-گریمولد؟
-گریمولد؟
-گریمولد؟
-گریمولد؟
-گریمولد؟
-مع؟(ترجمه: گریمولد؟)
آسپ (در حالی که از شدت آی کیویی که در ملت موج میزنه به هراس افتاده):پس این همه مدت واسه چی مقر می ساختیم؟!
آبر:امم...من بزدونی نداشتم
هرمی:من بگم؟واسه اینکه معماری....
آخ...وای...بوق...کمک!!!همگی به سمت صدایی که از دیوار بیرون آشپزخانه به گوش میرسه میدوند.و با کله هلنا روبرو می شن که از دیوار بیرون زده.
آسپ:این چرا گیر کرده؟
هرمیون:این دزدگیر قلعست,کسی نمی تونه بی اجازه از دیوار رد بشه.
پرسی:مرحبا به یوزی خودم.
آسپ:یکی این روحو از دیوار بکشه بیرون.
پیوز به سرعت دست به کار میشه و با یک لگد جانانه هلنا رو آزاد می کنه.
هلنا: آخ جزائر لانگرهاسم...ای وای
آسپ بدون توجه به آه و ناله هلنا به حرفش ادامه میده:داشتم می گفتم هرچی بی کار گشتید دیگه بسه جمع کنید فردا باید بریم.
هرمیون:واسه چی آخه؟
آسپ:من نمیدونم! بزنیم لهشون کنیم! تهدید کنیم! بیرونشون کنیم! بکشیمشون!
دنیس:آخریشو هستم
و از زیر رداش یه شات گان درمیاره و با نگاه هیجان زده به آسپ خیره میشه.
آسپ که کم کم داره نگران پردی ها میشه سرش رو با تاسف تکون میده.هلنا که بالاخره نفسش سرجاش اومده کاغذی رو به دست آسپ میده.
آسپ: این از طرف خبرچینم اومده,اوضاع داره به هم میخوره.تا فردا وقت نداریم همین الان حرکت می کنیم.
پرسی:من الان یادم افتاد یه چیزی تو حموم جاگذاشتم
پیوز:من میرم به ممدا سربزنم.
آبر:شنیدین؟بزم صدام کرد...
و همگی متفرق می شوند.
نیم ساعت بعد همه پردی ها پشت کامیون قدیمی حمل ممد نشستند و درحالی که جو گیر شدند آهنگ از اون بالا کفترمیایه رو می خونن و بندری میزنن.
آسپ :کی بلده رانندگی کنه؟
هرمیون:من کتاب آیین نامه رو خوندم فکر کنم بتونم.
آسپ پشت فرمون قرار میگیره:خوب بگو چی کار کنم.
_____________
آها راستی درهاگوارتزتاریکی شب خود را به چشمانش می فشرد,شب سردی بود ولی او مدتها بود سرمایی حس نکرده بود.به آرامی در محوطه مدرسه قدیمی پیش می رفت...
کم کم مقبره سفیدی از دور پدیدار شد,اگر قلبی داشت حتما از شدت شوق از جا کنده میشد.بر سرعتش افزود و به سنگ سفید نزدیک شد...
ناگهان فریاد مهیبی سکوت شب را شکافت:بابا مٌردم از دست شما! مگه خودتون مرگ ندارین؟!!چی می خواین سر قبر من؟نمی ذارن دو دقیقه راحت بمیرم!!!
و با نهایت سرعت از آنجا دور شد.
ویرایش شده توسط هلنا ریونکلا(بانوی خاکستری) در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۹ ۲:۴۱:۲۱
ویرایش شده توسط هلنا ریونکلا(بانوی خاکستری) در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۱۹ ۲:۴۵:۲۷