هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۱:۳۳ یکشنبه ۲۰ بهمن ۱۳۸۷
#79

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۹۳
از تو دورم دیگه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 586
آفلاین
سوژه ی جدید

صندلی کنار شومینه جیر جیر و خر خر و تر تر وحشتناکی می کرد و اینطور به نظر می رسید که هر لحظه ممکن است مرد ریشو و گیتار به دستی که روی صندلی نشسته بود با مخ روی زمین فرود بیاد!

مرد ریش دراز نوای غمناکی سر داده بود و هر بار پس از تمم شدن اشعارش عرر می زد!

- یه وقت فراموش نکنی یکی نشسته چشم برات.. اون که قسم خورده... عررر!

دامبلدور مدتها بود که در کلبه ی احزان خودش در کنار شومینه می نشست و آهنگای غمگین سر می داد و به یاد یوزارسیف از دست رفته اش گریه می کرد. بعضی ها هم نقل کرده اند که در اثر این گریه ها دوبار دماغش شکست!

- قبلی که خیلی خز نبود شاید این بهتر باشه..

دامبلدور این رو گفت و دوباره گیتار رو به دست گرفت و زد زیر آواز:
- وقتی می خوای بری سفر.. هرچی دلت می خواد ببر.. گیتارو با خودت نبر!()

فلش بک به خاطرات دامبلدور
دو پسر جوان رو به روی هم واستادن و با غضب به هم دیگه نیگاه می کنن. یکی از پسرها موهای فرفری بلوندی داره و پسر دیگه موهای صاف قهوه ای رنگ. پسر موفرفری با داد و فریاد به پسر عینکی میگه:

- نخیرشم.. من اصلا قبول ندارم آلبوس.. تو جر زدی .. چوبدستی خوشگله مال من بود، تو اونو از من دزدیدی .. دزد بوقی دیگه باهات بازی نمی کنم قهر تا روز قیامت

پسری که بینی خمیده و عینک نیم دایره ای داشت گفت:

- تو داری جر می زنی گلرت.. من تو رو شکست دادم همه ی ملت هم دیدن..تازشم تو خودت چوب رو از یکی دیگه دزدیده بودی!

گلرت که از حرفای آلبوس عصبانی شده بود می پره و با یک مشت آهنین و قدرتمند دماغ آلبوس رو برای دومین بار می شکنه!

- عرررررر.. عرر تو دماغ منو شکستی تازه کلی براش گالیون خرج کرده بودم که صاف و صوف بشه.. تو خیلی بوقی هستی گلرت ..الان گوشتو می گیرم پرتت می کنم تو نورمنگارد که تا ابد اونجا زندونی باشی!
پایان فلش بک.

دامبلدور که سالهاست از کاری که با گلرت کرده بود ناراحت بود در گوشه ی کلبه ی احزانش روی صندلی کنار شومینه و گیتار در دست نشسته بود و ترانه های حزن انگیز می خوند!

- باید تو رو پیدا کنم.. شاید هنوزم دیر نیست!
- عمو دامبلدور شما کیو می خواید پیدا کنید؟
- عهه؟!.. جیمزی تو اینجا چیکار می کنی؟..کی گفته من می خوام کسی رو پیدا کنم؟.. کی گفت من دلم برای گلرت تنگ شده؟.کی گفت من خیلی تهنا شدم؟.. یوزااارسیـــف.. چقدر بی وفایی!.. عهه..عهه.. گرررومممپزز!

صدای آخر مربوط به صندلی فرسوده بود که در نهایت دامبلدور رو روی کف اتاق پخش کرد!
---------------------------------
دامبلدور بعد از سالها به یاد تنها کسی افتاده که به اندازه ی خودش باهوش و قدرتمند بوده.. اما هر دو نفر (گلرت و آلبوس) با هم قهرن و هیچکدوم هم به این حقیقت که دلشون می خواد با هم آشتی کنن اعتراف نمی کنن.

پ.ن: هرگونه بی ناموسی ممنوع است!


باید از چیزی کاست.. تا به چیزی افزود!تصویر کوچک شده


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۵:۱۰ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
#78

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۶ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۴۹ پنجشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۸
از دل تاريكي ها
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 302
آفلاین
به دلیل بسته شدن شناسه ی هوگو ویزلی من به جای این شخصیت از آل سو پاتر استفاده می کنم .
-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=

- آی ننه جون خسته شدم ، چند بار به این آرتور گفتم که این وسیله های مشنگی به درد هیچی نمی خورن .
- ببین مامان بزرگ حرف شما درسته ولی توقع نداشته باش که بابابزرگ یه شبه...

در خانه ی گریمالد باز شد و مری(بلیز)و جیمز(مورفین) از خانه خارج شدند و به سمت آل و مالی آمدند .
بلیز نیشخندی از روی زور به مالی زد و گفت :
- سلام مالی ،خسته نباشی آل .
آل جواب سلام مری را داد و گفت :
- کجا می رید ؟
- کتابخونه محفل ،لردچیزه یعنی دامبل دستور داره ، گفته تو هم با ما بیای .
- من ، من الآن کار دار....
بلیز سری دست آل را گرفت و به سوی کتابخونه ی محفل آپارت کردند .


کتابخونه ی محفل


شـــــپــــرق (صدای ناشی از آپارت)
مری و آل و جیمز (بلیز و آل و مورفین)جلوی در کتابخونه ظاهر شدند .
کتابخونه نمای سفید و ستون های بلند جالبی داشت . در بالای در بزگ ورودی کتابخونه قالب گچی ققنوسی به چشم می خورد .

- خب مری بگو ببینم دامبل دقیقاً برای چی ما رو فرستاده ؟
- راستیتش دامبل کمی اطلاعات عمومی اش نم کشیده ، ما رو فرستاده تا دنبال یه کتابی بگردیم ،ببینم کارت عضویت داری؟
- مگه یادت رفته ، دامبل کتابخونه رو برای همه ی محفلی بدون کارت و مجانی کرده تا ماها بیشتر مطالعه کنیم .
- آره ژون داش ، من هی به مری میگم ولی قبون نمی کنه .

آل: تو چرا مثل معتادا حرف می زنی ؟نکنه معتاد شدی ؟جیمز تو نباید معتاد بشی !!نـــــــه
- به ژون داداش تمرین می کنم برای نمایشنامه ی یک ماهه دیگه ،آخه قراره نقش یه معتاد رو بازی کنم .
- خب بسه دیگه بریم تو
و آن سه نفر به سوی دستگاه سیاه یاب نصب شده در نزدیک در ورودی رفتند .


[color=0000FF][b]" - خوش به حالش رفته تو آسمون پيش خدا !!!
دست كوچكش كه در دستانتم بود محكم فشردم و پرسيدم :« كي ؟!»
با انگشت


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۷ چهارشنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۷
#77

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
زنده باد محفل ققنوس


لرد(همون دامبل خودمون) با سرعت تمام به سمت جلوترین صندلی حاضر به سکوی اجرا رفت و به عباس قادری گفت که آهنگش رو اجرا کند .
- اجرا کن عباس .
عباس قادری جیگروفون(نوع جادوگری میکروفون) رو برداشت و گفت :
- این آهنگی که الآن می خوام بخونم سلکشنی هس از یه سری آهنگام که می خوام به صورت میکس بخونم .
لرد دامبی : بخون جیگر

افراد حاضر در سالن که از این حرکات لرد تعجب کرده بودند به پچ پچ با هم پرداختند .
عباس قادری چین آغاز نمود :
چشمامو رو هم می ذارمو ***لرد رو به یادم می یارمو ووو
کم میارم آخه اونو ****خیلی دوست می دارمووووو
تنگ غروب هوای تو ، تنگ غروب صدای تو تنگ غروب ،(ریتم آروم می شود)ساعت ، دیوار چشمات قلبم ، آلبوم ، گریه ، برگرد برگرد ،امروز لرد رو یه دقیقه و 3 ثانیه و 10 صدم ثانیه هس که دیدمش ....

فراسوی جلسه
محل پرافتخار زندگی محفلیان : میدان گریمولد


کمک داور به داور اعلام می کند که بازیکن مصدوم مرگ خواران بدن محفلی قصد برگشت به زمین داره .
بلیزمری در حالی که نقشه ای را نگاه می کند رو به لرد می گوید :
- ارباب من فکر کنم که محفل یه کتابخونه ی قدیمی داشت که قدمتش زیاد بود . به نظرم میاد توی یکی از دعواها چند ماه پیش ما با محفل کار داستان به اوجا باز شد و منم چون حافظه و ضریب هوشی بالایی دارم یادم هس .
لرد : کروشیو . بی تربیت خلاصه کن حرفت رو بفهمم چه میگی ! کروشیو توو .
- یا لرد میگم ما اگه بتونیم یکی از این محفلی ها رو گیر بیاریم و به کمک اون داخل بشیم فکر کنم جواب سوالمون رو اونجا بگیریم .
- احمق ، کروشیو ، یادت رفت ما الآن یه جورایی محفلی هستیم ؟
-آره قربان ولی این محفلیای بی شرف یه دستگاه امنیتی گذاشتند که اگه طرف قلبش سفید نباشه نمی تونه بره داخل .
- کروشیو به این سفیدی ، حالا ما یه محفلی از کجا گیر بیاریم ؟(در همین لحظه دیسک 6 و 8 بدن دامبل بیرون می زنهو لرد روی زمین میافته )
- قربان من یه محفلی سفید سراغ دارم که الان هم دم دسته .
- کروشیو ، مگه نمی بینی وضعم خرابه تا بدتر نشدم بگو اون کیه .
-فربان اون هوگ...
مورفی نجیمزی در حالی که یویوی صورتی جیمز به دست راستش گیر کرده در اتاق رو بازکرد و داخل شد .
- ارباب ژون ، دو تا محفلی دارن میان نژدیک خونه .
- اونا کیان ؟ نباید کسی بفهمه که ما ها اینجوری شدیم .
- ارباب ، اونا هوگو ویزلی و مادربزرگش مالی ویزلی هستن .
بلیز : آخ جون ، جنسم جور شد


ویرایش شده توسط هوگو ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۲۸ ۱۹:۰۸:۳۴

چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۳:۳۸ چهارشنبه ۶ آذر ۱۳۸۷
#76

ریـمـوس لوپـیـنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۶ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۰:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۶
از قلمروی فراموش شدگان !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 395
آفلاین
تدی در حالی که چوب دستی لرد دامبی می داد گفت :

دامب... ا شرمنده ارباب در به زنم بعد داخل کنفرانس بشیم .
لرد دامبی فکر کرد وگفت :

اره در بزن بعد بریم..... وایستا تدی مرگ خوار جماعت که جای در نمی زنند.
جیمز رو به ارباب کرد و گفت :

ارباب به سلامت باد . اجازه بدهید به یک جیــــــــــــــــغ خانه مان بر انداز واردشم و حال این افراد سیاه و مخوف و بگیرم و ضمنا ورود شما رو هم نیز اطلاع بدم .
لرد دامبی گفت :

برو به بینم چه کار می کنی والا
جیمز : بامب (افکت ترکیدن در ورودی )
همه پشت سر لرد دامبی وارد شدند .

عباس قادری داشت روی صحنه برنامه اجرا می کرد .

به زنم به تخته رنگو روت باز شده برو ......
جیمز جیغ زد و گفت :

اینکه می بینید ارباب بزرگ می تی کو.....شرمنده ارباب

ناگهان همه به سوی در ورودی برگشتند .(اجرای کنسرت عباس قادری انقدر زیبا بود که کسی متوجه شکسته شدن در نشد )

همه پاشدند و داد فریاد می زنند :

لردی جون خوش آمدی لردی جون خوش آمدی لردی جون خوش آمدی

فلش بک

لرد درحالی که بریک می زد رفت کنار سن و می گفت :
بی بالا بی بالا بیا بندری برقصیم از غم دنیا نترسیم

پایان فلش بک

ملت مرگ خوار


در قلمروی ما چیزی جز تاریکی دیده نمی شود !
اینجا قلمروی فراموش شدگان است !


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۲۰:۱۱ سه شنبه ۵ آذر ۱۳۸۷
#75

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۰ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از اين ستون به اون ستون فرجه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 254
آفلاین
- نه جلو نيا..نهه..نههه!..اهم نه يه لحظه صبر كن...

لرد دامبلي سرد درگم در بين ريشهاي انبوه و انباشته ي بدن جديدش به دنبال يه چيزي مي گرده كه سفته، درازه و نيروي خارق العاده اي داره..

- اهم همم.. ببينم تدي تو اين چوب منو نديدي؟
- چوب؟... چوب براي چي ؟ يادم نمياد تو كلاسا از چوب استفاده كرده باشي..
- نه اين روش جديده... تو بگرد چوب منو پيدا كن تا من برگردم..

و اين چوبدستي ياس كبود دومبول بود يا چوب سياه يا نخود سياه كسي نمي دانست!
لرد در تلاش بود كه مثل هميشه وقار و اصالت خودش رو در راه رفتنش نشون بده ولي بدن پير و خميده و خمود و چروك و به درد نخور دامبلدور زير ساختهاي لازم براي اينكار رو نداشت.

- يا لرد ..پيس... هوشت.. يا لرد...اينور..
- هان كيه؟... بليز.. آخر يه روزي بايد از دست تو اين دست راستمو ببرم خودمو راحت كنم.. كجا رفت اون همه اصالتي كه ميگفتن تو داري؟.. نمي فهمي نبايد منو لرد صدا كني؟.. بوق بر تو كروشيو..كروشيو..
- غلط ويژه كردم ارباب.. عفو كنيد كله ي مري بيشتر از اين ظرفيت نداره ..

لرد در صدد برآمد (!) كه مثل ايام قديم با چند خرچش سريع دور و اطراف رو زير نظر بگيره ولي بيماري خاموش دامبل او را بازداشت. پوكي استخوان ناشي از كلاس خصوصي و نخوردن شير در كودكي..!

- خررررچ..

- ارباب مي خواستم بگم كه خيلي ضايعست كه محفليا يه سوژه اي داشته باشن و ما هيچي نداشته باشيم.. يه حركتي بكنيد تا ما بيشتر به چشم بيايم..

مهره هاي نمي دونم شماره ي چند و چند بدن دومبول ازهم پاشيد و خلاصه به بوق رفت... لرد روي زمين افتاده بود و به زحمت سرشو به سمت بليز چرخوند و گفت:

- من نمي تونم هيچ حركتي بكنم ..فكر كنم قطع نخاع شدم...
- ولي اينجوري كه نمي تونيم به دنبال راز برگشتنمون به بدنهاي قبليمون بريم..
- فعلا ده نفره بازي كنيد من بايد با برانكارد برم بيرون زمين!
-:

و در دوردستها جيمز جيغ كشيد(براي تفريح!):


[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۲۰:۰۵ یکشنبه ۳ آذر ۱۳۸۷
#74

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۱ شنبه ۲۳ شهریور ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۲:۰۵ یکشنبه ۸ دی ۱۳۸۷
از آرامگاه سپید
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 131
آفلاین
خلاصه سوژه تا بدین پست :
طی یکی از نبرد های روزمره (؟!) بین محفلیون و مرگ خواران ، درگیری بین این دو جرگه به حدی رسید که جادویی بس عظیم میان مرگ خواران و محفلی ها تبادل شد و مرگ خواران و محفلی ها از لحاظ جسمی و روحی با یکدیگر عوض شدند! یعنی فلیت ویک به بلاتریکس و یا مورفین گانت به جیمز سیریوس تغییر پیدا کرد! هرچند اخلاقیات آنها عوض نشد!
(لیست کامل تبدیلی ها :مری با بلیز ، جیمز سیریش با مورفین ، فلیت ویک با بلاتریکس ، پیوز با نارسیسا مالفوی و دامبلدور د با لرد ولدمورت...)
بعد از این اتفاق سهمگین ، لرد ولدمورت که حال به دامبلدور تبدیل شده است به جسمش ( دامبل ) می گوید که کنفرانس های آدمیان سیاه و خفن در حال شکل گیری است و دامبل که حالا ولدمورت شده است باید در این کنفرانس شرکت کند!
حال ، مرگ خواران در خانه گریمولد سکونت گزیده و دنبال راه چاره ای هستند تا به شکل قبی خود بازگردند و محفلیون هم در راه رفتن به کنفرانس هستند.
و اینک ادامه ی ماجرا ...
---------------------------------------

خانه ریدل ها
_ هــــــــــــــای! همتون آماده این؟ این کنفرانس خز و خیل داره شروع میشه و ما دیر می رسیم.
آنی مونی با نگاهی متعجب به دامبل ِ ولدی خیره شد.
_ خز و خیل؟ یا لرد ... شما دارین به این کنفرانس به این مهمی میگین خز و خیل؟
_ اکسپلیار ... نه یعن کروشیو! حرف نباشه رعیت!

در همین موقع بلیز در قالب مری باود پایین میاد.
_ مای لرد! این لیست رو همین الان با کفتر برامون فرستادن! سفارشی بود! گمون کنم که لیست افراد حاضر در کنفرانس هست.
دامبل به آهستگی لیست رو میگیره و شروع به خوندن می کنه.

افراد حاضر در کنفرانس افراد سیاه و خوف :
- جاسم دراکولا.
- عباس قادری.
- بتمن.
- رابین هود!
- کوزت!(؟)
- هیتلر.
- لرد ولدمورت.

دامبل : مــــــــــــاع! بازم چیزی بود؟
مری یک نامه دیگه دستش میده.
_ اینو با باسیلیسک فرستادن! لیست کارهاییه که قراره در کنفرانس انجام بشه.
دامبل هراسان نامه دوم رو میگیره.

لیست کار های انجام شده.
-قرائت آیاتی چند از کتاب بیدل آوازه خوان!
-فرستادن سلام به روح بزرگوار همه سیاهان .
-برگزاری کنسرت بک استریت بویز ft عباس قادری !
-رو نمایی فیلم گلشیفته فراهانی!
-مبانی و آداب زن گرفتن توسط جادوگران سیاه و پلید.
-سخنرانی آدولف هیتلر.
- نبرد بین بتمن و رابین هود!

دامبل : نـــــــــــه! من نمی خوام!

چندی بعد!
محفلیون با ظاهر مرگ خواریشان رو به روی دری بسی بزرگ و ترسناک ایستاده اند. بر روی در ، لخته های خون دیده می شود و از آن طرف در ، صداهای هراسناکی به گوش می رسید ...

-----------------------------------------
این لیست کار های انجام شده در کنفرانس چیز گولاخیه ها! سوژه سازه!



Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۰:۲۶ شنبه ۲ آذر ۱۳۸۷
#73

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
لرد(دامبل)بر روی نزدیک ترین صندلی نشست و به مرگخواران(0هم اونایی که محفلین،هم اونایی که درستن)نگاه کرد.بارتی با تعجب به لرد خیره شد و سپس گفت:
بابا،حالت خوبه؟
لرد اول نگاهی از روی مهربانی،اما بعد از اخم بلا(فلیت ویک)،نگاهی از روی خشم به بارتی کرد و فریاد کشان گفت:
معلومه که خوبم.برده،برای چی اینو پرسیدی؟
بارتی ابروهایش را بالا انداخت و با لحن بچگانه و لوسی شروع به صحبت کرد:
چون اولا وقتی اومدی تو به آنی مونی کروشیو نزدی.دوما به مونتی نگفتی که اگر یک بار دیگه درمورد مارا صحبت کنه میکشیش،سوما به نجینی سلام نکردی و عجیب تر از همه،بجای این که روی صندلی بزرگ و طلایی که اون بالاست،رفتی روی صندلی عروسک من نشستی که تحمل وزتونو هم نداره.بازم دلیل بیارم؟
لبخند گشادی بر لبان لرد(دامبل) نقش بست. وی از صندلی کوچک بلند شد و بسیو صندلی بزرگ رفت:
میخواستم بدونم میفهمین یا نه.همین.




احمق!این چه ریختیه که برای خودت درست کردی؟ اینجا مگه سیرکه؟من با این ریش و پشمم مث صاحب سگا هستم که خودتو این جوری کردی؟
تانکس به آرامی بسوی دامبلدور(لرد)رفت و گفت:
بابا این تدی همشه وقتی ماه کامل میشه اینجوری میشه.
-مگه شما هر وقت ماه کامل میشه سیرک راه میندازین؟یا دامبل ...یعنی من وقتی ماه کامل میشه بایدبرم سگ بچرونم؟
تانک ابروهای خود را بالا انداخت و با تعجب گفت:
نه عزیز.یادت رفته این گرگینست؟
دامبل(لرد)که صورتش بسیار قرمز شده بود فریاد کشان گفت:
من از کجا بدونم؟این یارو گرگینست من باید بدونم؟من....
دامبل(لرد)برای لحظه ای مکث کرده و بعد،با لحن ارام و خجالت زده!!ای ادامه داد:
من...معلومه که میدونستم.گفتم یعنی شاید سیرک و اینا رو دوست داشته باشین برین ولی روتون نشه بهم بگین.گفتم خودم بگم کارتونو راحت تر کنم.همین.



اینجا نیست.اون جاست.میگم نکنهاتاقتونو فراموش کردین؟
-من؟نه باوو.اتاقم رو فراموش نکردم.رفتم اون تو ولی دیدم بجای یک پسر تو.پول....یعنی بجای اینکه تخت خالی باشه یک جونور چندمتری روش خوابیده.
آنی مونی لبخندی زد و گفت:
فربان نکنه دارین با من شوخی میکنین؟شما همیشه با مارتون میخوابیدین.
-با مار میخوابیدم؟امشب من باید با این کرم زیر یک پتو بخوابم؟
لرد(دامبل)با دودست بر سر خود کوبید و بسوی اتاقش راهی شد.
- میگم یالرد،یک چیزی رو یادتون نرفت؟
آنی مونی بعد از گفتن این جمله،دستان خود را جلوی چشمانش گرفت و منتظر ایستاد.بعد از چند دقیقه،لرد(دامبل)با تعجب گفت:
دستشویمو که رفتم،مسواک هم زدم.عکس مادرم که...یعنی عکس سالازار رو هم که بوسیدم.چیکار باید بکنم؟
آنتی با چشمانی باز تر از همینشه به لرد خیره شد و گفت:
کروشیو شبانتون؟؟




چیکار داری میکنی؟
-اوه تدی.دوباره درست..یعنی آدم شدی..دارم میبینم که این ریش رو باید زیر یا روی پتو بذارم.
-خوب مگه همیشه چکار میکردی؟
- اه...او...یک شب درمیون رو میذاشتم. ولی دیشب زود خوابم برد حساب شبا از دستم در رفت راستی،تو برای چی تو اتاق منی؟
تدی با بیحوصلگی نگاهی با دامبلدور(لرد)انداخت و گفت:
امشب نوبت منه.
-نوبت چیته؟
-نوبیت کلاس خصوصی
-این وقت شب؟اونم تو تخت؟
-مث هری وپرسی؟؟؟یادته؟
دامبلدور(لرد)با شنیدن اسم پرسی معنای "کلاس خصوصی" را فهمید.دامبلدور بودند سخت تر از آنی بود که فکرش را میکرد!باید زودتر راهی برای نجات پیدا میکرد.


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۲ ۰:۵۵:۱۴

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۹:۴۶ جمعه ۱ آذر ۱۳۸۷
#72

نارسیسا مالفویold**


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۰ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۴:۲۳ سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸
از یه دنیای دیگه !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 392
آفلاین
محفلی هایی که به شکل مرگخواران درآمده اند ، با ترس و لرز خودشان را به خانه ریدل رساندند . نارسیسا ( پیوز ) هنوز به بدن جدیدش عادت نکرده :
- وااااو ... بعد قرن ها دست و پا دارم ! رو زمین راه میرم . چه باحاله !

لرد ( دامبل ) محکم ضربه ای به پس سر نارسیسا زد :
- هی پیوز بوقی ! الان خوش خوشانته ! فردا گیر لوسیوس بیفتی می دونی باید چیکار کنی ؟

نارسیسا ( پیوز ) : حالا نمی شد من با بلیز دوئل می کردم ؟

بلیز ( مری ) : آره خوب ! اونوقت لااقل منم دچار چندگانگی و روان پریشی نمی شدم . از نظر علم روانشناسی جادویی ...

بلاتریکس ( فلیت ویک ) : ببین بلیز ... ببخشید ... مری ! الان وقت این حرفا نیست . بگین ببینم وقتی رفتیم تو باید چیکار کنیم ؟ هرکدوممون خصوصیات اخلاقی بدنی که توشیم می شناسیم ؟

لرد ( دامبل ) : من باید قدرت تحملمو ببرم بالا ! واسه آنیت ( اوه دختر عزیزم ) عشقولانسی خرج کنم . همشم بارتی رو تحمل کنم !

بلاتریکس ( فلیت ) : منم باید چپ و راست قربون صدقه لرد دامبلی برم

بلیز ( مری ) : منم باید یادم باشه دست راست اربابم و همش با ملت بحث کنم

پیوز : منم باید قربون صدقه دراک برم و هی تو مود کلاس و افاده و حرفای خاله زنکی بمونم !

و به عادت قدیم ، به سرعت به دیوار خانه ریدل حمله کرد تا از آن رد شود ولی محکم با دیوار برخورد کرد و خون از پیشانیش بر روی موهای طلائیش پاشید .

بلیز ( مری ) با بدجنسی خندید :
- خوشم میاد این بدنو حسابی از ریخت بندازی و وقتی به نارسیس پسش میدی هیچ شکل و قیافه درست و حسابی واسش نمونده باشه


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۸۷/۹/۱ ۱۹:۵۰:۴۵


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۵:۴۸ جمعه ۱ آذر ۱۳۸۷
#71

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
_ خيله خب تام! ميرم، تنها يا با بقيه مرگخوارا؟


لرد نگاهي به اين ور و اون ورش انداخت و چون اگه اين محفلياي تغيير شكل يافته نبودن، مي تونست به خوبي با چم و خم محفل و اعضاي اون بيشتر اشنا بشه، گفت:

_ معلومه كه بايد با همشون بري! آدرسشم طرفاي نورمنگارده!


اشك توي چشماي دامبل حلقه ميزنه و زمزمه ميگنه:

_ گريندل! اوه گريندل!!!


_ پيري شخصيت منو خراب نميكنيا! وگرنه هر چي مشنگ سر راهم ببينم مي فرستم پيش گريندل جونت! حواست جمع!



و در اين لحظه لرد و مرگخواراي تقلبي، راهي نورمنگارد ميشن و محفلياي تقلبي، توي محفل مي مونن تا ببينن چه خبره!


در اين لحظه آنيت وارد ميشه و رو ميكنه به دامبل و ميگه:


_ بلاخره تونستي اون بلا رو بكشي؟


فيلت( بلا) با عصبانيت ميره سمت آنيت و ميگه:

_ چـــــــــــــــــي گفتي؟؟؟


آنيت يه نگاه" بيشين بينيم باو!" به فيلت ميندازه:

_ جيغ جيغ نكن! هنوزم ياد نگرفتي وقتي من حرف ميزنم، باهاس ساكت باشششي؟ هنوز كه يادت نرفته دفعه پيش كه از اين فضوليا كردي، چن روز از سقف آويزون بودي؟؟ هان؟


ملت محفلي تقلبي:

آنيت رو ميكنه به پيوز، چشماشو ريز ميكنه و ميگه:

_ آخرين بارت باشه دور و بر اتاق من مي پلكي! وگرنه كاري باهات ميكنم كه آرزو كني واقعا مرده بودي! روشنه؟


و بعد به جيمز سيريش كه خواب الود بود ميگه:

_ تو! يه بار ديگه وقتي من خوابم جيغ بكشي، ديگه عمرا تعا آخر عمرت جيغ بكشي!... وقتي باهات حرف ميزنم، به من نگاه كن!


و چوبشو در مي ياره و يه كروشيو نصيب جيمز ميكنه كه بيچاره از خواب مي پره!

_ گوش كن دامبل، بابامي، باش! ولي اگه اين بلا رو براي من كت بسته نياري، عمرا برم برات زن ژاپوني بگيرم! فهميدي؟


لرد كه تا اين لحظه حرفي نزده بود، گفت:

_ اما دخترم، من پدرتم!

_ اينقد بابا دارم كه بودن و نبودنت يكسانه! ... مري! پاشو بيا!



مري( بليز) مي ياد جلو، و آنيت دستشو ميگيره!!!!!!!!!!!!!!

مري: !!!!!!!!!!

شق!

_ ديگه نبينم بخندي! خوش ندارم! بريم كه يه كاري برات دارم!


و با يك نگاه اينجوري===›› اونها رو ترك ميكنه!!!


فيلت: چه آنيت مهربوني! بريم ببينيم بقيه محفليا چجورين و اينجا چه خبره!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: روان خانه سیاه - سفید !!!
پیام زده شده در: ۱۸:۳۴ چهارشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۷
#70

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
جیــــــــــــــــــــــــــــــغ....ریش دارم...مو دارم. احساس میکنم بیناموس شدم...پسر بدین...پسر بدین.

بدن لرد ولدمورت از روی زمین بلند شد.دستی به ردای خود کشید و سپس به فرد ریشویی که روبرویش بود نگاه کرد:
تو منی...من توهم..نه!نه!من سالیان سال برای این که اون ریش سه و نیم متر بشه صبر کردم و حالا دقیقا روزی که 3:29 میشه این اتفاق میفته.تامی وای به حالت اگر ریشم...
دامبل(که تو ولدیه) دست از صحبت کردن برداشت و به خود خیره شد.وی در بدن لرد ولدمورت بود.در بدن تام ریدل!
دامبل دستای خود را بر روی سر کچل لرد،که حال سر او حساب میشد زد:
درست مثل کاشیهای مرلینگاه خونه ریدل صاف و لیزه.آخ تام.الان که بدن تو رو دارم میتونم تنها با خودم کلاس خصوصی بذارم.

جیمز هنوز با چشمان باز به آینه شکسته خیره شده بود.باورش نمیشد.نیاز شدیدی به چیزی!داشت.اما نمیدانست چی.بلیز که کمی آن طرف تر، خاک و خول را از روی خود پاک میکرد به زن زیبایی که روبرویش اسیتاده بود نگریست و سپس با دودست محکم بر کله خود کوبید:
وایی...ببخت شدم.بدن زیبامو با این عوض کردن!کمک....


لرد به بدن خود خیره شد و با عصبانیت گفت:
هیچ کس باور نمیکنه حرفامونو.بهترین کار اینه که چند روزی بریم جاهایی که باید باشیم.یعنی جاهایی که بدنامون باید باشن.من با بدن لگن تو میرم محفل،تو هم با بدن جیمز باندی و خفن من میری پیش مرگخوارا.گوش کن ببین چی میگم مردمک!من...یعنی تو فردا باید بجای من بری کنفرانس آدمهای سیاه و خفنز دنیای تاریکی. وای بحالت اگر گیج ویجی بزنی.خودت میدونی چون ریشت دست منه ...


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۸/۲۹ ۱۹:۰۱:۳۹

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.