... را با خود می آورد.
رونان : خوب باب چرا داد میزنی؟چیه مگه اونم آدمه دیگه.
بن : یاو،منظورم اینه که... سانتور اون آدم نیست غوله میفهمی؟اون یه غوله!
رونان لحظه ای موشکافانه به گراوپ که حالا دیگر چند مکتری با آنان فاصله نداشت نگریست و ادامه داد : وا،چی میگی باب، یه آدمه،موهاشم بوره.
همین که بن لحظه ای برگشت تا دوباره صحنه را باز نگری کند که آن اتفاق افتاد.
گراوپ غول پیکر که از پای مرگخوار بیچاره گرفته بود و چنان او را به سمت سانتور ها پرت کرد که درست ثانیه ای بعد بن احساس خورد شدگی در ناحیه فکش را به خوبی حس کرد.
گــــــرومپ!گرومپ!گرومپ!
گراوپ با شادی دوباره به سوی انبوه مرگخوارانی که به سویش می آمدند دوید.
- گراوپ دوست داشت،گراوپ از این کار خوشحال شد.
برادر غول هاگرید چنان کیفور شده بود که مجال ارسال طلسم را به مرگخواران نداد و شاه ماهی وزارت سحر و جادو را به تندی از زمین کند.
هوکی که در ژستی به شدت ژانگولری عروسکشو بغل کرده بود تو خواب میگفت : اوه،باورت میشه،به هم رسیدیم،ما الان تو آسموناییم(
)
مرگخواران به شدت دچار استیصال شده بودند.
از طرفی آروزویشان بود از دنگ و فنگ های این جن خانگی آسوده شوند و از طرف دیگر مسوولیت حفاظت از وزیر سحر و جادو را داشتند.
لوسیوس مثل همیشه،قلدرمآبانه گفت : اصلا فکرشم نکنین.همین الان میریمو نجاتش میدیمفحرف نباشه.
- بله؟چی شد؟مورگانا اون منوی منو بده بیبینم همشیره.
هنوز این کلام به طور کامل از دهان آنتونین خارج نشده بود که رنگ لوسیوس مالفوی آشکارا از سفید به بنفش تغییر کرد.
آنتونین : ببینین،من الان مدیر شدم.قدرت با منه،بزارین اون بره،من با یه کودتا وزیر میشم،به همتون یه پست مهم میدم،من میتونم.اگه قدرت با من باشه ...
مورگانا : آره درست میگه همینه زنده باد وزیر مردمی آنتونین.
آنتونین : تازه میتونیم تو همین جنگل یه وزارت خونه تاسیس کنیم.من وزیر...
اما اینبار دیگر جمله آنتونین نا تمام ماند.
درست در روبه روی آنها ژنرال هوکی،در حالی که از گوش گراوپ گرفته بود به سوی آنها می آمد.
- خوب آنتونین ادامه بده،چی میفرمودین؟
seems it never ends... the magic of the wizards :)