من یار سنگ دل هستم ، نادانو بد زبانم
گویم سخن فراوان با انکه بی شعورم !
فهشت دهم فراوان من یار فهش دانم!

دیه بسه تا همینجا البته اینا من نستم گفتم خلاقیت شعر سازیمو ببینید!

من چيستم؟؟
پر افتخار
نيك نام
سر بلند
جاودانه

[spoiler=جواب]گريفندور[/spoiler]

چه خود خواه!چه مغرور!چه عصبی!چه کم حوصله!چه با نمک!چه باحال!چه جیغ جیغو!چه ....

واسم مهم نیست!مهم اینه که :
من منم!

تصمیمش را گرفته بود، از مدتها قبل! برای اینکه نقشه ای که کشیده بود عملی شود باید کشته می شد!! روی صندلی اش نشته بود و انتظار مرگ را می کشید که هر لحظه به او نزدیک تر میشد... در اثر معجونی که خورده بود دیگر توانی برای نشستن نداشت ... سعی میکرد در لحظات اخر عمر خود نیز انسانی را از کار خطا باز دارد، سرانجام اواداکدارو ا!! او از پشت صندلی خود به پایین برج افتاده بود ... بزرگترین جادوگر دنیا مرده بود به بدترین وضع ممکن، بدون چوبدستی!! اتاق دایره ای شکل با ان همه وسایل مختلف و عجیب دیگر بدون اون معنایی نداشت ، فقط پرتره او به عنوان بهترین مدیر هاگوارتز در ان اتاق وجود دارد، با ان چشمان ابی و نافذش . هنوز هم اواز غمگین و دلنشین فاوکس در شب مرگش برای کسانی که او را به یاد دارند شنیده می شود و مدتهاست دامبلدور در مقبره سپید ارامیده است!

نمی دانست چرا او را کشته بودند. مرد بی جان هنوز روی زمین افتاده بود، جسد بی جانش بی هیچ حرکتی، تنها و خسته، روی سطح سخت زمین افتاده بود و خون از آن جاری بود. خون سرخ تیره بر زمین سخت روان بود و آرام در تک تک فرورفتگی ها جاری می شد. او هنوز نفهمیده بود مردی که چوبدستی اش را به طرف مرد کشته شده گرفته بود، که بود، هنوز نمی دانست مار سیاه داخل حباب سفید چرا آنقدر شوم به اطرافش نگاه می کند و تمام وجود او را می لرزاند. نمی دانست پسرک عینکی پشت قندیل چرا یکدفعه فریادکشان به بالین مرد کشته شده آمده بود، او راز چشمان سبز غرق شده در عمق چشمان سیاه را نمی فهمید... تن خسته اش مدتها بود که در سوزش خون سرخ جاری شده بر تنش می سوخت، جسد مرد خسته کشته شده بر تنش سنگینی می کرد، "شیون آوارگان" سال ها بود که از مرگ اسنیپ رنج می کشید...

من چیستم؟

اولم دومه مصلحته!

دومم سومه خاله است!

آخرم اوله صالح است!

[spoiler=جواب]صلح!!![/spoiler]

نه بلده رول بزنه
نه می تونه يه نظر باحال بده
هميشه صفر می گيره
هيچوقت بيست نمی گيره
تو سايت ول می گرده
دنبال پستای بالا می گرد
می خواد پستاش رو ببره بالا
می خواد از مديرا هم بزنه بالا

اون كيه؟( كاملا معلومه!)

[spoiler=جواب كيستان]زاخارياس اسميت[/spoiler]

رول زدن بلد نیستم!!!
شاگرد زرنگم و بیستم!!
پست الکی می ذارم(البته برای پز دادن!!!)
دیگه کاری ندارم!!!
خوب معلومه!بیکارم!!
از تنبلی بیزارم!!!

خوب اگه نفهمیدین من کیم،روی قسمت پایین کلیک کنید!
[spoiler=جواب:]خوب معلومه دیگه!!!!کینگزلی شکلبوت![/spoiler]

صبور بودم ..دیگه نیستم.

کینه ای نبودم...حالا شدم.

چشمام رو می بستم..دیگه باز باز می مونن.

به دل نمی گرفتم...دیگه می گیرم.

مجبورم کردن! نذاشتن همون بلا بمونم. چرا؟ کی باعثش شد؟

همونی که ادعا می کنه بهتر از همس در حالی که نیست.

همونی که چپ و راست با بی زبونی توهین کرد و بعد دیگران رو مقصر دونست.

همونی که حرفای دل همه رو شنید..رازدار همه شد. شبگرد دلای همه بود ..ولی بعد از همه حرفا برای شکستن طرف استفاده کرد.

کیه؟ نه. این یه معمای سادست. اون قدر ساده که نمیشه جوابشو گفت.

مهربون بودم بد اخلاق شدم.
صبور بودم كم صبر شدم.
هر كي جلو پام سنگ بندازه خوردش ميكنم.
پشت سرم كاري انجام بدن قلم پاشونو خورد ميكنم بعدشم ميكشمشون بعشم استخوناشونو ميندازم جلو فنگ!
دوستامو از خودم بيشتر دوست دارم.
با خون فاسد ها هم دشمني دارم.

من يه تغيير هويت داده ي خشنم مواظب خودتون باشيد.