در خیابان های شانگهای - خیلی خوب ... ما باید کجا بریم ؟
بلیز به اطرافش نگاه کرد و با دیدن یک خانم متشخص و گوگوری چینی که چشمان بادومی هم داشت ادامه داد :
- فهمیدم باید کجا بریم ... دنبال من بیاین !
و دنبال خانم متشخص به راه افتاد ...
بارتی در حالی که متفکرانه به اطرافش نگاه میکرد پرسید :
- بلیز ما دارین کجا میریم ؟
- داریم میریم دنبال این خا ... چیز ... دنبال این کروشاوا !
بارتی دوباره به فکر فرو رفت و هی این چینیا رو نگاه میکرد ، هی فکر میکرد ، هی نگاه میکرد ، هی فکر میکرد ، هی نگاه میکرد ، هی فکر ..
( خواننده :
)
بله ... تا اینکه سر انجام گفت :
- بلیز اونوقت یک سوال ! ... ما تو شانگهای چیکار میکنیم ؟ مگه نباید جاپون باشیم ؟
- نویسنده سوژه داشته برای شانگهای ... دیگه ساکت ! تمرکزم رو به هم میزنی ! همین که من میگم !
همزمان - توکیو دامبل دستی به ریشش کشید اما به دلیل کوتاهی قد همزمان دستش به کف کفشش هم کشیده شد
- اه اه ... چقدر این زمینا کثیفه ...
- دامبل بوقی بیا بریم دیگه ... دیر شد !
دامبلدور نگاهی به ملت محفلی کرد و گفت : « دلم میخواد تا اینجا هستم یک سری به دوست قدیمیم کروشاوا بزنم ! یادش بخیر ... »
- کروشاوا دیگه کدوم بوقیه ؟
- استاد هنر های رزمیه ! اونموقع ها با هم دیگه هنرهای رزمی یاد میگرفتیم !
- دامبل تو هنر های رزمی بلدی ؟
- آره دیگه ... مگه یادت نیست توی کتاب پنج ولدمورت رو ناک اوت کردم
دقایقی بعد - خانه کروشاوا ملت محفلی وارد خونه ای قدیمی به سبک جاپونی میشن ! حیاط سنگفرش شده و باغچه های کوچک خانه ، به چهاردیواری محقر چوبی ای که مثل همه خانه های دیگه ژاپن با رنگ های جواد قرمز و زرد و سبز فسفری
رنگ امیزی شده منتهی میشه ...
تا اینکه از داخل خانه پیرمردی بیرون میاد و با دیدن ملت محفل صورتش شاد میشه و به سمت اونها میاد ...
از این سمت دامبلدور در حالی که سعی میکنه ریشاش رو از زیر پاهای کوتاهش جمع کنه آغوشش رو باز میکنه و به سمت پیرمرد میره : کروش ! ... چقدر وقت بود ندیده بودمت !
پیرمرد نگاهی میکنه و دامبل رو کنار میزنه : برو کنار کوتوله !
و پیرمرد بلند قد و چشم آبی که ریش نقره فام و عینک حلالی داره رو در آغوش میگیره ...
مرد بلند قد نگاه عاقل اندر سفیهی به کروشاوا میکنه و میگه : من فلیت ویکم بوقی ... دامبلدور اینه !
و به کوتوله ای اشاره میکنه که وایساده و چهره اش در میان ریش های نابسامانش گم شده ...
کروشاوا :
شانگهای - اه ... گمش کردم ! لعنت به این شانس !
- چی میگی بلیز ؟ ما باید بریم دنبال محل زندگی کروشاوا بگردیم ...
- کروشاوا چیه بوقی ... اینجا رو بچسب ... !
و به مغازه ای اشاره میکنه که تابلویی با این مزمون داره :
ماساژ مخصوص چینی