نام: الستور مودی
سن: آوریل 1950، 59 سال
وضعیت ظاهری: یک چشم جادویی داشتم که وقتی فکر کردم مردم، آمبریج برش داشت..بعدشم پاتر خاکش کرد...پام قبلا لنگ بوده،الان نیست! من اون ادم قبلی نیستم....
وضعیت رفتاری: قبلا عقایدم یه جوری بودم که کارآگاه بودم..ولی الان؟؟گفتم که خیلی فرق کردم...
وضعیت زندگانی!: چند سالی میشه که فکر می کنن من مردم...حتی دنبالمم هم نگشتن...خوب همون طور که می بیند خلاف انتظار همه...من زنده ام...مودی زنده اس!
چوب دستی:چوب گردو 18 سانتی متر، با موی تک شاخ
علاقه مندی ها: مدت هاس که وقت کار اضافی نداشتم...
شرح حال: همه چی از اون شبی که داشتیم پاتر رو می بردیم جای امن شروع شد...همه چی داشت به خوبی پیش می رفت که درگیری پیش اومد....خیلی سریع بود...از همه طرف طلسم بود که طرفمون میمود...یکیشون درست از بیخ صورتم رد شد...باعث شد چشمم رو از دست بدم...
خیلی سخت بود...بدون چشم جادویی، یکی از مهمترین توانایی هامو از دست داده بودم...هم باید مواظب بیل می بودم..هم خودم،چند تا طلسم مرگبار سمت بیل فرستاده شد، اونا رو دفع کردم، ولی از پشت طلسمی بهم خورد که چوب دستیم از دستم افتاد ..بعدشم از روی جارو به پایین پرت شدم،وقتی چشممو باز کردم،کنار رودخونه ای افتاده بودم،دهکده ای ماگلی رو توی دیدم می دیدم،دوباره از حال رفتم،این بار وقتی چشممو باز کردم،توی رخت خواب خوابیده بودم...و این چنین بود که من از مرگ نجات پیدا کرده بودم...ماه ها بدون اینکه بدونم کی هستم و گذشته ام چی بوده توی اون دهکده در کنار ماگل ها زندگی می کردم،تا اینکه روزی اتفاقی دور از دهکده، چشمم به روزنامه ای افتاد و همه ی گذشتم ام عین برق از جلوی چشمام گذشت.. :proctor: ...باورش خیلی سخت بود...ولی حقیقت داشت،من، الستور مودی، کارآگاه کارکشته، هنوز زنده بودم ...ولی هیچ کس...هیچ کس از دوستانم دنبال من نگشت....هیچ کس...
و من، الستور مودی، هنوز زنده هستم...برای شما مدت هاست که مرده ام...ولی به زودی همه چیز تغییر خواهد کرد.
تاييد شد
ویرایش شده توسط آنیتا دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۱۱/۲۳ ۱۲:۱۵:۳۳