سپر مدافع من در کل یه اسب تک شاخ است که دو بال شبیه بال های یه هیپوگراف دارد اون مثل برف سفید و خیلی هم درخشنده است اونقدر زیباست که نمی تونی تصور کنی
اون همیشه از من محافظت می کنه و حتی من رو سوار خودش می کنه من رو به جاهای دور دستی می بره که خیلی زیباست یه جای رویایی
اون می تونه جادو کنه هر چی که می خوام برام ظاهر کنه
شاید از ورد جمع آوری استفاده می کنه شایدم هوا رو فشرده می کنه در هر حال من اونو خیلی دوست دارم
تازه اون خیلی شیطونه

سپر مدافع من ممکنه دو شکل بشه یا ممکنه شبیه یه پلنگ درنده بشه که خیلی تیز و درنده باشه و یا ممکنه شبیه یه سنجاب باشه که خیلی ریزو کوچولو باشه

عرض شود که:
سپر مدافع من
یک اسب تک شاخ هستش با رنگی سفید
که در مواقع خطر از دور شاخ بسیار زیباییش نورهایی احاطه میشه که باعث نابودی دشمنم میشه.
این اسب با اون شاخ جادوییش در بعضی مواقع دیگه هم بدرد می خوره اون میتونه زخمهای منو التیام ببخشه با همون نور اون نور هم برای بهبودی بدرد می خوره و هم برای نابودی.و از دو لحاظ هم به نفع خودمه.
اون می تونه تغیر شکل بده اونم فقط شبیه خودم.که در خیلی از مواقع بدردم می خوره.
اون زیباترین اسبیه که من تا به حال دیدم.چشمان ابیش تورو از حرکت وامیداره اون شاخ نقره ایش با نورهای اطرافش زیبایی خاصی بهش داده .
اون فوق العاده هستش.

من که عاشق گربه و خرگوشم (البته هر دوتاش از رنگ سفید خاص و ملوس)

ولی از اونجایی که گربه و خرگوش زیاد به درد سپر مدافع نمی خوره اسب از همش بهتره (البته اسبی که قهوه ای رنگ و وحشی باشه)

مال من یه اسبه که یالای بلندی هم داره که بازه و در موقع حرکتش به این طرف و اون طرف پرواز می کنه.(چی گفتم)

سپر مدافع من شکل نداره فقط هر وقت در خطر باشم به طور ناخود آگاه شروع به کار میکنه و هر گونه خطری رو از من دور میکنه. این جادو یا نظر نیست. این حقیقت زندگیه منه. من به چشم خودم دیدم که چه جوری از جون من محافظت میشه. مثلا یک مورد رو برای شما ذکر میکنم. توی همین تهران سر یک چهار راه داشتم از وسط چهار راه رد میشدم که یه ماشین با سرعت به من نزدیک شد. تقریبا 4-5 متر با من فاصله داشت که از سمت راست یک دفعه یک کامیون با سرعت بالا اومد و زد به اون ماشین. من هر چی فکر میکنم میبینم توی واون ساعت شب فقط همون یه ماشین توی اون خیابون خلوت بود. کامیون هم به ندرت از اونجا رد میشه. ولی اگه کامیون نبود بدون شک من هم نبودم.
یا اینکه اگه کسی من رو اذیت کنه بدون کنترل من بلاهایی در همون روز به سرش میاد که دیگه حالو حوصله نداشته باشه سر به سر من بذاره(هر کسی حتی مادرم شامل این قضیه میشه)
هیچ قدرت جادویی ندارم.اما حس میکنم باید زنده بمونم. حس میکنم قراره من توی این دنیا یه کار مهم انجام بدم که اینجوری از من محافظت میشه. در ضمن من از لحظه تولد یک علامت شبیه تاج روی سمت چپ بدنم دارم که هنوزم هست. میتونم هرکسی خواست نشونش بدم. من در 8 ماهگی راه رفتم و در 11 ماهگی حرف زدن رو شروع کردم. حتی از 11 ماهگی خودم تصاویری هم به خاطر دارم.حالا نمیدونم شما به این نیرو میگین سپر مدافع یا نه. به نظر من که داره از من دفاع میکنه

سپر مدافع من شبیه یک پلسیوسور گردن دراز هست(یکی از آخرین خزندگان دریایی هست که قبل از پایان دوره ی کرتاسه یعنی چیزی حدود 65 میلیون سال قبل زندگی می کردند که سرانجام به همراه انواع دایناسور ها و آمونیت ها و بلمنیت ها نا پدید شدند) یک پلسیوسور به قدری با ابهت و البته ترسناک هست که در مقابل دیوانه ساز ها بیشتر از ایـنکه بخوام بگم سپر مدافع باید بگم سپر مهاجم...
برای پلسیوسور من ( یعنی در واقع سپر مدافع و مهاجم من )جمعیت زیادی از دیوانه سازان تنها حکم یه ماساسوره کوچولو رو داره که به محض دیدنشون تنها میل به حمله و خوردن پدا می کنه.گرچه می دونم یه مقدار خشنه ولی خب چاره چیه؟

برای من یه شیر درنده است،که هر کس به صاحبش نزدیک بشه سریعا می تونه اون آدمو بخوره!!!!جالبه مگه نه؟؟!!!

ماله من يه جغده كه خيلي شبيه به خرچال جغد رونه

مال مرکبه!ترکیبی از سیمرغ.ققنوس و تک شاخه.
شاخ تک شاخو داره. رنگ و حالت بالهاش مثل سیمرغ و رنگ دمش ققنوسیه!