بلیز زابینی !
خُب من اسمی از کسی در پستم نبردم که بخوام ، چیزی رو در رابطه با صحبتهای تک نفره فردی مطرح کنم ، بحث من در مورد سوال کلی تاپیک بود !
نقل قول:
همینجوری دور همی یه بحثی رو کشوندی وسط دیگه؟
خیلی میبخشید جمع دور همی شما رو بهم زدم ! بعد ازاین پست به جمعتون ادامه بدین !
اول بگم سوژه فرعی در داستان فانتزی به موضوعی گفته میشه که حذف کلی آن هیچ گونه تاثیری بر داستان و روند آن نداشته باشه !
داستان دهکده هاگزمید در داستان کتاب سوم !
ولو اینکه حتی در جملات تک خطی و فقط یکبار در رابطه با شیون آوارگان (اسمش یادم نبود ممنون از مطرح کردن ) صحبت کرده باشه هیچ گونه سوژه اصلی رو از بین نمیبره !
فرارهای هری در رابطه با رفتن بدون اجازه او به هاگزمید و نقشه ای که فرد و جرج در اختیار او قرار دادند بود و بر حسب همین نقشه غارتگر بود که راه بید کتک زن مطرح شد .
شما به این میگین سوژه فرعی ؟
نقل قول:
اما نویسندگان فانتزی دیگه در چنین مواردی تنها یک توضیح کوتاه میدن و بعد سوژه رو مطرح میکنن ...و این یک تفاوت است.
منبه شخصه هیچ وقت حتی با اینکه در این زمینه کار کردم نمیتونم چنین چیزی رو مطرح کنم و به عموم نسبت بدم !
اما با توجه به علاقه و تقلیدهای فراوان رولینگ از دو کتاب گروشام گرینچ و ارباب حلقه ها میتونم به اذعان بگم که هر دو نویسنده توضیحهای گسترده و فصیحی در مورد مسائلی داده اند که هیچ ربطی به سیر کلی داستان نداره و مخصوصاً استاد تالکین حتی روابط دهکده های مختلف رو به وضوح و با جزاییات بیان میکنه ، و به توضیح کوتاه و موجز بسنده نمیکنه !
اما مخفی شدنهای سیریوس در داستان قسمت چهارم ، و من اینطور مطرح میکنم حضور کلی سیریوس در داستان قسمت چهارمبه صرف آشناییت تام با افراد مرگخوار وارد و مطرح شده ، برای همین است که در پایان قسمت چهارم و گردهمایی مرگخواران هری با آرامش بیشتری به شناخت میپردازه ...
گرچه این مورد رو من به عنوان سوژه اصلی نام نمیبرم ، اما مورد بعدی شزط بندیهای بگمن با جن ها یکی از موارد ظنین شدن هری به او نسبت به روزهای کوییدیچ بود .
فکر میکنم رولینگ اصلی ترین رقیبی رو که برای بارتی کراوچ نامعلوم و سوق دادن ذهن به چیزی غیر از او انتخاب کرده بود همین فرد بود و شما میگی سوژه ای فرعی که قابل ذکر نیست؟
از اصول اولیه داستانهای فانتزی معمایی وارد کردن تعدد شخصیتهاست ، برای گرداندن ذهن خواننده که بر روی یک مورد تمرکز ایجاد نشه و داستان به یک سمت کشیده نشه ، من باب این عمل است که در داستان هری پاتر هم در هر داستان با تعدد شخصیتها همراه هستیم .
شخصیتهای فرعی که نقش کمی در داستان دارند !
شخصیتهای اصلی که نقش اول را بازی میکنند .
شخصیتهای (اسم اصلیش یادم نیست ، منبع داشتی بگو ) بین آ بین که به منظور ایجاد انحراف در داستان وارد موضوعیت میشوند !
نقل قول:
ما از همون اولشم میدونستیم گیلدروی هیچی بلد نیست و اون فقط یک تکرار بود
جای تفکر و تعمق و تبریک داره که شما کتاب رو باز نکرده از همون ابتدا متوجه بی خاصیت بودن گیلدروی شدین . گرچه این موضعیت در نیمه اول داستان هری پاتر و تالار اسرار است اما شاید برای ما بیان شده تا دو رو بودن ایشون رو مدنظر قرار بدیم !
ولو اینکه رولینگ نمیدونسته افرادی حس قوی در شناختن شخصیتهای داستانش داشتند !
نقل قول:
در ثانی بازم بهتره شما به حجم توصیفات توجه کنید!
این موضوع رو قبول دارم منتهی اگر کمی دقت کنید میبینید که رده سنی کتابهای رولینگ برای نوجوانان لحاظ شده و سطح فکری هر نوجوان متفاوت ... بیان یک پاراف چند خطی در میانه های داستان تاثیر آنچنانی برای مادگاری در زهن خواننده رو ایجاد نمیکنه . آن هم افرادی با این رنج سنی !
مطرح شدن دابی در داستان یکی از سوژه های اصلی بود ، و البته این نکته فراموش نشه داستان یکی از روندهای شخصیتی در طول زمان بود . برای ایجاد شخصیت شناسایی و پیوند آن با داستان بایستی توضیحاتی انجام بشه .
گرچه قبل دارم توضیحات کوییدیچ داستان آنچنان که باید گیرا و اصل نبود اما این مورد به سوژه اصلی رولینگ برای نوشته هاش تبدیل شده بود ، طوری که از این سوژه در چندین کتاب خود و به موارد مختلف استفاده کرد .
این فصولی که نوشتی برای کتاب دو بود دیگه ؟ (من چون مدت زمان خیلی بیشتری هست این کتابها رو تمم کردم به نسبت شما قادر به تحلیل جزئیات نیستم ) اما میتونم اینطوری بگم که وقتی سوژه ای باز میشه و جذابیت داره و همونطور که در پاراف قبلی گفتم مورد استفاده زیاد ولو در آینده قرار میگیره ، نبایستی به چند صفحه کفایت بشه .
فکر مینم کارهای روتین رو دیده باشی ، و جناب مدیری که سر آمد چنین کارهایی هستند . در ابتدای سیر سریال هیچگونه تکیه بر یک لغت ،کلمه و یا حرکت نمیشه اما با سیر صعودی داستان و جذابین بیننده و البته صتفاده نوسنده از موقعیتهای مختلف در داستان از این لغت و یا حرکت به مرور استفاده میشه . که در بین عموم به تکیه کلام معروفه !
در بین کارشناسهای مختلف تلویزیونی استفاده از چنین ابزاری ولو به منظور جذبه داستان و جذب بیننده قابل قبول نیست . اما نویسندگان به مرور و فراوان از چیزهایی که خوششان میآید در داستانهای خود استفاده میکنند .
از گذر دیگه :
من یه اشاره میکنم به داستان فیلم فکر میکنم شرور ، و یا فیلم انجمن شاعران مرده و ... که در یک دبیرستان ویا مدارس شبانه روزی از دسته های هاگوارتز جادوگری در آنها شاهد هستیم .
در سیر کلی داستان افراد شخصیتها و .. هستند ، اما یک مسابقه و یک ورزش در این مدارس همیشه سوژه کناری داستان است . گرچه به عنوان سوژه فرعی قلمداد نمیشه اما سوژه اصلی نیز به حساب نمیاد . بلکه برای شناخت روحیات افراد ، ایجاد حسهای مختلف در داستان کاربرد داره و برای نویسنده حائز اهمیت فراوان هست . چون در صورت سیر ندادن به شخصیت داستان آن ناکامل و ناقص میمونه و خواننده باهاش ارتباط برقرار نمیکنه .
فکر میکنم شما ارتباط برقرار کردن رو بدون این موضوعیتها و سوژه ها میتونید ، قرار نیست بقیه افراد تین ایجر نیز مانند شما باشند !
اما یک مورد نیز در رابطه با خلاصه نویسی مطرح کردی ، کار من نیست و اطلاع آنچنانی راجع به این موضوع ندارم اما فکر میکنم این نکته رو بتونم متذکر بشم اناع خلاص نویسی داریم و به منظور کارهای مختلف !
من خودم برای نوشتن یک اسلوب از کتاب اول هری پاتر برای یک نوشتار معمایی یادمه فقط سه صفحه موضوعیت بندی کردم ، البته موضوعیت بندی جدای از خلاصه نویسی ست اما میخواستم بگم خلاصه نویسی آنچه که در دروس انشا و زنگهای نگارش در دوران دبیرستان بیان میشه با خلاصه نویسی اساسی داستان فرق داره .
اما من باز اشاره میکنم به ارباب حلقه ها ... اگر نظر من رو بخوای استاد رو میتونیم سردمدار این قشر به حساب بیاریم . و اما کتابهای حلقه های ایشون رو من میتونم در سه صفحه بر حسب آنگونه خلاصه نویسی که شما در ذهن داریم بیان کنم . شما ببینید میتونید کتابهای هری پاتر رو از 7 صفحه خلاصه نویسی کنید ... اگر جوابتون مثبته پس من رولینگ رو به اطناب گویی قبول میکنم .
پست آنتونین رو الان دیدم اما فکر میکنم در رابطه با این موضوعیت ها نیز در طول پست صحبت کردم .
گرچه ایشون بیشتر زوم کرده بود روی موارد ، اما میتونم ارجاع بدم به موضوعیت سیر داستانی و فهم مخاطب نوجوان در این رده سنی و البته تعریف فرعیات ...
اما سوالی که پرسیده بودید .
نقل قول:
نقل قول :در کتاب اول برای نشان دادن مهارت هری در پرواز
این چه ربطی به روند اصلی داستان داره؟!
مهارت هری در پرواز مسئله ای بود که رولینگ در کتابهای مختلفش از آن استفاده کرد .
اما در رابطه با داستان اول ... یه مثال توی ذهنم هست فکر میکنم کفایت کنه .
مهارت ایشون رو نسبت میدم به دیدن پروفسور مک گونگال ... عضویت در وییدیچ ... تمرینات مختلف برای کوییدیچ ... و تمرینی که در پایان آن هری گفتگوی اسنیپ و کوییرل رو شنید .
که یکی از دلایلی بود که ذهن خواننده به جای تمرکز بر روی سوژه ای به نام کوییرل بر روی اسنیپ فوکوس کرد و این موثر در روند داستان و غیر قابل حذف از لحاظ تعریفی است که باعث افت داستان میشه .
پ .ن : اگر غلط املایی بود پوزش میخوام . چون نگاه نکردم !
********************
اما در مورد کتاب 7 موارد دیگه ای که توی پست قبلی خودم مطرح کردم رو بیشتر حائزاهمیت و بارزتر در رابطه با فرقهای این کتاب با کتابهای دیگه میبینم .