گابریل گذاشت.
فلور: بوقی الان واقعا نیاز دارم که خفه بشی.. من هم اون رو دیدم!
گابریل: دسشیمنشاستدسشها !
فلور: ساری نمی فهمم!
گابر: نتایسشاب شاذمنابشنیست !
فلور: چی میگی؟
و دستش را برداشت.

- اوووف! همین، میگم دستت رو بر..
- مراقب باش، دیفندو !

افسون فلور قبل از اینکه گرگ بزرگی که به سمتشان پریده بود بتواند کاری کند به او خورد و او را نقش زمین کرد. دست فلور می لرزید.. چوبدستی از دستش روی زمین افتاد.

- بیا بریم مامان و بابا رو بیدار کنیم!

فردا صبح زود
- فلور.. پس چوبدستی ِ تو کجاست؟
- نمیدونم.. از گابریل بپرس، حتما باز اون برش داشته.
- نه خیر! من بهش دست نزدم. دیشب خودش اون رو انداخت زمین. تصویر کوچک شده

همه ی چادر ها زودتر از آن ها آماده ی رفتن شده بودند. کسی از ماجرای آمدن گرگ ها با خبر نشده بود وگرنه همه وحشت میکردند، آنها آمده بودند که زنده بمانند نه اینکه بمیرند ..

دشت بزرگ، محل لانداها

خورشید بین دو کوه بزرگ و هفت هشت مانند فرو میرفت و آسمان را به خون کشیده بود. هوا دم کرده ولی خنک بود! باد گرمی می وزید، اما حداقل می وزید. صدای فریاد رهبر دهکده به گوش همه رسید :
- اونجا هستند! لاندا پریسکا، همونی که گلرت ِ قهرمان گفت. تصویر کوچک شده

مردم دهکده چشم و گوش بسته و بیچاره با سرعت به سمت پایین تپه ها سرازیر شدند، مثل گوسفند های رم کرده . مثل لشکری که مدت ها آب نخورده است.. مدتی نگذشته بود که دشت ِ قرمز رنگ، پر از گله ی آدم های لاندا پریسکا نخورده شده بود.

- گابریل، بیا بخور مامان.. بیا..
- چرا اول اون باید بخوره؟ مگه من اینجا آدم نیستم!
- وای فلور، بیا بابا. تو اول بخور.

پدر دستش را به سوی فلور دراز کرد و برگی را که از گیاه خورده بود به او داد. همه از آن گیاه خوردند. گیاه کوچک و بی آزاری که از آن به میزان زیادی در این کوه ها وجود داشت.

شب، محل استراحت
چادر ها بار دیگر برپا شده بود. صدای جیرجیرک ها خوب را راحت کرده بود، مثل لالایی خوش آهنگ بود. البته نه لالایی هایی با صدای ِ آپولین و پدرش!

گابریل از چادر بیرون آمد. از بعد از خوردن لاندا حالش کمی بد شده بود. احساس میکرد نیاز شدیدی به استرفاغ! دارد.

- عق! .. تصویر کوچک شده
دستش را تا حلقش در دهانش فرو کرد.
- عق! .. اه، نمیشه.

خارش عجیبی تمام بدنش را فرا گرفته بود. میدانست که از شر این خارش خلاص نخواهد شد. به شدت صورتش را خاراند.. از صبح این طور شده بود. دستش مرطوب شد.. به کف آن نگاه کرد؛ خون.. با وحشت دست هایش را روی زمین گذاشت.. نمیخواست دیگر هیچ جایی از بدنش را بخاراند!! اما نمیشد.. داشت اذیتش میکرد..

- آخ!..
- کمــــــک! تمام تنم داره از خارش میترکه..
- کمکون کنید..
- فکر میکنم این ها اثرات ِ بعد از خوردن ِ لانداست!

صدای فریاد های مردم دهکده از همه جا به گوش می رسید؛ همه داشتند زجر میکشیدند .. و احتمالا، به زودی از بین می رفتند ..


[b]دیگه ب


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۹:۳۹ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷

هلنا ریونکلاوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۷ پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۲:۴۸ یکشنبه ۲۸ مهر ۱۳۸۷
از کنـار لرد ولدمورت
گروه:
کاربران عضو
پیام: 67
آفلاین
تکلیف اول :

دهکده در سکوت عجیبی فرو رفته بود. سکوتی سنگین و عذاب اور که مو بر اندام تک تک اهالی دهکده سیخ می کرد.

نفرین قدیمی دهکده در حال اجرا بود.فلاکت و بدبختی در سرتاسر دهکده به وضوح دیده میشد.بیماری وحشتناک ناشناخته ای که کودکان و والدین ان هارا تا مرز مرگ و زندگی می برد.بیماری وحشتناکی که کودکان زیر هفت سال را در دروازه ی سرزمین ارواح معلق نگاه می داشت

چه کسی باور می کرد که روزگار خوش مردمان دهکده و بوی عطر گل های شقایق به روزگاری تیره و بوی گنداب های رودخانه تبدیل شود؟

بیماری ناشناخته این گونه می نمایاند که کودکان صبح زود بیدار و سرشار از انرژی می بودند اما با لب زدن به اب رودخانه انرژی کم کم تحلیل می رفت و لکه های آّبی چهره ی بیمار انهارا م پوشاند و تا قبل از شب اخرین ذرات انرژی خارج شده و جسم منفجر م شد..

فلاکت بعدی در راه بود.

فلــش بک :

حالش خوب نبود ..سرش گیج می رفت ..در میان نقطه ی تاریک نیستی بی توجه به دنیای اطرافش حرکت می کرد..بی توجه به غروب غمناک افتاب می رفـت تا انتقامش را بگیرد..انتقامی که مزه ی شیرینش هان خشکش را خوش طعم می کرد

آری طعم انتقام ان قدر شیرن به نظر میرسد که غافل از دنیای تارک که به دو رخود ساخته بود جستجو می کرد
دخترش بیست سال قبل توسط او کشته شده بود.چهره ی سرخ و خونین و دستان بی رمق دخترک به وضوح ر مقابل چشمانش بود..وقتی که شنل سیاه چهره و دستان خونین قاتل را پوشانده بود او فقـط علامت مار رو دستان قاتل را دید.نشانی که معنای قتل و غرور جاودانه داشت ..نشان اسلیتیرین نشان اسلیتیرین

غیر ممکن بنظر می رسید که دختری با موهای بلند طلایی و چشمان درشت ابیی که اولن روز مدرسه را جشن می گرفت و خوشحال بود که به هافل پیوسته بود اکنون در میان قطرات خون غوطه ور باشد اما این اتفاق افتاده بود

پایش لرزید و روی گنداب زیر پایش افتاد .سرش گج رفت ول بلند ش و به راهش ادامه داد..افتاب تفریبا غروب کرده بود و به جز تک انوار های طلایی رنگ هیچ دیده نمی شد بی وقفه حرکت می کرد شاخه های بلند درختان و خارها بوته ها دست ها و پاهایش را زخمی کرده بود اما....

بعد از سه شب راه رفتن بی وقفه قلعه بلند سیاه با پرچم های با نشان اسلیترین در مقابل چشمانش هویدا شد .احساس بدی داشت دیدن قاب اویز بلندی که از بلند ترین دیواره اویزان شده بود لرزه ای را در دلش انداخت .اگر از در پشت وارد می شد مستقیما در میان اتاق قاتل در میامد و انگاه اورا غرقه در خون می کرد و انتقام دخترش را می گرفت .

درست فکر کرده بود در پشتی بی نگهبان رها شده بود زیرا قدرت قاتل ان قدر بود که کسی جرات حمله به اورا نداشت .ارام ارام وارد شد

موش های درشت خاکستری چوب ها قدیمی میز ها تالار را می جویدیند و صدای موریانه های ریز به وضوح شنیده می شد..

گریندال والد بزرگ جد گلرت گریندال والد قاتل دخترک جوانش در ارامش خوابیده بود.چوب دستی اش را بالا گرفت..لبخند روی لبانش بود
«اوادوا..»
-لوموس ..کنگرلاتون

به عقب پرتاب شد ..گریندال والد در کمال تعجب بیدار شده بود و با چشمانی خون الود به چهره ی سرد مرد خره شده بود.

_تــو!
_می کشمت ..اوادو..
_کریشـیو

بدن مرد بی وقفه تکان می خورد شکنجه تا ساعاتی اامه یافت تا بدنش ارام ارام روی زمین فرود امد ..صدای قه قه ی وحشتناک قاتل قلعه را لرزاند


_چطور فکر کردی که می توانی من را نابود کنی ؟..مرا نابود کنی؟..شوالیه های بسیار و جاوگران قدرتمند برای نابودی من به قلعه امده اند و حالا یک پیرمرد با موهای خاکستری برای کشتن کسی امده است که به نظر می رسد که وقتی نامش به زبان می اید هراس در دل همگان می افتد...من دهکده و مردمانت را نفرین م کنم همه شما به فلاکتی می رسید که ...

دستان لرزان مرد به طرف چوبدستی اش رفت که رو زمین افتاده بود..شاید می توانست ان را بردارد

گریندال والد مشغول تمسخر بود که انگشتان لرزان مرد به چوب دستی اش رسید و طلسم مرگ را فریاد کشید

چشمان قاتل گشاد و سپس محو شد ..دقایقی بعد پدر دخترک هم مرده بود.

پایان فلـش بک

صدای فریاد و اه و ناله ی مردمان دهکده که در بیمار هولناک می سوختند تمام دهکده را پوشانده بود ..

اسمان رعدی زد ..پیران دهکده و قوی ترین جادوگران دهکده در قلعه ای با دیوار های کوتاه جمع شده تا راه حلی برای مقابله با این بیماری هولناک پیدا کنند .

صدا قدرتمند و جوانی شروع به صحبت کرد :گیاهی به اسم لاندا پرسیکا در کوهستان ماریس در قسمت غربی سرزمین ما وجود دارد برادران باید به جستجوی ان بروید..این گیاه قدرت عجیبی دارد به بیمار و غیر بیمار قدرتی می بخشد که در افسانه ها از ان شنیده اید قدرت زندگی جاودانه

صدای اعتراض جیسون در هوا طنین انداخت :ممکن نیست به دنبال اون بریم ..همچین چیزی وجود ندارد
ریش سفی پا در میان کرد و گفت :جیسون خواهش می کنم..گلرت از جادوگران قدرتمنده که برای بهبودی دهکده ی ما تلاش می کنه..خواهش می کنم ارام باش

بعد از را گیر تصمیم به ان شد که فردا نزدیک به طلوع افتاب در جستجوی لاندا پرسیکا باشند.



آفتاب در حال طلوع بود که مردان جادوگر برای یافتن جاودانگی و مقابله با مرگ حرکت کردند.

افتاب طلوع بسیار با شکوه و زیبایی داشت افتاب از فراز دریاچه ی درخشان راه میانی بلند شده بود..انچنان که بنظر می رسید دریاچه ایینه ای از پاکی های وجودیست

نزدیکی دریاچه توقف کردند.جک برای پیدا کردن هیزم به طرف شرق جنگل حرکت کرد و بعد از دقایقی صدای جیغی در فضای سر غربی جنگل طنین انداخت.

جیسون به دنبال صدا جک را پیدا کرد.مار بلند سبز پایش را گزیده بو و جای گزیدکی ورم کرده و سرخ شده بود...بعد از باند پیچی گلرت فرمان حرکت داد و جستجوگران در میان درختان انبوه محو شدند.

بعد از ده روز پیاده روی گلرت فرمان ایست داد و چند دقیقه ناپدید شد ..بعد از دقایقی با گیاهانی از راه رسید و در حالی که لبخند به لب داشت :و اینست گیاهان جاودانگی......

نیکلاس با طمع به گیاهان خیره شده بود دستش را دراز کرد ولی گلرت با عصبانیت گفت :این گیاه باید عمومی مصرف شود..همه با هم باید مصرف کنیدوو وقتی که ماه کامله ..

شب بعد بدن بی جان نیکلاس در میان چادرش پیدا شد ..گلرت شانه بالا انداخت و گفت :بهش گفته بودم..


در دهکده :

ماه بالا امده بود و نور نقره ای رنگ خود را در دریاچه ی درخشان زیر دهکده انداخته بود ...دیگ بزرگی در وسط هکده قرار داشت ..گلرت لبخندی زد و گیاهان را در ان انداخت :درست وقت که ماه در میان اسمان قرار بگیرد همه ی شما جاودانه می شویـد ..همه ی شما ..

و قه قه ی وحشتناکی سر داد ...



مردان و زنان و کودکان دهکده بی توجه به چهره ی وحشتناک گلرت مشغول خوردن جوشانده شدن و سپس فریاد و جیغ حاکی از زجر ابدی در دهکده طنین انداخت

گلرت فریاد زد :انتقام جدم را گرفتم ....

______________________________________________-

گیاه «دارک پرسیکا» به چه نامی معروف است و اولین بار در کجا دیده شد؟(2 نمره)

این گیاه معروف به گیاه دارک پرسیکا قاتل هست.اولین محل کشف!!این گیاه در جنوب انگلستان،جنگل سانیا می باشد..

.چه مدت زمانی کافیست تا گیاه «ژیگانتوس نومونیا» انسان را مبتلا به ذات الریه کند و این گیاه در چه مناطقی رشد میکند؟ توضیح دهید. (2 نمره)

به مدت سه دقیقه انسان را مبتلا کرده و اکثرا در مناطق گرمسیر رشد م کند

.نتیجه ی تحقیقات دانشمندان وزارت بر روی «دارک پرسیکا» چه بود و آن ها چند نمونه از این گیاه را در اختیار داشتند؟ (2 نمره)

حدودا هفت مدل از این گیاهان در سازمان اسرار نگهداری می شد که دانش مندان موفق به کشف یک سری خواص متضاد ماهیت وحشی این گیاهان شدندن


4.در جلسه اول دلیل وحشت ناگهانی دانش آموزان و پناه بردن آنها به زیر میز و خروج از کلاس چه بود؟ (2 نمره)

علت این بود که دارک پرسیکا یک گیاه مرده بود و ان ها خبر نداشتند

5.در جلسه ی دوم هنگامیکه آلبوس سوروس وارد گلخانه شد چه چیزهایی در دست داشت و کدام یک از دانش آموزان را به بوته خیارچنبری تبدیل کرده بود؟ (2 نمره)

چند تا پوستر سبز رنگ بود و باب اگدن را تبدیل کرد .

6.مشکلات گلخانه شماره سه چه بود و آلبوس سوروس چه راه حلی برای برطرف شدن آن داد؟ (2 نمره)

کنترل اف پنج و هویج شدن پرسی

7.قدرت کشتن گیاه «ژیگانتوس نومونیا» را با تعریف یک حادثه نشان دهید! (وقایع سال 1963) (2 نمره)

قدرت گیاه به حدی بود که مردمان دهکده را زجر کش کرد

8.در اولین جلسه ی کلاس فضای حیاط سرشار از چه ویتامینی شد و دانش آموزی که تبدیل به کاکتوس شد که بود؟ (2 نمره)

ویتامین دی و بارتی کراوچ

9.سوالی را بیان کنید که جوابش هیچ ربطی به شما ندارد و توضیح دهید که چرا «ژیگانتوس نومونیا» از «دارک پرسیکا» خطرناک تر است؟ (2 نمره)

چرا راونا با هلگا اینا همکاری کرد؟
چون بی کار بود
10.کورنلیوس مشنگ و خواهرش در کجا و چه سالی ناپدید شدند؟ (2 نمره)

وی در جنگل سانیا در جنوب انگلستان در سال 1973ناپدید شد.

11.دلیل اعتماد مردم دهکده پوسکو به گلرت گریندوالد چه بود؟ (2 نمره)

زیرا اورا یک جادوگر قدرتمند و خوب می شناختند و او چهره ی واقعی اش را نمایان نکرده بود

12.دلیل سفر مردم دهکده پوسکو به کوهستان ماریس چه بود؟ کامل توضیح بدید! (4 نمره)

زیرا عشق جاودانه شدن کورشان کرده بود

13.ویژگی منحصر به فرد هر یک از گیاهان زیر چیست؟ تاکید می کنم: ویژگی منحصر به فرد! (3 نمره)

دارک پرسیکا: قتل عام کردن مردم با اشعه های بنفش

ژیگانتوس نومونیا: دارای زیبایی خیره کننده ای است که افراد را طرف خودکشیده و می کشد

لاندا پرسیکا: زجر کش کردن از مهمترین ویژگی های این گیاه هست .



من از کافی نت ان شدم و کیبوردش خرابه شرمنده که غلط املایی دارم یکمی .!


عظیم ترین گنجینه ی هر انسان هوش سرشار اوست

این بار ثابت می کنم کی هستم

only raven .


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۱۹ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷

آلفرد بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۷ پنجشنبه ۱۴ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۴۰ جمعه ۱۲ خرداد ۱۳۹۱
از دیروز تا حالا چشم روی هم نذاشتم ... نمی ذارم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
من گرومبا پسری 13 ساله از اهالی دهکده پوسکو هستم . این جا برزخه و من می خوام خاطره ای رو برای شما تعریف کنم ، حالا خوب گوش کنین :

یکی بود یکی نبود ( کجا رفته بود مرلین می دونه ؟) بدبختی مردم دهکده ی ما از روزی شروع شد که همه ی ما به بیماری ذات الریه دچار شدیم . مردم همگی عطسه می کردند و سینه هایشان خر خر می کرد .

- هـــــــــــــــــــچــــــــــــــــــــــــه ... بچه ها بیاین حالا کتاب هری پاتر بخونیم ! چقدر عمو زنجیر باف بازی کنیم ؟

این جمله رو من که از بازی کردن خسته شده بودم به دوستم و دافش گفتم که در حال بازی کردن با من و دافم بودند ، گفتم . بزودی همه ی بچه ها حرف من رو تایید کردند و بعد از برداشتند کتاب ها به نزدیک ترین تپه رفتیم تا در رو آن شروع به کتاب خواندن و گاه راز نیاز بپردازیم .

چند ساعتی گذشت ، صد و پنجاه صفحه از کتاب شیش هری پاتر رو خوندم . صدای پای مردی سفید که مثل کابوی ها (cowboys) در غروب آفتاب به طرف ما میومد من رو به خودم اورد . مرد سفید نزدیک تر و نزدیکتر اومد تا به ما رسید !

من و دوستم :
مرد خطاب به ما گفت : چه دستی ! چه پایی ! عجب ... نیست رنگی از سیاهی بالاتر ! بچه ها می خواستم به دهکده ای به اسم پوسکو برم ! می تونین من رو ببرین به اون جا ؟

- آره ، آقا می تونیم شما رو ببریم به اون جا ، تازه پدر من خان اون جاست ! خوش حال میشه بیاین خونه ی ما .
- دیگه نبینم به من بگی آقا ! به من بگو گلرت ! فهمیدی عزیزم ! خب بقیه می تونن برن !
- بله ، آقــ... گلرت .

پس از این که همه رفتند و فقط من موندم و اون ، نگاهی به من کرد و پرسید :
- اسمت چیه خوشگل کاکائو ؟
- گرومبا !
- خب گرومبا راه بیفت دیگه ، منم از پشت سرت میام !

به طرف خانه را افتادم ، نگاه های شیطانیی رو که من رو می کاوید احساس می کردم .

در خانه

پدرم روی مبلی کهنه نشسته بود ، گلرت هم روبه رویش . نگاه هایی رد و بدل می شد .

پدرم : اجنبی ! همه ی مردم ما به ذات الریه دچار شدن ! همه ی ما داریم می میریم توی شهر درمانی براش کشف نشده ؟
گلرت : چرا یه روش درمان وجود داره ! به شما هم نزدیکه .
- خب چیه ؟
- باید به کوهستان ماریس در غرب دهکدتون برین و گیاه لاندا پرسیکا رو که اون جا هست بخورید تا خوب بشید و این گیاه علاوه بر خوب کردن شما بهتون عمر جاودان می بخشه !
- خیلی عالیه ! فردا توی دهکده اعلام می کنم و همه می ریم اونجا ! حالا امشب هر جای این خونه که بخوای می تونی بخوابی ! توی حیات ، توی هال ، توی پذیرایی و یا توی اتاق گرومبا ؟
- اتاق گرومبا
بحث پایان یافت و موقع خواب فرا رسید . نمی دانم چطور ولی هر طور که بود آن شب به پایان رسید ولی هیچ وقت یادم نمی ره که چه طور ...


فردا صبح پدر جریان رو برای مردم تعریف کرد و همگی از پیر تا نوزاد و از زن تا مرد به طرف کوهستان ماریس هجوم بردند . البته گلرت در دهکده باقی ماند گویی شب هیچ نخوابیده بود .

در راه

راه کوهستان بسیار دشوار بود . همه ی مردم به هم کمک می کردند و گاه مدل همکاری هندی ها شعری با هم می خواندن .

- گبورا .... گبورا ...گارا ... گبرا
- بیدا ... بنا .... بادا ... دبورا ...
- قاطینگا و پاتینگا ....... این جا اینگا .....
راه با کمک هم سریع تر پیموده می شد ، طبیعت وحشی بسیار زیبا می نمود . گاهی در راه مرد ها برای راز و نیاز داف ها یا پسر های جوان رو در را نگه می داشتند ولی خوشبختانه من در راه متوقف نشدم .

دیگر داشتیم به آن جا می رسیدیم . گیاهان زیادی آن جا بود ... پدر که گیاه شناس خوبی بود جلوتر از همه حرکت می کرد ، چند بوته ی بزرگ را کنار زد و گیاهی غده مانند از پشت یکی از آن ها بیرون آورد و بالا برد و فریاد زد :

- هر جا این گیاه رو دیدین بخورین !

مردم شروع به پیدا کردن و خوردن گیاه کردند و گاهی آن را به بچه هایشان هم می دادند .

چند ساعت بعد

نفر اول : زجر.... آییی .... آخ دلم ...

نفر دوم : منم زجر.... آخ اوخ .... آی دلم ....

نفر سوم : آی کمرم .... آی اون ور کمرم .... آی ....

نفر چهارم : اوی .... دردم می کنه .... شکمم درد می کنه ...

این وضع تا به 24 ساعت ادامه داشت و سپس مردم یکی یکی شروع به مردن و بستن چشم هایشان کردند و جان به جان آفرین تسلیم نمودن کردند . مرگ دقیقه به دقیقه نزدیک تر می شد و با داسش همه را درو می کرد و سر انجام به من رسید ... دیگه چیزی یادم نمیاد که تعریف کنم .... ولی خوش به حال گلرت ، چون اون موندو یه دهکده ی خالی و پسر های دهکده ی همسایه



Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
گیاه «دارک پرسیکا» به چه نامی معروف است و اولین بار در کجا دیده شد؟(2 نمره)

این گیاه معروف به گیاه دارک پرسیکا هست.اولین محل کشف!!این گیاه در جنوب انگلستان،جنگل سانیا میباشد.

.چه مدت زمانی کافیست تا گیاه «ژیگانتوس نومونیا» انسان را مبتلا به ذات الریه کند و این گیاه در چه مناطقی رشد میکند؟ توضیح دهید. (2 نمره)

خب از اونجایی که این گیاه بسیار خفنیوس میباشه هر جایی که دلش میخواد همچون بلانسبت رشد میکنه.مدتش هم 3 دقیقه میباشه.

.نتیجه ی تحقیقات دانشمندان وزارت بر روی «دارک پرسیکا» چه بود و آن ها چند نمونه از این گیاه را در اختیار داشتند؟ (2 نمره)
از آن جا که من کلا از نوه و نتیجه خوشم میاد اینو براتون در یک جمله توضیح میدم:
در حدود هفت تا از این گیاهان در سازمان اسرار نگهداری میشد. بعضی از دانشمندان موفق به کشف خواص مفیدی شدند که در تضاد کامل با ماهیت وحشی این گیاه بودیده.


4.در جلسه اول دلیل وحشت ناگهانی دانش آموزان و پناه بردن آنها به زیر میز و خروج از کلاس چه بود؟ (2 نمره)

بدبختا خبر نداشتن که دارک پرسیکا بیچاره،جنازه ای بیش نیست و کلا خطری نداره.

5.در جلسه ی دوم هنگامیکه آلبوس سوروس وارد گلخانه شد چه چیزهایی در دست داشت و کدام یک از دانش آموزان را به بوته خیارچنبری تبدیل کرده بود؟ (2 نمره)

شوخی شوخی با بابولی هم شوخی؟شیطونه میگه بزنم کلاتو با رنکت یکی کنمابله.بنده تبدیل به خیار چنبر شدم و در دستان شما چندتا پوستر بود.

6.مشکلات گلخانه شماره سه چه بود و آلبوس سوروس چه راه حلی برای برطرف شدن آن داد؟ (2 نمره)


خب از اونجایی که پرفسور بسیار به مدیرانو بارون و بارن و برف و اینا علاقه دارن از کنت اف 5 استفاده کردن.البته در انیجلا پرسی هم هویج شد.

7.قدرت کشتن گیاه «ژیگانتوس نومونیا» را با تعریف یک حادثه نشان دهید! (وقایع سال 1963) (2 نمره)


قدرت این گل بسیار زیاد بوده و ملت یک دهکده یا روستا رو که مثلا بدنبال کارهای خیر بودن رو بعد از درد و داد و فریاد کشت.این یکی از تلخ ترین حادثها در این کلاس بود

8.در اولین جلسه ی کلاس فضای حیاط سرشار از چه ویتامینی شد و دانش آموزی که تبدیل به کاکتوس شد که بود؟ (2 نمره)

ئیتامین دی و بارتی تبدیل با کاکتوس شد.

9.سوالی را بیان کنید که جوابش هیچ ربطی به شما ندارد و توضیح دهید که چرا «ژیگانتوس نومونیا» از «دارک پرسیکا» خطرناک تر است؟ (2 نمره)

گیاه شناسی چیست؟
خب ببینید عزیز بابا،
10.کورنلیوس مشنگ و خواهرش در کجا و چه سالی ناپدید شدند؟ (2 نمره)

وی در جنگل سانیا در جنوب انگلستان در سال 1973ناپدید شد.

11.دلیل اعتماد مردم دهکده پوسکو به گلرت گریندوالد چه بود؟ (2 نمره)

همه اون رو بعنوان یک جادوگر خوب میشناختن و خلاصه خیلی مردک ریش سوخته ای بود و از اونجایی که ملت فکر میکردن جادوگر بزرگی بهش گو دادن.

12.دلیل سفر مردم دهکده پوسکو به کوهستان ماریس چه بود؟ کامل توضیح بدید! (4 نمره)

چون اونها میخواستن جاودانه زندگی کنن برای همین رفتن و با پوزش فراوان باید بگم که مردن.

13.ویژگی منحصر به فرد هر یک از گیاهان زیر چیست؟ تاکید می کنم: ویژگی منحصر به فرد! (3 نمره)

دارک پرسیکا: اشعهای مشکوکیوسی از خود در میکنه که همه رو نیکشه

ژیگانتوس نومونیا: زیبایی کور کنندش همه رو بطور خودش میکشونه و بعد میکشونه(کشتن)با بیماری ریهوی.

لاندا پرسیکا: این گیاه که گویا پسرخاله یا فامیل پرسیکا اینا هست،اول میزجرونه بعد میکشه.




Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۳۰ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
امتحان


1.گیاه «دارک پرسیکا» به چه نامی معروف است و اولین بار در کجا دیده شد؟
به گیاه قاتل معروف است و اولین بار در جنگل سانیا دیده شد ( جنوب انگلستان )


2.چه مدت زمانی کافیست تا گیاه «ژیگانتوس نومونیا» انسان را مبتلا به ذات الریه کند و این گیاه در چه مناطقی رشد میکند؟ توضیح دهید.
دقیقه رو نمیدونم ولی سه مین نیاز هست :دی و هر جایی که فکرش رو بکنی این گیاه میتونه رشد کنه ، حتی ... اهم !


3.نتیجه ی تحقیقات دانشمندان وزارت بر روی «دارک پرسیکا» چه بود و آن ها چند نمونه از این گیاه را در اختیار داشتند؟
نتیجه تحقیق این بود که خواص مفیدی از این گیاها به دست اومد که در تضاد با ماهیتشون بودن و هفت نمونه از این گیاه رو در اختیار داشتند که در سازمان اسرار نگهداری میشد .


4.در جلسه اول دلیل وحشت ناگهانی دانش آموزان و پناه بردن آنها به زیر میز و خروج از کلاس چه بود؟
تعاریف وحشتناک استاد از دارک پرسیکا و نشون دادن بلافاصله دارک پرسیکا به اونها !


5.در جلسه ی دوم هنگامیکه آلبوس سوروس وارد گلخانه شد چه چیزهایی در دست داشت و کدام یک از دانش آموزان را به بوته خیارچنبری تبدیل کرده بود؟
پوستر های سبز رنگ از گیاه ژیگانتوس نومونیا و باب آگدن رو تبدیل کرد .


6.مشکلات گلخانه شماره سه چه بود و آلبوس سوروس چه راه حلی برای برطرف شدن آن داد؟
تاریکی و خفه بودن جو گلخانه بود که از یگانه راهنمای با ارزش بارون یعنی کنترل و اف پنج استفاده کرد .


7.قدرت کشتن گیاه «ژیگانتوس نومونیا» را با تعریف یک حادثه نشان دهید! (وقایع سال 1963)
در سال 1963 در دهکده بانیک تمامی اهالی به بیماری ذات الریه مبتلا شدن که بعد از یک ماه تک تک همشون از بین رفتند .


8.در اولین جلسه ی کلاس فضای حیاط سرشار از چه ویتامینی شد و دانش آموزی که تبدیل به کاکتوس شد که بود؟
ویتامین D و بارتی کراوچ تبدیل شده بود


9.سوالی را بیان کنید که جوابش هیچ ربطی به شما ندارد و توضیح دهید که چرا «ژیگانتوس نومونیا» از «دارک پرسیکا» خطرناک تر است؟

گياه شناسي چيست؟!
ولی اگر سوال شخصی من رو میخواید : چرا استاد این درس تا این میزان از سیفیتیت جسمی بهره برده است ؟

چون ژیگانتوس نومونیا قادره توی هر منطقه و زیست بومی رشد کنه و به خاطره زیبایی و جذابیتش همه رو به سمت خودش جذب میکنه .


10.کورنلیوس مشنگ و خواهرش در کجا و چه سالی ناپدید شدند؟
در اعماق جنگل سانیا و در فوریه 1973


11.دلیل اعتماد مردم دهکده پوسکو به گلرت گریندوالد چه بود؟
به این دلیل که مردم فکر میکردند اون جادوگر شرافتمند و بزرگی هست و هنوز چهره واقعیش رو نشون نداده بود و مردم هم پی نبرده بودند به این مسئله .

البته دلیل اصلی این اعتماد این هست که عده زیادی از مردان و پسران این دهکده ... باز و این حرفا بودند و به همین دلیل با دیدن جذابیت ظاهری گلرت و همینطور حرف هایی که در مورد علاقه وافر دامبلدور به وی شنیده بودند بهش اعتماد کردند و حالا خارج از موارد کلی ، کلی هم لذت بردند و این حرفا


12.دلیل سفر مردم دهکده پوسکو به کوهستان ماریس چه بود؟ کامل توضیح بدید!
دلیل سفرشون این بود که اولا میخواستن به زندگی جاودان دست پیدا کنند و بعد هم اینکه از گرفتن ذات الریه بر حذر بودند پس با اعتماد به گریندل والد به کوهستان ماریس رفتند تا از لاندا پرسیکا استفاده کنند !


13.ویژگی منحصر به فرد هر یک از گیاهان زیر چیست؟ تاکید می کنم: ویژگی منحصر به فرد!
دارک پرسیکا: قاتل
ژیگانتوس نومونیا: چهره زیبا و رویش در هر منطقه
لاندا پرسیکا : شکنجه و بعد به قتل رساندن


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۶ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷

محفل ققنوس

تد ریموس لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۳۰ سه شنبه ۱۰ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۶
از دور شبیه مهتابی‌ام.
گروه:
محفل ققنوس
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1495
آفلاین
تکلیف جلسه ی سوم:

- خب از اونجایی که میکائیل و امانوئل از ریش سفیدان دهکده هستن و من... فردریک کبیر... رئیس شورام، روز شنبه ما به نمایندگی از همه به کوهستان ماریس میریم و با دست پر بر می گردیم!

مرد جوان تنومندی از میان جمعیت بلند شد و فریاد زد:
- از کجا معلوم شما ناپدید نشین؟ از کجا معلوم که بر می گردین؟

عده ای از بین جمعیت با حرکت سر و بعضی با صدای بلند این حرف را تائید کردند. پیرمردی که ریش کوتاه و چهره ای چندش آور داشت و رو به جمعیت نشسته بود، جواب داد:
- پیتر بدبین... واقعا" برازنده ی لقبت هستی! مردم پوسکو... مگه خودتون ما رو نماینده تون نکردین؟ مگه انتخاب نشدیم چون به ما اطمینان داشتین؟ اعتمادتون تا همین حده؟

زنی که لباس کهنه ای پوشیده بود و کودک شیرخواری در بغل داشت، گفت:
- پای زندگی جاودان که وسط بیاد، پدر و فرزند هم دیگه همدیگه رو نمیشناسن! همه باید بریم...!

این بار صدای همهمه ی جمعیت بلند تر بود... عده ای که موافق این حرف بودند با مخالفین آن به شدت بحث می کردند تا اینکه یک نفر از جا برخاست و باعث شد همه یک مرتبه سکوت کنند.
- دوستان محترم... منم با خانم کلمنت موافقم. همه با هم برین و نه تنها زندگی جاودان رو به دست بیارید، بلکه از طبیعت زیبای اونجا هم لذت ببرید.
- اما گلرت عزیز... این دهکده نزدیک صد نفر جمعیت داره! چطوری همه رو منتقل کنیم؟
- فکر می کنم بیشتر مرد آپارات بلد باشن، درسته امانوئل؟

پیرمرد سرش را تکان داد.

- ضمنا" به شما کمک می کنم رمز تاز به تعداد کافی برای بقیه آماده کنید، بطوری که صبح شنبه همه در کوهستان ماریس باشین.

دیگر هیچ جای بحثی نمانده بود...شورا قادر نبود با مردی که راز جاودانگی را در اختیارشان نهاده بود، مخالفت کند. ختم جلسه اعلام شد و مردم کم کم ساختمان شورای دهکده را در حالی که با هیجان در مورد سفر قریب الوقوعشان صحبت می کردند، ترک نمودند.

روز موعود

همه در میدان اصلی جمع شدند، قرار بود گروهی که آپارات می کنند هم زمان با سه رمزتازی که برای ساعت 8 صبح برنامه ریزی شده بودند، به قصد موهستان ماریس حرکت کنند؛ تنها یک نفر غایب بود.

- توی اتاقش هم نبود؟
- نه... همه جا رو گشتم... داره دیر میشه ها! فقط دو دقیقه وقت داریم فردریک.
- باشه باشه... بدون گلرت حرکت می کنیم. خودش احتمالا" بعدا" به ما ملحق میشه! همه سر جاهاشون آماده ی حرکت باشن.

و دو دقیقه بعد... دیگر هیچ کس نبود!

کوهستان ماریس

حضور ناگهانی حدود صد جادوگر و ساحره ی ریز و درشت در کوهستان آرام و وحشی که حتی وجود باکتری! هم در انجا بعید بود، بسیار غیر عادی می نمود. در راس گروه، فردیک قرار داشت که با نگرانی اطرافش را نگاه می کرد و سعی داشت مردمش را هدایت کند:

- هممم...طبق گفته ی گلرت اگه یک ساعت به طرف شمال حرکت کنیم، به دره ای میرسیم که لاندا پرسیکا اونجا رشد می کنه. خب بهتره دیگه راه بیفتیم.

با اینکه اول صبح بود ولی هوا به شدت داغ بود و مردم پوسکو کم کم ذخیره ی اب خود را از دست می دادند... مسیری که در آن راه می رفتند بسیار باریک و لبه ی پرتگاهی عمیق بود که اگر به داخل آن سقوط می کردند احتمالا" هیچ چیز از آنها باقی نمی ماند. به نظر می رسید این یک ساعت راهی که گلرت گفته بود، تمامی نداشت...

- کمک............
همه در سکوت و وحشت، سقوط خانم کلمت و کودک 9 ماهه اش را به عنوان اولین قربانیان ماریس نگریستند.

- یکی یه کاری بکنه! یکی نجاتشون بده!
- متاسفم کلاریس... هیچ کاری نمیشه کرد... اون خودش اولین کس بود که اصرار داشت همه باید بریم...
- این باعث میشه نجاتش ندی؟ تو باعث شرم دهکده ای تئودور!
- بسه دیگه... نمیخوام بازم کسی رو از دست بدیم! حالا با دقت تمام به راهتون ادامه بدین!

در سکوت تلخی که تنها گاهی ناله ی کودکی آن را میشکست، مردم به مسیر خود ادامه دادند... کم کم دره ای سر سبز در دل کوه ظاهر شد که هزاران بوته ی کوچک یک شکل در آن روئیده بود. یک نفر از جمعیت فریاد زد:

- همینه؟ گیاهی که گلرت میگفت همینه؟

و همه که انگار جان تازه ای گرفته بودند؛ به سوی اکسیر زندگی خود با نهایت سرعت دویدند و همچون دیوانگان به سوی بوته های سبز درخشان حمله ور شدند و طی نیم ساعت هیچ اثری از گیاهان باقی نمانده بود. صدای جیغ یک زن، توجه همه را جلب کرد:

- یکی کمک کنه!!!

پسر پنج ساله ای روی زمین افتاده بود و به شدت می لرزید و با صدایی که به سختی خارج میشد، مرتب تکرار می کرد:

- میسوزم.... دارم میسوزم....

کم کم صدای جیغ ها و ناله ها از هر گوشه ای بلند شد... خورشید به وسط آسمان نرسیده بود که اهالی پوسکو همگی روی زمین افتاده بودند و از درد و سوزش به خود می پیچیدند. کم کم تشنج ها با خروج کف از دهان همراه شد... ساعتی نگدشت که از بینی و دهان آنها خون جاری گردید و صدای فریاد های دلخراش آنها که ناشی از شکافته شدن پوستشان بود، سکوت شب را شکست...

خورشید بار دیگر به آسمان کوهستان ماریس برگشته بود... جایی که سکوتی مرگبار بر آن حکمفرما بود... جایی که صد جسد غرقه در خون با چهره هایی که هراس مرگ در آنها مشهود بود، دیده میشد... جایی که از آن تاریخ به بعد، میان مردم جادوگربه گورستان ماریس شهرت یافت.

***امتحان نیم ترم***

1.گیاه «دارک پرسیکا» به چه نامی معروف است و اولین بار در کجا دیده شد؟ (2 نمره)دارک پرسیکا یا گیاه قاتل اولین بار در جنگل سانیا ( جنوب انگستان) که از گردشگاه های مشنگی است، دیده شد.

2.چه مدت زمانی کافیست تا گیاه «ژیگانتوس نومونیا» انسان را مبتلا به ذات الریه کند و این گیاه در چه مناطقی رشد میکند؟ توضیح دهید. (2 نمره)
فقط سه دقیقه تماس با این گیاه کافی است... ژیگانتوس نومونیا بومی منطقه ی خاصی نبوده و قادر است در هر مکانی با هر شرایط آب و هوایی رشد کند.

3.نتیجه ی تحقیقات دانشمندان وزارت بر روی «دارک پرسیکا» چه بود و آن ها چند نمونه از این گیاه را در اختیار داشتند؟ (2 نمره)نتیجه ی سالها تحقیق بهترین دانشمندان روی "دارک پرسیکا" کشف خواص بی نظیر و مفیدی در آن بود که کاملا" با ماهیت وحشی آن تضاد داشته است... تنها هفت نمونه از این گیاه در سازمان اسرار برای تحقیق موجود است.


4.در جلسه اول دلیل وحشت ناگهانی دانش آموزان و پناه بردن آنها به زیر میز و خروج از کلاس چه بود؟ (2 نمره)
معرفی و توضیحات پروفسور آسپ در مورد "دارک پرسیکا"

5.در جلسه ی دوم هنگامیکه آلبوس سوروس وارد گلخانه شد چه چیزهایی در دست داشت و کدام یک از دانش آموزان را به بوته خیارچنبری تبدیل کرده بود؟ (2 نمره)
پوسترهایی از گیاه ژیگانتوس نومونیا... باب آگدنیوس خیار چنبریوس!


6.مشکلات گلخانه شماره سه چه بود و آلبوس سوروس چه راه حلی برای برطرف شدن آن داد؟ (2 نمره)
گلخانه بسیار تاریک بودف بطوری که چشم چشم رو نمی دید و حتی داف یکی گم شده بود که با کنترل اف پنج پیشنهادی پروفسور بر طرف شد.

7.قدرت کشتن گیاه «ژیگانتوس نومونیا» را با تعریف یک حادثه نشان دهید! (وقایع سال 1963) (2 نمره)
ابتلای کل مردم دهکده ی بانیک به ذات الریه و مرگ آنها تا آخرین نفر!

8.در اولین جلسه ی کلاس فضای حیاط سرشار از چه ویتامینی شد و دانش آموزی که تبدیل به کاکتوس شد که بود؟ (2 نمره)سرشار از ویتامین D ... بارتی کراوچ ( کاکروچوس!) کاکتوسیوس!

9.سوالی را بیان کنید که جوابش هیچ ربطی به شما ندارد و توضیح دهید که چرا«ژیگانتوس نومونیا» از «دارک پرسیکا» خطرناک تر است؟ (2 نمره)
چرا پرسی ویزلی باید به هویج تبدیل میشد، نه کلم پیچ؟!
ژیگانتوس به علت زیبایی بی اندازه اش توجه هر کس را به خود جلب می کند در حالی که دارک پرسیکا زیبا نیست. ضمنا" بر خلاف دارک پرسیکا خاص مناطق ویژه ای مثل اعماق جنگل و نقاط دورافتاده رشد می کنه ولی ژیگانتوس مثل قارچ هر جا سبز میشه!

10.کورنلیوس مشنگ و خواهرش در کجا و چه سالی ناپدید شدند؟ (2 نمره)
در جنگل سانیا ، فوریه 1973...

11.دلیل اعتماد مردم دهکده پوسکو به گلرت گریندوالد چه بود؟ (2 نمره)از ذات خبیث و سیاه او خبر نداشتند و فکر می کردند یک چادوگر سفید است.

12.دلیل سفر مردم دهکده پوسکو به کوهستان ماریس چه بود؟ کامل توضیح بدید! (4 نمره)
وقتی وقایع دهکده ی بانیک به گوش مردم پوسکو رسید، در صدد یافتن راهی برای مقابله با آن بر آمدند تا اینکه گریندل به نزد آنها آمد و در مورد کوهستان ماریس و گیاه لاندا پرسیکا که در آنجا می روئید و از خواص ضد بیماری آن گفت. همه راهی کوهستان ماریس شدند ولی نتیجه ی جستجوی جاودانگی، مرگ فجیع و دردناک مردم پوسکو بود.

13.ویژگی منحصر به فرد هر یک از گیاهان زیر چیست؟ تاکید می کنم: ویژگی منحصر به فرد! (3 نمره)
دارک پرسیکا: کشتن قربانی با اشعه ی بنفشی که از خود خارج می کند.
ژیگانتوس نومونیا:جذب مردم به سبب زیبایی منحصر به فرد خود و ابتلای آنها به ذات الریه بعد از سه دقیقه
لاندا پرسیکا: کشتن قربانیان با درد و زجر فراوان


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.