سوژه جدید- جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ
تدی با تعجب به جیمزی نگاه کرد. جیغ کشیدن کار همیشگی جیمزی بود ولی وقتی نامه ای دریافت می کرد، فقط یکبار جیغ می کشید، یا موقع دریافت نامه و یا بعد از خواندن آن. از آنجا که جیمز به محض دریافت نامه جیغ خوشحالیش را کشیده بود، انتظار نمی رفت که بعد از خواندن نامه هم جیغ بکشد، چه برسد به اینکه با خوشحالی بالا و پایین هم بپرد.
جیمزی نگذاشت تدی بیش از این در حیرت باقی بماند:
- تدی، تدی، ببین... دعوتمو قبول کرده و همین امروز میاد اینجا! هورااااااااااااا
- کیو میگی؟
- قهرمان زندگیم، همونی که با یازده و دوازده و سیزده یارش دل منو برده! جرج کلونی عزیزم!
- همونی که همش میره دزدی و همراه اون برد پیتِ در پیت که مدام از عشقولانسی هاش حرف میزنه از قمارخونه و بانک و هرکی به رفقاشون نارو زده باشه دزدی می کنه؟
- آره. همون رابین هود عصر حاضر!
تدی که دچار احساس ناشناخته و مرموزی (که حسادت می نامندش) شده بود با بی تفاوتی از جا برخاست و به اتاقش رفت.
غروب همان روزهمۀ افراد محفل دور مبلی که جرج کلونی روی آن نشسته است جمع شده اند. جرج کلونی به طور مرموزی از درآوردن پالتوی خود، خودداری کرده است و با اینکه شُرشُر عرق می ریزد، آستین های پالتو را با کش محکم به مچ دست خود بسته است و مدام از نقشه هایی که برای گرفتن اسکار بهترین بازیگر مرد در ذهن دارد صحبت می کند:
- آره دیگه! بهشون گفتم اگه اسکارو به من ندن به کی می خوان بدن؟
پرسی پیشنهاد کرد:
- شاید به دامبل؟ دامبل معمولا از پسرای سیفیت خوشش میاد!!!
پس گردنی ای که دامبلدور به پرسی زد، ساکتش کرد و جیمزی بلافاصله جواب داد:
-
نابغه! این اسکار اسم یه جایزه س که چن میلیون دلاره و یه جام هم همراشه. اسم آدم که نیس
تدی که دورتر از بقیه ایستاده بود و خودش را قاطی جماعت نکرده بود، با صدای بلند غر زد:
- حالا همچین از خودش تعریف می کنه انگار بهترین بازیگر روی زمینه! انگار نه انگار آنجلینا جولی ازش جذاب تره! ریختشو ببین! همچین عرق می ریزه انگاری کوه کنده!
دامبلدور بلافاصله سعی کرد زهر کلام تدی را رفع و رجوع کند:
- منظور تدی اینه که چرا اینقدر داریم شما رو خسته می کنیم. شما تازه از راه رسیدین. بهتره برین به اطاقتون و استراحت کنین. جیمز سیریش، ایشون رو به اطاق مهمون راهنمایی کن.
جیمزی همچنان که جیغ می کشد و بالا و پایین می پرد، چمدان جرج کلونی را با آلوهومورا از جا بلند می کند و دست دوستش را محکم می چسبد:
- وقتی رسیدیم اطاقت باید از پشت صحنۀ فیلمات برام بگی. باشه؟
- حتما
تدی:
-
اطاق مهمانجیمزی بدون توجه به اعتراضات جرج کلونی، به خیال کمک کردن برای راحتی بیشتر دوستش، پالتوی او را در می آورد. جرج کلونی زیر پالتو یک بلوز آستین کوتاه مشکی پوشیده است و جیمزی به محض دیدن علامت روی ساعد جرج جیغی گوشخراش می کشد. جرج کلونی بلافاصله چوبدستی را در می آورد و ورد «سایلنسیوس» را اجرا می کند و توضیح می دهد:
- آره خوب! من مرگخوارم باب! واسه همین پالتومو در نمی آوردم. فکرشو بکن همۀ جماعت محفل می فهمیدن من مرگخوارم ها! بعد هم من و هم تو که منو دعوت کرده بودی تیکه بزرگمون گوشمون بود!
جیمزی اشاره ای می کند و کلونی ورد را باطل می کند. جیمزی به چهره ای حق به جانب می پرسد:
- پس دعوت منو قبول کردی که بیای یه ماموریت مخفی رو توی محفل اجرا کنی؟ اومدی خرابکاری کنی؟
- به مرلین قسم، نه! فقط اومدم خوش بگذرونم! تو رو به مرلین کمکم کن که کسی نفهمه من مرگخوارم. قول میدم سیاهکاری نکنم تا اینجام.
- خوب آستین بلند بپوش و از نفرین های سیاه استفاده نکن!
- دستام به پارچه حساسیت دارن نمی تونم آستین بلند بپوشم به جز پالتو! تازه، وردهای سیاه به جون من بسته ان! پس فک کردی اون همه دزدی باحالو چطوری انجام دادم؟
جیمزی که به شدت به فکر فرو رفته:
- پس باید یه فکر درس حسابی بکنیم. یعنی چطور میشه مرگخوار بودنت رو مخفی کرد؟
ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۲ ۱۰:۵۴:۵۶