هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۲:۱۹ دوشنبه ۹ دی ۱۳۸۷

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
اول یه باز نویسی دیگه از اسامی و همینطور اضافه کردن یه شخصیت جدید:

آمن هوتب(فرمانروای اصلی و فرعون مصر): هری پاتر
آنخ ماهو(کاهن اعظم): پرفسور کوییرل
یوزارسیف: راجر دیویس
هورن هوپ(فرمانده نگهبانان قصر): استر
زلیخا: آنیتا
آمن هوتب فقید(پدر آمن هوتب فعلی که البته مرده و روحش در داستان نقش ایفا میکنه): بارون
پوتیفار:مونالیزا
کاری ماما(ندیمه زلیخا):مری باود

-----------------------------

کاخ آمن هوتب

آمن هوتب:هی هورن هوپ!
هورن هوپ دستهایش بصورت ضربدر روی سینه اش میگذارد و میگوید:در خدمتم فرمانروا!

آمن هوتب:ستون پنجمی ها خبر آوردند توطئه ای در مجلس سنا بر علیه ما شکل گرفته برو ببین قضیه چیه!
هورن هوپ:الساعه قربان!

هورن هوپ به تاخت از قصر دور شد!

بعد از رفتن هورن هوپ آمن هوتب اینبار آنخ ماهو را صدا میزند...
آنخ ماهو:فرمانروای بزرگ به سلامت باشند!

آمن هوتب:پیرو تعبیر خواب من از جانب تو و مشورتهائی که با خویش داشتم باین نتیجه رسیدم که مدتی ورود به ایفای نقش را آزاد کنیم و هفت خان رستم را برداریم تا بتوانیم بوفور کاربر جدید جذب کرده پرورش داده و برای 7 سال قحطی آماده کنیم

آنخ ماهو:فکر بجائیست فرمانروا منتها همانطور که خودتان فرمودید در مجلس سنا توطئه هائی شکل گرفته و کانون آن برمیگردد به اینکه آنها فقط موافق ورود اصیل زادگان به ایفای نقشند و فرمان شما را تاب نخواهند آورد

ناگهان روح آمن هوتب فقید از سقف داخل میشود و خطاب به آمن هوتب جوان میگوید:فرزندم این حرفا رو گوش نکن میخوان سرت شیره بمالن من میگم اول بزنیم یه چند نفرو بلاک کنیم بعد که خوب بلاک کردیم اگه بازم کسی مونده بود بلاک کنیم بعد کلا اصلا از اول عضو گیری کنیم،هان؟نظرت چیه؟


سوژه فرعی

زلیخا که گیسوانش همرنگ دندانهایش شده در قصر پوتیفار نشسته و آهنگ"وای وای وای وای وای یوسف یوسف یوسف دوست دارم همیشه..."رو میخونه و کاری ماما هم دلداریش میده!



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
خوب برای اینکه ملت گیج نشن تو پستاشون (با این اسمای بسیار معمول و آشنا!) بیاین قرار بذاریم هرنفر اول پستش اسم مصری و شناسه سایتی مدیر مورد نظر رو بنویسه اینجوری:

آمن هوتب (اخناتون): هری پاتر
آنخ ماهو : پرفسور کوییرل
یوزارسیف : راجر دیویس
هورن هوپ: استر
زلیخا : آنیتا
آمن هوتب فقید : بارون

الانم تو پست من مونالیزا اضافه میشه: پوتیفار

نکته کنکوری: تو کتاب سینوهه گفته که آمن هوتب به محض رسیدن به سلطنت، خدای جدیدی رو آورده به اسم آتون (تا اون موقع خداشون آمون بوده )

============

آمن هوتب جوان بفکر فرو رفت. به گذشتگان دور اندیشید و افکاری که در دوران پیش جوانی درسر داشت! آنگاه که ندایی از غیب بر او ارسال گردید! خلق خدای جدید را در خاطر گذراند، در خاطر گذراندنی!!! و چنین شد که ردایی خونین بر تن کرد، نیمی از سایت را که جملگی اشرار (مرلین به دادم برسه غلط کردم برو بکس ) بودند بلاکید و کپی خود را به نام آمون هوتب فقید برجای نهاد و از خاکستر خود، آمون هوتب اصلی را دوباره سازی نمود.

نامه ای به پوتیفار نوشت و او را به نوشتن اخبار جدیدی برانگیخت تا بر سر در سایت آگهی کند:

نقل قول:
سلام مهمان محترم.

برای آشنایی با سایت و اهداف و برنامه های ما لطفا قسمت درباره سایت جادوگران را بخوانید.اگر مايل به عضویت در سايت بوديد ابتدا شرایط عضویت در سایت را در هنگام ثبت نام به دقت مطالعه نموده و سپس با استفاده از لیست شخصیتهای گرفته شده و گرفته نشده يكي از شخصيت‌های گرفته نشده را انتخاب كرده و ثبت نام كنيد. توجه کنید که به هیچ عنوان نمی توانید برای ثبت نام از شناسه ای شبیه شخصیت هایی که در سایت وجود دارند استفاده کنید. لطفا هر سوال يا نظري داشتيد از قسمت صفحه کمک و راهنما با ما تماس بگيريد. با تشكر


پوتیفار را امر فرعون خویش، خوش آمد یا نیامد، به وی ربطی نیامد! لیکن اطاعت امر به جای آورده، بر سر در سایت اطلاعیه را آویزان نمود و بر جارچیان تکلیف فرمود که در سایت های دیگر بانگ برآرند و رونق اولین سایت هری پاتریست ها را موجب گردند.

سایر مدیرکان سر در دروس خویش داشتند و غم دنیای جادو نداشتند. آن یک که غم داشت، کامپیوتری داغان داشت، بدین مدرک!!! ، آن یک تیلیفونی قطعیده داشت و زلیخا را نیز، غم درس فرا گرفته بود و یوزارسیف از یاد برده! (باز هم به همان مدرک!)

آنخ ماهوو چنان دید که آمون هوتب هنوز گیج می زند، گیج زدنی! شال و کلاه خود بر جالباسی آویزان نموده، ماموران تایید را فرمود که در تایید کاربران تازه وارد به ایفای نقش، سخت گیری چندانی از خود به در ننمایند.

سنای مصر (سایت) - جمع اشراف

اشراف سایت جلسه ای اضطراری در مجلس سنا ترتیب دادند. با حضور سیاه قلب ترین اشراف زادۀ مصری، هوکیوس که ریاست سنا را به عهده داشت، همگی قیام کردند و دوباره بر جایشان نشستند.

هوکیوس، که مردی با قدی کوتاه ولی خشونت بسیار بود، نگاه نافذ خود را به سناتورهایی که به صورت نیمدایره در برابرش نشسته بودند دوخت و با صدایی غضبناک شروع به سخنرانی کرد:
- در حیرتم که شما اشراف مصر، که بیشترین ثروت مصر را دارا هستید، در برابر بدعتی که این پادشاه ظالم در دین ما گذاشته سکوت کرده اید و دم بر نیاورده اید! آمون از شما راضی نخواهد بود، تا زمانی که این آتون را از سر راه برنداشته اید!

یکی از اشراف که معاون هوکیوس نیز به شمار می آمد و بسیار نزد او محبوبیت داشت، به خود جرات داد تا نظر دهد:
- ریاست محترم سنا! لازمست به عرض برسانم که آتون از طرف آمون هوتب حمایت می شود و چه کسی را یارای مخالفت دربرابر فرعون بزرگ مصر است؟

هوکیوس مشت خود را محکم بر روی میز کوبید:
- خاموش بلیزیوس! کفر می شنوی و بر شنیدن آن راضی هستی و بر رضایت خود بهانۀ ترس از پادشاه می آوری؟

بلیزیوس آهسته در گوش هوکیوس زمزمه کرد: حالا جوگیر نشو تو هم! جرات داری جلو عله وایسی؟

هوکیوس:

بلیزیوس: خوب دیگه! منم همینو میگم!

هوکیوس دوباره مشت خود را محکم بر روی میز مقابلش کوبید:
- امر می کنم تا جدیدترین برنامه آمون هوتب را برای ادارۀ مصر، برایم بیابید!

بلاتریوس لسترنجیوس، که مامور اکتشافات سنا بود، طوماری از پوست آهو در برابر هوکیوس گستراند:
- ریاست محترم سنا، لازمه به عرض برسونم که قراره برای اعضایی که می خوان به ایفای نقش وارد بشن، سختگیری رو کمتر کنن.

بلیزیوس دوباره در گوش هوکیوس زمزمه ای (اینبار واقعا یواشکی! منم نتونستم بشنوم ) کرد و هوکیوس به علامت موافقت سر تکان داد:
- بر شماست که در گروه تایید رخنه کنید و تنها اصیل زادگان را اجازۀ ورود به ایفای نقش بدهید.

اعضای سنا درحالیکه درمورد نحوۀ اجرای دستور فکر می کردند، پراکنده شدند.


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۸ ۲۰:۳۷:۰۹


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۸:۳۲ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
سوژه جدید

در روزگاران دور خوابگاه مدیران هنوز بشکل امروزی در نیامده بود. مدیران و در واقع سردمداران سایت در کاخ با شکوهی در سرزمین نیل روزگار میگذراندند.

آنها عبارت بودند از:آمن هوتب ملقب به عله اعظم،آنخ ماهو ملقب به کوئی،یوزارسیف ملقب به راجو،هورن هوپ ملقب به استر،زلیخا ملقب به آنیتا و آمن هوتب فقید ملقب به بارون

شبی آمن هوتب خوابیده که در خواب مشاهده کرد 7 ماژول چاق در انجمن میچرند ولی ناگهان انجمن خشکید و 7 ماژول لاغر بیرون آمدند و 7 ماژول چاق را خوردند!

بهمیین دلیل آمن هوتب آنخ ماهو کاهن اعظم را ندا داد تا بیاید و خوابش را تعبیر بکند.

آنخ ماهو که خود جواب را نمیدانست با یوزارسیف مشورت کرد و گفت:
"فرمانرورا تعبیر خواب شما این است که 7 سال پر فعالیت در انجمن در پیش داریم اما در پس این 7 سال و بعد از تمام شدن 7 کتاب 7 سال قحطی فعالیت در پیش داریم!

آمن هوتب:چاره چیست؟

آنخ ماهو:باید در این 7 سال پر رونق تا میتوانیم کاربر جدید جذب کنیم و تربیت کنیم تا در 7 سال قحطی سایت با مشکل مواجه نشود.

آمن هوتب جوان بفکر رفت...



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۱:۳۲ چهارشنبه ۱ آبان ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
سوژه ی جدید :

[b]فلش بک - چند ماه پیش :

- اه ! خسته شدم دیگه ! چقدر زوپس بسابم ، چقدر منو دستمال بکشم؟ چقدر ماژول گردگیری کنم ؟؟ بسههه !

فریاد کوییرل خوابگاه مدیران را به لرزه درآورد اما تنها عکس العمل عله این بود که غلتی بر روی تختش زد ، ساعت دیواری اتاق سه صبح را نشان میداد و کویی که تنها مدیر بیدار بود در حال آویزان کردن منو های خیس و شسته شده ی همکارانش بر روی بند بود .

صورتش سرخ شده بود و با عصبانیت گیره ها را متصل میکرد ؛
- صبح ظهر شب براشون بپز بشور بساب ، همش سوپ زوپس ، همش کنسرو کد ، همش شستشو منو ! میرم کاربر مهمان میشم از این وضعیت بهتره ! واقعا که ! آره ، آره میرم ! میرم ولی قبلش ، قبلش این حکومت رو سرنگون میکنم ! قبلش این دامین و هاست رو داغون میکنم ! قبلش کاری میکنم که جادوگران چیزی جز یه مشت کد نباشه !

سپس با سرعت به سمت منو ها رفت ، همه ی آنها را برداشت و بر روی زمین گذاشت ، انتهای تک تکشان را به یکدیگر گره زد و لبه هایشان را بهم چسباند ، دستش را به دستار برده و چند عدد پوسته ی سیر به لایه های منو ها اضافه کرد ، آنگاه بلند شد ، پاشنه ی کفشش را بر روی منو ها فشار داد و ...

رفت .

صبح روز بعد :

دیری دیری دیری دیری ! خطر ! خطر !خطر !

خوابگاه مدیران مملو از مدیر های آشفته و ممد های آشفته تر شده است ، هر کس به گوشه ای پناه میبرد ، عله پشت سیستم مرکزی ایستاده و انگشتانش بر روی کیبورد می دوند ، عرق روی پیشانیش را پاک میکند و دوباره به مانیتور خیره میشود .
چراغ خطر های قرمز ، کل خوابگاه را با نور درخشان و صدای آژیر در بر گرفته اند ، تاپیک گفتگو با مدیران در هر ثانیه چهل پست میخورد با مضمون های :

واقعا که ! همه ی تاپیک های انجمن زیر نظر من سفید شدند ، نمیتونم به وظایفم رسیدگی کنم !

نههههه ، تازه یه بار میخواستیم به مرگخوارا حمله کنیم ! چقد بد شد که سفید شد ، خب دیگه متاسفم حمله بی حمله رفقا ! بریم وزارتـ... مااااااع ! وزارتم سفید شدههه !

جیــــــــــغ ! بابا عله کجایی؟ من کور شدم ! همه جا رو سفید می بینم ! جیــــــــغ !
و ....

عله پشت سیستم هنوز عرق می ریخت ... چه اتفاقی افتاده بود ... صفحات سفید از کجا آمده بودند ، کد های نا مفهوم در گوشه و کنار سایت دیده میشد ... چه بلایی داشت بر سر جادوگران می آمد؟



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۳:۱۳ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۴۷ جمعه ۹ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۵:۰۶ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۲
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 615 | خلاصه ها: 1
آفلاین
لندن!

تمام مردم منتظر خبر جدید از جنگ محفل و مرگخواران با مدیران بودن.تی وی بزرگ لندن در حال نمایش تبلیغ بود.مردم که در مورد جنگ بحث های زیادی کرده بودن و هر کدوم حدس هایی میزدن در حال حاضر فقط منتظر خبر جدید بودن.
بعد از ساعت ها از خبر قبلی بالاخره مجری سیاه پوش با نقاب دوباره وارد صحنه شد و گفت:

-خب خوشبختانه با تلاش زیاد مرگخواران و محفلی ها خوشحالم که اعلام کنم بالاخره مدیران به صورت کامل بازداشت شده و به زندان آزکابان فرستاده شدن.این موفقیت رو به همه مردم جهان تبریک میگم.
-

اشک شوق در چشمان مردمان جهان نقش بست.بالاخره اونها نجات پیدا کرده بودن،آستاکبار جهانی نابود شده و حالا زندگی راحتی خواهند داشت.عده ای همدیگه رو بغل میکردن و با خوشحالی فریاد میزدن که پیروز شدن،عده ای نوشیدنی مینوشیدن و عده ای هم در آغوش عشقشان آروم اشک میریختن.عده ای هم پشت دیوار مشغول بودن البته! (من نمیفهمم ملت جادوگر چقدر بی جنبن،حالا پیروز شدید چرا بی ناموسی آخه؟)

-راستشو بخوای من از اول میدونستم که اینا پیروز میشن.اصلا تابلو بود قدرتشون خیلی بیشتره.
-برو بوقی..تو نبودی که با من شرط بستی همشون آخرین قطرات خونشون هم از بدنشون کشیده میشه؟
-کی من؟شوخی میکردم باب..من از اول میدونستم اینا خیلی قوین.
-ولی اون نامردا عجب قصری داشتنا..هی میگفتن یه خوابگاه کوچیکه ولی اینجور که ما دیدیم این از کل لندن هم بزرگتره.
-الان دیگه اونجا خونه دامبل و لرد میشه.خوش به حالشون!

عکس دامبلدور و لرد در تمام شهر لندن پخش شد.برج های بزرگ با عکس این دو فرد تزئین شده و همه جا سرود پیروزی پخش میشد.جامعه جادوگری بالاخره نجات پیدا کرده بود.

خوابگاه!

لرد با خوشحالی بر روی تخت هری پرید و بر رویش دراز کشید.منو مدیریت رو از میز کناری تخت برداشت و مشغولش شد.دامبلدور در طرف دیگه آلبوم خصوصی هری رو باز کرده و به عکس های تکیش نگاه میکرد و عشق میکرد.

-میگما آلبوس.این هریم عجیب قدرتی داشته اینجا با یه کلیک همون کار آوداکداورای مارو میکنن.
-ولی تام من تازه فهمیدم هری چقدر پسر سیفیت و خوبیه!کاش زودتر باهاش آشنا میشدم.

در با صدای محکم باز میشه و اسیر ها وارد اتاق میشن.دامبل و لرد به طرفشون بر میگردن و با لبخندی بهشون خیره میشن.عشق سرشار این دو به این اسیران گروهاشون هیچوقت و هیچجا درک نشد.دامبلدور به طرف اونها رفت و دست همشون رو گرفت و گفت:

-خب شما ها بیایین یه دوش بگیرید بعدم بریم خانه گریمولد که خیلی کار داریم.
-چی دامبل؟اینا برای منن..اگر فکر کردی یکیشون هم میان اونجا اشتباه کردی.اینا همشون میان خونه ریدل!

.
.
.

-کریشیو!تو مجازاتت مرگه دامبلدور.
-برو بوقی تو هنوز دهنت بوی شیر مده.آوداکدورا!
-بلیز همه مرگخوارا و جمع کن و ببر محفلی ها رو قتل عام کن.
-آسپ همه محفلی ها رو جمع کن و ببر مرگخواران رو اسیر کن.

و به این ترتیب بود که درگیری بین این دو جبهه سفید و سیاه بازم ادامه یافت.دامبلدور و لرد به طرف دوربین بر میگردن،هر کدوم لبخند به لب،چشمکی میزنن و به دوئلشون ادامه میدن. !

=================
خب از اعضای هر دو گروه خیلی ممنونم.زحمت کشیدید.این پست من،سی امین پست ماموریت هست و ما با سی پست تونستیم مدیران رو شکست بدیم.جنگ جالبی بود و بعد از مدتها یه جنگ درست حسابی بود.

پایان ماموریت!




Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲:۰۷ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۲:۰۳:۴۴ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6959
آفلاین
استرجس با وحشت به منوي مديريت در دست چارلي خيره شد.
-اون...اون دست تو چيكار ميكنه؟

چارلي لبخند موذيانه اي زد.
-دستا بالا.چوب دستيتو تحويل اسنيپ بده و برو اون گوشه.هي سوروس..نظرت چيه مزه بلاكو به اين دوتا بچشونيم؟

استرجس نگاه پرسشگرانه اي به راجر انداخت.راجر با نااميدي سرش را به دوطرف تكان داد.استر چوب دستيش را تحويل اسنيپ داد.

صداي فرياد آلبوس سوروس كه اعلام ميكرد وقت خوابش رسيده حتي از زير زمين خوابگاه هم شنيده ميشد.


زير زمين:

آلبوس و ولدمورت درحاليكه اشك در چشمانشان حلقه زده بود به ياران قديمي بلاك شده شان نگاه ميكردند.دست و پاي زندانيها با چندين زنجير به هم بسته شده بود و هيچكدام قادر به تكان خوردن نبودند.سيزده شبح كه به طرز عجيبي به بارون خون آلود شباهت داشتند در هر سلول روي هوا شناور بودند و به محض شنيدن اعتراض محكومين زنجير ها را از بالا ميكشيدند و اعتراضها به فرياد هايي دردناك تبديل ميشد.

در تونل با صداي مهيبي باز شد.چارلي و اسنيپ به همراه نارسيسا و آسپ وارد زير زمين شدند.استرجس و راجر جلوتر از همه با دستهاي بسته وچشمهاي شرمگين حركت ميكردند.اسنيپ با خوشحالي بطرف ولدمورت رفت.
-ارباب اين دو تا رو دستگير كرديم.بقيه شونم منهدم شدن ظاهرا..

ولدمورت چوب دستيش را بطرف راجر گرفت.
-آوادا...

صورت دامبل همرنگ ريشش شد.
-نه تام..تو نميتوني..نميتوني جلوي من و محفليا كسي رو بكشي.من پيرمرد طاقت ندارم خون ببينم.بهتره زندانيشون كنيم همينجا.

لرد با ناراحتي چوب دستيش را در جيبش گذاشت.
-كشتن با آواداكداورا كه خون نداره.نميذاري مرگخوارام روحيه بگيرن.

دامبل و ولدمورت در عرض چند ثانيه همه اشباح بارون خون آلود را كه با طلسم ساده اي بوجود آمده بود از بين بردند.

مرگخواران و محفلي ها با خوشحالي براي آزاد كردن بلاك شدگان بطرف سلولها رفتند.


ویرایش شده توسط لرد ولدمورت در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۴ ۲:۳۱:۱۲



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱:۲۱ پنجشنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۷

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
خوب ، لرد و پروفسور و همراهان را در زندان مدیریتی رها می کنیم و به سراغ راجر دیویس و گروه مبارز می رویم !

اتاق راجر . سه چهار اتاق اون پشت تر !

اسنیپ منوی مدیریتی رو که از اتاق راجر برداشته ، سپرده بود دست چارلی و خودش با حالت مبارزه روبروی راجر ایستاده بود . راجر خیلی جدی به منو اشاره کرد و امیدوار بود که چهره مخوفی گرفته باشه که مایه ترس این کاربران شورشی بشه . ولی مرگخوارانی که چهره لردشون رو دیدن ، از چهره یه مدیر دانشجوی ( با همون توصیفات آسپی !!! ) تحت تاثیر قرار نمی گیرن .

راجر :
- اون منو رو بدین به من !

سوروس :
- عمرا ! چارلی بهش ندیا !

چارلی ویزلی :
- مگه من مث توام که با یه جمله دستوری خام بشم ؟

راجر :
- چارلی به زبون خوش اون منو رو بده به من !

چارلی :
- ای بابا ! خوب چرا می زنی ؟ بیا بگیر !

سوروس :
- چارلی حواست هست ؟

چارلی :
- خوب آخه این راجر بچه خوبیه ! دانشجوئه ! کلی کلاس داره ! تازه آسپم کلی ازش تعریف کرده !

آلبوس سوروس که همون گوشه ها داشت با نارسیسا یه قل دوقل بازی می کرد ، با شنیدن اسم خودش سرشو بلند کرد :
- اوهوی ! من الان تو ماموریتم و هیچ مدیری رو به رسمیت نمی شناسم ! تعریف جماعت مال زمان انتخاباته که میخوایم رای بیاریم . الان کاربرد نداره !

چارلی ویزلی شونه ای بالا انداخت و به راجر گفت :
- متاسفم راجر ! وزیر مردمی هم ازت حمایت نمی کنه ! باید دست از سر منوی مدیریتی برداری !

راجر یه کمی فکر کرد و بعد با ژست مثلا روشنفکرانه گفت :
- خوب می دونید ، ما می تونیم در اینمورد مذاکراتی بکنیم . من اون منو رو می گیرم و بعد شماها رو ناظر هرقسمتی از انجمن ها که بخواید می کنم !

اسنیپ ، چارلی و آلبوس سوروس شلیک خنده رو سردادن :
- آخه ... ( این جای کلمه بوقی بود که استفاده نکردم ) ما که خودمون همین حالا هم ناظر هستیم !

و اسنیپ اضافه کرد :
- و تازه ناظر و مدیر شدن به دریافت کروشیوی بعدش نمی ارزه !

چارلی و آلبوس سوروس هم به امکانات محفل که ممکن بود از دست بدن فکر می کردن و سر خودشون رو به علامت موافقت با اسنیپ تکون دادن .

در همین موقع ، استرجس که کاملا توی یه آلبوم از عکس های گالری غوطه میخورد و درحال غرق شدن بود ، وارد اتاق راجر شد :
- ببین راجر ، به نظرت این عکسایی که جدید رسیده رو بریزم یه جا دور ؟ حوصله ندارم دونه دونه تطبیقشون بدم ببینم تکرارین یا نیستن !

که با دیدن مهاجمین ، سرجاش خشکش زد .


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۴ ۱:۲۵:۳۶


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۳:۵۸ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۷

سیبل  تریلانیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۷ سه شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۶ تیر ۱۳۹۵
از برج شمالی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 150
آفلاین
لرد لبخند زنان به بارون نزديك شد.
-لرد:خب..حالا ما مونديم و تو.كوييريل كه تركيده و جمع و جور شدنش طول ميكشه.پاتر كه فرار كرده.آمبريج كه تو سه پست اول از دور خارج شد.راجر و استرجسم فعلا ناپديد شدن.حالا تو تنهايي.مثل يه جادوگر خوب ما رو ببر پيش بلاك شده ها.اول مرگخواراي بلاك شده.

داملبلدور فورا از گوشه خوابگاه جلو پريد.
-اول محفليا.ما با هم توافق كرده بوديم تام.اول محفليا.

بارون با عصبانيت به اطرافش نگاه كرد.اميدوار بود هري يا لااقل استرجس به دادش برسند.ولي اثري از مديران ديگر نبود.ناچارا سري تكان داد.
بارون:باشه.شما بردين.ميبرمتون.همه زندانيا يه جا هستن.

لشگر سياه و سفيد به دنبال بارون به راه افتادند.بارون بطرف كمد رداهاي مديريت رفت و سه ضربه به در كمد زد.

كمد:بله؟شما؟لطفا خودتونو معرفي كنين و سوابقتونو بگين.

بارون:من بارون خون آلود ملقب به باري بلاكر.داراي سابقه بلاك هشتصد هزار نفر...

دامبل باچوب دستي ضربه محكمي به سر بارون زده و ساكتش كرد.
-اي بوقي.مگه اينجا كلا چند تا عضو داره كه تو هشتصد هزار نفرو بلاك كردي؟

اشكهاي بارون تحقير شده روي گونه هايش سرازير شد.

كمد كه طاقت ديدن اشكهاي يك مدير خفن را نداشت خودبخود باز شد .تونلي تاريك و طولاني پشت كمد قرار داشت.جادوگران چوب دستي هاي خود را روشن كرده و وارد تونل شدند.بارون شروع به توضيح دادن كرد.
-خب.اين نقاشي كه در سمت چپتون ميبينين متعلق به قرن سوم هجري و از يادگاران باسيليوس جادوگر...

كروشيوي خشانتبار لرد سياه به بارون برخورد كرد و او را به ياد موقعيت بدي كه در آن قرار داشت انداخت.بارون اشك ريزان بطرف در سنگي كه در انتهاي تونل ديده ميشد حركت كرد.
در سنگي:لطفا خودتونو معرفي كنين و سوابقتونو...
در توسط آلبوس دامبلدور منفجر شد.
دامبل:عجب عقده اي هستين شماها.جلوي هر در بايد سوابقتونو رديف كنين؟

پشت در سالن بزرگي به چشم ميخورد.مرگخواران و محفليهاي بلاك شده در سلولهايي كه هر كدام از بالا به اتاق يكي از مديران راه داشت زنداني شده بودند.

كلاه گروهبندي سرش را روي زانوگذاشته بود و به آرامي آواز ميخواند.يكي از بلاك شده هاي محفلي همراه با آواز كلاه اشك ميريخت و به ياد روزهاي سفيد و زيبايي كه در محفل گذرانده بود آه ميكشيد.

با ديدن اين صحنه اشك در چشمان دامبل و ولدمورت جمع شد.


ویرایش شده توسط سیبل تریلانی در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۴ ۰:۲۶:۴۸

آینده شما را سیاه میبینم...و سیاهی اوج زیباییست!


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۳:۱۳ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
همه چشم ها به دستان هري دوخته شده بود.هري كه تمام ساعات گذشته رو توي مرلينگاه صرف كرده بود سبك بال تر از هميشه با لبخند شيطاني به نسخه جديد زوپس نگاه ميكرد.كوييرل به كنار هري رفت و با عشق و علاقه خاصي مشغول نگاه كردن به نسخه جديد شد.
بعد دست هري را كشيد و گفت:خب هري،به نظرم الان بهترين موقع است كه ان نسخه رو امتحان كني!
هري كه قاه قاه ميخنديد نسخه جديد را بالا گرفت و دستش را به سمت گزينه حفاظت از خوابگاه برد.

ولي قبل از اينكه بتواند گزينه را بزند فرياد لرد در تمام خوابگاه پخش شد:اكــــــــــســـــــــيــــــــو نسخه حديد زوپس...!
هري در كمال ناباوري به بزرگ ترين سلاحش چنگ زد ولي زوپس چند ثانيه جلوتر از دستان خارج شد و در هوا معلق ماند و بعد به سوي لرد رفت!
كوييرل كه نميتوانست همچين چيزي را باور كند چوب جادويش را به سمت زوپس گرفت و طلسم جمع آوري را اجرا كرد.ولي تاثير طلسم لرد سياه از كوييرل بيشتر بود براي همين زوپس فقط كمي از مسير منحرف شد و بعد از چرخ خوردن در هوا به سمت شيشه رفت.شيشه خوابگاه را شكست و به صورت سقوط آزاد به سمت زمين حركت كرد.

كوييريل كه نميتوانست شاهد اين صحنه باشد چوب جادويش را به زمين انداخت و با يك حركت انتحاري به دنبال زوپس خودش را از پنجره بيرون انداخت!
چند ثانيه سكوت و بعد....دومــــــــــــــــــــــب!
هري بدون توجه به صفوف مرگخواران و محفلي ها به سمت پنجره دويد.از پنجره نگهايي به پايين انداخت و بعد با لحن اندوه باري گفت:اه لعنت به اين شانس.جفتشون شپلخ شدن!كاش فقط زوپس رو نجات داده بود.خودش ميتركيد اشكال نداشت!

هر ي در حال خودش بود كه متوجه شد صداي سرفه اي از پشت سرش به گوش ميرسد.به عقب برگشت و ديد فوج عظيمي از مرگخواران و محفلي ها در پشت سرش ايستادن و به اون نگاه ميكنن.لرد و دامبلدور هم پيشاپيش بقيه ايستاده بودن و چوب هاي جادويشان را همانند چماق شكلك سايت به كف دست هايشان ميكوبيدند.
هري كه اوضاع را مناسب نميديد لعنتي به شكلك هاي جديد سايت فرستاد و بعد.در فكر نجات بود كه ناگهان يه ياد گاز شيميايي افتاد.براي همين لبخندي زد و بعد صداي خفيفي به گوش رسيد.

لحظه اي بعد گازي سبز رنگ همه جا را فرا گرفت و ملت حاضر براي جلوگيري از الوده شدن به مواد شيميايي ماسك هاي جادويي شان را با چوب جادو ظاهر كرده و به صورت طده بودند.
لحظه اي بعد اثر گاز شيميايي از بين رفت و انقلابيون بارون خونين را در جلوي خودشون مشاهده كردن كه به صورت :دي در اومده بود!
بارون:من گفتم بيام مبارزه تن به تنم رو با لرد ادامه بدم.
ولي بعد از ديدن جمعيت حاضر آب دهانش رو قورت داد و گفت:البته فكر ميكنم بهتره بذارمش براي يه وقت ديگه!
لرد لبخندي زد و لحظه اي بعد صد ها چوب جادويي بارون خون آلود را هدف گرفته بود!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۱:۲۶ چهارشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۸۷

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
ملت همچنان در حال انجام کار های مسخره ذکر شده در پست های قبل بودن یعنی داشتن گاز اشک آور آماده مرکدن و محفلی ها هم از وضعیت گاه !!!! مرلین اطلاعات کسب میکردن که یک جغد قیج قیج کنان و به سرعت در یه سوراخی وارد خوابگاه مدیران یمشه و بعد از چند دور چرخ خوردن درون خوابگاه و جلب توجه تک تک !!! افراد حاضر در صحنه ! مستقیم با نوک میره توی یه تابلوی چوبی که روش نوشته بود اتاق عله! لطفا مزاحم نشوید. همه مت مدیر مرگخوار و محفلی که به شدت توجهشون به جغده مربوطه و نامه ای که به پاش بسته شده بود جلب شده بود به سمت در درب اتاق عله هجوم بردند.

عله که با شنیدن صدای برخورد جغد به در اتاقش فرند فیئ بازی رو در اون شرایط جنگی کنار گذاشته بود به سرعت به بیرون اتاق میاد . در مقالب چشمان خیره تمام عزیزان ذکر شده در بالا نامه رو از پای جغد باز میکنه!

عله : کسی اینجا چینی بلده؟
ملت : مااااااااااااااااااااااا
عله : آهان یادم نبود!! خودم بلدم !

عله مشغول خوندن نامه مربوطه میشه! و با هر خط که میخونه چهرش باز تر میشه و شدت خوشحالیش بیشتر ولی وقتی به خط آخر میرسه یهو با دیدن آخرین جمله قات میزنه و شروع میکنه به فوارن!!!!!

آلبوس: هری جان! عزیز دل برادر ! برای عمو آلبوس نمیگی تو اون نامه چی نوشته بود؟
عله عزیز دل برادر : نه!!!!
ولدمورت : کله زخمی چی تو اون نامه نوشته بود ! زود تند سریع توضیح بده وگرنه کریشیوت میکنم!!
عله کله زخمی : بیشین بینیم بابا!!!
کوریل : عله زود نامه رو با صدای بلند بخون!!
عله : چشم
ملت : ماااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

متن نامه :
از زوپس قهرمان به یگانه آستاکبار عالم بشریت !!
چاکرررررررررررریم ! تو خوبی داداش؟ چه خبر؟ پیدات نیست خیلی وقته ! گفتم خبر های جدید رو بهت بدم که در جریان باشی!!!
خبر 1: ما بعد از شونصد سال داریم نسخه جدید رو میدیم بیرون . ولی هنوز ندادیم!!
خبر 2: ما خیلی خفنیم!!
خبر 3: یادت نره بری به ما رای بدی !!!
خبر 4: ما همچنان خیلی خفنیم!!
خبر 5: راستی بلاخره ما کار کردیم که بتونی از نسخه قدیم به نسخه جدید آپدیت کنی!! قبلی یادته آپدیت نمیشد؟ خیلی حال میداد اون طوری !! ولی خوب حالا میشه ! یادش بخیر
خبر 6: راستی بهت جغد زدم که یه نکته ای رو بگم ! ما یه سیستم پروفایل خیلی پیشرفته گذاشتیم !! خیلی پیشرفته ها !!!! خودش اتوماتیک اعا رو بلاک میکنه ! شناسه ها رو پاک میکنه !!! شخصیت ها رو تایید میکنه !! تازه عکس های توی گالری رو هم خودش تایید میکنه ! ( میتونی استرس رو بندازی بیرون ) ! تازه خودش میتونه مستقیما بگرده همه پست هایی که خلاف قوانین سایته پیدا کنه و پاک کنه! تازه کاربر هاش رو هم بلاک کنه! . کلا امکاناتش برای بلاک خوبه ! سیستم سرکوب جنگ های داخلی رو هم داره !! تازه یه سیستم روش نصب شده که میتونه به شدت از خوابگاه مدیران سایت ها در مقالب عوامل متجاوز دفاع کنه!!!

فقط جا کم داشتیم توش شناسه نمایشی رو حذف کردیم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

ملت که با دقت داشتن به این نامه گوش میکردن و هر لحظه حالت چهرشون یه جور هایی عوض میشد ! ناگهان به نسخه زوپس جدید که در دست عله قرار داشت خیره شدن !!!! و سیستم محافظ جدیدش که عله قصد داشت علیه متجاوزان ازش استفاده کنه !!!
.....


ویرایش شده توسط آناکین مونتاگ در تاریخ ۱۳۸۷/۶/۱۳ ۲۱:۴۲:۵۰







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.