هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۰:۵۵ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۷

باب آگدنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۸ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۳۹ جمعه ۱۳ آبان ۱۳۹۰
از گروه همیشه پیروز گریفیندور
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 527
آفلاین
زود باشین زود باشین...احمق سینه خیز!کم کم داریم به پخش "گاز اشک آور" نزدیک میشیم.
- آقا اجازه...بخش گاز اشک آور یعنی چی؟
دامبلدور همان طور که سینه خیز به سوی مرلینگاه درحال حرکت بود،از زیر شکم دستی به ریش خود کشید و گفت:
من با گازهای اشک آور،در یکی از کلاسهای خصوصیم آشنا شدم.درست زمانی بود که هری رفته بود عبادت تو مرلینگاه.وقتی هری توی مرلینگاست،تا ده کیلومتری مرلینگاه،بخش گازهای اشک آور نامیده میشه.میگن اگر آدم بدون ماسک وارد این بخش بشه،بیمار شیمیایی میشه.


کمی آن طرف تر،اتاقي سرد و بي روح با ديوار هايي خونین.دویست نفر بصورت دردناکی زیر میز کوچکی پناه بردن و منتظر لحظه ای مناسب برای حمله کردن هستن.لرد که همچنان مشغول درواردن دستش از دهن باب بود به آرومی خطاب به ملت زیر میز گفت:
آماده باشین...چند لحظه دیگه قراره روی دکمه :"بلاک" کلیک کنه.جاسوسان خبر دادن که هر وقت این کارو میکنه،خنده شیطانی وبلندی سر میده.وقتی این خنده سر گرفت،ما میپریم جلوش و کروشی...منظورم استیوپفاش میکنیم.فهمیدین؟
ملت زیر میز بزور سرشونو تکون دادن.


صدای نفسهای بارن اتاق را به لرزه میانداخت و به این دلیل،هر دقیقه چند دست در چشم وچال لرد فرو میرفت.در همین هنگام بود که صدای استکبارانه و بلند یک خنده،همگان را ترساند.لرد که دقیقها منتظر این لحظه بود،با صداییی بلند دستور حمله داد.ناگهان موجی از دویست فروند مرگخوار و محفلی از زیر میز بیرون آمد.ملت جنگجو همگی چوبشون رو دراوردن و یک صدا فریاد کشیدند:
استیوپفای

هزاران شعله قرمز رنگ در سرتاسر اتاق به پرواز درامد.هر شعله به فردی برخود کرده و سپس،بعد از گذشت چند دقیقه،فقط دونفر بجای ماندند. لرد ابتدا جسد بیجان فردی را از روی کفشهای کتانیش به کنار انداخت و سپس به دور وبر خود خیره شد:
برای همینه که من هیچ وقت از استیوپفای و این ژیگول بازیها استفاده نمیکنم!کریشیو از همه بهتره.
بارن نگاه مخوفی به لرد کرد و بدنیال منوی مدیریت خود گشت.
- بیخودی نگرد بارن...منوی تو به وسیله یکی از خدمتکاران من به اون ور اتاق پرت شد!حالا باید با چوب با من بجنگی...موهاهاها.

بارن چشمانش را برای لرد باریک کرد و با صدای وحشتناکی گفت:
شناسه تو قبلا مال من بوده...من تورو میکشم...یوهاها

راهرو خانه،11 کیلومتری مرلینگاه.
صدای خش خش ریشهای دامبل در زیر شکمش(داشتن سینه خیز میرفتن دیگه)در راهرو طنین میانداخت.گروه دامبلدور نگاهی از روی ترس و نگرانی به جلوی خود انداختند.هوای پیش رویشان تار وتیره،همچون شب بود.لرزش خفیفی در هوای روبرو دیده میشد و بوی گند کم کم به مشام میرسید .ملت جنگجو مدانستند این یعنی چه:
10 کیلومتری مرلینگاه:بخش گاز اشک آور.


ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۳ ۲۱:۲۲:۲۴
ویرایش شده توسط باب آگدن در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۳ ۲۱:۲۵:۲۷



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۰:۰۷ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۷

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
هر پنج نفر زیر شنل نامرئی آلبوس سوروس از اتاق استرجس خارج شدند . وقتی به جای امن رسیدند دامبلدور به آرشام و گراوپ رو کرد و پرسید :
- بقیه بلاکی ها کجان ؟ سیریوسم همین چن ساعت پیش بلاک شد و اومد پیش شما !

آرشام با عصبانیت جوابداد :
- خوب معلومه کجان ! زیر تخت هری ! نمی دونم کدوم بوقی ای ما رو از زیر تخت استرجس پیدا کرده ! الان مام باید پیش اونا می بودیم . من تازه سیریوس جونم رو دیده بودم و داشتیم با هم مشاعره می کردیم که یهو دیدم با گراوپ زیر تخت استرجسم و شما دارین میارینم بیرون !

آلبوس سوروس شروع به گریه کرد :
- عههههه ..... باب بزرگ باب بزرگ باب بزرگ ( به قول آسپ ، حتما باید سه بار باشه ! ) تو کجایی ؟ عهههههه ....

بلیز که حوصله اش سر رفته بود ، با اشاره چوبدستی آلبوس سوروس را ساکت کرد :
- سایلنیوس !

لرد سیاه نگاه چپ چپی به بلیز انداخت :
- کروشیو بلیز ! مگه نمی دونی تو این مبارزه ما با محفلیا همدستیم ؟ فعلا بذار کارمون پیش بره بعد سر فرصت حساب کتابامونو به هم می ریزیم !

بعد روی علامت شوم بلیز فشاری وارد کرد و سوروس اسنیپ احضار شد . به اسنیپ دستور داد :
- این آلبوس سوروس رو ببر تو گروه خودتون و هواشو داشته باش . نذار بلاتریکسم زیاد بهش نزدیک بشه خطریه ! می ترسونه بچه رو نمیشه دیگه کاری کرد ! تا کجا پیش رفتین ؟

اسنیپ :
- سرورم ، گروه ما و چارلی ویزلی که همراه همیم ، بدون هیچ مشکلی منوی مدیریتی راجرو پیدا کردیم و برداشتیم . منتهاش موقع بیرون اومدن ، راجر ما رو دید و داشتیم می پیچوندیمش که شما منو احضار فرمودین .

لرد سیاه :
- خوبه ! آرشام و گراوپ ، شما زیاد جلو چشم نباشین تا ما بریم سراغ گلگومات و بقیه .

بلیز :
- ارباب اگه کوییرل و استرجس از اتاق بیان بیرون و برن خوابگاه هری چی ؟

دامبلدور که از بیکار بودن و حرف نزدن دچار مشکل شده بود ، سریع جواب داد :
- اونا با من ! تدی و فنریر می تونن همین جا کشیک بدن ، اگه اونا خواستن بیان بیرون ، گازشون بگیرن

تد ریموس :
- ولی پروفسور ، ماه که هنوز کامل نشده !!!

دامبلدور چشم غره ای به تدی رفت :
- یعنی تو از اون فنریر کمتری ؟ چطور اون می تونه همینجوری گاز بگیره ، تو نمی تونی ؟ زود برو سر کارت تا آبرومون نرفته !

تد ریموس و فنریر رفتن جلوی در اتاق استرجس و ماجرای خوردن کنگر و عملیات انداختن لنگر !

سوروس برگشت تا همراه هم گروهیا و محفلیای همراهش ، با راجر یه بحث دوستانه ( ! ) راه بندازن .

لرد سیاه رفت سراغ گروه خودش تا دنبال منوی مدیریتی بارون خون آلود بگردن !

آلبوس دامبلدور هم برگشت به گروه خودش تا مرلینگاه رو از تصرف هری خارج کنه و منوی مدیریتی اونو به دست بیاره !

بلیز ، گروه چندانی براش نمونده بود . چون فنریر و تد ریموس ماموریت دیگه ای داشتن ، پس دست آرشام و گراوپ رو گرفت و با بقیه گروه رفتن یه جایی پیدا کنن و یه سرگرمی خفنز پیدا کنن تا زمانی که احضار بشن .


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۳ ۲۰:۴۵:۲۷
ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۳ ۲۰:۵۱:۴۶


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۷

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
دیروز ۲۲:۴۰:۴۲
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
-حالا دیگه من باید از تو اجازه بگیرم تا برم جلسسه خصوصی، بلاک افراد، تایید عکسا؟
-معلومه که باید از من اجازه بگیری پس فکر کردی چی؟اِ...چی کار میکنی؟عماممو ول کن دیوونه..ولش کن میگم..
استرجس در حالی که با دو دستش عمامه ی کوئیریل را گرفت بود گفت:تا تو باشی سربه سر من نذاری و به من دستور ندی!

-------------------------

دامبلدور که بالاخره توانسته بود ریشش را از کله ی ولدمورت جدا کند، هر دو دست در دست یکدیگر!به سمت منشاء مشکل به راه افتادند.

تد ریموس همان جور که ناخن هایش را میجوید گفت:وای..این البوس سوروس کجا رفت؟چرا ما هر دوشونو خبر کردیم؟چرا نمیرسن زودتر؟چـ...
-بسه دیگه!کلمو خوردی از بس سوال کردی.من از کجا بدونم.
ناگهان بلیز در چشمان تد برقی از شادی را دید و هنگامی که دنباله ی نگاه تد را گرفت گفت:آخیش...بالاخره رسیدن.

ولدمورت و دامبلدور با شتاب نزد تدریموس و بلیزِ نگران رفتند و ولدمورت بالافاصله گفت:چه خبر شده؟مشکلتون چیه؟
-ارباب گری بک اومد البوس سوروسو ساکتش کنه که البوس سوروس ترسید و به منطقه ی دشمن فرار کرد.
لرد با عصبانیت:خب، بی عرضه ها چرا جلوشو نگرفتید؟شمام گذاشتین همین جور بره؟خاک تو سرتون.
گری بک:حالا که وقت این حرفا نیست.برین گند منو درست کنید دیگه.

ولدمورت چشماشو به روی گری بک تنگ کرد و گفت:تو خودت این مشکلو درست کردی، خودتم باید درستش کنی.برو البوس سوروس رو پیدا کن.
-غلط کردم قربان.من قصد خیر داشتم نه قصد گاز گرفتنشو.
دامبلدور:یا میری پیداش میکنیو میاریش، یا همون گزینه اول.

گری بک از روی ناچاری به دنبال البوس سوروس رفت.و در همان آغاز او را دید که در حال نوازش کلاهش بود.
-تو اینجایی؟چرا برنگشتی؟
-من نمیام.همین جا جام خوبه.
بالاخره گری بک به تهدید گاز گرفتن اونو برگردوند به نزد اربابش که ناگهان استرجس و کوئیرل را دیدند که از دفتر استرجس خارج شدند.
و در همان موقع بود که فکری به ذهنه گری بک رسید.

- ارباب..استرجس و کوئیرل همین حالا از اتاق استرجس بیرون رفتند.ما میتونیم...
اما قبل از این که حرف گری بک تمام شود لرد و البوس به سمت اتاق استرجس شیرجه رفتند.آلبوس سوروس نیز به دنبال آن ها راه افتاد.

اتاق استرجس

-بدو برو زندانیا رو آزاد کن.
ولدمورت به سمت تخت استرجس رفت و به زیر آن نگاهی انداخت.
-خیله خب.بیاید بیرون شماها آزادین.
پس از چند ثانیه کله ای از زیر تخت بیرون آمد و پس از آن کله ای دیگر و دو هیکل آرشام و گراوپ پدیدار شد.
آرشام:اوه..یعنی من آزادم الان؟
دامبلدور:آره دیگه بیاید زودتر بریم تا اتفاقی نیفتاده!
اما در همین لحظه صدایی از پشت در شنیده شد.
گراوپ:وایی، کوئیریل و استرجس اومدن چی کار کنیم؟
همه از ادامه ی زندگی خود ناامیدانه به در نگاه میکردند تا آن دو مدیر وارد شوند که یکدفعه البوس سوروس چیزی را در گوش دامبلدور زمزمه کرد.

بالاخره پنج نفر زیر شنل البوس سوروس که از برادرش دزدیده بود
از در خارج شدند بدون این که کوئیریل یا استرجس بویی ببرند...


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۸:۳۹ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۷

لیلی لونا پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۵ چهارشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۲۱:۵۱ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 389
آفلاین
دامبلدور ایستاد و نگاهی به افرادش کرد و گفت: مثل این که مشکلی پیش اومده من باید برم شما ها هم بقیه کارا رو بدون من انجام بدید موفق باشید.

دامبلدور بعد از گفتن این حرف از گروه زیر نظرش دور شد و به سمت غرب خوابگاه پیش رفت تا مشکل را حل کند.

___________________

از آن طرف نیز لرد داشت برای گروهش مراحل کار را توضیح میداد که به محض این که داغی علامت شوم را روی مچش احساس کرد گفت:مثل این که مشکلی پیش اومده، من باید برم مواظب باشید گیر نیفتید فهمیدید؟

ولدمورت نیز از گروهش جدا شد و به سمت غرب خوابگاه رفت تا بفهمد چه خبر شده است.

___________________

-اه...دیوونه چرا لردو خبر کردی؟دامبل کافی بود دیگه، حالا هر دوشون میرسن اینجا برای یه مشکل.
-ببینم اصلا" تو چرا بدون اجازه دست تو جیبم کردی و گالیونو فشار دادی؟اون دو گالیونیم که ازم کش رفتیو رد کن بیاد!
بلیز با شرمندگی دستش را در جیب برد و دو گالیون بیرون آورد و به تد داد و گفت:اه...بگیرش خسیس.

__________________

دامبلدور همان جور که در حال فکر کردن به این بود که ممکن است چه اتفاقی افتاده است و نگران این بود که مبادا بلاک شوند بی توجه به همه ی اطرافش با احتیاط میدوید بی خبر از آن که در آن طرف دیوار ولدمورت نیز مانند او در همین افکار است که هر دو به هم رسیدند و دومــــــــم به هم خوردند و ریش آلبوس دور کله ی
کچل لرد گره خورد.
-تو این جا چی کار میکنی؟
-گالیونه تو جورابم داغ شد منو خبر کرده بودند.تو اینجا چی کار میکنی؟
-منم علامت شومم داغ شد اومدم ببینم چه اتفاقی افتاد.
-پس انگار خبر مهمیه، باید یه جوری این ریشم و از کله ی تو جدا کنم.

___________________
از اون طرف کوئیرل میره به طرف اتاق استرجس و البوس سوروس به محض دیدن کوئیریل پنهان میشه و کوئیریل خشمگین رو همون طور که بدون در زدن وارد اتاق میشه تماشا میکنه.

اتاق استرجس

-کوئیریل جان این جا یه اتاق شخصیه، قبلنا در میزدی چی شده؟
کوئیریل با عصبانیت دستشو میکوبه به میز و میگه:حالا تو میری با البوس کلاس خصوصی میذاری و منو خبر نمیکنی؟حالا عکسا رو بدون هماهنگی با من تایید میکنی؟

-اولا" که من مدیرگالریم پس به میل خودم عکسا رو تایید میکنم!
دوما" کلاسای خصوصی من با دامبلدور به تو چه ربطی داره؟هان؟
-این بقیش نیست تازه تو کاربرا رو بدون اجازه ی من بلاک میکنی،
قبلنا یادمه برای تفریح با هم این کارو میکردیم!
استرجس نفس عمیق کشان گفت:دیگه داری عصبانیم میکنی، نفــــــــــــس کش!
و دعوای سختی بین آن دو در گرفت...


ویرایش شده توسط لیلی پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۳ ۱۹:۲۴:۳۳


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۷

هرمیون   گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱:۰۵ شنبه ۲ آبان ۱۳۹۴
از کنار دوستان!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 125
آفلاین
عله از درون مرلینگاه :

-لیلی!...لیلی!... اون مجله پر ازجدول رو پیدا کن، بده این کویی با یه خودکار برام بیاره.

ولی هیچکس جواب نداد. و عله هم که در وضعیت پر مشغله ای بود نتوانست بیش از این خود را درگیر مجله و جدول ولیلی و کوییرل کند و به کار خود ادامه داد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

بلیز با سر درگمی به تابلوهای دنیل و اما که در پشت سرش قرار گرفته بودند نگاه می کرد و فضای باز مقابل خود را تله و قتلگاهی بیش نمی دانست تا اینکه آل سو با بی قراری فریاد کشید:

-من باب بزرگمو می خوام!...من کلاهمو می خوام!

بلیز با خشانت گفت:

-یکی این بچه رو ساکت کنه ببینم دارم چی کار می کنم.
گری بک جلو تر آمد تا شاید بتواند آل سو را برای همیشه ساکت نگه دارد ولی آل سو با دیدن گری بک پا به فرار گذاشت! و هیچکس نتوانست مانع رفتن او به فضای باز مقابل شود.

افراد گروه :

بلیز چشم غره ای به گری بک رفت و با عصبانیت گفت:

-احمق!... تو که ترسوندیش حالا اگه راجر اونو بگیره جواب فک و فامیلاشو چی بدیم؟ تو اصلا می فهمی الان ما ناسلامتی متحد شدیم؟ الان وقت گاز گرفتنه؟...

تد به دست بلیز اشاره می کنه و میگه :

-فورا لرد و خبر کن!

بلیز:

-به من چه؟ خودت دامبل رو خبر کن.

-

تد به زور دست بلیز رو می گیره و دستشو رو خالکوبی می ذاره بلیز هم برای تلافی با اون یکی دستش سکه های تو جیب تد رو خالی می کنه و گالیون تقلبی رو از بین اونا لمس میکنه تا اعلام خطر کنه ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

دامبلدور رهبرگروه دیگری از سفیدها و سیاه های کاملا متحد، شده بود و سعی داشت حرکات کاماندویی خود را افزایش دهد تا دیر تر به اتاق بارون خون آلود برسند تا اینکه گالیون تقلبی درون جورابش گرم و گرم تر شد . دامبلدور ایستاد و نگاهی به افرادش کرد و...


هرمیون قلبی بزرگتر از مغز و استعدادش دارد!


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۳:۲۲ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
دامبلدور:نه اینجوری نمیشه لرد..اینجوری بخوایم بجنگیم شکست میخوریم.بهتره یه جور دیگه وارد ماجرا بشیم.این چطوره؟

---------------------
دامبلدور به طرف استرجس که بس سیفیت بود حمله ور شد و مشغول صحبت باهاش شد.استرجس که مشخص بود از دیدار دامبلدور خیلی خوشحاله و میدونست که به زودی کلاس خصوصی خواهند داشت با ناز و عشوه به دامبلدور نگاه میکرد.دامبلدور بهش چشمکی زد و گفت:

-هممم ببین استرجس تو اگر امروز کلاس خصوصی من بیایی،باعث میشه که مدیریت دریافت فایل رو هم بگیری!
-جدی دامبلی؟پس بریم شروع کنیم؟
-بریم عزیزم!

دالاهوف که در گوشه ای جاسوسی این دو تا رو میکرد تا متوجه موضوع شد پرید بین دامبل و استرجس.با خوشحالی روش رو به استرجس کرد.قیافش پر از امید و آرزو بود ولی در انتهای چهرش معلوم بود که نقشه ای بس زیرکانه داره.مقداری از این نقشه خوبش هیجان زده شده بود پس تلاش کرد خودشو آروم کنه و گفت:

-نیازی نیست ای مدیر گالری..ای هلو.من جای شما میرم کلاس خصوصی،در عوض شما برید استراحت کنید.چرا آخه شما خودتون رو اذیت کنید؟چرا شما اینقدر به خودتون فشار میارید؟من نمیذارم دیگه بهتون سخت بگذره.
ملت:

---------------------
لرد:نه این روشم جواب نمیده.راجر داره به این اتاق نزدیک میشه.ما باید هر چه سریعتر باید گروه بندی بشیم و گروهی بریم سراغ تک تک مدیران.اینا دو تاشون با هم خیلی قوی میشن ولی تکی میشه یه کاریشون کرد.من پیشنهادم اینه که خودمون هر موقع هر گروهی کمک خواست بریم اونجا.
دامبل:اوه تام تو چقدر خوب حرف میزنی.من نمیدونستم اینقدر باهوش و سیفیتی!بعد از ماموریت من با تو کار خصوصی دارم.اوکی؟
لرد:

محفلی ها و مرگخواران به صورت گروه های مختلف در اومدن.هر کدوم از گروه ها توسط بهترین های محفل و مرگخوار مدیریت میشد و برنامه و هدف هر گروه مشخص بود.اگر گروهی به مشکل بر میخورد کافی بود که علامت شوم یکی از مرگخوارهای درون گروهیش رو فشار بده،در این صورت لرد متوجه قضیه میشد.اگر لرد جای دیگه کار داشت باید از گالیون های قلابی که دامبلدور رو خبر میکرد استفاده میکردن.نقشه ها و برنامه ریزی ها کامل انجام شده بود و همه به حرکت در اومدن.تا وسط آبشار کوچک خونگی مدیران با هم رفتن و از اونجا به بعد بعد از ابراز امیدواری برای پیروزی گروه ها از هم جدا شدن و هر کدوم به سمتی رفتن.

---------------------
-اه لعنتی ها فرار کردن.منو گفت اونا الان اینجا بودن ولی مثل اینکه رفتن جای دیگه.باید جدا شیم تا پیداشون کنیم.هر موقع هر کدومشون رو پیدا کردید منو رو فشار بدید تا بقیه هم بیان.باید ازشون اعتراف بکشیم که بقیه شون کجان.استرجس تو برو غرب خوابگاه رو بگرد.کوییرل تو شمال رو بگرد.من وسط خوابگاه رو میگردم.بارون هم قسمت جنوبی.شرق رو هم که خوابگاه هریه و خودش میدونه که با اینها چیکار کنه.یه پدری ازشون در بیارم.

ناگهان دالاهوف از زیر تخت پرید بیرون و خودشو به زور به راجر رسوند و گفت:
-مرسی راجر.تو چقدر خوب سخنرانی میکنی.من فکر میکنم که این هوشت تو ماموریت و برنامه ریزی واقعا کمیابه.خیلی خوشحالم که باهات آشنا شدم.
-آفرین آفرین..من فردا تو رو ناظر کل مقالات میکنم.فعلا کار داریم.خب بریم بچه ها.همگی موفق باشید.

---------------------
گروه اول با سرعت به سمت خوابگاه استرجس میرفتن.بلیز که سر دسته این گروه بود با دقت همه جا رو نگاه میکرد.اگر غافل گیر میشدن همشون در جا بلاک شده و میمردن.با سرعت ولی با دقت زیاد راه میرفتن.هر چی بیشتر به اتاق استرجس نزدیک میشدن،عکس های بازی های ماگلی و عکس های زیاد اما واتسون بر روی دیوار ها قرار داشت.وقتی از جلوی یکی از تابلوهای اما واتسون رد میشدن،بلیز احساس کرد موجودی همانند توحید ظفرپور به یکی از تابلو ها به شدت چسبیده و در حال راز و نیاز با اون تابلوئه.کم کم داشت حالش بد میشد که اتاق استرجس رو تو فاصله دوری ازشون دید.فاصله بین اونجا تا خونه رو فضای بازی تشکیل داده بود که عبور از اونجا خیلی خطرناک به نظر میرسید.چون در صورتی که استرجس از هر راهی وارد اونجا میشد میتونست اونها رو غافل گیر کنه.

به راستی که بلیز چه نقشه ای کشید؟چگونه میتوان از هزارتوی استرس و ترس گذشت و پا میان فضای باز گذاشت؟


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۳ ۱۳:۲۹:۳۵
ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۳ ۱۳:۳۶:۳۸



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۲:۴۹ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۷

بارتی کراوچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ پنجشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۲ یکشنبه ۵ آبان ۱۳۹۲
از مرلینگاه شوری خانه ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1540
آفلاین
همه از این سو به اون سو و از اون سو به این سو در حرکتند و آلبوس و ولدمورت با اقتدار ایستادن و نگاه می کنن و کلی با همدیگه حال می کنن که چقدر قوین و دارن مدیران رو شکست می دن .


در سوی دیگری یکسری محفلی سعی دارن به سر دستگی آل سو بریزن سر کویی تا نفلش کنن و داغونش کنن و منوی مدیریت رو از زیر دستار و از روی سرش کش برن .
- هی آل سو ! کجایی ؟ بیا حمله رو فرماندهی کن دیگه

تدی لوپین نگاهی به اطراف می کنه و آل سو رو در کنج دیوار می بینه که چار زانو نشسته و با یه دست چونشو می خارونه و با یه دست موهاشو بهم می ریزه و کلی داره انرژی می سوزونه و فکر می کنه ، اما آخرشم به نتیجه ای نمی رسه .
- داری چیکار می کنی آل سو ؟
- چته بابا ؟ حواسمو (؟!) پرت کردی . دارم لوگو بازی می کنم .
- منظورت لِگوئه ؟
- نه تدی جون ! اینا لوگوئه ... چرا این تیکش به این یکی وصل نمی شه ؟

ناگهان جیمز سیریوس می پره وسط و به یاد جوونیاش که گاو چرون بوده یویوش رو بالای سرش می چرخونه و لِگوهای آل سو رو نشونه می گیره و یویو رو و به سمت لِگو های آل سو پرتاب می کنه و لِگو ها در هم می کشنه !

... آل سو که به کلی قاط زده بود به سمت جیمز دوید و چوبدستیشو تا ته کرد تو دماغ اونو و چیمز هم دستشو تا آرنج کرد تو چشم آل سو و آل سو در جوابش یه سیلی به تد زد () و ...

- لوگوهای منو داغون می کنی ؟ بگیر که اومد .
- کردم که کردم . دوست داشتم ، کردم ! به تو چه ؟ بگیرش !
- به من چه ؟ ای ...

دوف ، دنگ ، دیش ، بنگ دنگ ، زنگ ()


راجر که از دور دست افکتهای کتک کاری رو می شنید ، خودشو به محلکه رسوند و چون اونا رو در حال دعوا دید فریاد زد :
- آستاکبار جهانی وارد می شود ... اومدم بآلاکتون کنم ... روووهاهاها


ویرایش شده توسط بارتي كراوچ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۳ ۱۲:۵۸:۰۷


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۱:۰۹ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۷

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۵۸ پنجشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۳:۰۰ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰
از کنار داوش
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
کویی: جیییییییغ! موشه! موشه! موشه! موشه! راجر! راجر! راجر! بزنش! بزنش! بزنش!
راجر جارو رو میبره بالا که بزنه پیتر رو لت و پار کنه که یهو نگاش به بارتی میفته که رو آمبریج ایستاده!

راجر:

کویی با تعجب به بارتی نگاه می کنه و میگه: تو کی هستی؟ اینجا چیکار می کنی؟!
بارتی من من کنان میگه: من...چیز....خب...
نگاش تو صورت استرس میفته و شاد میشه: من بارتی کرواچ هستم. همون که هزار تا پست زده پونصدتاش فقط نظر واسه گالریه!

استرس:

کویی با عکس العمل پادمور لبخند میزنه و سوظنش از بین میره ولی نویسنده میدونه که راجر اونقدر احمق نیست. راجر خیلی باهوشه. راجر صنعتی شریف درس میخونه. راجر هم به نظر نویسنده احترام میزاره و با بدترین حالت ممکن به بارتی خیره میشه و بعد به موشه نگاه می کنه که بی حرکت ایستاده و زل زده تو چشم بارتی و هی اینجوری می کنه.

راجر تو ذهنش: موش که چشمک نمیزنه. بارتی تو خوابگاه مدیرا چیکار می کنه؟ چرا موشه به بارتی چشمک میزنه؟ چرا بارتی اینقدر مشکوکه؟ چرا اون موقع زمین نرم شده بود؟ یعنی امکان داره دست سوروس زیر پای من بوده باشه؟

نویسنده: بوقی ازت تعریف کردما! سه نکن دیگه!

راجر دوباره به بارتی نگاه می کنه و بعد منوی مدیرتیش رو در میاره و به سمت بارتی میگیره. در همون لحظه راجر فریاد میزنه: نـــــــــه! کاریش نداشته باش راجر! بلاکش کنی گالری می خوابه ها!
راجر: نه کاریش ندارم. صبر کن!
انگشتش رو روی دکمه scan فشار میده و منو رو دقیقا به طرف صورت بارتی میگیره.

منو: آوووووووو! این چه ارزشیه! اهم...بله بله! خطری نداره راجر! بود و نبودش فرقی نمی کنه! اسکن تموم شـ ... را ... راجـ ... راجر! محفلی ها! مرگخوارها! اتاق آمبریج!

راجر سرش رو بالا میاره و با وحشت به استرس و کویی خیره میشه.

اتاق آمبریج!

لرد و دامبل: نقشه رو فهمیدید؟
محفلی ها و مرگخوارها سرشون رو به نشانه تایید تکون میدن که ناگهان فریاد راجر همه رو از جا میپرونه.

-به خوابگاه حمله شده!!!!

---

استکبار عله، سادگی استرجس، حماقت کوییرل، ذکاوت راجر و منوی مدیریت هوشمند در مقابل اتحاد مرگخواران و محفلی ها! کدامیک پیروز می شود؟!
آمبریج هم که بیهوش شده به عنوان هویج یادی ازش می کنیم!




Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۰:۰۰ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۷

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۰ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از اين ستون به اون ستون فرجه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 254
آفلاین
لرد دستي به كله ي كچلش مي كشه و مي گه:
در ضمن ما زديم اين ليـآمبريج رو هم كشتيم در نتيجه يك هيچ ما جلوييم..
لبخند دومبول وسيع تر مي شه و ميگه:
- تو منم كشتي عزيزم ..اصلا نترس من پشتتم..
-

مرلينگاه
عله مشغول انجام ماموريت خطيرشه و تا به حال كلي انرژي از دست داده.. از اين روست كه سعي مي كنه به برنامه هاي بهتري رو بياره..
- دههه حوصله م سر رفت..من يه مجله اينجا داشتم كجا رفت ..شايد كوئي برداشته بذار بپرسم..
با عربده ي شديدي كوئي رو صدا مي كنه!

خوابگاه مديران- دور ميز
با شنيدن عربده ي عله كه به لطف مرلينگاه تقويت شده بود ملت دوتا دوتا و سه تا سه تا مي پرن تو بغل هم.. دامبل اولين كسي كه به خاطر منافع مهمتر مي پره بغل تامي..!

-
- كمك..اينو ببريد از اينجا..
- عه.. باب بزرگ باب بزرگ باب بزرگ..! بابام بابام بابام..

سيريش كه ديگه كاملا داشته محو مي شده به سرعت از روي زمين يه جعبه ي گل منگلي برمي داره و مي چپونه تو دهن آسپ..
براي بار دوم نعره ي عله شنيده مي شه و آغوش دومبول هم تنگ تر ميشه..

بوليز نگران دامنو ارباب رو مي گيره و مي گه:
- قربون كله ي كچلت برم يه كاري بكن الان عله مياد مارو بلاك مي كنه ها..
- كروشيو بليز ..بي عرضه برو ببين اين چي مي خواد..
- باب داره مي گه كويي نه بوليز..
- برو صداي كويي رو تقليد كن خب..
- اون مردنماست من كه مردنما نيستم قربون كله ي كچلت برم..
- الان درستش مي كنم...دوووووم..خب برو درستش كردم..

بليز مقاديري سبز و قرمز و آبي و بنفش مي شه و دولا دولا مي ره جلوي در مرلينگاه..

- بعله؟
- كويي اين مجله ي من كو؟
- كارت تموم نشد؟... صبر كن الان مجله رو بهت مي دم.
بليز يه مجله ي شطرنجي رو از زير در مي ده تو و برمي گرده به نقطه ي قبلش..

دامبل و لرد در حال انجام مسئوليت هاي رياستشون هستن و سخت در تلاشن تا يه نقشه ي خوب طراحي كنن..().. از طرف ديگه بارتي تلپي روي شكم آمبريج ظاهر ميشه ..كمي اونورتر هم كويي استرس و راجر به علاوه ي جارو و دمپايي دارن به اون سمت ميان.


[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲:۴۶ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
درون اتاق آمبريج ميز گردي وجود داشت كه تمام مرگخوارها و محفلي ها به زور دورش جمع شدن تا اولين ميزگرد سياه و سفيد تاريخ رو رقم بزنن.آلبوس دست سيريوس رو به خاطر كمبود جا سر از چشمش در اورده رو كنار زد و كمي روي صندلي جا به جا ميشه و ميگه:اهم اهم....خيلي خب من جلسه رو رسمي اعلام...
لرد سياه سرفه اي ميكنه و ميگه:ببينم براي چي تو بايد جلسه رو شروع كني؟

آلبوس لبخند ميزنه و ميگه:چون من هم سفيدم هم از همه بزرگترم.براي همين خودم جلسه رو شروع ميكنم
لرد سرش را به نشانه مخالفت تكان داد و گفت:اگه اينطوري باشه منم هم سياهم هم از همه قوي ترم.
بليز كه ميديد جلسه داره به حاشيه ميره گفت:اي بابا اصلا مهم نيست كي اول بگه.معلومه كه جلسه رسميه!
لرد پس گردني كوچكي به بليز ميزنه و بعد ميگه:تو كار ارباب دخالت نكن.

لرد و آلبوس هر دو با هم ميگن:جلسه رسميه!
لرد با عصبانيت:مرتيكه بوقي.باز خودتو انداختي وسط؟
سيريوس كمي جا به جا شد و با اين كار دستش تا ارنج به درون چشم آلبوس فرو رفت و گفت:اول بايد روشن بشه كه ما فقط براي اينكه هدف مشتركي داريم حاضر شديم با هم همكاري كنيم.وگرنه...
بليز هم در جواب بيني اش را با نفرت بالا گرفت و گفت:ما هم همين طور.وگرنه شماها رو كه بوق هم حساب نميكنيم!
لرد با صدايي فراگير اما آرام گفت:بسه ديگه.بياين نقشه هامون رو آماده كنيم.

با گفتن اين حرف آلبوس سريع به حرف مياد و ميگه:نقشه ما اينه كه سريعا به مرلينگاه حمله كنيم و بزنيم عله رو بتركونيم.بعدش هم باقي مديرها رو به اختيار خودمون در بياريم و منوي مديريت رو ازشون بگيريم.

لرد به حرف آلبوس خنديد و گفت:آلبوس تو واقعا پير شدي خرفت شديا.هري از مرلينگاهش شديدتر از اتاق خوابش محافظت ميكنه.اين مرلينگاه رو شخصا داده براش توي زوپس بسازن!
لرد مشتش رو روي ميز ميكوبه و ميگه:ما بايد غافلگيرشون كنيم.تك تك گيرشون مياريم و حسابشون رو ميرسيم.فقط نبايد بذاريم دست به منوي مديريت بزنن.چون اون وقت هر كاري بخوان ميتونن بكنن.
وقتي هم از شر منوهاي مديريت خلاص شديم ميتونيم تمام زنداني ها و تبعيدي هاي جزاير بالاك رو برگردونيم.

دامبل با خوشحالي سرش رو تكان داد و گفت:عاليه همين كار رو ميكنيم.
سيريوس پاي آلبوس رو لگد ميكنه و زير گوشش ميگه:تو چته آلبوس نبايد كم بياري.بگو من با طرحت مخالفم.خيلي هم ضايع است.
آلبوس:اوووخ...خيلي خب چرا ميزني؟اهم...نه تام طرحت خيلي بد و ضعيفه.حالا از كي شروع كنيم؟(چكش!)
لرد سياه نگاهي به در اتاق كرد و گفت:به نظرم بهترين كار بايد تله گذاشتن بشه.
با شنيدن اين اسم لبخندهاي شيطاني بر صورت همگان نقش بست!


ویرایش شده توسط ایوان روزیه در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۳ ۲:۵۳:۰۸

ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.