هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: متروی لندن! (مقر زیرزمینی اتحاد خاکستری!)
پیام زده شده در: ۲۳:۱۲ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۷
#10

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
امپراطور: گیملی! لگولاس! آراگورن! تیراندازی کنین بچه‌ها!

ملت: هووووم؟!

سالازار: من گرفتم امپی جون! اینا اسامی رمز عملیات‌های مختلفه! تمام عملیات‌ها رو باهم شروع کنید!

امپراطور: هاااان؟! اون چیه؟! چرا داری باند میاری؟!

(صدای آهنگ کارگاه علوی ۲ توی غار پخش و چندین بار اِکو می‌شه!)

کریچر: ایول! من می‌دونستم بالاخره پست‌های ما از غرب‌زدگی خارج خواهد شد و هویت وطنی خواهند داشت!

اسکاور: من مشکلی با موسیقی وطنی ندارم ولی امپراطور معمولاً توی این صحنه‌ها موسیقی اکشن می‌ذاشت...

سالازار: خب اینم اکشن داخلیه!

امپراطور: این کارا چه معنی داره؟! این سوژه‌ها رو کی تعیین کرده؟! این آقاهه کیه داره جلد دوی ارباب حلقه‌ها رو می‌ده به من؟! چرا به گندالف حمله نمی‌کنین؟!

مرلین: اون نماینده‌ی بنیاد تالکینه! می‌گه که آراگورن توی اون صحنه تیرکمون نداشت و نمی‌تونست تیراندازی کنه!

امپراطور: هااا؟! عله؟! تو این‌جا چی کار می‌کنی؟!

پاتر: عمراً! من آتشفشانم! تو حق نداری دیگه فروم ارباب‌حلقه‌ها بزنی و از سوژه‌های اون استفاده کنی و سعید رو دوباره مدیر انجمن کنی! به خاطر همین مجبورم...

امپراطور: نه! نه! همچی ولی اون نـــــــــــــــــه!

پاتر: ... مجبورم دلایل اخراجت رو برات توضیح بدم....!

امپراطور: نـــــــــــــــــــــــــــــــــــه!

چندین ساعت بعد

پاتر: این بود خلاصه‌ای از دلایل اخراجت!

تد تانکس: سلام جناب پاتر! تدتانکس هستم!

پاتر: مهم نیست کی هستی! در سطح من نیست با کاربران معمولی و تازه‌کار مراوده داشتم باشم! اگه خواستی امضاء بگیری با وقت قبلی با منشیم تماس بگیر...

هووووووووووووووشت

امپراطور: آخیش رفت! هی سالازار! چی کار می‌کنی؟! این آهنگ کارگاه علوی ۲ هنوز ادامه داره؟!

سالازار: آره با مری و ونی داریم میکسش می‌کنیم! سوژه به این باحالی رو داری؟!

امپراطور: من حس مي‌کنم این‌جا دیگه داره زیادی شلوغ می‌شه! ولی خودمونیم گندالف عجب صبری داره! پنج ساعت و خورده‌ایه وایستاده داره نور می‌ده منتظره ما بهش حمله کنیم.


سالازار: راستی امپی اون مدت که عله داشت دلایل اخراجت رو توضیح مي‌داد این آقایی از سروش سیما اومد گفت باید ۵۰ میلیون گالیون هزینه نقض کپی رایت کاراگاه علوی و تکنولوژی‌های به کار رفته توی اون رو بپردازید. من از طرف تو امضا کردم قرار شد از حسابت کسر بشه!

امپراطور: چه عجیب!

و ناگهان نور عصای گندالف خاموش مي‌شود.


اسکاور: بچه‌ها من داشتم از بالا می‌يومدم این سیمه تا این‌جا کشیده شده بود از برق کشیدمش! فک کنم یکی از پروژکتورها رو یکی دزدیده تا این‌جا آورده!


سالازار: وای خدای من! اون‌جا رو! گندالف به ما حمله کرده! ونی‌، مری، مرلی، اسکی، کری، تدی، امپی، سری، سالی!!! حملـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!

امپراطور: نه این سوژه خیلی ....

و همه از روی امپراطور که دستش رو به نشانه‌ی ایست بالا آورهد بود رد شدند و به سمت مودی/گندالف/برادپیت هجوم بردند.


!ASLAMIOUS Baby!


Re: متروی لندن! (مقر زیرزمینی اتحاد خاکستری!)
پیام زده شده در: ۲۲:۰۰ پنجشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۷
#9

الستور مودیold3


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۰۶ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ شنبه ۱۸ دی ۱۳۸۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 55
آفلاین
مودی اروم اروم از پله های تونل میاد پایین...
همه جای تونل پر از اسکلت بچه هاییه که همچنان منتظرن یکی یه حرفی بزنه...
مودی:اینجا مقره یا مقبره؟! مشکوکه...به هر حال اومدم که یه حرفی زده باشم که طلسم باطل بشه!
با این حرف مودی انگاری که طلسم باطل شده باشه همه به حالت عادی برگشتند...
چون مودی رو به روی پروژکتوری که توی تونل بود واستاده بود، هیچ کس نمی تونست صورتشو ببینه...
همه که کلا همه سوژه ها رو باهم قاطی می کنن و مخشون عجیب در گره زدن همه چیزا به هم، استاده...سریع یاد فیلم "ارباب حلقه ها داستان دو برج" افتادن و شروع کردن کیلو کیلو پست زدن!


همه: این گندالفه!( تریپ وسط ! فیلم دو برج تو جنگل!)
همه 2: از سمت شرق هم اومده...نزدیک سپیده دم هم که هست، پس نیروی کمکی اورده(تریپ اخر فیلم دو برج تو جنگ!)
ونوس هم تند و تند لیست سوژه ها رو از اول سایت تا حالا مرور می کنه ببینه کدومو از قلم انداخته!
مودی هم که چون می دونست همه فکر میکردن مرده و هیچ کس فکرشم نمی کنه زنده باشه...و تازه اگرم فکرشو می کردن با این قیافه جدید که شبیه برد پیت شده، هیچ کی نمی شناستش،تریپ بچه پرروو گی! همون جا واستاده بود!



Re: متروی لندن! (مقر زیرزمینی اتحاد خاکستری!)
پیام زده شده در: ۱۸:۵۲ سه شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۷
#8

شاهزاده خالص


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۵۲ سه شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۵۷:۵۶ پنجشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 460
آفلاین
ونوس: خب امپراتور چرا ناراحت می‌شی؟ تو یه سوژه بگو تا ما ادامه بدیم.
امپراطور: :angry: ونوس من چند بار باید بگم که اسم من رو با "ت" ننویسین. من از "ط" دسطه دار بیش‌طر خوشم میاط. بعدش هم مگه من باید سوژه بدم به سایت؟
اسکاور: من یه ایده‌ی توپ و بترکون دارم، بگم؟
امپراطور: بوگو
اسکاور: ما می‌تونیم این‌جا یه کارخونه‌ی بزرگ دستمال بزنیمو اون رو انقدر گسترش بدیم تا به کارخونه‌ی حوله، حوله‌ی حموم و حتا گلیم یا فرش و یا اصلاً موکت تبدیل بشه. هم ایده‌ی نو یی‌اه، هم جذاب و جالبه.
امپراطور: هن؟
همه: تصویر کوچک شده
سالی: من می‌گم یه جزیره بخریم و 700-800 تا گرگ‌نما رو بببریم توش و یه ارتش از گرگ‌نماها درست کنیم.
در این لحظه مرلین می‌پره وسطو می‌گه: هوی بوقی! این ایده برای سایت منه! عمرا بذارم تو جادوگران ازش استفاده کنین. خودم رو کشتم بیست و یک فصل ترجمه کردم گذاشتم رو سایتم که به عنوان بزرگ‌ترین مرجع فارسی "درن شان" شناخته بشم. حالا اون دکترتون کتاب منو چاپ نمی‌کنه دلیل نمی‌شه که شماها هم بخواین از ایده‌های سایت وزین من سو استفاده کنین. اگه بخواین همین طور ادامه بدین از این‌جا می‌رم سایت خودم و با پیام یه گروه ترجمه دیگه راه می‌اندارم ها! اون علی‌رضا رو هم می‌ذارم مدیر بخش ویرایش. من به شما بگم که ....
سالازار: باب! یکی این رو از برق بکشه. بی‌چاره بدجور قاطی کرده.
سیریش: فکر کنم از عوارض نشت و برخاست با پیام‌اه.
مری باود: وای! چه بچه‌های بی‌ادب‌ای هستین شما! در حضور یه خانوم محترم که این الفاظ رو به کار نمی‌برن.
کیریچر: کدوم الفاظ رو؟
مری باود: همین پ.ی.ا.م که گفتین دیگه؟ می‌دونین چه‌قدر بده؟
امپراتور: چه قدر؟
مری باود: خیلی
سیریش: نه بابا!!!
مری: جون تو
در این لحظه اسکاور به مانند پاتر فوران می‌کنه: واسیا ببینم سایت رو خاله‌بازی کردین!
کیریچر: جسارت ما رو ببخشید ای استاد اعظم خاله بازی. ما در محضر شما کم‌ترین خس ایم.
اسکاور با نگاه غضب آلود: این یکی رو دارم برات. به سیریش بگم یه دستورات‌ای بهت بده که هیپوگریف‌های آسمون به حالت گریه کنن.
امپراطور: البته از وقتی وزیر جن شده، همون هیپوگرف‌ها هم حرف می‌زنن. ولی بی‌خیال! انگار داشتی یه چیزی می‌گفتی
اسکی: آها! آره. بچه ها به من بگین ببینم این کلمه‌ی پیام رو کی اختراع کرد؟
همه با هم زمزمه و پچ‌پچ می‌کنن. بالا خره ونوس به نمایندگی از همه می‌گه: فکر کنیم خودت ابداع‌اش کردی.
اسکی: آباریکا.... حالا خودم هم اعلام می‌کنم که این کلمه هیچ بار منفی که نداره. تازه‌شم کلی بار مثبت داره. پیام خودمون هم که تو یو‌اس‌آ ... هاهاها.
ونی: یعنی چی؟ پس ارزش‌هامون چی می‌شه؟ تو هم داری به ماها پشت پا می‌زنی. این از اون مدیرا که بهمون فروم ندادن این هم از تو .... ای خائن
شیرین 666: یعنی فروم در خطره؟
بلو استار: شیرین چندبار نظر می‌دی؟
سیریش: هان؟ اینا دیگه کی‌ان؟ این‌جا چی‌کار می‌کنن؟ اپلاً چی دارن می‌گن؟
امپراطور در حالی که صورت‌اش قرمز شده: اٍ.. ببخشید بچه‌ها. اشتباه شده. چیزه! این قالب آکادمی رو می‌خواستیم عوض کنیم. به جای این که بهتر شه داغون شد. الآن هم اخلال سرور داریم و کل مطالبمون رو سایت‌های مختلف پخش شده. این هم یه تکه‌اش بود که افتاده رو جادوگران. خدا این ای107 رو نعلت کنه که ثیم براش گیزر نمی‌آد.
ناگهان در گوشه‌ای از غار مترو شعله‌ای روشن می‌شود و هیبتی در آن نمایان می‌شود. آن شخص چند قدم به جلو می‌نهد. پس از این که به چند قدمی اعضا رسید می‌گوید: سلام دوستان!
همه با دیدن او خوش‌حال می‌شوند
سیریش: اه این که همون شاهزاده خودمون‌اه!
اسکی: البت الآن شده تد تانکس
سالی: آره این یارو همون ضایه‌هه‌است
امپی: آره! یادته با هم بتل‌فیلد بی‌پایان زدیم
ونی: این همون نیست که همش از نشر زهره طرف‌داری می‌کرد؟
مرلین: ریشت پایسته باد رفیق!
مری با لحن جوجه تیغی فصل شکار: "گفت رفیق!"
تد: هوووومک! حالا باید دونه دونه ابراز وجود کنید.
کیریچر: نه ارباب، من ابراز وجود نمی کنم به انسان‌هایی پست و فرومایه چون تو. ای ماگل
امپی: چی‌شد که اومدی این‌جا؟
تد: بچه خبردادن که دور هم جمع شدین. گفتم بیام با هم بریم این وزارت‌خونه رو بگیریم. سایت رو هم آتش‌فشان زدایی کنیم.
تد نگاهی به یچه‌ها کرد و گفت: فقط همین‌ایم؟
اسکی: آره دیگه. می‌خواستی چند تا باشیم
تد: ولی با این افراد کم که نمی‌شه وزارت‌خونه گرفت.
مرلین: می‌خوای با یه پلک زدن خشک‌ات کنم تا ببینی می‌شه یا نه
تد: هر چی شما بگین ولی به نظر من ما به این افراد هم نیاز داریم. حالا چه حقیقی، چه مجازی. مطمئن ام اگه مجازی پیش‌بریم بعد یه مدت واقعی می شه
تد همه را دور هم جمع کرد و گفت:‌ همین اکیپ خوبه. ولی این‌ها هم باید به جمع ما اضافه شن:
اعضای حزب، اعضای نیوچرچ، خبرگزاری EDNS و نیروهای نوشابه ای. این نظر من بود. اگه شما نظر دیگه ای دارین بگین.
بچه‌ها همه به هم نگاه می‌کنن و منتظرن که یکی حرف بزنه


تصویر کوچک شده


Re: متروی لندن! (مقر زیرزمینی اتحاد خاکستری!)
پیام زده شده در: ۱۱:۴۲ چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۷
#7

ونوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ شنبه ۹ اسفند ۱۳۹۹
از کاخ المپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 385
آفلاین
هومک... سالی دوستت داریم! موجود خوش قول با برنامه! بوق بوقی !!!

***

امپراطور لبخندی زد.چنان به نظر می رسید که اندیشه ای را در سر می پروراند.لبخند گرمی صورتش را در برگرفت و به طرف صندوقچه ی کوچکی رفت که کنج اتاقک قرار داشت ..

در همون لحظه :

فیــــــــــــــشـــــــــــــــت!!!!

فردی صورتی پوش سرفه کنان در شومینه ی مقر ظاهر میشه!!!

ونوس : اه اه اه ایش !! اینجا چقدر خاک داره! پس دستمالای اسکی به چه دردی می خورند؟جادوگرای کثیف بی نزاکت!

امپی : تو اینجا چیکار می کنی ؟ اینجا مقر اتحاده! آداس چند متر اونورتره!

ونوس : خودم می دونم!وای مری چه کرم صورتی قشنگی

مری : آره ولی حیف رنگش سبزه

ونوس : سبز؟ سبز چیه این صورتیه ! فقط چشماش سبزه !ای جان عین نگاه علــــ ... یعنی ببخشید عین چشمای پاتره


سالی : موافقم ! دیدید من که از اول گفتم سبز نیست

امپی با حسرت یه نگاه به صندوقچش می ندازه : بگو چی کار داری زودتر برو !

ونوس : هوممممم... تو آداس یه فقره اعدام داشتیم منو فرستادن سالی رو ببرم

سالی : نـــــه!!! به جای من مرلینو ببر!!! ببین ریشش چقدر بلنده! همزمان می تونید چندتا اعدامو با هم اجرا کنید

ونوس : اه اه بی فرهنگ نشو!!! عمرا! من خودم دیدم مری لین وقتی از مرلینگاه میاد دستاشو با ریشش خشک می کنه

همه :

امپراطور : من باید چند بار بهتون بگم که سوژه ها رو عوض کنید؟!

ونوس : ایول ! عوض کنیم

و خم میشه و یه سیم سرور دراز از جورابش می کشه بیرون!

سالی درحالی که داره لوله ی آفتابه ی مرلینو با دندون امتحان می کنه : ایول!مرلین این از طلای نابه؟

مرلین در حال چرخیدن روی یک پا : نه بابا آب طلاست !!! اصلش همون آفتابه قرمزه قدیمیمه!

سالی : ایی !! خب زودتر می گفتی نکنمش تو دهنم

اسکاور از تو سیاهی میاد بیرون ، ولی چون خیلی سیفیده اصلا شبیه سوژه ی شیکم نمی شه!!! ( یه اسمایلی ما واسه این داشتیم! کوش ؟ برش داشتید؟ )

سیریش : کمک ! من تو سوراخ کلید گیر کردم!

کریچر : آقا به من سوژه نرسید!

ونوس در حالی که داره با سیم سرور دور شکم امپی رو اندازه می گیره : خب تو هم سوژه خواستگارای منو وردار نخیر باید یه ساید بای سایدشو بگیریم

امپراطور : ونوس داری چی کار می کنی؟

ونوس : حالا که قراره سوژه ها رو عوض کنیم باید تو به جای سالی بری تو یخچال آداس

امپراطور : بیرون ! همه بیرون!!


*
ببخشید با عجله یه چیزی نوشتم که مترو پست بخوره طلسمش شکسته شه!!! اگه خواستید میتونید سوژه جدید شروع کنید


ویرایش شده توسط ونوس در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲۵ ۱۲:۴۷:۲۶
ویرایش شده توسط ونوس در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲۵ ۱۲:۵۰:۰۳
ویرایش شده توسط ونوس در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲۵ ۱۲:۵۵:۲۱



Re: متروی لندن! (مقر زیرزمینی اتحاد خاکستری!)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۱ یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۷
#6

بلاتريكس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۱ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ جمعه ۲۸ اسفند ۱۳۹۴
از ما هم شنیدن...
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
امپراطور به سالازار اشاره ای کرد و بعد با وقار به طرف اتاق کوچکی رفت که در گوشه ی دالان قرار داشت.در همین لحظه مری در حالی که کرم سبز رنگ را در دست داشت نیشخندی زد و با حالتی ابلهانه پرسید :
_امپی امپی،میشه یه بار دیگه توضیح بدی که باید چی کار کنیم؟

امپراطور با عصبانیت همانجا ایستاد.سالازار با خونسردی به کریچر خیره شده بود که سرش را به دیوار می کوفید و سیریوس هم که عصبی می نمود منتظر واکنش امپراطور بود.امپی به مری نگاه کرد که همچنان لبخند به لب داشت و منتظر پاسخ بود
_مری ،به نظر خودت من این همه مدت چی داشتم می گفتم؟

مری لبخندی زد وکرم سبز رنگ را به سیریوس داد.سپس موهایش را تاب داد و چشم هایش را باز و بسته کرد.سپس با صدایی نسبتا بلند گفت :
_داشتید می گفتین که بریم هوکی رو بیاریم برای خودمون که از کرم خوشکلمون مراقبت کنه.برای این کارم از سیریوس سنگ خور استفاده می کنیم.درست گفتم؟

امپراطور که از خشم سرخ شده بود به سیریوس نگاه کرد و بعد سیریوس که گویا متوجه چیزی شده بود ابروانش را بالا انداخت و با حالتی اشفته گفت :
_ما قراره بریم طبق برنامه ای که امپی گفت عمل کنیم.تو هم بهتره همینجا بمونی مری.الان فهمیدی چی شد ؟
_اوهوم،خوبم فهمیدم.شما به من الان گفتین که اینجا بمونم تا یه ساعت دیگه که این کرمه بیدار شد و غذاشو دادم دوباره بیام پیش شما.
_ نه مری ،دقیقا نفهمیدی که باید چی کار کنی .بذار برات توضیح بدم.
_چرا باید برام توضیح بدی؟
_خب چون تو نفهمیدی.
_چرا خب من نفهمیدم؟مگه شما ها نفهمیدید؟
_چرا ما فهمیدیم ولی تو نفهمیدی مری.
_چرا شما فهمیدید و من نفهمیدم ؟لابد یه دلیلی داره که شما می فهمید من نمی فهمم.
_ اصلا ولش کن ،همون کاری که دوست داری انجام بده .

مری با لودگی لبخندی زد و به فکر فرو رفت. اعضای گروه اتحاد به دنبال امپراطور به طرف اتاقک کوچکی رفتند که رموز بسیاری در ان نهفته بود.

مایل ها ان طرف تر ،دفتر وزارت هوکی :

هوکی جن کوتاه قامت پیر ،با خستگی روی صندلی پشت میزش نشست و در حالی که دو فنجان قهوه ظاهر می کرد اهی کشید .سپس فنجان دیگر را به بلیز داد و در حالی که سعی می کرد به میز برسد گفت:
_می دونی بلیز،می گم بهتر نیست از وزارت کنار بکشم.این شبا دارم خوابای بدی می بینم.

بلیز پوزخندی زد و بعد فنجان قهوه را برداشت و در حالی که فکر می کرد لیوان ابی را سر می کشد گفت :
_نه مطمئن باشید ..هیچ اتفاقی نمی افته هوکی! اینا اثر اخرین باریه که مری رو دیدین.برای همین همش کابوس می بینی.

سرجاشون! مقر اتحاد خاکستری :

_خب سالازار ،فهمیدی که باید چی کار کنی نه؟ تو مسئولیت رسانه هارو به عهده داری.فراموش نکن که مهمترین کار ما در اختیار گرفتن اوناست.

سالازار با وقار به امپراطور نگاه کرد و بعد با صدایی که غرور اسلیترین در ان موج می زد گفت :
_ولی من باید رییس باشم امپی،من باید بگم چی کار کنیم و اینا.
_ کی این چیزا رو بهت یاد داده سالازار؟
_خب به خاطر این که من جد توئم و اینا دیگه.
_کاری که گفتم انجام بده.این حرفا ماله ما نیست.

سیریوس که یکی از دستمال های اسکاور را برداشته بود با انزجار ان را بویید و بعد با لحنی محکم گفت :
_من فکر می کنم که این کرم کوچولو ،نتونه خیلی کمک کنه.بهتر نیست که از روش بهتری استفاده کنیم؟مثلا از مورچه های ویرانه های قصر بلک؟

کریچر به سیریوس نگاه کرد و بعد در حالی که سرش را به دیوار می کوبید گفت :
_من مطمئن هستم که شما قبلا قول داده بودید دیگر کلاس نگذارید ارباب ،این قدر هم پز خانواده تان را ندهید ارباب ،چون شما دیگر از ان خانواده بیرون امدید ارباب.حالا کریچر خود را تنبیه کرد که از این حرفا به شما زد ارباب.

اسکاور اهی کشید و جعبه ی دستمال هایش را جمع کرد.سپس با صدایی که نشان می داد کلافه شده است گفت :«کریچر ،باز تو جوگیر شدی؟»
_اهین.خب جدا از این حرفا ،به نظر من بهتره از همین کرم کوچیک استفاده کنیم.فقط امپی ،خیلی وقته ساکتی..به نظرت باید اول از کجا شروع کنیم؟

امپراطور لبخندی زد.چنان به نظر می رسید که اندیشه ای را در سر می پروراند.لبخند گرمی صورتش را در برگرفت و به طرف صندوقچه ی کوچکی رفت که کنج اتاقک قرار داشت ..


وقتی شب برمی خیزد
دنیا را در خود پنهان می کند
در تاریکی غیرقابل رُسوخ
سرما بر می خیزد
از خاک
و هوا را آلوده می کند
ناگهان...
زندگی معنایی جدید به خود می گیردl


Re: متروی لندن! (مقر زیرزمینی اتحاد خاکستری!)
پیام زده شده در: ۴:۴۰ یکشنبه ۲۲ دی ۱۳۸۷
#5

دارک لرد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۱ سه شنبه ۱۶ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱:۳۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱
از پیش دافای ارزشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 821
آفلاین
- چه عجیب!

امپراطور از دور میز وسط سالن دور شد و به اطراف نگاه کرد.

- هوووم جای خوبیه... البته خیلی جای عجیبه! راستی سالازار آمار مهندس پروژه رو گرفتی؟!

سالازار کماکان به پرزنتشین کرم‌هاش داره ادامه می‌ده:

این کرم نارنجیه رو می‌بینین بچه‌ها؟ رمز موفقیت ماست!

کریچر: این سبزه!

سالازار: جن‌های خونگی کوررنگی دارن!

سیریوس: به نظر منم سبزه!

سالازار: افراد خانواده‌ی بلک هم بیماری آستیگمات موروثی دارن!

اسکاور: من نمی‌خواستم چیزی بگم ولی به نظر منم سبزه!

سالازار: مواد شیمیایی دستمال روی توئم اثر گذاشتی!

سریوس: سبزه‌ها

سالازار: تو با گرگ‌ویژن مي‌بینی!

امپراطور: سالازار...

سالازار: چیه؟! لابد کرمه سبزه؟!

امپراطور: نه خب اون که عجیبه چرا سبزه! منتهی کلاً عجیبه که کرمه چطوری قراره ما رو به هوکی برسونه؟

و برای لحظاتی همه به فکر فرو رفتند.

کریچر: همه‌ی زمین رو می‌خوره و ما از زیرزمین وزارت‌خونه حمله می‌کنیم به اون‌جا؟

اسکاور: کرم رو می‌اندازیم لای دستمال و وقتی هوکی فین کرد میره تو دماغش و اون رو خفه می‌کنه؟

سیریوس: کرمه وقتی ماه کامل شد تبدیل به گرگینه میشه و به وزارت‌خونه حمله می‌کنه؟

امپراطور به نظر عجیب می‌رسید.

سالازار: راستش من نظرم این بود که واسه گودبرداری ازش استفاده کنیم و کلی درآمد کسب کنیم و بعدش با پولش توی گرینگوتز سرمایه‌گذاری کنیم و بعدش از سود سهامش یه شرکت جعلی صادرات و واردات باز کنیم و بعدش با وزارتخونه قرارداد اختصاصی ببندیم و بعدش طی یه پروسه‌ی چندین ساله تمام تجهیزات وزارت‌خونه رو ما تامین کنیم و به این ترتیب کنترلش رو در دست بگیریم و توی انتخابات بعدی لابی ایجاد می‌کنیم و شانس پیروز شدن نامزد تحمیلی ما بیشتر از ۴ درصد خواهد بود.

امپراطور بیشتر به نظر عجیب می‌رسید.

کریچر: این خوبه!
اسکاور: موافقم خیلیم زود و سریع جواب میده.!
سیریوس: ایول سالازار! الحق که مغز متفکر گروهی!
سالازار: ایول! خب امپی نظرت چیه؟
امپراطور: هوووم... به نظر من استفاده از سلاح خطرناکی مثل کرم سنگ‌خوار زیرزمینی برای گروه خفن و سطح بالایی مثل ما هم خطرات خودش رو داره و باید به عنوان سلاح مخفی نگهش داریم و فقط در موافق حساس ازش استفاده کنیم.

سالازار با دقت کله‌ی سلاح مخوف اتحاد خاکستری را ناز مي‌کرد.

امپراطور: خیله خب! بعد از پیچوندن سوژه‌ی پست قبلی به برنامه‌های اصلی خودمون می‌رسیم!

سالازار: پس اعضای جدید چی می‌شن؟!

امپراطور: تو قرار بود پیداشون کنی! به من چه! ولی اون پروژه‌ی دزدیدن خانم‌های متشخص رو خیلی پایم! با اولویت یک دنبالش کن! می‌تونیم برنامه‌ی دزدیدن هوکی رو بهانه‌ای قرار بدیم و به چندین جای مختلف حمله کنیم! فقط یادت نره بچه‌ها رو با دستگاه "رنک‌یاب" مجهز کنی! شعار ما همیشه کیفیت گرایی بوده نه کیمیت گرایی! سیریوس بی‌زحمت سر این نقشه رو نگه دار. :grin:

و سیریوس سر نقشه را نگه داشت و نقشه‌ای عظیم که همین‌طور هی کش مي‌یومد روی میز باز شد و بعد از بس گنده بود از روی میز پایین افتاد و ادامش روی زمین باز شد و بعد همین‌طور تا قسمت‌های انتهایی تونل ادامه پیدا کرد.

اسکاور:‌ واه چه نقشه‌ی خفنی!

امپراطور: نه اون بقیش کاغذ چک‌نویسه. من کلاً همین کاغذه همرامه همیشه روی همین مي‌نویسم. همیشه یه جای خالی داره... اِ خب سالازار پاتو وردار ببینم... امم آره همینه! اون قسمت برآمدگی نقشه چی اون‌جا؟

امپراطور با دستش به سمت برآمدگی اشاره مي‌کنه و کاغذ ورمیاد و از زیرش یه ساحره معلوم میشه.

امپراطور: چه عجیب!

سالازار: کجاش عجیبه! مری باوده دیگه!

امپراطور: آو اوکی! آخه راستش من اون قسمت‌های قبلی رو نخونده بودم!

مری‌باود:‌ آخیش! من کم‌کم داشتم نگران می‌شدم که فراموش شدم! یعنی من الان عضو اتحاد خاکستری شدم؟!

سالازار: صددرصد!

امپراطور: البته که نه!

اسکاور:‌ اوهوم!

سیریوس: شما؟!

کریچر: چــــــــی میـــــــگی؟!

و در یک لحظه همه‌ی اعضای اتحاد به هم خیلی عجیب نگاه می‌کنند.

امپراطور: اهم! برای پذیرش عضویت اول باید مشخصه بشه که توانایی انجام امور خیلی خفن و سخت و در سطح بسیار بالای اتحاد خاکستری رو داری... به عنوان اولین مأموریت باید یک سری خانم متشخص...

سالازار یواشکی به امپراطور نزدیک میشه و درگوشی صحبت مي‌کنه.
سالازار:... اهم!... امپراطور عزیز این مأموریت فک نکنم برای یه ساحره خیلی مناسب باشه.

امپراطور: چه عجیب! خب ما مأموریت دیگه‌ای نداریم که داریم. الان ضایع میشه جریان سالی! یه حرکتی بکن.

کریچر خودش رو به امپراطور و سالازار می‌رسونه.

کریچر: چطوره بدیم جورابای منو بشوره.. مأموریت خیلی سخت و غیرممکنیه.

سیریوس: یا وقتی من به شکل سگم من رو گردش ببره یا ترک موتورم بشینه باهم بریم تک‌چرخ بزنیم! خیلیم پیچیدس...

اسکاور: بچه‌ها یه کم ضایس این‌جا وایستادیم داریم درگوشی حرف می‌زنیم...

کریچر: هووو خوب خودت واسه چی اومدی...
اسکاور: دسو بنداز کریچ!
سیریوس: هووو کریچ رفیقمه!
سالازار: دوستان خواهش می‌کنم! چیــــــــــــــی؟! سیریش؟! به اسکی بد نیگا مي‌کنی؟!

بمباردوم! آوادکداورا! جریوس ماکسیمم! ووووووووودا! لوموس؟! آخ نقشه‌ی حملم آتیش گرفت! دوستان خواهش مي‌کنم! صلح و دوستی و آرامش... آخ چشمم کرمی شد! بیگیر که اومد!

مری‌باود:

چند لحظه‌ی بعد همه اعضای اتحاد با لباسای پاره و پوره ایستادن و امپراطور در حال با لگد خاموش کردن قسمت‌های از نقشی روی میز هست.

سالازار: خیلی کار سطح پایینی بود... اونم جلوی یکی از اعضای جدید...
کریچر: چه عجیب!
امپراطور: هووو کریچ اون رو من باید بگم!
سیریوس: چـــــــــــــــــی می‌گی!؟

مری‌باود: آقایون خواهش می‌کنم! بسه دیگه! من خودم یه مأموریت انتخاب مي‌کنم

امپراطور: ایول! پس دزدیدن خانم‌های باشخصیت تصویب شد!

مری‌باود: اِ نه من راستش می‌خواستم بگم از کرم سنگ‌خوار زیرزمینی مراقبت می‌کنم.

سالازار: بد فکری نیس...
اسکاور: نه من مخالفم!
سیریوس: چی؟! تو مخالفی؟!
کریچر: سیرویس با کی بودی؟!

امپراطور:‌ دوستان؟!

و همه به سمت امپراطور برمی‌گردن و امپراطور عصای بلند جادویش رو بالا می‌بره: ایمپریوس!

همه (با حالت رباتیک): فکر... بسیار... خوبیه...

امپراطور: خیله خب حالا که از موضوعات کرمی ما حل شده من نقشه رو توضیح می‌دم:

وزارت‌خونه سیاهه و هوکی طرف ولدمورته، در نتیجه قسمت زیادی از آرورهای از وزارت‌خونه رفتن و آرورهای فعلی خود مرگ‌خوارا هستند. کسی مشکلی داره تا این‌جا؟

اعضای اتحاد غیر از مری‌باود که مشغول ناز کردن کرم سنگ‌خوار زیرزمینی هست با دقت غیرقابل باوری به حرف‌های امپراطور گوش مي‌دن.

امپراطور: ایول چه با دقت گوش مي‌دین... مي‌گفتم! حالا جریان اینه که ما می‌خواییم قدرت رو در دست بگیریم و برای شروع کار مي‌خواییم وزارتخونه رو در دست بگیریم. منتهی نیروی کافی فعلاً نداریم به خاطر همین حالا که فعلاً سفید و سیاه زیر یه سقف... اِ زیر یه غار جمع شدیم می‌تونیم از پتانسیل‌های هر دو طرف استفاده کنیم. خب نظری ندارین؟

مری‌باود:‌ امپراطور جان نه که فضولی کنم ولی تحت طلسم فرمانن یه کم همچین بی‌نظرن خب...

امپراطور نگاه عاقل اندر سفیه‌ای به مری‌باود می‌اندازه یعنی خودم می‌دونستم و فقط می‌خواستم تو رو امتحان کنم و طلسم رو باطل مي‌کنه.

سالازار: ها؟! من هیچی نفهمیدم از این نقشه!
کریچر: ما نابود می‌شیم!
اسکاور: کاملاً نقشه‌ی بیهوده‌ای هست! :proctor:
سیریوس: نظر خاصی ندارم.

امپراطور دوباره عصاش رو بالا می‌بره و این‌بار همه قبل از اجرای طلسم سریعاً خوب بودن نقشه‌ی امپراطور رو تأیید می‌کنند.

امپراطور: خب مي‌گفتم... راه حل ما فعلی ما همکاری با محفل ققنوس و آرورها و جادوگران سفید است.

جمع یهو به هم می‌ریزه.

سالازار: چـــــــــــــــــــــی؟!‌ اتحاد با محفل؟! هرگز!

امپراطور دستش رو بالا مي‌بره و دوباره جمع رو ساکت می‌کنه.

امپراطور: نگفتم اتحاد گفتم همکاری... با داخل گروه فعلی اعضایی مثل سیریوس و اسکاور رو داریم.

کریچر: اسکاور سفیده؟

امپراطور: نمی‌دونم راستش! ولی حدس مي‌زنم چون خیلی دستمال استفاده می‌کنه قاعدتاً هست...! و بله مي‌تونیم از اینا برای ارتباط با محفل استفاده کنیم. ما می‌تونیم به صورت دوره‌ای خودمون رو طرف جادوگران سفید که الان به شدت ضعیف شدند نشون بدیم و بعد از سرنگونی وزارتخونه اهداف خودمون رو دنبال کنیم.

سالازار: کدوم اهداف دقیقاً امپی جون؟!

امپراطور:‌ اِ سالی گیر نده دیگه! خلاصه نقشه‌ی من اینه که گفتم! باید از خبرگذاری‌های مختلف نهایت استفاده رو بکنیم و با نمایندگان محفل صحبت کنیم. بعدش یه کودتا ترتیب می‌دیم و داخل همون کودتا اگه لازمه کسی رو از بین ببریم چه از جبهه‌ی تاریکی و چه روشنایی از بین می‌بریم و تمام کلیدهایی که نشون می‌ده کودتا کار ما بوده رو قطع خواهیم کرد. این راهکار فعلی ماست. اگه کسی اعتراضی یا نظری داره گوش مي‌دم و در آخر یادآوری می‌کنم که این صحبت‌ها نباید از این‌جا به بیرون درز کنه.... زنده باد اتحاد خاکستری!

همه: زنده باد اتحاد خاکستری!

مری‌باود:‌ الهی کرمه سبزه خوابش برد!

سالازار: سبز نیست... باور کنین سبز نیست...


!ASLAMIOUS Baby!


Re: متروی لندن! (مقر زیرزمینی اتحاد خاکستری!)
پیام زده شده در: ۲۱:۲۸ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷
#4

مونتگومریold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۹ یکشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۰:۴۵ دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 588
آفلاین
سالازار نگاهی از روی تعجب به امپراطور نمود و سپس رو به مری گفت:
مهمترین جای مقر هنوز مونده.دنبالم بیا.
سالازار این را گفت و بسوی در زرینی راه افتاد.بر روی در،با طلا کلماتی نوشته شده بود:
مرلین گاه

سالازار با خوشحالی رو به اتحاد خاکستری گفت:
میبینید چه زیباست؟حتما باورتون نمیشه ولی آفتابش درست مث افتابه مرلینه.

بعد از گفت این،هیاهویی بین اتحاد خاکستری شکل گرفت.
- آفتابه ای مثل آفتابه مرلین؟؟مگه ممکنه؟
- آره باوو...الان دیگه دور دور یاهو مسنجر و ایناست...تازه من شنیدم ورژن نه مسنجر هم بیرون اومده!
- سیریش شوخی میکینی!وزژن نه؟؟من تازه ورژن دو رو دانلود کردم
- چه عجیب!
- ولی باز آفتابه من از همه قشنگ تره...آفتابه من مال خود خود مرلینه!مال خودم.
- آقایون و خوانمها همه ساکت!باید نقشه بکشیم.

صدای سالازار توجه اتحاد را بخود جلب کرد.سیریوس نگاه خود را از در مرلین گاه به سالازار دوخت و سپس گفت:
پس با کرم بنفش سنگخوار میریم که وزیرو بدزدیم نه؟

سالازار حرف سیریوس را اصلاح کرد:
کرم سبز سنگ خوار.
- سبز..بنفش..هرچی!فرقی نداره.من از همون اولش هم نمیتونستم فرق رنگها رو ببینم!بنفش همون سبزه فقط یکم قرمز تره.
- خیر!سبز همون بنفشه فقط یکم قرمزیش کم تره.ولی اون مهم نیست.مهم اینه که این کرم سنگ میخوره!

کریچر که تا الان حرفی نزده بود کمی بجلو آمد و با صدای زیری پرسید:
حالا این کرم کوش؟باید چیز بزرگی باشه که قراره کل این سنگهارو بخوره.

سالازار لبخندی زد و جواب داد:
این کرم همین جاست!

سالازار این را گفت و سپس از داخل جیبش شیشه خالی مربایی را دراورد.
.دقیقا داخل این شیشه،کرمی وجود داره که قراره وزیر رو مال ما کنه.

کریچر کمی به بطری نزدیک تر شد تا بتواند کرم را بهتر ببیند.
- این که بنفشه!سبز نیستش که.

سالازار آهی کشید و با بیحوصلگی گفت:
همون طور که دوست عزیزمون گفت بنفش همون سبزه فقط یکم قرمز تره!
-اون وقت چندتا از این حیوانات غول آسا توی جیبت داری؟

سالازار لبخند گشادی زد و گفت:
همین یکی بود ولی نگران نباشید..این کرم کلید موفقیت ماست.
- چه عجیب!


ویرایش شده توسط مونتگومری در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۸ ۲۱:۵۴:۳۲

تا زمانی که عشق دوستان هست، مونتی هرگز فراموش نخواهد شد!!


[i][b][color=669933]"از این به بعد قبل از


Re: متروی لندن! (مقر زیرزمینی اتحاد خاکستری!)
پیام زده شده در: ۴:۳۲ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷
#3

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
در اين لحظه نويسنده پست قبل ( مري باود ) ماشين تحريرشو ميزنه زير بقلش كه از مقر جديد اتحاد خارج بشه ! انتهاي قدم اول :

سالازار اسليتري : مـــــــــري باود !!

مري در همون حالت قدم برداشتن خشكش ميزنه!!!

سالازار ادامه ميده : چه خوب شد اومدي مري باود همين الان ميخواستم در مورد نقشمون به برو بچس ج چ تو ضيح بدم !!

ملت خاكستري :
امپي : سالازار ممكنه اين خانوم محترم رو به ما معرفي كني؟

سالازار : ميشناسينش ديگه !! ايشون همون مري باود هستن كه مري باود بودن !!

امپي : چه عحيب !!
سالازار : خوب ملت خاكستري توجه! من تصميم گرفتم ما يه عضو جديد داشته باشيم !!

ملت : يعني يه عضو قديمي ديگه ديگه ؟
سالازار : نه ديگه! اتفاقا اين عضوه جديده ولي خيلي شبيه قديمياست !!1
امپي : چه عجيب !!

نا گهان سر و صداي بلندي بپا ميشه و چهار ستون مترو شروع ميكنه به لرزيدن !
بعد از 30 ثانيه لرزيدن يه واگن خالي ميرسه !!!
اسكاور: ملت بياين بريم قسمت اصلي پايگاه اتحاد رو نشونتون بدم !!!!

2 ساعت و 45 دقيقه بعد بيست هزار فرسنگ زير لندن!!!

امپي : چه عجيب !!

اسكي در حالي كه با مقر زير زميني خيلي حال ميكرد همر ميزد

مري باود همچنان تو شوك بود و سعي ميكرد كه قدم دوم رو هم برداره !!

سالازار تمام راه رو توضيح داده بود مشخص كرده بود كه وظايف عضو جديد گروه خاكستري چيه ! اين آخر هم يه حرف عجيب زده بود :
سالازار : اتفاق من قصد دارم كه اگر داوطلبي پيدا شد باز هم عضو جديد بگيرم چون در حال حاظر به چندتا نيروي خوب نياز داريم

امپي : چه عجيب!!!


ویرایش شده توسط سالازار اسلایترین در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۸ ۴:۳۷:۵۲

نمایشنا


Re: متروی لندن! (مقر زیرزمینی اتحاد خاکستری!)
پیام زده شده در: ۱۱:۱۹ سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۸۷
#2

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
با بیرون پریدن نام اتحاد خاکستری از دهان سیریشیوس ، امپراطور که تا کنون بهت زده به جمعیتی که حتی در میتینگهای، به طرف اسکاور رفت و با لحنی کاملاً جدی و مبادی آداب گفت :

- ببینم اسکی عزیز ، فکر میکنی آن خانمه دعوت من به شام رو قبول میکنه ؟
اسکاور : من که فکر نمیکنم ، مخصوصاً اینکه تو اصلاً خونه زندگی هم نداری .
امپراطور : اِِِِااِااِ مگه خونه هم لازمه ؟ ... اصلاً به این قسمتش فکر نکرده بودم .
سالازار : حالا خودتو ناراحت نکن اِمپی ، همین الان توی پست قبلی خوندم که یکی از بهترین و بالاترین و خفنزترین و با استیل ترین * بــــــــــــــــــوم * میخواد خونشو بفروشه ، میتونیم آنجا رو برات اجاره کنیم .
امپراطور : اوه سالی تو هیشه بهترین دوست من بودی ... چطور میتونم اینکار رو جبران کنم ؟
سالازار : خیلی راحت عزیزم ، ببین اگر خواهر داره بیایم با هم فامیل بشیم
امپراطور : عمراً ... همین چند سال با هم دوست بودیم برام بسه همین مونده هر ثانیه تو خونه غر زدنای زنمو تحمل کنم که این دوستت با خواهر من فلان کرده ، بیسان کرده !
سالازار : خیلی دلت بخواد ، اصلاً من زنمو ممنوع میکنم که دیگه بیاد توی خونه شما فامیلای بی ارزش ، هیچ وقت اجازه رفت و آمد با شما رو بهش نمیدم .
امپراطور : عمراً من رات بدم خونمون ، سفارش میکنم از سیصد کیلومتری خونه ما که رد شدین سگهای محل دنبلتون کنن ...
سالازار : مطمئن باش من نمی‌گذارم خواهر زن عزیزم با آدم لااُبالی مثل تو ازدواج کنه ... فکر وصلت با خانواده ما رو از سر خودت بیرون کن !

در این لحظه اسکاور که از مشاجره های بیهوده دوستان خود به ستوه آمده بود به سرعت خود را وسط بحث آنها انداخت و برای آنکه به آنها یادآوری کند که بحث آنها نتیجه ندارد ، گفت :

- دوستان ... دوستان ، عزیزان من ... هیچ دعوایی رخ نخواهد داد ، من و سیریشیوس در همه لحظات زندگی شما چتر خواهیم بود و با خانمهاتون آشتیتون می‌دیم :D

( نویسنده : من گفتم این گروه درست بشو نیست ... اگر دست اینا باشه بازم ارتش دومیلیونی مرگخوارا و هفتصد هزار نفری طرفدارای برد پیت با هزار جور وسیله میان تو داستان ... باید خودم براشون تعیین تکلیف کنم

سپس با تقلیدی بسیار از دامبل دستی بر سر و روی پستش کشید و با خیالی راحت به نظاره آن نشست.)

سالازار : حالا اینتر یا آرسنال اسکی ؟
( اشاره به آنکه در انگلیس" لندن" رسم است هر گاه می‌خواهند بحثی را منحرف کنند از آب و هوا و یا ورزشهای مختلف سوال می‌شود : دی )
اسکاور : خوب معلومه من مگه مورینیو رو ول میکنم ... اصلاً مربی با تکنیکی هست .
سیریوس : ولی من که میگم امسای فرگی بتونه هر سه جام رو کسی کنه ...
امپراطور : باب شما اصلاً دارین خارج میزنین ، کلاً توی این دوره زمونه افشین ِ خودمون ( افشین ِ امپرطور ) رو بورسه ، همه دارن از آن صحبت میکنن ...
سالازار : باب اِمپی خیلی از دنیا پرتی افشین ِ امپراطورتونم تو زرد از آب در اومد ، مثل اینکه آخرش عاشق یانگوم شد گذاشت از ایران رفت ...
امپراطور: جدی ؟ ای بابا عجب آدمایی پیدا میشن ، من فکر میکردم یانگوم به پای من میشینه ، فقط دو سال دور بودم از خونه زندگیا !
اسکاور : میگم راستی آخر یانگوم چی شد ؟ بانو هن زنده موند ؟

شــــــــــــــپـــــــــــــلــــــــــخـــــــــت ! (اِفکت گوشمالی دادن پست توسط نویسنده )

اسکاور : حالا سیریشیوس ما چرا اینجا رو برای مقابله با وزارت انتخاب کردیم ؟
سیریوس : شاید چون میخوایم با " کرم سبز سنگ خوار " یه تونل جادویی بزنیم به زیر وزارت !
امپراطور : یعنی بازم وزیر رو بدزدیم ؟ ... نه جون شما من حس ندارم ، من بیشتر پایم این اتحاد خاکستری بره یکی دو تاز از این خانمهای متشخص رو بدزده
سالازار : دوستان ... دوستان این بار نقشه ای مخوووووووف تر از گذشته را پیش رو داریم ... صبر کنید تا ببینید


ویرایش شده توسط مری باود در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۸ ۹:۵۹:۴۷

خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


متروی لندن!
پیام زده شده در: ۳:۰۱ سه شنبه ۱۷ دی ۱۳۸۷
#1

اسکاور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۷ یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹
از کارخانه ی دستمال سازی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 387
آفلاین
برخلاف تفکر بسیاری از افراد غیرلندنی که شهر لندن را بسیار متمدن و امروزی میدانستند، مردم شهر لندن این شهر را پر از پروژه های ساخت و ساز و تپه های خاک، آجر و سنگ میدیدند.
امانوئل آدبایور(!!!!) فوتبالیست سیه چرده ی تیم آرسنال لندن سال ها بود که در این شهر زندگی میکرد. امانوئل هر روز صبح توسط پستچی محله از خواب بیدار میشد و پستچی هدیه های طرفداران تیم آرسنال(:mail:!!) و نامه های تهدید آمیز تیم های رقیب را به او میداد.

طبق معمولِ هر روز امانوئل از خواب بلند شد و بعد از یک صبحانه ی مفصل و البته سبک، از خانه بیرون آمد و با شورلت کاماروی مدل 2008 خود آماده ی رفتن به سوی تمرین تیم آرسنال شد.
در همین حین توجه امانوئل به کارگرها و دستگاه های پیشرفته ی آنها جلب شد. طبق معمول پروژه ای در مرکز شهر لندن شروع شده بود.

امانوئل تابلوی کاشته شده در کنار محل خاکبرداری را با دقت خواند:

نام پروژه: متروی زیرزمینی لندن!
سال شروع: 2008
سال پایان: 2009
مهندس پروژه: جسیکا کارتر!

امانوئل میدانست که با این پروژه تا یک سال خواب و زندگی خوش نخواهد داشت، پس از همین حالا به فکر تعویض منزل خود بود!!(نکته: البته در این قسمت ما یک کم داستان رو ایرانی کردیم و فرض کردیم که تیریپ ساخت و ساز ایرانیاست که عمله ها انقدر سر و صدا میکنن ملت نمیتونن خواب و زندگی درست و حسابی داشته باشن!!...از تمام مردم شهر لندن به خاطر توهین به این شهر و شهروندانش عذر میخوام!!)





-مکان: متروی زیرزمینی لندن-
-زمان: سال 2009-

تعداد افراد حاضر در مراسم اختتامیه ی پروژه ی متروی زیرزمینی لندن به قدری زیاد بود که اگر چند نفر دیگر به این جمعیت اضافه میشدند، بعید نبود که تعدادی از حضار بر روی ریل های مترو افتاده و تا موقعی که یک عدد مترو از روی آنها رد شود نتوانند بالا بیایند!!
صدای بلندگوی مترو توجه حضار رو به خودش جلب کرد:

-حضار محترم! حضار محترم! توجه فرمایید...تا دقایقی دیگر شاهد حضور نماینده ی رئیس جمهور در این مراسم هستیم.

دقایقی بعد فردی با کت و شلواری عسلی و کراواتی سیاه با خال های سبز به داخل سالن آمد و با تشویق حضار پشت بلندگویی که به مناسبت این مراسم گذاشته شده بود، رفت.

-سلام عرض میکنم خدمت تمام حضار و بالاخص مسئولین بالارتبه ی کشور که به این مراسم تشریف آوردن...به دلیل جمیعت زیادی که اینجا تشریف آوردن من سعی میکنم زیاد وقتتون رو نگیرم و کمتر صحبت کنم، فقط باید بگم که رئیس جمهور تصمیم گرفتن ریاست قسمت متروهای زیرزمینی شهر لندن رو به طور تمام و کمال به جناب آقای بلک، به پاس زحمات بسیار زیادی که در قسمت شهرداری کشیدن بسپرن...از طرف جناب رئیس جمهور از همتون تشکر میکنم و امیدوارم این پروژه و پروژه های آینده بتونه رضایت شما رو جلب کنه!...خدانگهدار!!
حضار:!

چند لحظه بعد سیریوس بلک، جاسوس گروه خاکستری در میان مقامات بالامقام ماگلی، وارد سالن شد و ورودش با سوت و دست زدن ملت همراه شد!
به همراه سیریوس چند تن از همراهانش که لباس های تقریباً نافرمی برای این مراسم پوشیده بودند وارد سالن شدند.

سالازار: سیریوس بیا این کلنگ رو بگیر شاید لازمت شد!
اسکاور: چقدر عرق کردی، اینجا خیلی جمعیت زیاده!...بذار دستمال بدم بهت عرقاتو خشک کنی!

سیریوس کلنگ رو بالا میبره و به سیستم عمله ای(!) بر روی زمین میکوبه و تکه های سنگ کف سالن بر روی جمعیت میپاشه!

سیریوس زمزمه کرد: این کلنگ زدن، مشت محکمی بود بر دهان وزارت سحر و جادو!!...افتتاح مقر زیرزمینی اتحاد خاکستری!!


ویرایش شده توسط اسکاور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۷ ۳:۰۵:۱۳
ویرایش شده توسط اسکاور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۷ ۳:۰۷:۴۹
ویرایش شده توسط اسکاور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۷ ۳:۰۸:۴۷
ویرایش شده توسط اسکاور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۱۷ ۳:۲۸:۱۰
ویرایش شده توسط کلاوس بودلر در تاریخ ۱۳۹۳/۴/۴ ۱۶:۳۶:۴۰

[url=http://godfathers2.persiangig.com/hammers/Pro







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.