هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۰:۵۱ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۷

مورگانا لی‌فای


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۹:۰۳ جمعه ۲۶ دی ۱۳۹۹
از یه دنیای دیگه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 516 | خلاصه ها: 1
آفلاین
سوژه جدید

- جیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ

تدی با تعجب به جیمزی نگاه کرد. جیغ کشیدن کار همیشگی جیمزی بود ولی وقتی نامه ای دریافت می کرد، فقط یکبار جیغ می کشید، یا موقع دریافت نامه و یا بعد از خواندن آن. از آنجا که جیمز به محض دریافت نامه جیغ خوشحالیش را کشیده بود، انتظار نمی رفت که بعد از خواندن نامه هم جیغ بکشد، چه برسد به اینکه با خوشحالی بالا و پایین هم بپرد.

جیمزی نگذاشت تدی بیش از این در حیرت باقی بماند:
- تدی، تدی، ببین... دعوتمو قبول کرده و همین امروز میاد اینجا! هورااااااااااااا

- کیو میگی؟

- قهرمان زندگیم، همونی که با یازده و دوازده و سیزده یارش دل منو برده! جرج کلونی عزیزم!

- همونی که همش میره دزدی و همراه اون برد پیتِ در پیت که مدام از عشقولانسی هاش حرف میزنه از قمارخونه و بانک و هرکی به رفقاشون نارو زده باشه دزدی می کنه؟

- آره. همون رابین هود عصر حاضر!

تدی که دچار احساس ناشناخته و مرموزی (که حسادت می نامندش) شده بود با بی تفاوتی از جا برخاست و به اتاقش رفت.

غروب همان روز

همۀ افراد محفل دور مبلی که جرج کلونی روی آن نشسته است جمع شده اند. جرج کلونی به طور مرموزی از درآوردن پالتوی خود، خودداری کرده است و با اینکه شُرشُر عرق می ریزد، آستین های پالتو را با کش محکم به مچ دست خود بسته است و مدام از نقشه هایی که برای گرفتن اسکار بهترین بازیگر مرد در ذهن دارد صحبت می کند:
- آره دیگه! بهشون گفتم اگه اسکارو به من ندن به کی می خوان بدن؟

پرسی پیشنهاد کرد:
- شاید به دامبل؟ دامبل معمولا از پسرای سیفیت خوشش میاد!!!

پس گردنی ای که دامبلدور به پرسی زد، ساکتش کرد و جیمزی بلافاصله جواب داد:
- نابغه! این اسکار اسم یه جایزه س که چن میلیون دلاره و یه جام هم همراشه. اسم آدم که نیس

تدی که دورتر از بقیه ایستاده بود و خودش را قاطی جماعت نکرده بود، با صدای بلند غر زد:
- حالا همچین از خودش تعریف می کنه انگار بهترین بازیگر روی زمینه! انگار نه انگار آنجلینا جولی ازش جذاب تره! ریختشو ببین! همچین عرق می ریزه انگاری کوه کنده!

دامبلدور بلافاصله سعی کرد زهر کلام تدی را رفع و رجوع کند:
- منظور تدی اینه که چرا اینقدر داریم شما رو خسته می کنیم. شما تازه از راه رسیدین. بهتره برین به اطاقتون و استراحت کنین. جیمز سیریش، ایشون رو به اطاق مهمون راهنمایی کن.

جیمزی همچنان که جیغ می کشد و بالا و پایین می پرد، چمدان جرج کلونی را با آلوهومورا از جا بلند می کند و دست دوستش را محکم می چسبد:
- وقتی رسیدیم اطاقت باید از پشت صحنۀ فیلمات برام بگی. باشه؟

- حتما

تدی:
-

اطاق مهمان

جیمزی بدون توجه به اعتراضات جرج کلونی، به خیال کمک کردن برای راحتی بیشتر دوستش، پالتوی او را در می آورد. جرج کلونی زیر پالتو یک بلوز آستین کوتاه مشکی پوشیده است و جیمزی به محض دیدن علامت روی ساعد جرج جیغی گوشخراش می کشد. جرج کلونی بلافاصله چوبدستی را در می آورد و ورد «سایلنسیوس» را اجرا می کند و توضیح می دهد:
- آره خوب! من مرگخوارم باب! واسه همین پالتومو در نمی آوردم. فکرشو بکن همۀ جماعت محفل می فهمیدن من مرگخوارم ها! بعد هم من و هم تو که منو دعوت کرده بودی تیکه بزرگمون گوشمون بود!

جیمزی اشاره ای می کند و کلونی ورد را باطل می کند. جیمزی به چهره ای حق به جانب می پرسد:
- پس دعوت منو قبول کردی که بیای یه ماموریت مخفی رو توی محفل اجرا کنی؟ اومدی خرابکاری کنی؟

- به مرلین قسم، نه! فقط اومدم خوش بگذرونم! تو رو به مرلین کمکم کن که کسی نفهمه من مرگخوارم. قول میدم سیاهکاری نکنم تا اینجام.

- خوب آستین بلند بپوش و از نفرین های سیاه استفاده نکن!

- دستام به پارچه حساسیت دارن نمی تونم آستین بلند بپوشم به جز پالتو! تازه، وردهای سیاه به جون من بسته ان! پس فک کردی اون همه دزدی باحالو چطوری انجام دادم؟

جیمزی که به شدت به فکر فرو رفته:
- پس باید یه فکر درس حسابی بکنیم. یعنی چطور میشه مرگخوار بودنت رو مخفی کرد؟


ویرایش شده توسط مورگانا لی فای در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۲ ۱۰:۵۴:۵۶


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ شنبه ۵ بهمن ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
فضا کاملا آرام است. محفلی ها طبق دستور لرد، خود را در سالن حبس کردند و در حالیکه نوک انگشت هایشان را به هم چسباندند با لبخند هایی ملیح به در و دیوار سفید و صورتی سالن چشم دوخته اند که ناگهان ....

- ملت اوضاع خیطههه! الفرااار!

هری پاتر دوان دوان در حالیکه زیپ پوست نجینی اش را پایین میکشید و از طلسم های سبز رنگ لرد جاخالی میداد ، جمله ی بالا را فریاد زد. در آخرین لحظه پوست نجینی را با لگد به گوشه ای پراند و خود را به دامبلدور رساند.

ولدمورت ایستاد و با چشم های سرخش به چشم های آلبوس دامبلدور خیره شد، دهانش را باز کرد و درست در لحظهای که همه برای شنیدن فریاد آواداکداورایش خود را آماده کرده بودند داد زد :

- گرگم و گله می برم!
هری : دامبلدور دارم نمیذارم!
- کله ی من کچل تره!
دامبلدور نیز به حرف آمد : ریشای من خفن تره!

و اما در حالیکه سیاهی و سفید در حال گرگم به هوا بازی بودند، در خانه ی گریمالد بلوایی بود...!

راجر دیویس در حالیکه یک طرف کاناپه ی بزرگ و زوپسی رنگی را گرفته بود عقب عقب وارد خانه ی گریمالد شد و فریاد زد :

- کویی کجایی؟ بیا به بارون کمک کن اون منو ها رو بیاره بندازه دور گردن این جن خونگیا!

کوییرل منو های مدیریت را که بارون به خاطر روح بودن قادر به آویزان کردنشان نبود برداشت:

- ولی خدایی کیف کردین چطوری انداختمشون بیرون؟ عله احتمالا الان تو خونه ریدل تیکه تیکه شده!

و مدیر های خسته که همگی هوس بازنشست شدن به سرشان زده بود خندیدند. سپس در دل کوییرل را به خاطر خوابگاه مدیران ورژن دو! کردن خانه ی گریمالد، تحسین کردند.

داستان قشنگی بود بچه ها، ممنون.
پایان سوژه.



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۱:۳۷ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
لرد روی تختش نشست و به کاغذ دیواری صورتی رنگ اتاقش خیره شد.بعد از چند لحظه به سمت آینه رفت و صورتش رو بازرسی کرد.
- سرم که هنوز کچله!پای چشمم که گود نیفتاده.جوش هم که نزدم.تب هم ندارم،یعنی همه ی این ها توهمه؟!نکنه اثر اون روغن موی سوروس باشه؟این سر و صدا ها چی...؟
- آقا اینم ببر!دو دست ردای مشکی اعلا!نه عزیزم!آقای خونه دیگه به اینا احتیاج ندارن!
- هی تد!صبر کن!این لنز های قرمز رو هم رد کن بره!پروفسور دامبلدور گفته لنز عسلی برای لرد بهتره!
لرد آرام آرام از اتاقش خارج شد و به سمت در ورودی رفت.جیمز و تد در حالی که تمام لباس ها و اسباب های لرد را در دست داشتن آن ها را به کور ممد ها میدادند.
- مرلین بده برکت!
- چاکریم آقا!ولی مطمئنین...
- این جا چه خبره؟!
در همان هنگام دامبلدور با صندوقی که در آن نیمه باز بود به سمت آن ها آمد و گفت:تد عزیز!لطفا این کاغذ خورده ها رو هم رد کن بره!به به!تام عزیز!دیدی چه خونه تکونی کردیم؟!خیلی خوب شد نه؟!
لرد در حالی که پاهایش را به زمین میکوبید فریاد زد:اووف!تا چند وقت دیگه منو دیوونه میکنید!ولی من...من...نمی ذارم!مرگخوار ها!این خونه رو مثل روز اول میکنید!بارتـــی تو هم نجینی رو بیار،دیگه وقت پوست انداختنشه!بریم!ضمنا،شما مرگخوار های تازه وارد فعلا خودتون رو توی سالن حبس کنید،نمی خوام قیافه تون رو ببینم.
جیمز:عمو دامبل؟چرا ما رو ننداخت بیرون؟
تد:پروفسور؟به نظرتون می فهمه نجینی کیه؟
دامبلدور:
در اتاق لرد
پیتر و بارتی کنار در ایستادند تا اگر لازم شد پوست های نجینی را جمع کنند.لردنیز داخل اتاق رو به روی نجینی نشسته و او را نگاه میکند.
- آفرین پسر خوب!حالا سعی کن پوست بندازی!
هری:من بلد نیستم پوست بندازم!
- نجینی!خودتو لوس نکن!خودت خوب میدونی برای این که لایه رویی پوستت کنده بشه باید خودتو به پایه تختم بکشی!
هری:خوب من دارم سعی می کنم ولدمورت!اما نمیشه ،تازه...آی!پایه تختت هم تیزه!
لرد:ولدمورت؟!نجینی بهت میگم پوست بنداز!چرا گنده تر از دهنت صحبت میکنی؟!
ذهن هری: اگه چوبدستی داشتم،یه اکسپلیارموسی نثارت می کردم تا نشون بدم توهین به هری...
صدای فریاد لرد که از ته گلو خارج میشد در تمام خانه ریدل پیچید:تو هــــری پاتـــــری؟!

10 از 10 ! درو کردی دایی!


ویرایش شده توسط چارلی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲۶ ۲۲:۰۶:۰۳
ویرایش شده توسط چارلی ویزلی در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲۶ ۲۲:۰۸:۵۳
ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲۶ ۲۲:۳۰:۱۳

دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۱ پنجشنبه ۲۶ دی ۱۳۸۷

هوگو ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۳ جمعه ۱۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۴:۰۷ جمعه ۲۵ بهمن ۱۳۸۷
از کنار لیلی لونا پاتر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 270
آفلاین
لرد بار دیگر از خواب بیدار شد ، به امید این که هرچی دیده باشد خوابی بیش نباشید که
-
اتاق و اسباب های لرد ساه جای خود را به سماور و قوری داده بودند . لباس خواب صورتی لرد با طرح مرگخواریت نیز جای نشین دیگری که یه دست جلیقه و شلوار و یه کلاه نمدی بود داده بودند .

مکان دیگر

- خوبه ، ما تونستیم اکثر جاهای خانه ریدل رو تحت طرح تحول سفیدی قرار بدیم ، فقط مونده خرپشتک و زیر زمین .
- آفرین جیمز ، من میگم تدی بره اینارو انجام بده تا من یه کم ...
محفلیون :
- بی خیال خودم می رم ، نا سلامتی من دامبلدور این جمعم .

زیر زمین
دامبلدور پیر درحالی که داشت چند طلسم ناقابل باور کنید ناقابل بود ، (فقط یه کمی زیر زمین بزرگت شد ، سفید شد ، ریش دامبلی شد و...) متوجه وجود صندوق کوچکی در پشت یه سری آت و آشغال شد .
روی صندوق سبز یشمی با نگین های سبز چمنی نوشته شده بود :
تام . م. ریدل

- فکر کنم واسه تام باشه ، به گمونم چیزای خوبی توش باشه .

زیرشیروونی

جیمز بادی دیگر به شنل صورتیبش داد و فرمان داد :
- حمله به سوی صندوق

میدونی که میتونس بهتر از اینا باشه هوگو، خب البته برای شکار کردن یه معتاد! انتظار بیشتر از اینا هم نمیره!
3 از 15


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲۶ ۱۹:۴۳:۵۰

چه کسی بود صدا زد هوگو ؟

تصویر کوچک شده


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۵:۴۲ سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

مورفین گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۰۷ شنبه ۶ بهمن ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۰:۰۲:۳۳ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۴۰۲
از ت متنفرم غریبه نزدیک!
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
اسلیترین
پیام: 812
آفلاین
صبح روز بعد

لرد ولدمورت مثل همه ی روزهای عادی دیگر از خواب بیدار شد. تختش را مرتب نکرد چون این کار وظیفه ی پیتر پتی گرو بود. لباس خواب صورتی با شکلکهای علامت شومش را از تن خارج کرد و روی تخت پرت کرد و ردای سیاه و اتو کشیده اش را به تن کرد. با چشمهای بسته جلوی آینه پرید و با هزار امید و آرزو چشمهایش را باز کرد تا شاید شب قبل، در خواب معجزه ای رخ داده باشد و... اوه! نه! سرش هنوز هم کچل بود.
با بی میلی مشتی از روغن موی سوروس را به کله ی کچلش کوبید و شروع به ماساژ دادن کرد تا جایی که ستاره هایی با صدای جیرینگ جیرینگ روی کله اش ظاهر شدند. لرد در آینه به خودش لبخند زد و به آنچه که بود افتخار کرد!
سپس شاد و شنگول به سمت در اتاقش رفت تا به طبقه ی پایین برود و با مرگخوارانش صبحانه بخورد.

اما بعد از باز کردن در اتاق، ماتش برد.
همه ی کاغذ دیواری های سیاه خانه ریدل سفید شده بود. قاب عکس های سالازار کبیر و علامت شوم جای خود را به تصاویر دسته جمعی محفلیان و عکس های صورتی پر از قلب و لاو داده بود.
دیگر خبری از سرهای خشک شده ی لردهای قبلی در راه پله ها نبود و به جایش ریش دامبلدور های قبلی از دیوار آویزان بود.

فلش بک-شب گذشته-اتاق ادی

جیمز: فقط یه راه داریم.ما باید کاری کنیم که خودشون بیرونمون کنن.
دامبلدور: چیکار کنیم؟
جیمز: هیچی! فقط کافیه خودمون باشیم و کارهای محفلیانه ای که تو خانه ی گریمالد می کردیم رو اینجا هم انجام بدیم. اول از همه هم نیاز به یه تغییر دکوراسیون اساسی داریم. پرفسور دامبلدور! از وردهای فلیت ویکیت کمک بگیر.
ما هم به بقیه ی کارا می رسیم. فردا اینجا خونه ی گریمالد خواهد بود!

فلش فوروارد

لرد همچنان با فک باز به کابوس های چندش آور اطرافش خیره شده بود. ممدی از مرلینگاه انتهای سالن خارج شد و به سمت لرد آمد:

- ببخشید آقای آبدارچی! اعضای جدید محفل رو کجا ثبت نام می کنن؟

لرد با دهان خشک شده و تنی لرزان برگشت و به تابلوی کوچک طلایی رنگی که به دیوار کنار اتاقش چسبیده بود نگاه کرد.
عبارت "دفتر خصوصی ارباب لرد ولدمورت کبیر (بخش ریاست)" به "آبدارخانه ی گریمالد" تغییر پیدا کرده بود.
لرد در اتاق را بست. روغن سر کچلش را با حوله تمیز کرد. ردای رسمیش را از تن خارج کرد و لباس خوابش را پوشید و گرفت خوابید. به امید اینکه وقتی از خواب بیدار می شود این کابوس مسخره تمام شده و همه چیز به حالت قبلش برگشته باشد.


ویرایش شده توسط مورفین گانت در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲۴ ۱۶:۰۳:۴۵


هورکراکس را به خاطر بسپار؛ ولدمورت مردنیست!


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۱:۱۳ سه شنبه ۲۴ دی ۱۳۸۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
جیمز با حالت قهرمانانه ای درحالیکه شنل صورتیش پشت سرش موج میخورد به وسط اتاق پرید.
-خب...اینو بذارین به عهده جیمز قهرمان.من میگم این ملافه ها رو به هم گره بزنیم و از این پنجره فرار کنیم.

ملت محفلی:

جیمز که کمی توی ذوقش خورده بود به این نتیجه رسید که احتیاجی به ابهت بیش از حد ندارد وشنلش را جمع و جور کرد که کمتر موج بخورد.
-اممم...خب.پس میریم سراغ نقشه بعدی.من پیشنهاد میکنم که صبر کنیم ریش دامبل بلند و بلند تر بشه.بعد با کمک اون از پنجره فرار کنیم.

دامبل همانطور که روی جاسم استخدامی ایستاده بود نگاهی به ریشش که از قدش بلند تر بود انداخت.
-خب اونوقت من چطوری فرار کنم؟از ریش خودم که نمیتونم آویزون بشم.تدی اینقدر به اون مار بیچاره سیخونک نزن.گفتم که اون هریه.

جلسه خیلی بشدت محرمانه محفلی ها با باز شدن در اتاق دچار وقفه شد.بارتی درحالیکه قلاده بزرگی در دست داشت وارد اتاق شد و نگاهی به اطراف کرد.با دیدن هری چشمانش برقی زد.
-اوه...نجینی تو اینجایی؟دوساعته دارم دنبالت میگردم.ارباب دستور داد برای حمام روزانه و پوست اندازی فصلانه ببرمت تو قفست.

ملت قهرمان محفلی جلوی نجینی پریدند.
-نه...تو نمیتونی این کارو باهاش بکنی.تو حق نداری.
-شما ها یه مشت جانی بی رحمین.چطور جرات میکنین؟
-اون پدرو مادرشو از دست داده.حق ندارین باهاش این رفتارو بکنین.
-نه...اونو از ما جدا نکن.

بارتی: عجبا...هیچیتون عادی نیست.باشه.تا عصرمیتونه بمونه ولی بعد باید ببرمش.

با خروج بارتی دامبلدور کوتوله سرگرم تفکر شد.
-هوووم...باید هر چه سریعتر از اینجا بریم و این هری شونصد متری رو هم با خودمون ببریم.ولی چطوری؟این کار سختیه.

صدای جیمز توجه همه را به خود جلب کرد.
-اهم اهم...میشه من یه چیزی بگم؟

کسی توجهی به جیمز نکرد.اشک در چشمان جیمی حلقه زد.تدی با مهربانی دستی روی سر جیمز کشید.
-بگو...من گوش میکنم.میخوای بدونی مرلینگاه کجاست؟

جیمز با عصبانیت از جا بلند شد و روی جاسم استخدامی پرید و با این حرکت قدش به مراتب از دامبلدور بلندتر شد.دامبل که احساس ضعف و شرمندگی میکرد از روی جاسم پایین آمد.جیمز نفس عمیقی کشید.
-ما با این مار نمیتونیم از اینجا فرار کنیم.اینجا مقر اوناس و تعدادشون خیلی زیاده.فقط یه راه داریم.ما باید کاری کنیم که خودشون بیرونمون کنن.




Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۹:۱۹ دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۷

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۰ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از اين ستون به اون ستون فرجه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 254
آفلاین
[spoiler=خلاصه ی داستان]خلاصه ی سوژه از اول تا انتهای پست آلبوس دامبلدور ( تا آخر همین پست) :
هری پاتر، آلبوس دامبلدور و محفلی ها رو از خونه ی گریمالد بیرون میکنه. محفلی های در به در در یک شب بارونی وقتی که موش آب کشیده شدن، پیامی از ولدی کچل دریافت میکنن که توش ازشون دعوت شده به سیاهی روی بیارن.

آلبوس دامبلدور و محفلیا، چاره ای جز اینکه قبول کنن نمی بینن. بعد از گذشت مدت کوتاهی، هری پاتر بعد از با خبر شدن از سیاه شدن محفلیا، از کارش پشیمون میشه و با کلی دردسر، بالاخره موفق میشه با انداختن نجینی توی معجون مرکب پیچیده اش، به شکل اون در بیاد و وارد خونه ی ریدل شه، تا شاید بتونه محفلی ها رو برگردونه. محفلیا که هنوز ته دلشون سفیدن(!)، بعد از شناختن هری در قالب نجینی، به فکر فرو میرن که چطور از خونه ی ریدل خارج شن... [/spoiler]

بابت ویرایش عذر میخوام از آلبوس دامبلدور عزیز، ولی لازم بود واقعا یه خلاصه!
__________________________
شبانگاهان تا نسيم سحر.. برف اومد تا كمر!() اهمم.. دوباره ضبط مي شه..

قيييوووو ويين! (افكت برگشت به عقب!)

شبانگاهان در اتاق زيرشيرووني دامبل و دوستان مثل يوگي و دوستان دور هم جمع شده بودند و موز مي خوردند.

ساعتي پيش دامبلدور زنان و مردان محفل رو نيمه شب با ققنوس هاي درخشاني كه به درخشندگي ريشش بودن به اتاق زير شيرواني دعوت كرده بود و به ققنوس سفارش كرده بود كه به محفليون سفارش كنه كه جلسه محرمانه و مهمه..

نيم ساعتي قبل جادوگران و ساحرات محفلي يكي پس از ديگري در اتاق زير شيرووني كه احتمالا در گذشته هاي دور به ادي ماكاي تعلق داشته _ شواهد و قرئن حاكي از آنست كه جورابهاي متعدد و بوي جوراب مانتي فقط مي تونه به ادي ماكاي مرگخوار جورابشور ربط داشته باشه_ جمع شدند و به ريشهاي سپيد دومبول و خرد بيكران و قدرت بي نهايتش چشم دوختند!

ملت:

دامبل بعد از اينكه همه رو در اتاقش جمع كرد اول به همه ي محفلي اعلام كرد كه چقدر دوسشون داره و بهشون افتخار مي كنه و بعد نفري يه موز و يه كلوچه و يه قاقالي لي به همه داد و رو كول جاسم استخدامي پريد _ تا قدش بلندتر بشه و بتونه همه رو ببينه_ و شروع به سخنراني كرد.

- اهم.. يك دو سه امتحان مي كنيم.. خب.. عزيزان من همتون مي دونين كه هر اومدني يه رفتني داره و همه يه روز ميان يه روز مي رن يا اينكه يه شب ميان و يه شب مي رن.. خلاصه اينكه ميان و مي رن.. شما رو اينجا جمع كردم كه يه خبري رو بهتون بدم ..بعله؟ وينگارديم له وي يوسا.. چندبار بگم وسط حرف بزرگترا نپر؟! از اين مرگ كوفت كنا ياد بگيريد!

دامبل از پشت جاسم طلسمي نثار جيمز مي كنه كه در حال پچ پچ كردن با تدي بود و دوباره به سخرانيش ادامه مي ده:

- خب داشتم مي گفتم كه مي خوام يه خبري بهتون بدم ...فقط حواستون باشه هول نكنيد و پس نيوفتيد چون من حوصله ي نعش كشي ندارم..

دامبل بعد از اينكه مطمئن ميشه همه آمادن دست ميكنه تو ريشش و يك چيز دراز و مخوف بيرون مياره..

- جيييغ
جيمز غش مي كنه و ميوفته بغل تدي!

- نترس پسر .. اين پدرته هريه.. خودشو شبيه نجيني كرده.. ما بايد برگرديم به خونمون!

با شنيدن اين خبر تمام محفليون از شوك وارده پس ميوفتن..

- مي دونستم خيلي خوشحال ميشيد.. ولي مشكل اينه كه.. ما چجوري بايد از اينجا فرار كنيم!؟


ویرایش شده توسط جیمز سیریوس پاتر در تاریخ ۱۳۸۷/۱۰/۲۳ ۲۱:۱۷:۲۰

[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۳:۲۲ دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
حیاط پشتی خانه ریدل :

بارتی سه بار دماغ فلیت ویک را گاز گرفت، دست و پاهایش را پیچاند، برایش لالایی خواند، کله اش را به درخت کوبید، سپس وقتی سعی داشت ورزش مشنگی بسکتبال را با او تمرین کند و در این کار بسیار ناموفق بود، با چشمانی متعجب شاهد بلند و بلندتر شدن فیتیل کوتول شد!

لحظاتی بعد، آلبوس دامبلدور در حالیکه ریشش را در یقه ی ردایش جای میداد، دوباره به سمت خانه ی ریدل حرکت کرد، در مقابل چهره ی مبهوت ملت نجینی را از دست دامبلدور سابق گرفت، دامبل سابق محو شد و آلبوس دامبلدور جدید دوباره تکرار کرد:
- بوی هری رو میده!

ملت که دیدن همه چیز به حالت سابق برگشته، دوباره به کارشون مشغول شدن.

از دید نجینی (هری): پروفسور دامبلدور! من متاسفم! شما باید برگردین! اینجا امن نیست!
موجودی که دامبلدور می دید: فیش فش! فشو فشو! فاش فوش...فیشا فیاش فوشا!

آلبوس دامبلدور با مهربانی نجینی را نوازش کرد:
- اوه...مار درازم قشنگی و نازی... اممم...نجینی؟ چی داری میگی فرزندم؟ خودتی هر چی میگی! کاش هری اینجا بود ترجمه میکرد..اممم...پسرم؟ مورفین؟ میای ترجمه کنی حرفای این حیوونکی رو؟

- اومدم پیری...

دقایقی بعد :

- فش فش فشو فشان!
- داره میگه تیم حریف خیلی خوب کار کرد!
- فش فشا فشون فوشااااآ!
- ولی ما تکنیکی کار میکردیم!
- فششششششششش!
- توی نیمه ی دوم همه دیدن که مهاجمشون چطور خودشو انداخت جلو بلاجر و یه خطا به نفعش گرفت! واقعا که!
- فش فشا فش!
- اکشپلیارموش بابا چی داری میگی مفنگی، من هری پاترم! اومدم دامبلشونو برگردونم! پشیمونم! ... شی؟ به من میگی مفنگی؟! خودتی! بی تربیـــــ....

معتاد همانجا به خواب رفت، نجینی با چشم های سرخش به آلبوس دامبلدور خیره شد. دامبلدور نگاه معنا داری به او انداخت. همه چیز را فهمیده بود.



Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۲۰:۳۲ چهارشنبه ۱۱ دی ۱۳۸۷

پروفسور فلیت ویک old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۰۰ شنبه ۲۵ خرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از اين ستون به اون ستون فرجه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 254
آفلاین
- اوه.. نجيني بابا... چي نجيني؟.. كروشيو... چندبار من بايد بگم تلفظ صحيحش نگينيه؟!..كروشيو بليز.. بيا بغلم نجيني عزيزم!!

كمي اونورتر بارتي با سعي و تلاش بسياري كه شايسته تقدير با خرس نقره اي و سيمرغ بلورين و اسكار زرين بود يه كلوچه رو از جيبش در مياره و مي چپونه تو دهن ليلي.

اينجوري هم كمي وقت براي خودش مي خره، هم پست طولاني ميشه هم از ارتباط هاي مخفي بارتي با كلوچه پرده برداري ميشه.( اين كدوي بيچاره هم دل داره خب!)

بارتي لي لي كنان به لرد نزديك ميشه _ لرد در حال بازي كردن با نجيني بوده و به زبون مارها فش و فش مي كرده گويا در مورد يك هيجان آور بحث مي كردن چون قيافه ي لرد شبيه هاگريد در هنگام رقصيدن در جشن يول بال شده بود_ و در بين راه چند بار توي گالري و ديگر مكانها چندتا پست مي زنه جلوي پرسي تعظيم مي كنه و در آخر پاش گير مي كنه به ريش دامبل و با سر جلوي لرد فرود مياد!

- بابائي بابائي... تو چرا به نجيني مي گي بابا!؟ ( مي شنوي؟ چه صداي فوق العاده اي.. رو دست اين صدا تا به حال صدا نيومده ... آره آره .. صداي همين ققنوسا رو مي گم كه دارن دور سر بارتي مي چرخن!)
- كروشيو!

بارتي يك دور رقص عربي مي كنه و بعد دوباره مياد جلوي صورت لرد وايميسته..

- بابايي بابايي.. بيا بريم بازي كنيم؟
- بچه برو با هم قد خودت بازي كن .. آهان اينا پيدا كردم.. كروشيو بيا اينجا ببينم.. به تو ربطي نداره كه كروشيو طلسم فرمان نيس يه كلمه ديگه حرف بزني مثل چريتي بربيتچ.. هووم.. اسمش همين بود ديگه دامبل؟.. آره مثل همون از سقف آويزونت مي كنم.. بيا برو با اين بچه بازي كن ... آخ فكم درد گرفت من عادت ندارم حرف بزنم زياد..!

لرد فليت رو به جاي عروسك ميده دست بارتي و روشو به سمت دامبل برمي گردونه:

- دامبل نجيني مي گه كه مي خواد با تو حرف بزنه و تو و اون محفل فرغون رو برگردونه .. يه چيزايي هم در مورد گورخر و تسترال مي گه .. در مورد كوئيرل هم يه چيزي گفته و در مورد گريندل و نا خن و سوسك.. دامبل؟!.. دامبل؟!
- بوي هري رو مي ده!

انگشتان باريك و سفيد لرد كله ي كچلش رو متبرك مي كنه و يا احيانا كله ي كچلش انگشتان سفيدش رو متبرك مي كنه و افكار ويژ و ويژ مثل گله اي مگس كه از دست قورباغه اي چاق فرار مي كنن در كله ي طاسش مي چرخند!( چكش به كلش!)

- فكر كنم بازم مورفين تو آشپزخونه از اون آزمايش هاي علمي انجام مي داده حواسش نبوده داشته روي پاتيل غذاها چرت مي زده و ..!.. كروشيو بليز..!


[img align=left]http://panmedi.persiangig.com/DA/Modereator.p


Re: خانه شماره دوازده گریمالد(محفل ققنوس)
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ دی ۱۳۸۷

محفل ققنوس

جیمز سیریوس پاتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۵۰ جمعه ۱۳ مهر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۱:۳۷ یکشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۶
از طلا گشتن پشیمان گشته ایم، مرحمت فرموده ما را مس کنید.
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
محفل ققنوس
پیام: 1531
آفلاین
- وللش بابا ! حتما هری پاتر اومده معجون مرکب خورده شبیه سوسک شده شاخکش اینجا افتاده بعدشم آپارات کرده! بیاین بریم شام!
سپس ولدی لگدی به شاخک زد و همراه با محفلیان و مرگخواران لی لی کنان به سمت آشپزخانه ی آنی مونی حرکت کردند.

خانه گریمالد :

- چرا کویی؟! چرا نباید برم سفیدشون کنم!؟ کویی!؟
- ع...ع...عله ، اونا از س..سیاهی...سیاهیشون خوشحالن!
- اممم... حالا چرا لکنت زبان گرفتی؟
- خواستم آر پی جی شه !
- آهان! ببین من برم اینا رو سفیدشون کنم برگردم!
- نــــــه!
- خوو چرا؟!
- نمیدونم ، از نویسنده پست قبلی بپرس!
- برو بابا !

و این چنین شد که باری دیگر هری پاتر با چهره ای دیگر در مقابل در های خانه ی ریدل ظاهر شد.

همان لحظات – خانه ی ریدل :

آلبوس دامبلدور در حالیکه سوپ سیاهرنگش را هورت میکشید به کلکسیون هورکراکس های لرد بر روی میز چشم دوخته بود :

- تامی؟ اینا چین؟
- اینا؟ نمیدونی چین!؟ ایییییییش! هورکراکسن!
- ایول ایول! خوشم اومد! ایول!

در آنسوی میز لیلی لونا پاتر با بارتی بحث میکرد:

- نخیرم تو پسر ولدی نیستی!
- هستم!
- نیستی!
- هستم!
- نیستی! اصلا حالا که اینطوره منم دختر ولدیم!
- نه! نیستی!
- هستم!
- نیستی!
- هستم!

دوباره در این سو :

- اممم ، تامی؟ هورکراکس چیه!؟
- نمیدونی دامبل !؟ ایییییییییش!!

با صدای در ، جمعیت حاضر سکوت اختیار کردند.
بلیز با نگاهی مشکوک از سر میز بلند شد و برای باز کردن در به سالن رفت.

دقایقی بعد :
- کسی نیس! نجینیه!

هری مضطرب از کنار پای بلیز به داخل خزید، و در حالیکه با خود فکر میکرد انداختن نجینی در معجون مرکب پیچیده و خوردن وی برای تغییر شکل ، کار درستی بوده یا نه به سمت لرد خزید. باید محفلی ها را بر میگرداند...








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.