جيمز كه به صحبت هاي زير زيركي آنيت و مري مشكوك شده بود، هورمون فضوليش شروع به ترشح كرد و به سمت ميز مري راه افتاد در اين بين آنيت به سمت ليلي رفت تا در مورد چگونگي رفتار با كرمها فلوبر با او صحبت كند.
جيمز به ميز مري رسيد و به او گفت:
-سلام مري،حالت خوبه؟
مري كه سخت مشغول كار بود و به دليل فشار بيش از حد كاري شبيه توپه چهل تيكه ي كم باد شده بود با حركت سرش جواب جيمز را داد.
-اهوم
ميگم مري امروز خيلي خوشگل شديا؟
-اهوم
ميگم مري امروز بازم خيلي خوشگل شديا؟
-اهوم
-ميگم مري ميشه از اين به بعد، بهت بگم آبجي؟
-اهوم
-ميگم آبجي اون چيه داري ميدي كرما ميخورن؟
-اهوم
-
...اوهوم اُ زهر مار آبجي.
مري كه از صداي جيغ جيمز شكه شده بود، با عصبانيت به جيمز نگاه كرد و رو به او گفت:
-چي ميگي اصلا تو...بچه ي بي ادب پررو...برو پي كارت...مگه نميبني كار دارم؟
جيمزي كه تحمل داد وهوارهاي ادمها رو نداشت با قيافه اي عبوس سرش را بر گرداند و به سمت ميز خودش حركت كرد ولي در اين ميان شيشه حاوي سم را در دستان مري ديد و با فكري شيطاني دوباره سرش را روبه مري چرخواند.
-ميگم آبجي جون، فهميدم چي به كرما ميدي، از اون آب خطرناكاست كه ننجون ميداد به من تا آدم بدا رو باهاش بكشم، شماها بهش چي ميگين؟..اها سم.
مري با شنيدن كلمه سم سرش را به اطراف چرخواند تا مطمئن شود كسي حرفهاي جيمز را نشنيده است و سپس رو به جيمز كرد و شكلاتي را از جيبش بيرون آورد و به او گفت:
-بيا داداشي، اين شوكولاته هفت ميوست، خيلي خوشمزست، بخورش واسه اموات منم صلوات بفرست.
-آبجي جون واسه امواتت بايد خرما بدي نه شكلات. تازشم خر خودتي.
من ديگه بزرگ شدم، بايد بهم يه بسته شوكولات بدي. اگه به عمو آنتونين بگم بهم يه بسته از اون شوكولات خوشمزه ها ميده. آخه عمو با خاله بده همكاره.
مري با شنيدن كلمه ي "آنتونين" رنگ از رخسارش پريد و باري ديگر به شكل توپ در آمد، البته از توع پلاستيكي.
-جيمزي جون بهت قول ميدم بعد از اينكه از اينجا رفتيم بيرون واست يه بسته شوكولات بخرم. قبوله؟
-نچ. بابام گفته حرف هر كس و ناكسي رو قبول نكن.
-حالا ديگه ما هم هر كس و ناكسي شديم داداشي؟
جيمز با حركت سرش حرف مري رو تاييد كرد سپس گفت:
-خب اين دفعه رو به حرف بابام گوش نميدم ولي يه شرطي داره ؟
-چه شرطي؟
-اينكه بايد "جيبا عوض" بازي كنيم.
مري كه براي اولين بار اين كلمه رو ميشنيد، گفت؟
-چي چي عوض؟
-جيبا عوض... تو هرچي تو جيبت هست ميدي به من، منم هرچي تو جيبم هست ميدم به تو. اونوقت من ديگه به عمو آنتونين نميگم.
مري كه چاره اي جز پذيرفتن حرف جيمز نداشت شرط او را قبول كرد و تمام وسايل جيبش از جمله پنجاه گاليون پول، معجون نرم كننده مو، مدل كوچك شده ي اتو مو و كلي وسايل بيناموسي كه براي آرايش چهره به كار ميرفت رو به جيمز داد و جيمز پوست تخمه هايش را از جيبش بر روي زمين خالي كرد و رو به مري گفت:
-هر كدومشونو خواستي از رو زمين بردار. اين وسايلتم نيگه ميدارم ميدم به همسر آيندم، هرچند اون خوشگله و از اين آت و آشغالا استفاده نميكنه ولي خب.
سپس به مري ريشخندي زد و به سمت ميز خودش حركت كرد.
مري پس از دادن سم ها به كرمهاي فلوبر به طرف آنيت حركت كرد و گفت:
-خانوم معلم. كار من تموم شد.
انيت دستان مري رو گرفت و به گوشه ي خلوت كلاس برد و به او گفت:
-آفرين دختر. كارتو خوب انجام دادي. حالا بايد اينا رو بديم جناب آنتونين ميل كنه و فقط تو ميتوني اين كارو انجام بدي.
-من! ولي چطوري؟
آنييت سرش رو به مري نزديك كرد و گفت:
-تو بايد كاري كني آنتنونين بهت علاقه من شه و در يك موقعيت خوب اين سم ها رو مخلوط با يه چيزي بهش بدي تا نوش جان كنه.