خلاصهای از آن چه گذشت:این که تا بدین لحظه چه گذشته است بر نگارندهی این سطور نیز معمایی عظیم است! ولی در کل به این صورت بود:ملت خاکستری پاشیدن تو وزارتخونه هوکی رو دزدین آوردن یه جای خوفی که هر اسم دوس دارین روش بذارین. خلاصه اونجاهه که خفن بود ماله بروبچز خاکستری بود و بعدش یهویی شد مال امپراطور که خود امپراطورم نمیدونه چرا منتهی خب اونم بدش نیومد خودشم به این باور رسید که جا خفنه ماله خودشه. بعدش چند صد میلیون بروبچز کارکاروف با معاون وزیر ریختن که وزیر رو آزاد کنن و اون وسط یه غاری هم هست که مشخص نیس چرا هست ولی کلا هستش و شماها هم خیلی روش فک نکنین، همینه که هست. دیگه این که این چند صد میلیون حمله کردن و قرار بود یه جنگ خفن بشه که نشد و امپراطور پرت شد از بالای دیوار پایین و نارسیسا اومد داخل هوکی رو نجات بده و هوکی خاکستری شد و ایگور نجاتش داد و بچههای خاکستری دوباره هوکی رو گرفتن و طرفداران براد پیت ریختن و امپراطور بمب اتمی زد و مرلین یه وقتایی از بالای کوه یخ پرت شد و این وسط ششصد تا اتفاق دیگه هم افتاد رسیدیم اینجا که در نهایت هیچ فرقی نکرده و راستش مطمئن نیستم هوکی دست اتحاد خاکستریه یا نه و الان کی کجاست در نتیجهگیری اخلاقی:
ما هوکی رو گرفتیم
شخصیتای طرف ما: من - سالازار - کریچر - اسکاور - مرلین – سیریوس - ونوس
ملت مرگخوارا میخوان آزادش کنن شخصیتای اونا: بلیز - نارسیسا - کارکاروف و ارتش چند صد ملیونی مرگخواران
پست آخر رو بخونین ادامش رو بنویسد!
به همین راحتیامپراطور و سالازار تنها داخل یه اتاق کاملاً تاریک نشستن دارن تلویزیون تماشا ميکنند.
امپراطور: چرا؟!
سالی: چرا چی امپی جونم! یه مشت چسفیل بده بیاد! کنارته!
یه کادر نوری مثل لای در که باز شده و نور مييوفته تاریکی رو روشن میکنه.
ونوس: پففیل! پسرای گندهی بیادب! بعداً تازه ادعا میکنن افت هم نکردن! اَه!
امپراطور: چرا ما نشستیم داریم تلویزیون نگا میکنیم؟
سالی: چون باحاله!
تلویزیون به شکل برفکی لوسیوس مالفوی رو نشون ميده که داره با حرارت آزمایش بمبهای اتمی رو گزارش میکنه و بعد که بمبه میترکه تلویزیون هم خاموش ميشه.
امپراطور: اوکی خب این باحاله! چرا مرلین خودش رو براد پیت معرفی کرد و طرفداران میلیونی برادپیت ریختن اینجا و همشون کشته شدن؟!
سالی: چون خوشتیپه خب! یه مشت از اون تخمهها بده!
کارکاروف از جلوی تلویزیون رد میشه و روشنش ميکنه. داخل تلویزیون هوکی رو نشون میده که داره هلیکوپتری ميزنه و مرگخوارا دارن پشتش رپ میخونن.
امپراطور: من حس ميکنم یه سری چیزا اینجا غیر عادیه نه؟! مرلین کجاست؟
سالی: به هیچوجه! یه مشت از اون کرانچیا بده! مرلین داره توی قطب با مرگخوارا مبارزه ميکنه و با ریشش اونها رو به اطراف پرت میکنه ولی متأسفانه همین باعث شکستش هم خواهد شد.
امپراطور و سالازار این بار دو تایی با هم روی یه کاناپهی بزرگ داخل غار هستند و سیریوس جلوشون داره با موتور دور درجا ميزنه.
سالی: خیلی زیباست مگه نه! یه مشت از اون پفکا بده...! همون بقله!
امپراطور: همچی اینجا یه کم غیرعادیه....
از ته غار صدای یه عالمه فریاد به گوش ميرسه و یهویی صدها میلیون مرگخوار داخل غار رو پر میکنن و کاناپهی سالی و امپراطور رو بلند ميکنن و بعد از سوراخ کردن سقف و رفتن بیرون به طرف بالا پرواز ميکنن. بلیز از کنارشون با کپسول آتشنشانی در حالی که داره سعی میکنه ته جاروی ایگور رو خاموش کنه عبور میکنه.
امپراطور: نه به جان خودم یه کم همچی عجیبه... خیلی به نظر سورئال ميرسه...
یکی از میلیونها مرگخوار کلاهپوشش رو ورميداره و به امپراطور نگاه ميکنه.
امپراطور: مای گاد! تو که...
بووبو: پسامدرن فرزندم! پسامدرن!
و دوباره بین جمعیت گم میشه.
سالازار: بیخیال! یه فال از اون هندونه بده... همون وراست...
امپراطور: کارد بخوره به اون شیکمت! چقدر خوراکی داری! بیا اصلاً خودت وردار!
سالازار: خیله خب بابا چرا عصبانی میشی! اصلاً من رفتم
و سالازار خودش رو از روی کاناپه که توی هوا با صدها میلیون مرگخوار داره پرواز میکنه به پایین پرتاب ميکنه!
امپراطور: یه کم مشکوکه جریانات...
یهو همه جا رو نور میگیره و امپراطور هیچجا رو نميبینه. وقتی دوباره چشماش به نور عادت ميکنه توی یه اتاق با در و دیوار سفید ایستاده. جلوش یه نفر با لباس سیاه و صورت پوشیده ایستاده. امپراطور یه پاش رو عقب میذاره و گارد دفاعی میگیره.
- بهت گفته بودم همچی عوض شده! تو هیچی از شرایط جدید رو نمیفهمی! تو دیگه اینا رو درک نمیکنی!
امپراطور: تو کی هستی؟!
- یعنی تو نميدونی؟ یا نمیخوایی بدونی؟! به اطرافت نگا کن! از اتفاقاتی که گذشت چی فهمیدی؟ دیگه برای درست کردنش دیر شده!
داخل دیوار سفید مثل این که سایه افتاده باشه یهویی یه در سیاه ظاهر میشه.
- با من بیا.
امپراطور: با تو تنهایی بیام تو اون اتاق تاریکه!؟ بچه گیرآوردی؟!
امپراطور دستش رو مشت میکنه و یه ورد زیر لب میخونه. منتهی هیچ اتفاق خاصی نميیوفته!
- هه هه هه!
و مرد سیاهپوش داخل در مشکی ميره و در مشکی پشت سر اون ناپدید میشه. کمکم نور اتاق کم میشه و اتاق به شکل تالار داخلی قصر خاکستری درمیاد.
امپراطور به صورت محو جلوش سالازار رو ميبنیه که داره محکم تکونش ميده و همینطور هی بهش چک میزنه.
سالازار: هوی کجایی! بیدار شو امپی! الو؟!
آواداکداورا!
امپراطور: آييييييييييييييييي! رفت تو چشم! این چه صدا کردن آدمه!
سالازار: صدا کردن چیه! یه ربع ایستادی اینجا خشک شدی داری در و دیوار رو نگا میکنی! فک کردم ایستاده مردی خواستم تست مطمئن بشم!
امپراطور: سالی یه الهام خیلی بد داشتم!
سالازار: چی؟! بگو؟! من تمام قسمتهای سریال یورزاسیف رو دیدم! تعبیر خوابم حرف نداره! مثل همون یارو که به زور سیاهش کردن خفنم!
امپراطور: اسکرول کن بالا بخون!
سالازار: هوووم! خواب آشفته است! خیله خب اونطوری نگام نکن! قبوله نیست! ولی تعبیر ندارد!
هوکی: تعبیرش اینه که پستای ملت خیلی شیر تو شیره و دهنت ... و تو خیلی به... و همینطور اون رفته ... تا... و تو ... میزنی!
سالازار: آره منم میخواستم همین رو بگم! البته نه در این حد رُک!
امپراطور: خیله خب! حالا که اینطور شد تمومش ميکنیم!
سالازار: پس صدها میلیون مرگخوارا و ساحرههای کنار استخر چی میشن؟!
امپراطور به سالازار توجهی نمیکنه و مستقیم میره سمت بالکن.
امپراطور: ســـــــــــــــــوت! هی اسکی! سیریش! کریچ! بچهها نمایش هوایی دیگه بسه بیایین پایین!
سیریوس سوار بر موتور در حالی که اسکاور و کریچ روی شونههاش وایستن
و دارن با یکی از طیفهای میلیونی مرگخوارا مبارزه میکنن دور میزنه و به سمت قصر برمیگرده.
امپراطور: چند لحظه...
هوشت!
هیوشت!امپراطور با مرلین ظاهر میشه!
امپراطور: خیله خب اینم از مرلین! این غاره که به زیر چادر ایگور اینا ميرسه انصافاً به دردمون خورد!
سالازار: د د د چی کار داری ميکنی؟! چرا هوکی رو داری باز میکنی؟!
امپراطور: بسه دیگه بابا! میدونی چقدر طول ميکشه صدها میلیون مرگخوار رو بکشیم؟!
هیووششششت! (یک جور غیب و ظاهر شدن گروهی)همه داخل اتاق وزیر ظاهر میشن. امپراطور هوکی رو از گردن ورمیداره میذاره روی صندلیش.
امپراطور: اسکاور! دستمالیش کن برق بیوفته! سالازار کلاهش یادت نره! مرلین جان دستشویی اونجاس! سیریش توئم برو انباری رو یه سر و گوشی آب بده! بعدش همتون باهم بیایین نقشهی حملهی جدید به وزارتخونه رو طراحی کنیم! اینبار دیگه جا ندارن صدها میلیون مرگخوار بریزن اینجا و یه بارکی وزارتخونه رو میاریم پایین! باز هم میبینیمت هوکی آهاهاهاهاها!
ویرایش شده توسط امپراطور تاریکی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۲ ۲:۱۶:۰۱
ویرایش شده توسط امپراطور تاریکی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۲ ۲:۲۴:۲۶