بررسی پست شماره 221 باشگاه دوئل بارتی کراوچ:نقل قول:
صدای فریادش شیشه های اطراف را به لرزه در آورده بود . با هر صدایش که در فضای آن خیابان ها که روزی خاطراتی شیرین را برایش در بر داشتند مردم بیشتری در اطرافش جمع می شدند
شروع قشنگی برای پستتون انتخاب کردین ولی مثل بیشتر مواقع این شروع زیبا قربانی جملات پیچیده و در هم و در نتیجه اشتباه شده.
تکه تکه کردن پست و متصل کردن اونا به هم روش جالبیه ولی خیلی باید با دقت انجام بگیره چون کار ظریف و حساسیه و با کوچکترین اشتباه ممکنه خواننده گیج بشه و کل سوژه از دستش در بره.
نقل قول:
فلش بک
دو دوست در کنار یکدیگر از عرض خیابان گذشتند و به ساختمان دو طبقه و خاک خورده ای که در جلویشان قرار داشت نگریستند . از سر و روی ساختمان خرابی و کثافت و ... می بارید ، اما هیچ کدام یک از موانع نمی توانست جلوی فعالیت آنها را بگیرد ... آستین هایشان را بالا زدند و داخل ساختمان شدند . همه جا را به سرعت مرتب کردند و بر سر در مغازه تابلوی بزرگی که روی آن عبارت "باورز" خودنمایی می کرد را نصب کردند .
فلش بک اولتون خیلی قشنگ بود.شروع ماجرا رو خوب و واضح توضیح دادین.ولی بیشتر فلش فورواردها این خصوصیت رو نداشتن.به اندازه کافی ساده و روان و قابل درک نبودن.
نقل قول:
مردم دسته دسته وارد سلمانی آن دو می شدند و روز به روز پولدار تر می شدند و زندگی مرفح تری برای خود می ساختند ، به مردم کمک می کردند ، برای بینوایان و یتیمان غذا و لباس تهیه می کردند و ... یکی از آن روزها شهردار هاگزمید به سلمانی آنها رفت و در مورد شهردار شدن یکی از آنها پس از خودش صحبت کرد . خوشحالی از سر روی هر دویشان می بارید . باورشان نمی شد که از قعر چاه بی نعمتی و بدبختی به فراز آسمان های خوشبختی رسیده باشند .
داستان خیلی خوب ادامه داده شده.ولی اتفاقا کمی گذرا توضیح داده شدن.درسته که اینا خاطرات بارتی هستن ولی با اینحال نباید اجازه میدادین هیجانشونو از دست بدن.ضمنا مرفه درسته.
نقل قول:
هر چه بیشتر خاطرات شیرین یا تلخ گذشته اش را مرور می کرد فریاد هایش قوی تر و نیرومند تر می شد ... دیگر توجهی به افراد اطرافش نداشت . با تمام نیرویی که در خود میافت فریاد زد : پیوززز !!!
خشم بارتی رو خوب نشون دادین.گرچه کمی عجیبه که به جای اینکه کاری بکنه از اول پست فقط فریاد میزنه.
نقل قول:
موجی در فضا طنین انداز شد و شیشه های ساختمان های اطراف را پس از لرزشی سخت ، شکست .
بشدت اغراق کردین.صدای فریاد بارتی شیشه ها رو شکست؟
نقل قول:
از جایش بلند شد و به سمت سلمانی رفت . مأمورین و پیوز نیز دیگر از سلمانی خارج شده بودند . به محض اینکه او را دید ، فریاد زد : بگیرینش . خودشه . این مرگخوار منو گول زده بود و با من کار می کرد . اون یه جاسوسه نفوذیه ...
در طول پست از جمله ها و توصیفات زیبایی استفاده کردین ولی هیجان انگیز ترین قسمت داستان یعنی همین قسمت خراب شده.اشکالات جمله بندی و دیالوگ پیوز باعث شده همه هیجان و قدرت تاثیر گذاری این قسمت از بین بره.بهتر بود از قسمت "این مرگخوار منو گول زده بود و با من کار میکرد"کلا صرفنظر میکردین و مثلا پیوز با دیدن بارتی به مامورها میگفت"خودشه،بگیرینش".اینجوری خیانت پیوز غافلگیر کننده تر و تاثیر گذار تر میشد.
نقل قول:
پیوز هنوز به خندیدنش ادامه می داد . نگاهی به بارتی انداخت و گفت : تو ؟! توی بوقی اومدی منو چیکارم کنی ؟ تو یه مرگخوار بودی و به زندان رفتی . با من چیکار داری ؟
استفاده از کلمه"بوقی"در پست جدی جالب نیست.دیالوگ پیوز هم با توجه به اینکه بعد از سالها با بارتی روبرو میشه به اندازه کافی قوی نیست.
پیوز دو بار با لحن تمسخر آمیز به مرگخوار بودن بارتی اشاره کرده.لحنش طوریه که انگار داره میگه تو فقط یه مرگخواری.چیکار میتونی بکنی.لفظ مرگخوار به تنهایی برای ایجاد ترس و وحشت در بین جادوگران کافیه.بهتر بود از کلمه دیگه ای استفاده میشد.مثلا تو یه جادوگر ضعیف یا بی استعدادی.
نقل قول:
خشم از سر و رویش می بارید ، ولی خود را نگه می داشت .
"خود را نگه میداشت"هم برای یه پست جدی زیاد مناسب نیست."جلوی خود را میگرفت"یا"خود را(یا خشمش را) کنترل میکرد" مناسبترن.
نقل قول:
بارتی شی ای را که در دست چپش داشت را بالا آورد و یکی از دکمه های آن را فشرد ... در برابر دیدگان مردمی که در آنجا قرار داشتند بدن پیوز به روحش پیوست و پیوز به سرعت چوبدیستیش را بیرون کشید و فریاد زد : استیوپفای !
لازم نبود تو پستتون دوئلی صورت بگیره یا بارتی موفق بشه بلایی سر پیوز بیاره.چون طرف مقابل شما یک روح بود.ضمنا عکس العمل پیوز کمی غیر عادی بود.نه تعجبی نه ترسی..یهو وارد جنگ شد.
نقل قول:
و پیوز هنوز مشغول شکنجه شدن بود
پیوز نمیتونه مشغول شکنجه شدن باشه.چون این کار با اراده پیوز صورت نگرفته.بارتی مشغول شکنجه کردن بود.
درباره شخصی که از سلمانی خارج شد و ماموران بهتر بود بیشتر توضیح میدادین ولی با وجود این پایان قشنگی بود.
نکته آخر اینکه این پست یکی از قشنگترین پستهایی بود که تا حالا از شما خونده بودم.با کمی دقت در استفاده از کلمات و جمله ها استعداد جدی نویسیتونو میتونین پرورش بدین.
موفق باشید.